هدف امام حسين از درخواست آب برای علياصغر چه بود؟
سخنرانی امام موسی صدر/ کتاب «سفر شهادت»شـب تاسوعاست و در ساعاتِ پايـاني اين مناسبت، احساس درد و اندوه ما را فراگرفته است، ولي امام حسين نميپذيرد که اين درد و اندوه ما، از سرِ احساس باشد، بلکه درد و اندوهي تربيتي از ما ميطلبد. ما در پرتو اين احساسِ درد و اندوه ميآموزيم که انسان چگونه بايد بميرد، همچنانکه ميآموزيم چگونه بايد زندگي کند. ميآموزيم که اقليت به سبب عده اندک خود شکست نميخورد و اکثريت نيز اگر به آرمان خود باور نداشته باشد، پيروز نميشود، هرچند برحق باشد. اين تابلو و اين تصوير و اين مکتب، درسها و نظاير فراواني در زندگي معاصر ما دارد.
ما در برابر مکتب کربلا هستيم؛ مکتبي که پدران و نياکان ما آن را پاس داشتهاند؛ مکتبي که ديگر امامان نيز با آن همساز و همسو بودهاند و آن را با اشک و آه و ناله و احساسات همراه کردهاند تا با دلهايمان پيوند بخورد و عقلهايمان را به انديشه درآورد و بدنهايمان را به تلاش در راه خداوند سبحان وادارد، وگرنه گريه چه سودی برای امام حسين دارد؟ گريه به تنهايي و به دور از کار و حرکت، از نظر خود امام حسين نيز مردود است.
اين درس را ما در سيره امام حسين و بازماندگان ايشان ميبينيم و در سيره حضرت زينب که از زيارت و همجواری ايشان در اين کشور عزيز تبرک ميجوييم. در سيره آنان ميخوانيم که وقتي امام حسين از اسب بر زمين افتاد، حضرت زينب بيرون آمد تا ياری بطلبد و راه مبارزه برادرش را ادامه دهد. ياریجوييها و جملات و شعرها و سرودههايي که آنان ميگفتند، همگي شعارهايي [انقلابي] بود. ديدهايد که در تظاهراتهايي که در زمان ما برگزار ميشود، شعارهايي را بر روی پلاکارتها مينويسند که بيانگر اهداف تظاهرکنندگان است. شعار امام حسين آن سرودها و سخنان و خطبههايي است که از ايشان و همراهان ايشان نقل شده است، وگرنه يک جرعه آب از دست دشمن پس از کشته شدن همه فرزندان و خويشانش چه سودی برای او دارد؟
اين شعارها تاکيدی است بر پيروزی آنان و باطل بودن رفتار دشمنانشان. اين شعارها جنايت و انحراف آنان را برملا ساخت و نتيجه رفتارِ باطلِ آنان را به تصوير کشيد. اين مهمترين دستاورد بود. هدف امام حسين از درخواست آب برای علياصغر چه بود؟ امام او را به ميان تيرها و شمشيرها و سنگها برد تا بيش از پيش پرده بردارد از چهره زشت دشمن و فرجام کساني که در راه باطل قدم ميگذارند. شعارهای آنان، ياریخواهي آنان، دعوت آنان فقط برای تأکيد بر اهدافشان بود، وگرنه آنان ميدانستند که دشمني که برای کشتن آنان آماده شده است، در اين نبردِ سنگين رحم نميآورد.
سفیر کبیر تاسوعا
نوشته آیت الله سیدرضا صدر/ کتاب «پیشوای شهیدان»
عرب، روز نهم سال را «تاسوعا» مینامند؛ چون روز دهم ماه است. محرم، نخستین ماه سال است. لذا روز نهم محرم، روز تاسوعا نامیده شده؛ چنان که روز دهم محرم را «عاشورا» مینامند چون روز دهم ماه است. در آن سال تاسوعا پنجشنبه بود و در آن روز سپاه حسین، در محاصره کامل قرار گرفت. دور نیست که آمدن شمر تاثیر در محاصره داشته است.
در این روز، یزیدیان اطمینان یافتند که پیروزی با آنهاست و روشن شد که دیگر مددی از کوفه، برای حسین نخواهد رسید.
عصر تاسوعا را عمر، ساعت حمله قرار داد و فرمان حمله را چنین صادر کرد: سواران راه خدا، سوار شوید که بهشت در انتظار شماست!! آن گاه یزیدیان سوار شده، به سوی کاروان شهادت تاختند.
کاروان شهادت، هنوز مسلح نشده بود و حسین علیهالسلام جلوی سراپردهاش نشسته، زانوان را در بغل گرفته و خوابش ربوده بود. بانوی بانوان زینب، خواهر حسین علیهالسلام که بانگ سم ستوران و شیهه اسبان را
شنید، احساس خطر کرده، به سوی برادر دویده گفت: برادر! بانگ سم ستور و شیهه اسب را نمیشنوی؟! یزیدیان نزدیک میشوند.
حسین، سر از زانو برداشت و گفت: «جدم رسول خدا را در خواب میدیدم، به من فرمود: تو نزد ما خواهی آمد.»
به شنیدن این سخن، زینب سیلی بر چهره زد و گفت: وای بر من. حسین گفت: خواهر عزیزم! آرامش خود را نگهدار، وای بر تو نخواهد بود.
در این هنگام، عباس برادر حسین، شرفیاب شد و حمله سپاه یزید را گزارش داد. حسین فرمود: «عباس جان، خودت سوار شو و برو بپرس، چه میخواهند.» عباس بیست سوار، با خود برداشت و به سفارت به سوی کوفیان رفت. زهیر یکی از سوارانی بود که همراه عباس بود. حبیب دیگر از سواران همراه بود.
سفیر شهادت، با سوارانش برفتند تا رو به روی سپاه شقاوت رسیدند. عباس پرسید: چه شده و چه میخواهید؟ پاسخ دادند، فرمان امیر رسیده: یا جنگ، یا تسلیم بلا شرط! عباس گفت: شتاب مکنید تا من به حضور ابوعبدالله شرفیاب شده، گزارش دهم. یزیدیان، موافقت کردند.
سفیر شهادت، همراهان خود را، در برابر سپاه شقاوت بگذارد و خود به تنهایی به حضور حسین بازگشت. حبیب و زهیر از این فرصت استفاده کرده و به سخن پرداختند، روشنگری کردند، پند گفتند، اندرز گفتند، به وعظ و ارشاد پرداختند، هر چند سودي نداد!
عباس شرفیاب شد و جریان را گزارش داد. حسین فرمود:«اگر میتوانی جنگ را تا فردا به تاخیر بینداز تا امشب خدای را عبادت کنیم و از حضرتش آمرزش بجوییم. خدا میداند که من نماز را دوست میدارم. تلاوت قرآن را دوست میدارم. استغفار را دوست میدارم.»
عباس بازگشت و موفق شد، جنگ را شبی به تاخیر بیندازد و ماموریت سیاسی خود را به خوبی انجام دهد. عباس، در تاسوعا سفیر کبیر بود و فردا در عاشورا سردار بزرگ و امیر کبیر کاروان شهادت؛ ذوالریاستین بود.