نقشه یزید برای زشت جلوه دادن اسلام و از بين بردن آن
سخنرانی امام موسی صدر/ کتاب «سفر شهادت»عاشورا در زمان خاصي واقع شد، كه آن زمان با پيشينه خاصـي پيوند دارد. هنگامي كه اين پيشينه را بررسي ميكنيم، شدت و عظمت اين حادثه غمانگيز و ابعاد اين نبرد را درمييابيم.
نقشهای برای زشت جلوه دادن اسلام و از بين بردن آن، در حال شكل گرفتن بود. اين نقشه از زبان يزيدبنمعاويه برملا گشت. هنگامي كه او مغرورانه و پيروزمندانه در كاخ خود نشسته بود و سر حسين در برابرش قرار داشت. هدف يزيد از شعر ابنذیبعره كه به آن استشهاد كرد، آشكار ميشود. او در حالي كه با خيزران خود، بر لب و دندان پسر رسولخدا ميزد، گفت:
لَعِبَت هاشِمُ بِالمُلكِ فَلا خَبَرٌ جاءَ و لا وَحيٌ نَزَل
(هاشميان با حکومت بازی کردند، نه خبری (از آسمان غيب) آمده و نه وحي نازل شده است.)
چه كسي اين حرف را ميزند؟ يزيد. او خود را امير مؤمنان مينامد و بر منبر رسولخدا مينشيند و به نام اسلام بر مردم حكومت ميكند. از درون، اسلام را به مبارزه ميخواند و آنچه را با فداکاریها و مجاهدتها و مصيبتها بهدست آمده است، ابزاری برای فرمانروايي ميداند، نه پيامي برای آزادی انسانها. معاويه آغازگر اين نقشه بود و سپس زمينه ادامه آن را برای پسرش يزيد فراهم كرد، يزيدی كه پيش از خلافت و در روزگار جوانياش، دربارهاش گفته ميشد: او مردی مغرور، بيبندوبار و فاسق است.
هنگامي كه معاويه يزيدی را كه تاريخ او را قاتل افراد بيگناه و هتككننده نواميس ميخواند و مردم هيچگونه امنيت و آسايشي از ناحيه او ندارند، بر مسند خلافت مينشاند و او را بر مردم مسلط ميگرداند و بيعت با او را بر مردم لازم ميشمارد، روشن ميشود كه کار بياندازه خطرناك شده است و يزيدی كه از اسلام ميگويد و اسلام را نه وحي و رسالت، بلكه بازيچهای برای حكومت كردن در دست بنيهاشم ميداند، خليفه مسلمانان ميشود. و مردم خاموش و آرام و هراسان و طمعكارند، نه قدرتي در دست دارند و نه فضل و كرمي، آزادگان آوارهاند و مردم در اين فضا خاموش. يزيد نيز هرچه بخواهد انجام ميدهد؛ حرمت مردم را هتک ميكند و ارزشها را زيرپا مينهد.
در اين اوضاع و احوال و در برابر سكوت امت بر ستمها مردم هر روز شاهد ظلمي و قتلي هستند، و در برابر ديدگان خويش رنج و مصيبت و تجاوز ميبينند. در برابر اين واقعيت و اين وجدانهای ترسان يا به خوابرفته، فداكاريی بزرگي لازم است تا وجدانهای خفته را بيدار كند و احساسات را برانگيزد. حادثه كربلا در وضعيت مناسبي رخ داد و همه اسباب و لوازم برای اين اوضاع و احوال آماده بود، و حوادث بههم پيوسته سالهای گذشته نيز به اين واقعه قدرت ميدهند. يزيد امير مؤمنان و خليفه مسلمين ميشود و از امام حسين بيعت ميخواهد. امام حسين در برابر اين پيشنهاد چه كند؟ آيا بيعت كند، و به اعمال يزيد مشروعيت ببخشد، در حالي كه يزيد هماني است كه ميگويد:
لَعِبَت هاشِمُ بِالمُلكِ فَلا خَبَرٌ جاءَ و لا وَحيٌ نَزَل
کارهایی که معاویه برای پذیرش ولیعهدی یزید کرد
نوشته آیت الله سیدرضا صدر/ کتاب «پیشوای شهیدان»
یزید کافر بود، شرابخوار بود، آشکارا گناه می کرد و بر تخت حکومت اسلام تکيه زد! وقتی، رسول خدا (ص) معاویه را دید فرمود: «چگونه روزی از تو بر امت من خواهد بود! و چگونه روز شومی از تو، بر فرزندان من خواهد گذشت! تولهای از پشت تو بیرون خواهد شد که آیات خدا را به باد مسخره بگیرد و حرمت مرا که خدای قرار داده حلال شمرد!»
کودکی یزید، در میان خویشان مادریاش که بنی کلاب بودند، بگذشت، و در میان آنها که از تربیت اسلامی دور بودند، پرورش یافت و باده نوش و سگ بازگردید! چهرهای گندمگون داشت و جای آبله در آن پیدا بود. دارای پیکری فربه و بدنی پرمو. از نظر روحی، خیانتکار و منافق و دو چهره بود شرم و آزرم را در وی راه نبود. سگها را جامهای بافته، میپوشانید و به هر سگی غلامی بخشیده بود که خدمتش کند. میمونها را دوست میداشت و نگهداری میکرد، میمونی را نزد خود قرار داده بود و «ابوقیس» نامیده بود و ته مانده جام شرابش را به وی مینوشانید. گاه وی را سوار بر گورخری میکرد و به مسابقه اسبدوانیاش میفرستاد. روزی ابوقیس، مسابقه را برد، یزید خوشدل گردید و در مدح ابوقیس شعری گفت. یک بار که ابوقیس را به مسابقه فرستاده بود، باد او را بر زمین زد و ابوقبیس بمرد. یزید افسرده و غمگین گردید، دستور داد کفنش کردند و به خاکش سپردند. به سوک وی نشست و مردم شام را گفت بیایند و تسلیتش گویند، در مرگ ابوقیس مرثیه گفت، میموندوستی وی به جایی رسیده بود که «دوست میمون» لقب گرفت.
در باده گساری افراط میکرد و پیوسته مست بود. اشعار بسیاری در وصف باده گفته و شبها را با یاران به باده نوشی و ساز و آواز میگذرانید. کارش به جایی رسید که پدرش معاویه وی را پند داد و نصیحت کرده، گفت: فرزندم چرا این کارها را در نهان انجام نمیدهی؟ تا آبرویت نرود و و از مقامی که داری کاسته نگردد. یزید کینهای از رسول خدا (ص) در دل داشت و آرزومند خونخواهی بود! وقتی پدرش تصمیم گرفت که وی را ولیعهد خود کند و خلیفه مسلمانان قرارش دهد، نخست زبان شاعران را خرید. آنان در شعر خود به ستایش یزید و مدح وی پرداختند. سپس سران قوم و اشراف کشور را با جوایز سنگین و پولهای گزاف رام کرد. والیان را دستور داد که از هر ولایتی گروهی را به شام بفرستند و تقاضا کنند که یزید ولیعهد گردد.
آنگاه به ترور و کشتار شخصیتهای کشور پرداخت. امام مجتبی علیه السلام را به وسیله زهر، شهید کرد! سعد ابی وقاص فاتح عراق را مسموم کرد! عبدالرحمان پسر خالد بن ولید فاتح شام را که بیمار بود، به وسیله پزشک یهودیاش مسموم ساخت، چون که نزد مردم شام مقامی شامخ داشت. پسر ابوبکر را مسموم کرد! حُجر بن عَدی و یارانش را بکشت و بیعت یزید را بهطور آشکار اعلان کرد و از مردم بیعت گرفت، ولی شهر مدینه مخالفت کرد و والی مدینه نتوانست از مردم شهر بیعت بگیرد.
معاویه، تصمیم گرفت که خود به مدینه آید و برای یزید بیعت بگیرد. با لشکری گران و پول و پله بسیار به مدینه آمد. ولى از حسين علیه السلام نتوانست بیعت بگیرد. نه از زر نتیجه گرفت و نه بازور توانست کاری از پیش ببرد و نتوانست از حسین بیعت بگیرد. از در نیرنگ و فسون پیش آمد ولی نتوانست از حسین علیه السلام بیعت بگیرد. مروان که والی مدینه بود پیشنهاد کرد: حسین علیه السلام را به شام تبعید کند و نزد خود نگاه دارد. معاویه نپذیرفت و گفت: تو می خواهی از حسین آسوده شوی و مرا گرفتار سازی؟!
معاویه، از رفتن حسین علیه السلام به شام بیم داشت. اگر حسین علیه السلام به شام تبعید می شد طولی نمی کشید که شام بر معاویه می شورید. چون شامیان به حقیقت اسلام پی می بردند و می فهمیدند که اسلام چیز دیگری است، نه آنچه که معاویه میکند. به آنها گفته شده بود اسلام همین است که معاویه می کند. آنان نمی دانستند که بنیهاشم کیانند، بلکه آنان را به بدی می شناختند و بنی امیه را آلرسول میدانستند! یزید خیانتهایی کرد که در تاریخ اسلام بی سابقه بود و جنایتهایی از او سرزد که همانندش را کسی ندیده بود. پولی گرفت و قوای اسلام را از فتح کشور یونان و جزیره قبرس بازگردانید! از یکایک مردم مدینه، پس از کشتار فراوان ، التزام گرفت که برده و غلام او هستند و بر گردنها و کف دستهای آنها مهر بردگی زد و کسی که این التزام را نمی داد کشته می شد.
یزید، خانه خدای را هتک کرد و به سوی کعبه منجنیق بست و پرده های کعبه را آتش زده و کعبه را ویران کرد! سه روز جا و مال و ناموس مردم مدینه را مباح کرد! لشکرش بیش از دوازده هزار مرد را کشتند و از بیش از سه هزار دوشیزه ازاله بکارت کردند! با آنکه زنان و دختران از شهر گریخته بودند و فرار کرده بودند. کسانی که به روضه شریف و به قبر آن حضرت پناه برده بودند، کشتند و مسجد پیغمبر را اصطبل چارپایان خود قرار دادند!