دوره مطالعاتی «شناخت لبنان معاصر بر اساس سیره و سرگذشت امام موسی صدر» از سری دورههای «سیر مطالعاتی امام موسی صدر» است که سیزدهمین جلسه آن هفدهم بهمن ماه ۱۳۹۴ برگزار شد. بخش دوم از گزارش جلسه سیزدهم را در ادامه میخوانید:
سفر امام به لیبی
امام موسی صدر از وضعیت نابسامان جنوب لبنان و حملات اسراییل به آن منطقه بسیار رنج میکشید، سرانجام به پیشنهاد بومدین تصمیم گرفت که برای توضیح وضعیت موجود به مسئولان لیبی سفری به لیبی برود. البته امام گفت که به شرطی که لیبی دعوت رسمی کند به این سفر خواهد رفت.
این دعوت صورت گرفت و کاردار لیبی در بیروت با دعوتنامه رسمی از ایشان دعوت کرد که روز ۱۹ یا ۲۱ اوت به لیبی برود. امام به دلیل مشغله کاری این تاریخ را نپذیرفت و ۲۵ اوت را برای سفر به لیبی پیشنهاد کرد.
امام صدر ۲۵ اوت به طرابلس پرواز کرد. امام صدر ساعاتی پیش از سفر به لیبی در نشستی با اعضای شاخه سیاسی جنبش أمل، پنج هدف را برای حضور در لیبی ذکر میکند.
اهداف امام صدر از سفر به لیبی
این اهداف در صفحه ۳۵۱ کتاب
«سیره و سرگذشت امام موسی صدر» بدین شرح ذکر شده است:
۱. تبیین حقایق اندیشه تشیع و دعوت مصرانه به وحدت و انسجام مسلمانان.با این سخن مشخص است که از نظر ایشان دیدگاه قذافی درباره تشیع درست نیست.
۲. بیان مواضع شیعیان در طی تاریخ و تشریع موضع کنونی آنان در قبال مسائل سرنوشتساز و در رأس آنها مسئله فلسطین و رابطه محکم آنان با نهضت فلسطین.این هدف نشان میدهد که امام از تخریب ذهنیت قذافی درباره شیعیان باخبر است. او میدانست که مخالفان، شیعیان را اینگونه تعریف کردهاند که تاریخ درستی ندارند و یهودیها عامل تشکیل آنان بودهاند و ضد مقاومت و ضد فلسطین و همراه با اسرائیل هستند.
البته، یکی دیگر از علل تصور غلط قذافی درباره شیعیان، سیاستهای شاه ایران بود. شاه ایران با اسرائیل همراه و ضد انقلاب فلسطین بود و چون امام موسی صدر نیز از ایران آمده بود، او را عامل ساواک ایران میدانست. این تبلیغات در قذافی بسیار اثر کرده بود. بنابراین، حتماً باید با قذافی ملاقات و این تبلیغات را خنثی میکرد.
۳. برطرف کردن اشتباهات و سوءتفاهمهای اذهان سران لیبی درباره جنبش محرومان و رهبری آنکه در اثر تبلیغات مخرب و تردیدآمیز به وجود آمده بود.۴. ایجاد هماهنگی میان سران دولتهای پایداری و مقاومت و تمامی جریانها و نیروهای ملیگرا که این اندیشه و رویکرد ملی را پذیرفتهاند.در آن اوضاع و پس از صلح انور سادات با اسرائیل، کشورهای لیبی، سوریه، یمن جنوبی، الجزایر و عراق که مخالف این صلح بودند، جبههای به نام جبهه پایداری تشکیل دادند. با تشکیل این جبهه عملاً جهان عرب به دو دسته همراه و مخالف صلح اسرائیل و سادات تقسیم شد. امام موسی صدر با همه این کشورها به جز لیبی ارتباط داشت.
۵. متقاعدکردن قذافی به اهمیت برگزاری و موفقیت نشست صَوفَر.
امام صدر برای برپایی این نشست به منظور پایاندادن به جنگ داخلی لبنان تلاش میکرد، بهویژه آنکه لیبی حامی برخی سازمانها و احزاب درگیر در جنگ لبنان به شمار میرفت.
شهر صَوفَر شهری کوهستانی در بلندیهای لبنان در میان راه بیروت به دمشق و شهری بسیار زیباست. قرار شد تا در این شهر که به دلیل حضور درزیها و مسیحیها بیطرف محسوب میشود و شاهراه میان بیروت و دمشق است، کنفرانسی برگزار شود. امام سعی کرد همه سران گروههای درگیر و فرقههای لبنان را در صَوفَر جمع و آشتی ملی برقرار کند و به بحران لبنان پایان دهد.
اهدافی که امام صدر بیان کرده است، بسیار مهم هستند. قانع کردن شخصیتی مانند سرهنگ قذافی بسیار دشوار است. ایشان به همراه شیخ محمد یعقوب و سید عباس بدرالدین، رئیس خبرگزاری لبنان، که معمولاً همراه ایشان به سفرهای خارجی میرفت و با تلفن یا تلکس اخبار را به لبنان مخابره میکرد، به لیبی رفتند.
هیئت سه نفره لبنانی وارد طرابلس شدند و از آنها استقبال صورت گرفت و در هتل الشاطی مستقر شدند. تنها فعالیت امام موسی صدر در این روزها مصاحبه با مجله النهضه چاپ کویت درباره لبنان و منطقه بود که متن آن همان زمان در کویت منتشر شد. از امام موسی صدر و هیئت همراه او فعالیت دیگری گزارش نشد.
امام صدر درخواست دیدار خصوصی با سرهنگ قذافی داشت. بنابراین، زمان ملاقات آخرین ساعت روز ۲۸ اوت و بامداد ۲۹ اوت یعنی ساعت ۱۲ شب تعیین شد. همان شب هیئتی از کمونیستهای لبنان و چپگرایان مانند جورج حاوی، رئیس حزب کمونیست، و محسن ابراهیم، رئیس پیکار کمونیستی، و طلال سلمان، خبرنگار روزنامه السفیر، و عدة دیگری مهمان قذافی بودند. جلسه آنها تا ساعت یک بامداد ۲۹ اوت طول کشید. به همین دلیل، با هتل الشاطی تماس گرفته شد و وقت ملاقات امام صدر به ساعت یک و نیم بعدازظهر روز بعد موکول شد.
امام صدر فردای آن روز ساعت بیست دقیقه به یک از اتاق هتل پایین آمد. ماشین تشریفات منتظر آنها بود تا آنان را به محل دیدار با سرهنگ قذافی ببرد.
کسانی که اینجا امام صدر را دیدهاند، آخرین کسانی هستند که موفق به دیدن ایشان شدهاند و از آن تاریخ تا به امروز دیگر امام صدر دیده نشده است. کسی از اتفاقات آن دیدار و پس از آن اطلاعی ندارد. متن آخرین نامهای که امام صدر برای همسرش نوشته است بدین مضمون است که «ما فعلاً اینجا هستیم و سه روز دیگر به سمت پاریس راه میافتیم. به صادق بگویید که در پاریس منتظر من باشد.»
بیخبری از امام و طراحی توطئه
پس از چند روز بیخبری از امام موسی صدر، همه در بیروت میپرسند که چرا از ایشان خبری نیست. از بیروت با پاریس تماس میگیرند، اما آنان نیز اظهار بیاطلاعی میکنند. شیخ محمدمهدی شمسالدین، نایب رئیس مجلس اعلای شیعیان، با کاردار لیبی تماس میگیرد و میپرسد که امام صدر کجاست. کاردار لیبی در پاسخ اظهار بیاطلاعی میکند و میگوید که موضوع را پیگیری و اطلاعرسانی خواهد کرد. او پس از دو الی سه روز با نایبرئیس مجلس اعلای شیعیان تماس میگیرد و میگوید که امام با همراهانش در تاریخ ۳۱ اوت با پرواز ۸۸۱ آلیتالیا از طرابلس به ایتالیا رفته است. از بیروت با سفارت لبنان در ایتالیا تماس میگیرند. اما آنها نیز اظهار بیاطلاعی میکنند.ظرفیت پرواز ۸۸۱ شرکت هواپیمایی آلیتالیا به مقصد ایتالیا که تکمیل بود. اما دولت لیبی دو نفر از مسافران را پیاده میکند و دو نفر دیگر از مسئولان امنیتی لیبی را سوار هواپیما میکند. مسافرانی که به زور پیاده شدهاند اعتراض میکنند، اما در پاسخ میشنوند که این دستور دولت است.
وقتی هواپیما به رم رسید دو نفر وارد هتل هالیدیاین رم شدند. این دو نفر که یکی لباس روحانی بسیار گشادی بر تن داشت، با دو پاسپورت به نامهای سید موسی صدر و محمد یعقوب در هتل هالیدی این ایتالیا دو اتاق برای اقامت یکهفته میگیرند. کارکنان هتل گفتهاند که کسی که لباس روحانی بر تن داشت، با حالتی مضطرب در راهروها قدم میزد. آنها هزینه اقامت یک هفته را به دلار پرداختند و چمدانهایشان را به اتاق خود بردند. چند روز میگذرد، اما کسی به این اتاقها تردد نمیکند. به مدیر هتل اطلاع میدهند که کسی در اتاق را باز نمیکند. آنها در را باز میکنند و با اتاقهای خالی مواجه میشوند. چمدانها و لباسها و پاسپورتها روی تخت قرار داشت، اما کسی در اتاقها نبود.
آغاز تحقیقات
هیئتی امنیتی از لبنان به هتل میآیند تا ماجرا را پیگیری کنند. هیئت امنیتی در تحقیقات خود عکس امام موسی صدر و شیخ محمد یعقوب را به کارکنان هتل نشان دادند تا آنها را شناسایی کنند. کارکنان هتل از حضور آنها اظهار بیاطلاعی کردند. آنها پس از دیدن عکس میگویند که چهره و هیکل صاحبان پاسپورت با چهره و هیکل امام صدر همخوانی ندارد.
تحقیقات بعدی از خدمه پرواز و مسافران پرواز ۸۸۱ آلیتالیا بود. هیئت امنیتی با خلبان، کمکخلبان و مهمانداران مصاحبه و از آنان بازجویی کردند. اما هیچکس امام و دو همراهش را ندیده بود. با بسیاری از مسافران صحبت کردند. آنان نیز اظهار داشتند که اگر مسافری با این ظاهر و چهره میدیدند حتما متوجه میشدند و به خاطرشان میماند.
نتیجه تحقیقات به اینجا رسید که امام موسی صدر و محمد یعقوب وارد رم نشدهاند و آن دو نفر عوامل امنیتی لیبی بودهاند که برای گمراهکردن اذهان به سفارت لیبی در ایتالیا آمدهاند و با چهرههای مبدل به هتل رفته و سپس از هتل خارج شدهاند. آنان قصد داشتند چنین وانمود کنند که امام موسی صدر در رم ربوده شده است.
ادعای کشور لیبی مبنی بر اینکه امام موسی صدر و محمد یعقوب در رم ربوده شدهاند، برای دستگاه قضایی و اطلاعاتی رم ناپذیرفتنی بود.
دستگاه قضایی ایتالیا هم تحقیقات مفصلی انجام داد. در نهایت، قاضی ایتالیایی رسماً اعلام کرد که امام موسی صدر و شیخ محمد یعقوب هرگز وارد ایتالیا نشدهاند. این نتیجه ادعای لیبی را رد میکرد، زیرا آنان مدعی بودند که امام موسی صدر و محمد یعقوب طرابلس را ترک کردهاند و و به رم حرکت رفتهاند.
در بیروت همه نگران بودند. وزیر خارجه لبنان با وزیر خارجه لیبی تماس میگرفت، اما پاسخ درستی دریافت نمیکرد. رئیسجمهور لبنان چندین بار با سرهنگ قذافی تماس گرفت، اما هربار به بهانههای مختلف موفق نشد با قذافی صحبت کند.
تظاهرات مردمی علیه قذافی در دمشق
همان ایام با برگزاری کنفرانس سران کشورهای پایداری در دمشق مصادف شد. سرهنگ قذافی نیز باید در آن کنفرانس حضور مییافت. مردم راهپیمایی عظیمی به راه انداختند و صدها هزار نفر با اتوبوس و اتومبیل به سمت دمشق راه افتادند. مسیر بیروت تا دمشق مملو از اتومبیل شد. جمعیت کثیری از مردم در محل برگزاری کنفرانس در هتل شرایتون در میدان امویین تظاهرات و اعتراض کردند. آنان خواستار روشن شدن سرنوشت امام موسی صدر بودند. هیئتی از میان مردم انتخاب شدند و به داخل هتل شرایتون رفتند تا با سران کشورهای پایداری مانند حافظ اسد، قذافی، بومدین و... ملاقات کنند. سران کشورها به آن هیئت قول رسیدگی به این موضوع را دادند.
شواهدی بر ربوده شدن امام صدر
اشاره کردم که گذرنامه دو نفر در هتل هالیدیاین پیدا شد. پس نفر سوم یعنی عباس بدرالدین چه شد؟ چند روز پس از ربودن امام موسی صدر و شیخ محمد یعقوب خبری منتشر شد که عباس بدرالدین از جزیره مالت عبور کرده و به اروپا رفته است. چرا عباس بدرالدین به مالت میرود؟ چرا عباس بدرالدین به همراه امام موسی صدر و شیخ محمد یعقوب به رم نرفته است؟
علت این بود که عباس بدرالدین در لیبی گذرنامه خود را به کاردار لبنان داده بود تا برایش ویزای پاریس بگیرد، اما ربایندگان از این موضوع بیاطلاع بودند. اگر گذرنامه او بود، آن شب سه نفر را از هواپیما پیاده میکردند و سه مأمور میفرستادند. اتفاق دیگر اینکه عباس بدرالدین با سفارت تماس میگیرد و با صدای بسیار مضطربی از تلفنچی میخواهد که با کاردار صحبت کند. تلفنچی نتوانسته بود کاردار را بیابد و تلفن فوراً قطع میشود. این ماجرا حاکی از این است که عباس بدرالدین توانسته در شرایط خاصی خود را به تلفنی برساند و شماره سفارت لبنان را بگیرد و به کاردار چیزی بگوید، اما او را نمییابند و تلفن قطع میشود. درباره اینکه عباس بدرالدین از کجا تماس گرفته یا چرا با آن لحن مضطرب صحبت کرده است، حدسهای بسیاری میتوان زد.
امام موسی صدر طبق برنامه خود سعی داشت که مذهب تشیع را به قذافی معرفی کند. سپس، به او نشان دهد که شیعیان نیروهای انقلابی در منطقه هستند. همچنین، مواضع شیعیان را در خصوص حمایت از انقلاب فلسطین بیان کند. احتمالاً قذافی قانع نشده است، چون فردی بسیار خودخواه بود و عقده خودبزرگبینی داشت. یکی از نشانههای خودبزرگبینی قذافی این است که رؤسای قبایل آفریقایی را جمع میکرد و به آنها پول میداد تا به او لقب شاهنشاه و ملکالملوک و شاه شاهان آفریقا دهند.
حدس ما بر این است که میان قذافی و امام صدر اختلافنظر شدیدی پیش آمده است. آیا قذافی آنها را در همان مجلس شهید یا زندانی کرد؟ هیچکس نمیداند و هیچ دلیلی هم برای صحت این حدسیات وجود ندارد.
بعدها کسانی گفتند که امام موسی صدر را در لیبی دیدهاند. اولین نفر پزشکی پاکستانی در لندن بود که نزد سلیم اللوزی سردبیر مجله الحوادث رفت و با او مصاحبه کرد. او گفته بود که من را برای معاینة شخصی با مشخصات امام موسی صدر به شهر کفرا در صحرای لیبی بردند. مشخصاتی که او بیان میکرد، دقیقاً مشخصات امام موسی صدر بود. بنابراین، هیئتی از لبنان به لندن رفتند تا با او صحبت کنند و از صحت سخنانش آگاهی یابند. کسان دیگری مانند یک برقکار و نقاش جوان لبنانی ادعا کردند که امام موسی صدر را در زندانی در کفرا با لباس سفید بلندی دیدهاند و با او صحبت کردهاند.
تاجری ایرانی به نام ذوالریاستین با کشور لیبی کار تجاری میکرد. او با سرهنگی لیبیایی ارتباط داشت. این تاجر ایرانی تعریف میکند که سرهنگ لیبایی از من پرسید آیا میخواهی امام موسی صدر را ببینی و من را برای ناهار به باغی دعوت کرد و مرا به انتهای باغ برد و اتاقی را نشان داد که یک نفر در آن قدم میزد. با دقت که نگاه کردم، امام موسی صدر را ته باغ در حال قدم زدن دیدم.
نمونه چنین اظهارنظرهایی را بسیار شنیدهایم. آیا اینها واقعی هستند؟ آیا این اقدامات ترفند دستگاههای اطلاعاتی بوده است؟
تحقیقات در این زمینه ادامه داشت تا اینکه برلسکونی، نخستوزیر ایتالیا، که شخصیتی بسیار کثیف بود، ۱۵ میلیون دلار از قذافی دریافت کرد تا یک قاضی در ایتالیا را وادار کند تا حکم صادرشده پیشین دستگاه قضایی ایتالیایی را لغو کند و حکم جدیدی مبنی بر اینکه امام موسی صدر به رم آمده و احتمالاً موساد اسرائیل یا ساواک ایران او را ربودهاند، صادر کند. به همین دلیل، هیئتی از لبنان به رم رفتند تا قاضی حکم خود را پس بگیرد و همان حکم قبلی را تأیید کند.
ربودن امام صدر زمانی اتفاق افتاد که هنوز انقلاب در ایران پیروز نشده و امام خمینی (ره) در نجف بود. امام به شدت نگران این مسئله بود و صادق قطبزاده به نمایندگی از امام به لیبی رفت تا با قذافی ملاقات کند و از سرنوشت امام موسی صدر باخبر شود.
قطبزاده به لیبی رفت و در خیمهای در صحرا با قذافی ملاقات کرد؛ از این ملاقات نتیجهای گرفته نشد.
همزمانی ربودن امام با انقلاب ایران
ربودن امام موسی صدر در لیبی مقارن با تظاهرات میلیونی در ایران بود. آن زمان رژیم شاه و ساواک تبلیغ میکردند که انقلاب اسلامی ایران مردمی نیست و کمونیستها و اتحاد شوروی درصدد هستند ایران را مانند ترکمنستان و قرقیزستان، ایرانستان و بخشی از اتحاد شوروی کنند. شاه قصد داشت که غرب را برای مبارزه با این انقلاب تحریک کند. همان زمان امام موسی صدر مقالهای به روزنامه معتبر لوموند ارائه میدهد. امام موسی صدر در این مقاله شرح میدهد که این انقلاب فرهنگی است و ربطی به کمونیستها ندارد. انقلاب ایران مردمی است و در رأس آنها روحانیون قرار دارند. ایشان به شدت از انقلاب دفاع میکند. این مقاله یک هفته قبل از سفر ایشان به لیبی در روزنامه لوموند چاپ میشود.
نکتهای که در اینجا وجود دارد این است که آیا قذافی تصمیم به ربودن امام موسی صدر داشت یا این ربایش طرحی بینالمللی و منطقهای است؟ اینجا تئوریهای مختلفی مطرح میشود که هرکدام دلایلی دارد.
اول، قذافی تحتتأثیر اطرافیان تصور میکرد که اگر امام موسی صدر را از میان بردارد، مقاومت در لبنان پیروز خواهد شد و از طرفی، دلایل امام موسی صدر برایش قانعکننده نبود و با غرور و خودخواهیای که قذافی داشت، کار به جدال کشیده و او این تصمیم را شخصی و آنی گرفته است و این اتفاق از پیش برنامهریزیشده نبوده است.
دوم، این ربایش از پیش برنامهریزی شده بود. سران و گروههای چپ و سازمانهای فلسطینی در لبنان که اتفاقاً چند ایرانی، مانند جلال فارسی و محمدصالح حسینی، هم در میان آنها حضور داشتند، بهشدت با امام موسی صدر و حرکت او در لبنان مخالف بودند. این گروهها و افراد دعوت امام موسی صدر به لیبی را فرصت مغتنمی شمردند و ربودن او را طراحی کردند. همان شب هیئتی چپی مهمان قذافی بودند و تا دیروقت با او بحث کردند تا احتمالا او را برای حذف امام موسی صدر از صحنه لبنان قانع کنند. آنها از قدرت گرفتن امام موسی صدر و جنبش محرومان هراس داشتند. ارتش سوریه جناح چپ را از شمال لبنان و منطقه بقاع رانده بود و آنها به جنوب رفته بودند واگر جنبش أمل هم در جنوب قدرت میگرفت، آنها بهطور کامل تضعیف میشدند و تحت سیطره امام موسی صدر قرار میگرفتند. اما جنبش أمل همراه سازمانهای فلسطینی و جناحهای چپ بود و در مقابل اسرائیل ایستاده بود.
سوم، این جنایت ابعاد گستردهتری دارد که آمریکا و اسرائیل و بسیاری از کشورهای غربی را دربر میگیرد و به پیروزی انقلاب اسلامی در ایران هم ارتباط دارد.
یکی از شاگردان امام خمینی به نام آقای آیتالله محمدعلی ابطحی نقل میکند که از حضرت امام خمینی (ره) پرسیدیم که اگر رژیم شاه را برای تشکیل حکومت اسلامی سرنگون کردیم، چگونه حکومتداری کنیم؟ ما که از حکومتداری چیزی نمیدانیم، امام خمینی (ره) هم پاسخ میدهند که من آقا موسی صدر را برای این کار در نظر دارم. امام خمینی (ره) آقا موسی صدر را که از سیاست و جهان آگاهی داشت و شخصیتی منطقهای و مسلط به چند زبان دنیا بود بهخوبی میشناخت.
از طرفی دیگر انقلابیون ایرانی از اروپا و آمریکا به لبنان میآمدند و در شهر صور به مدرسه فنیوحرفهای جبلعامل یا به اردوگاه دکتر چمران میرفتند و آموزش نظامی میدیدند. آیا ممکن است ربودن امام موسی صدر در آستانه پیروزی انقلاب، یعنی درست چهار الی پنج ماه قبل از پیروزی انقلاب، طرحی بینالمللی برای محروم کردن انقلاب از شخصیتی مانند امام موسی صدر باشد.
این سه نظریه هر کدام دلایل خاص خود را دارد و هیچکدام را نمیتوان صددرصد پذیرفت یا رد کرد. قذافی پس از پیروزی انقلاب سعی کرد تا با انقلاب اسلامی رابطه برقرار کند، ولی امام نمیپذیرفت. شرط امام خمینی برای ملاقات با قذافی آزادی امام موسی صدر بود. در ایران کسانی که طرفدار سازمان فتح بودند و در رأس آنها آقای جلال فارسی، طرفدار قذافی هم بودند.
پیگیریهای ایران
مرحوم محمد منتظری طرفدار لیبی بود و سازمانی به نام ساتجا ایجاد و مجله امید ایران را پایگاه بازتاب فعالیتهای سازمان کرده بود. مرحوم متظری به لیبی رفتوآمد میکرد و میگفت که ما از برادر قذافی پول میگیریم و سرهنگ قذافی رهبری انقلابی است.
آنها تمام سعی خود را کردند تا قذافی با امام دیدار کند، اما ایشان اجازه نمیداد و میگفت تا زمانی که امام موسی صدر را نیاورد، با او ملاقات نمیکنم.
محمد منتظری به کمک نیروهای ساتجا فرودگاه مهرآباد را اشغال کرد تا هواپیمای جلود را بنشاند. دکتر چمران نیز با نیروهای خود به فرودگاه رفت و نزدیک بود درگیری مسلحانه رخ دهد. با وجود مقاومت دکتر چمران، جلود به ایران آمد و به قم رفت. او قصد داشت به هر وسیلهای خدمت امام برود و اثبات کند که موضوع امام موسی صدر آنطور که امام تصور میکند، نیست و امام در ایتالیا به وسیله سیا یا موساد یا ساواک ربوده شده است و لیبی با او مشکلی ندارد.
جلود ۱۶ روز در قم ماند، ولی امام اجازه ملاقات نداد. امام گفته بود که امام موسی صدر فرزند من است و من او را تربیت کردم. قذافی به دلیل مسئله امام موسی صدر هیچگاه نتوانست به ایران سفر کند. سعد مجبر، سفیر قذافی در ایران، و هانی الحسن، سفیر یاسر عرفات، در حالی که در لبنان و لیبی با یکدیگر دشمنی داشتند، در ایران با یکدیگر همکاری میکردند. این همکاری از طریق بیت آیتالله منتظری و مرحوم محمد منتظری و ایرانیهایی که قبلاً در سازمان فتح و سازمانهای فلسطینی حضور داشتند، مانند جلال فارسی، مسعود رجوی و عمویی و... برنامهریزی میشد.
حضرت امام (ره) تصمیم گرفت که کمیته تحقیقی به لیبی بفرستد تا از لحظه ورود امام موسی صدر به لیبی تا ربودن ایشان گزارشی تهیه کند. اما لیبی شرط کرد که مرحوم صادق طباطبایی نباید عضو این کمیته باشد و حتی پس از کنارهگیری ایشان از کمیته، با دخالت آیتالله منتظری این کمیته هیچگاه به لیبی نرفت.
سالهای بعد هم کمیتههای مختلفی در دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی ونیز در دوران آقای احمدینژاد تشکیل شد، اما هیچکدام راه به جایی نبرد.
جهتگیری قذافی پس از ربودن امام
سرهنگ قذافی بعدها از واسطههای بسیاری استفاده کرد. مثلاً اشخاصی را نزد نبیه بری فرستاد و گفت که یک میلیارد پول به شما میدهم و شما این مسئله را حل کنید. به خانواده امام موسی صدر پیغامی فرستاده بود که هر مقدار میخواهید به شما میدهم، اما دیگر این مسئله را پیگیری نکنید. او اشخاص دیگری مانند صادقالمهدی از سودان
و بسیاری دیگر را واسطه قرار داد، اما نتیجهای نگرفتند.
سازمان فتح به شاخههای مختلفی تبدیل شد، مثل فتح انقلابی که پایگاهش در عراق بود. رئیس سازمان فتح انقلابی صبری خلیل البنا با کنیه ابونضال بود. ابونضال به جای جنگیدن با اسرائیل با سازمان فتح میجنگید. او معتقد بود که سازمان فتح سازشکار است و باید از میان برود. بنابراین، بسیاری از کادرهای سازمان فتح مانند نماینده سازمان آزادیبخش در پاکستان، لندن و پاریس را ترور کرد. چند سال پیش خبر آمد که او در عراق خودکشی کرده است. خودکشی چنین افرادی مسئلهای است، چون بعد از مدتی خطرناک میشوند. پس از خودکشی ابونضال، قذافی مدعی شد که او امام موسی صدر را در مسیر هتل تا دفتر قذافی ربوده و شهید کرده است و چون خودکشی کرده، نمیتوان در مورد این ماجرا از او سؤال کرد.
به هر حال بر طبق قاعده فقهی استصحاب باید حکم به زنده بودن امام بکنیم. زیرا آخرین بار امام موسی صدر و همراهانش مقابل هتل الشاطی دیده شدهاند و از نظر ما زنده هستند دلایل و اعترافات دیگری هم مبنی بر زنده بودن آنها وجود دارد. بنابراین، آنها زنده هستند، مگر اینکه ثابت شود، شهید شدهاند. شهادت آنها زمانی بر ما ثابت خواهد شد که جسد و پیکر آنها را ببینیم.
فایل صوتی جلسه سیزدهم را از
بخش اول گزارش دانلود کنید.