مهمترین رویدادهای سال 1967 میلادی از این قرارند:
- جنگ ژوئن 1967 میلادی میان ارتشهای عربی و اسرائیل که به جنگ شش روزه معروف است؛
- سفر امام موسی صدر به کشورهای آفریقایی و نجف اشرف؛
- تصویب قانون تشکیل مجلس اعلای شیعیان در پارلمان.
سفر امام موسی صدر به کشورهای آفریقایی
امام موسی صدر پس از آغاز فعالیتهایش در لبنان، برای سازماندهی جامعة تشیع و ایجاد نهادها و مؤسسات به آفریقا سفر کرد. عدۀ بسیاری از شیعیان مهاجر لبنان در کشورهای آفریقایی، بهویژه کشورهای غرب آفریقا مانند سیرالئون، ساحل عاج، سنگال و غنا زندگی میکنند. لبنانیها اهل تجارت و فعالیت و مهاجرت هستند و در کشورهای متعددی حضور دارند.
اگر جمعیت لبنان را چهار الی پنج میلیون نفر در نظر بگیریم، جمعیت لبنانیهای مهاجر در خارج از کشور حدود 14 الی 15 میلیون نفر است. یعنی لبنانیان مهاجر سه برابر لبنانیان ساکن در لبنان هستند. در این میان، عدۀ مهاجران سنی و دروزی کمتر از سایرین است، زیرا سنیها در لبنان وضعیت خوبی دارند و با محیط منطقه احساس هماهنگی دارند. دروزیها نیز مذهبشان شکل قومیت به خود گرفته و در درون خود زندگی میکنند و با خارج ارتباطی ندارند. به همین سبب، بهندرت مهاجرت میکنند. بیشترین آمار مهاجرت از میان شیعیان و مسیحیها است.
لبنانیهای مهاجر در همهجای دنیا حضور دارند و تقریباً در سرتاسر ایالت متحده لبنانیها پراکندهاند. لبنانیهایی که از قرن 18 به آمریکا مهاجرت کردند و شهروند آن کشور شدهاند و به مقامات بالایی در وزارت خارجه و در کنگره و ناسا رسیدهاند. مثلاً دکتر زغبی مبدع جراحی قلب باز است. فیلیپ حبیب چهرة معروف و سیاستمدار آمریکایی است که در جنگ 1982 میلادی به لبنان آمد و میان گروههای متخاصم میانجیگری کرد. بیشتر ساکنان ایالت میشیگان و مرکز آن دیترویت لبنانی هستند. در میشیگان کارخانههای اتومبیلسازی وجود دارد و طبیعتاً، جوانان مهاجر به دنبال کار و کسب رزق و روزی هستند.
در آمریکای شمالی و در اکثر شهرهای کشور کانادا بهویژه تورنتو، لبنانیهای بسیاری زندگی میکنند و اخیراً، ایرانیها نیز به همین شهر مهاجرت کردهاند و این شهر تبدیل به شهری شیعهنشین شده است.
در کشورهای برزیل، شیلی و آرژانتین لبنانیهای بسیاری حضور دارند. بهویژه، شهر سائوپائولوی برزیل مملو از مهاجران لبنانی است. البته، فلسطینیها و سوریها نیز در این شهر زندگی میکنند.
عدۀ بسیاری از لبنانیها، بهویژه شیعیان، به استرالیا مهاجرت کردهاند و در شهر سیدنی و ملبورن اقامت دارند. حضور لبنانیها در کشورهای آفریقایی بیشتر از کشورهای آسیایی است. لبنانیها در آفریقای مرکزی تا شرق آفریقا در کشورهایی مانند تانزانیا، کنیا و کنگو و در غرب آفریقا در کشورهای ساحل اقیانوس اطلس مانند سنگال، سیرالئون، ساحل عاج، نیجریه و غنا حضور دارند. همة مهاجران این منطقه شیعه هستند. مسیحیان به این منطقه مهاجرت نکردهاند. عملاً، اقتصاد این منطقه در اختیار لبنانیهای شیعه است.
الماس در کشورهای آفریقایی از اهمیت بالایی برخوردار است و میان شیعیان لبنان و اسرائیلیها در تجارت این کالا رقابت وجود دارد.
شیعیان لبنان در کشورهای حوزة خلیج فارس مانند امارات و عربستان هم حضور دارند. اما در سالهای اخیر بسیاری از کشورها اخراج شدهاند و از حضورشان ممانعت میشود. قبل از حوادث اخیر و در دهة 70 و 80 میلادی، لبنانیها و مصریها بیشترین جمعیت مهاجر کشورهای عربی حوزة خلیجفارس بوند، زیرا این کشورها نه تکنوکرات داشتند نه استاد و معلم و معمولاً امور اداری و روزنامهنگاری و مدیریتهای مختلف در اختیار لبنانیها بود و اساتید دانشگاهها و دبیرستانها مصری بودند. البته امروز اوضاع اندکی تغییر کرده است، زیرا بسیاری از جوانان این کشورها به دانشگاههای خارج از کشور رفتهاند و در این زمینه تحصیل کردهاند.
14 الی 15 میلیون لبنانی مهاجر در کشورهای مختلف وجود دارد که بسیاری از آنها شیعه هستند و طبیعتاً، شهروند کشورهای میزبان محسوب میشوند و شناسنامه و گذرنامۀ آن کشورها را دارند و فرزندانشان در آنجا به دنیا آمدهاند و اصطلاحاً تابعیت مضاعف دارند.
لبنانیها در بسیاری از این کشورها مسجد و حسینیه دارند و نماز جمعه برگزار میکنند و روحانیان شیعه جوامع لبنانی را سرپرستی میکنند. گویی در هر کشوری لبنانی کوچک ساخته شده است. مهاجران لبنانی برخلاف شیعیان ساکن در لبنان که اکثراً محروم و فقیر بودند، پولدار و سرمایهدار شدند و تجارت کردند. این مهاجران در کشورها صاحب نفوذ شدند و میتوانند در امور سیاسی دخالت کنند. مثلاً در انتخابات و اقتصاد این کشورها دخالت میکنند. در بسیاری از کودتاها مهاجران لبنانی مورد حمله قرار میگرفتند بهویژه، در کشور کنگو و بروندی و کشورهای دیگر.
نام وزارت امور خارجۀ لبنان، «وزارة الخارجیة و المغتربین»[1] است که وزیر آن چند مدیر کل دارد. یکی از آنها مسئول امور مغتربین یا مهاجرین است.
موارد مطرحشدۀ فوق نشان دهندۀ اهمیت سفرهای دورهای امام موسی صدر به چند کشور آفریقایی است. هنگامی که امام موسی صدر در لبنان شناخته شد و شروع به سازماندهی جامعة تشیع و ایجاد مؤسسات برای شیعیان کرد، لازم بود که با شیعیان مهاجر نیز دیداری داشته باشد و با مسائل و مشکلات آنان آشنا شود. آنان نیز میبایست با امام موسی صدر آشنا میشدند. در عین حال، امام موسی صدر برای اجرای طرحهای توسعهای خود (اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی) نیاز به کمکهای مالی داشت. بنابراین، ایشان ضمن تشریح اوضاع لبنان برای مهاجران از امکانات مالی آنها استفاده کرد و آنان را به سرمایهگذاری در لبنان تشویق کرد.
درگذشته، وقتی لبنانیها ثروتمند میشدند، امکانات رفاهی خود را از قبیل ماشین و خانه ارتقا میدادند و در جنوب لبنان ویلاهای مجلل میساختند و برای استراحت به آنجا میرفتند. این اقدامات فردی بود و هنوز هم وجود دارد.
در بازگشت امام صدر مردم لبنان استقبال بینظیری از ایشان کردند و از فرودگاه بیروت تا شهر صور طاق نصرت زدند. فرودگاه مملو از جمعیت شده بود و مردم شادی میکردند. جادة بیروت تا صور پر بود از ماشینهایی که امام را همراهی میکرد. امامت و زعامت و رهبری امام موسی صدر برای لبنانیها، بهویژه شیعیان، چه در داخل و چه در خارج، رسمیت یافته بود. با تشویق امام موسی صدر بخشی از سرمایههای شیعیان از آفریقا برای تحقق طرحهای توسعهای امام موسی صدر به داخل لبنان سراریز شد.
مدرسۀ فنیوحرفهای جبلعامل
مدرسۀ فنیوحرفهای جبلعامل اولین طرحی بود که ایشان پس از بازگشت از آفریقا با سرمایههای شیعیان آفریقایی آغاز کرد. ساختمان این مدرسه هشت طبقه دارد و شامل چند طبقه اتاق خواب برای دانشآموزان شبانهروزی است. کلاسهای متعدد، سالنهای تدریس، زمین بازی و ورزش، کارگاههای مختلف حرفهای مانند برقکاری، نجاری، آهنگری، جوشکاری از بخشهای مختلف این ساختمان است.
امام موسی صدر در سال 67 میلادی به این کشورها سفر کرد و از کشوری به کشوری دیگر رفت. این سفر حدود دو ماه طول کشید. ایشان وارد هر کشوری که میشد، شیعیان از او استقبال میکردند. مقامات رسمی نیز به استقبال امام صدر میآمدند. رؤسای جمهور این کشورها او را دعوت میکردند و به افتخارش مهمانی میدادند. امام موسی صدر در مساجد سخنرانی میکرد و در روزهای جمعه خطبه میخواند. این سفرها بسیار مهم بودند و نتایج مورد نظر از این سفرها هم محقق شد. دانشآموزانی که به این مدرسه میپیوستند، ضمن فراگیری حرفه و فن با مسائل عقیدتی نیز آشنا میشدند. این مدرسه بیشتر یتیمان یا فقیران را جذب میکرد. صدها نفر از این مدرسه فارغالتحصیل و وارد بازار کار شدند. | |
در لبنان یک میلیون و هشتصد هزار شیعه وجود داشت که عدهای از آنها بیکار بودند. مدرسۀ جبلعامل توانست در تغییر وضعیت اجتماعی و اقتصادی جامعة تشیع مؤثر باشد. مثلی وجود دارد که «راه هزار میل با قدم اول شروع میشود» یا مثلی در عربی وجود دارد که «ما لایدرک کله لم یترک کله.»[2] در قرآن نیز آمده است: «الَّذینَ جاهَدو فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا.»[3] امام با توجه به این آیه و امکاناتی که وجود داشت، اولین قدمها را برداشت. ایشان قبلاً جمعیت «احسان و نیکوکاری» را برای امور اجتماعی احیا کرد و در کنار آن مرکز آموزش علوم اسلامی ایجاد کرد. سپس، «خانة دختران» را برای آموزش و جمعآوری دختران از اماکن فاسد تأسیس کرد. و در نهایت، مدرسۀ فنیوحرفهای جبلعامل را تاسیس کرد.
تا سالها مدرسۀ فنیوحرفهای جبلعامل به نمادی برای شیعیان تبدیل شده بود.
امام موسی صدر مدیریت مدرسۀ فنیوحرفهای را پس از دو مدیر ناموفق بر عهدۀ شهید چمران گذاشت. امام موسی صدر در خصوص دعوت از دکتر شهید چمران برای مدیریت این مدرسه با افرادی همچون دکتر سید صادق طباطبایی و خصوصاً مهندس مهدی بازرگان مشورت کرد. دکتر چمران 9 سال تا پیروزی انقلاب اسلامی ایران این مؤسسه را اداره کرد.این مدرسه جوانان را فقط آموزش عقیدتی و حرفهای نمیداد، بلکه در آغاز دهۀ هفتاد آموزش نظامی را هم آغاز کرد، زیرا مسئلة تجاوز و حملات اسرائیل مطرح بود. | |
بهترین افراد مقاومت در این مدرسه آموزش دیدهاند که بسیاری از آنان شهید شدهاند. همچنین مدرسۀ جبلعامل محلی برای برنامهریزیهای راهبردی بود. در زمان اشغال لبنان، در سالهای 1978 و 1982 میلادی اسرائیل وارد این مدرسه شد و بسیاری را بازداشت کرد و یا به شهادت رساند. یکی از بهترین فارغالتحصیلان این مدرسه شهید محمد سعد بود که فرماندهی مقاومت در لبنان را برعهده داشت. این جوان، در نهایت، پس از عملیات موفقیتآمیزی که برضد نیروهای اشغالگر اسرائیل انجام داد، در شهر معرکه به شهادت رسید.
نیروهای مقاومت در مدتی که با اشغالگران اسرائیلی مبارزه میکردند، در کوهها و درهها به سر میبردند و گاهی شبانه سری به خانه میزدند و دوباره به درهها و کوهها بازمیگشتند. جوانانی به پاکی و اخلاص و تدین آنها بسیار کم دیدهام. اینها کسانی هستند که همة زندگی خود را وقف مبارزه کردند و به قول لبنانیها جمجمۀ خود را به خدا فروختند.
دشمن مدرسۀ جبلعامل فقط اسرائیلیها نبودند. احزاب چپ هم از دشمنان این مؤسسه به شمار میرفتند. آنها از به قدرت رسیدن و سازماندهی شیعیان میترسیدند و تصور میکردند که قدرت گرفتن شیعه به زیان آنها خواهد بود. حزب کمونیست و ناسیونالیست و سوسیالیست و همة سازمانهای مشابه فلسطینی که مارکسیست بودند و در جنوب لبنان قدرت داشتند، از به قدرت رسیدن شیعه هراس داشتند. بنابراین، در کنار دشمنی اسرائیل، توطئههای چپگرایان و کمونیستها و بعضی از سازمانهای فلسطینی نیز اضافه شد.
بسیاری از سازمانهای فلسطینی به بهانة مبارزه کردن با اسرائیل از کشورهای خارجی پول دریافت میکردند. یکی از کسانی که به سازمانهای فلسطینی کمک مالی میکرد، معمر قذافی بود. معمر قذافی تصور میکرد که شیعیان در لبنان همان ساواک ایران و وابسته به ایران و ضد عرب و ضد اسلام و ضد مقاومت فلسطین هستند. بنابراین، به یکی از گروههای فلسطینی شش میلیون دلار کمک مالی پرداخت کرد تا به ساختمان مدرسۀ جبلعامل شش آرپیچی بزند. شهید چمران به صورت مفصل در کتاب خود به این ماجرا پرداخته است.
شهید چمران اثر آرپیچیها را به شکل قطرة اشک یا قطرة خون به رنگ قرمز نقاشی کرد. تصویر ساختمان در کتاب لبنان شهید چمران چاپ شده است. فلسطینیها و چپیها از شهید چمران خواستند که قطرات را پاک کند، اما شهید چمران قبول نکرد و سالهای سال این تصویر بر روی ساختمان باقی ماند و هرکس که از کنار آن عبور میکرد، متوجه تصویر قطرات خون و رخ دادن جنایتی بزرگ برضد این مدرسه میشد. مدرسهای که در خدمت انقلاب و مقاومت و محرومان بود. بعدها این مؤسسه بازسازی و این نقاشیها نیز پاک شدند.
مؤسسات دیگری پس از این مؤسسۀ در بیروت و در صور و در جنوب لبنان تأسیس شدند که امروز و پس از ربودن امام موسی صدر، خواهر ایشان خانم رباب صدر، مدیریت آن را برعهده دارند. مهد کودک، دبستان، هنرستان، مدرسة پرستاری و مؤسسات اجتماعی دیگری که به مؤسسات امام صدر معروف است.
سفر به نجف اشرف
امام موسی صدر در سفرهای خود به نجف اشرف با علمای بزرگ و مراجع ملاقات کردند. بیشترین ملاقات ایشان با مرحوم آیتالله سید محسن حکیم، مرجع عالیقدر شیعیان و مرحوم آیتالله خویی بود. هدف ایشان از این سفرها فقط زیارت نبود، بلکه وضعیت شیعیان لبنان و اهمیت فعالیت و حرکت خود را برای مراجع نجف توضیح میداد و خواستار حمایت آنان بود.
حمایت مراجع هم معنوی و هم مادی بود. مراجع اجازه میدادند که امام صدر از وجوهات شرعیه مانند زکات و خمس و سهم امام در کارهای عاملالمنفعه استفاده کند.
امام موسی صدر ارتباطات گستردهای نیز با مراجع قم داشت و اموالی از این شهر به لبنان میرسید. برای مثال مرحوم دکتر مفتح هرگاه به لبنان میآمد، مقادیر بسیاری از وجوهات شرعیه برای امام موسی صدر میآورد و بالطبع، امام صدر هم این وجوهات را برای پیشبرد طرحهای اجتماعی و عمرانی خود مصرف میکرد.
جنگ ششروزه سال 1967 میلادی
این جنگ سرنوشتساز بود و آثار آن هنوز هم وجود دارد. این جنگ زمانی رخ داد که امام موسی صدر در سفر آفریقا بود. وقتی ایشان به لبنان بازگشت، جنگ تمام شده بود، اما آثار آن وجود داشت و برنامهها و مواضع ایشان درمورد آن بسیار اهمیت دارد.
دلایل جنگ ششروزه و نتایج آن
در فلسطین اشغالی منابع آبی وجود ندارد و رودخانهها و منابع آبی در خارج از فلسطین مانند جبلالشیخ و کوهستانها قرار دارد. در منطقه دو رودخانة اردن و نیل وجود دارد. در فلسطین اشغالی رودخانهای نیست و فقط از آبهای زیرزمینی استفاده میشود. دریاچة طبریه آب شیرین دارد که از جنوب لبنان سیراب میشود. یکی از علل جنگ همین دریاچه و حفظ آن بود. ساحل شرقی دریاچه مرز سوریه است. ساحل غربی آن نیز در خاک فلسطین اشغالی است.
اسرائیلیها برای تغییر مسیر رود اردن و وارد کردن آن به خاک فلسطین اشغالی طراحی کردند. آن زمان در روزنامهها و رادیو صوتالعرب مسئلۀ تغییر مسیر رودخانة اردن مطرح میشد. این رودخانه بسیار مهم است، زیرا همۀ برفهای کوهستانهای جبل الشیخ و به رود اردن میرود و سپس، این رود به بحرالمیت میریزد. دریاچة بحرالمیت پایینتر از سطح دریا قرار دارد و از دریاچة ارومیه هم شورتر است. بحرالمیت پستترین نقطة جهان یعنی 340 متر پایینتر از سطح دریا قرار دارد. این گودی بزرگ به غور اردن مشهور است.
اردن کشور ضعیفی است و نمیتوانست در مقابل اسرائیل مقابله کند. جمال عبدالناصر رئیسجمهور مصر به شدت از این موضوع برآشفت و تهدید کرد که اگر اسرائیلیها مسیر رودخانة اردن را تغییر دهند، مصر وارد جنگ برضد اسرائیل میشود و طبیعتاً، چون مصر و سوریه با هم متحد بودند، سوریه نیز وارد جنگ میشد. اردن هم به طور طبیعی وارد جنگ میشد.
عبدالناصر دستور داد تا تنگة عقبه[4] را ببندند. ساحل غربی خلیج عقبه صحرای سینا و سرزمین مصر و ساحل شرقی آن عربستان سعودی قرار دارد. بنابراین، تنگة عقبه برای اسرائیل حیاتی است، چون در انتهای خلیج عقبه دو شهر وجود دارد: شهر بندری عقبه که تنها معبر کشور اردن به دریاست و دیگری بندر ایلات که تنها بندر اسرائیل در این منطقه است. این بندر برای اسرائیل مانند ریۀ تنفسی است، زیرا همة ارتباطات دریایی اسرائیل با آفریقا و آسیا از این بندر صورت میگیرد. اگر این بندر بسته شود، کشتیها باید دماغه امید نیک در آفریقا را دور بزنند و از تنگة جبلالطارق وارد مدیترانه شوند تا به بندر حیفا برسند که مهمترین بندر اقتصادی اسرائیل است.
عبدالناصر تنگه را بست و این اقدام بهگونهای اعلام جنگ با اسرائیل بود. در آن زمان جمال عبدالناصر محبوبیت بسیاری در جهان عرب داشت و نطقهای آتشین او از رادیو قاهره و رادیو صوتالعرب پخش میشد. عبدالناصر رهبری ضد اسرائیل و ضد صهیونیسم و ضد امپریالیسم آمریکا بود.
جنگ در روز ششم ژوئن 1976 میلادی شروع شد. اسرائیل، مصریها را غافلگیر کرد. صبح روز ششم ژوئن هواپیماهای جنگی اسرائیل به مصر حمله کردند و ظرف چند ساعت همة فرودگاهها و نیروی هوایی مصر را نابود کردند. این حمله و اشتباهات مصریها همچنان در آکادمیهای نظامی در حال تدریس است. نبود آمادگی و بیاطلاعی مصریها از امکانات نظامی اسرائیل باعث شد که مصر غافلگیر شود. مصریها تصور میکردند که اسرائیل از شرق حمله میکند، ولی ناگهان همة هواپیماها از سمت غرب حمله کردند.
اسرائیلیها در دریای سرخ و در جزایر این دریا و در خاک سودان به کمک جعفر نمیری و در کشورهای آفریقایی نزدیک مصر پایگاههای هوایی ایجاد کرده بودند و مصر از این موضوع اطلاع نداشت و ضعف اطلاعاتی مصر در اینجا مشخص شد.
اسرائیل روز اول نیروی هوایی مصر را نابود کرد. نیروی زمینی نیز زیر ضربات نیروی هوایی اسرائیل قرار گرفت و شکست خورد. اسرائیلیها چند هزار تن از ارتش مصر را در صحرای سینا اسیر و قتلعام کردند. این اقدام اسرائیلیها یکی از جنایات جنگی است که در سال 1967 میلادی ثبت شد. طبق کنوانسیون ژنو اسیر جنگی نباید کشته شود، بلکه باید تا پایان جنگ حفظ شود. نتیجۀ این جنگ شش روزه، شکست مصر و سوریه و اردن بود. مصر همۀ صحرای سینا را از دست داد و اسرائیلیها به کانال سوئز رسیدند و در آنجا متوقف شدند.
کرانۀ باختری رود اردن که بیتالمقدس و نوار غزه را نیز شامل میشود، متعلق به فلسطینیهاست. نوار غزه از سال 1948 میلادی به شکل امانت در اختیار مصر قرار گرفت و کرانۀ باختری را نیز اردن اداره میکرد تا فلسطین به طور کامل آزاد شود. اما اسرائیل کل کرانة باختری، نوار غزه و کل صحرای سینا را اشغال کرد و تا کانال سوئز پیش آمد. از کشور سوریه نیز بلندیهای جولان را اشغال کرد.
بلندیهای جولان در ارتفاع قرار دارد به همین سبب از جنوب لبنان مشاهده میشود و منابع آب از آن ارتفاعات سرچشمه میگیرد. ساکنان آن بیشتر دروزیِ سوری هستند. بلندیهای جولان از نظر استراتژی نظامی اهمیت بسیاری داشت، زیرا آن زمان ماهواره و موشک قارهپیما نبود و توپخانة سوریه در ارتفاعات جولان میتوانست کل منطقة را زیر آتش بگیرد.
اسرائیل به چند دلیل مترصد اشغال بلندیهای جولان بود:
- اهمیت سوقالجیشی و نظامی؛
- منابع آبی منطقه؛
- آب و هوای خوش و زیبایی منطقه برای ساختن شهرک و جذب گردشگر.
پس از اینکه اسرائیل بلندیهای جولان و کرانة باختری و نوار غزه و صحرای سینا را اشغال کرد، سازمان ملل در روز ششم آتشبس اعلام کرد و قطعنامۀ 242 را تصویب کرد. این قطعنامه از همة طرفهای درگیر میخواست که به جنگ پایان دهند و آتشبس را برقرار کنند و اسرائیل نیز از سرزمینهای اشغالی خارج شود. قطعنامة دیگری به نام 338 در 22 نوامبر 1967 میلادی تصویب شد که مکمل قطعنامة 242 بود. این قطعنامه راهکارهای عملیاتی اجرای قطعنامة 242 را تعیین میکرد. از آن سال تا امروز طرفهای عربی و فلسطینی همواره در مذاکرات خود خواستار اجرای این دو قطعنامه هستند که طبق این دو قطعنامه اسرائیل باید از سرزمینهای اشغالی عقبنشینی کند. اما اسرائیل تا به امروز این دو قطعنامه را اجرا نکرده است یا با حیلهگری با آن برخورد کرده است. مثلاً از نوار غزه و صحرای سینا عقب نشست و اعلام کرد که بخشی از سرزمینها عقبنشینی کردهام و در قطعنامه هم تصریح نشده که باید همۀ سرزمینهای اشغالی را پس بدهم.
آقای لرد کارادون انگلیسی تنظیمکنندۀ متن قطعنامه بود و عمداً ابهامی در آن قرار داد که تفسیربردار است. در متن انگلیسی آمده است:to withdraw from occupied territories
استفاده نکردن از آرتیکل the قبل از کلمۀ اشغالشده (occupied) به معنای بخش یا قسمتی از سرزمینهای اشغالی است . اسرائیلیها این موضوع را بهانه کردند که چون در این متن The نیامده است، مقصود شورای امنیت عقبنشینی از همة اراضی نیست و ما نیز از صحرای سینا و نوار غزه عقبنشینی و قطعنامه را اجرا کردیم. در حال حاضر بلندیهای جولان و قدس و کرانة باختری رود اردن در اشغال اسرائیل قرار دارد.
این شکستی تاریخی بود. جمال عبدالناصر شعارهای بسیار تندی میداد مبنی بر اینکه بهزودی همۀ صهیونیستها را به دریا میریزیم. همة دنیای عرب این شعارها را میشنیدند و تصور میکردند که پشت این تهدیدها قدرت نظامی بزرگی وجود دارد. اما مشکلات داخلی، مسائل حزب کمونیست و خیانت بعضی از افسران مصری هم بود که عبدالناصر از همۀ آنها بیخبر بود.
شب ششم ژوئن از رادیو اعلام شد که رئیسجمهور مصر بیانیة مهمی صادر خواهد کرد. آن زمان نطقهای عبدالناصر در ایران تأثیر بسیاری داشت. زمانیکه جنگ شروع شد، میان دانشجویان ایرانی همهمهای برپا بود. در نهایت، برخی دانشجویان تصمیم گرفتند که تلگرامی برای جمال عبدالناصر بفرستند و برای حضور در جنگ و کمک به ارتش مصر اعلام آمادگی کنند.
شب ششم ژوئن جمال عبدالناصر با لحنی بسیار گرفته و افسرده اعلام کرد که مسئولیت شکست را میپذیرم و استعفا میدهم. او ذکریا محیالدین را به جای خود قرار داد تا انتخابات برگزار شود.
مردم مصر همه شوکه بودند و آمادگی پذیرش این موضوع را نداشتند. در واقع، مصر بدون عبدالناصر معنا نداشت. ساعاتی نگذشته بود که مردم مصر در شهرهای مختلف به خیابان ریختند و تظاهرات میلیونی به راه انداختند. آنان فریاد میزدند که: «هنُحارب» یعنی خواهیم جنگید. تظاهرات عظیمی در قاهره برگزار شد. آخر شب عبدالناصر وادار شد که استعفای خود را پس بگیرد. او گفت: در کنار شما برای جنگ بعدی آماده میشویم و پیروزی از آن ماست.
ارتش مصر خود را برای جنگ آماده کرد و میان اسرائیل و مصر جنگ شروع شد و تا دورة انور سادات هم ادامه یافت. این جنگ «جنگ فرسایشی»[5] نام داشت. به این معنا که اسرائیل و مصر از دو طرف کانال سوئز به یکدیگر توپ میزدند. عبدالناصر جنگ را ادامه داد. این جنگ در بلندیهای جولان نیز صورت میگرفت تا اینکه جمال عبدالناصر در سال 1970 فوت کرد. فوت جمال عبدالناصر مسئلة مهمی بود. عدهای معتقد بودند که اسرائیلیها از طریق ماساژ به بدن او سم وارد کردند و او سکته کرده است. پس از عبدالناصر، انور سادات رئیسجمهور شد.
انور سادات در جنگ اکتبر 1973 میلادی پیروز شد و از کانال سوئز عبور و استحکامات بارلو را نابود کرد و صحرای سینا را پس گرفت. این موضوع مقدمهای برای ورود هنری کسینجر به منطقه و مطرح شدن مسئلة صلح و سیاست گامبهگام شد و تا امضای قرارداد کمپ دیوید ادامه یافت.
جنگهای آن دوران را میتوان به ترتیب زیر طبقهبندی کرد:
- جنگ سال 1948 میلادی که به «یوم النکبه» به معنای مصیبت و فاجعه مشهور است. در این جنگ کشورهای عربی شکست خوردند.
- جنگ 1956 میلادی. در این جنگ سه کشور اسرائیل، انگلستان و فرانسه به کانال سوئزحمله کردند و با مقاومت جمال عبدالناصر و مردم مصر در شهرهای سوئز، اسماعیلیه و اسکندریه و پورت سعید مواجه شدند و در نهایت، با دخالت آمریکا این جنگ خاتمه یافت.
- جنگ 1967 میلادی که به «یوم النکسه» به معنای شکست مشهور است.
- جنگ اکتبر 1973 که اعراب خود را پیروز جنگ میدانند و معروف به جنگ «عبور» است. یعنی عبور از کانال سوئز.
بسیاری از فلسطینیها در جنگ 1948 میلادی آواره شدند و در اردوگاهها جای گرفتند و که قرار بود پس از مدتی به خانههای خود بازگردند. در آن سال سازمان ملل اسامی پناهندگان را ثبت کرد. در سال 1967 میلادی پس از اشغال بلندیهای جولان و کرانة باختری و نوار غزه موج جدیدی از مردم این مناطق آواره شدند. اسامی بسیاری از این آوارگان در سازمان ملل ثبت نشد. امروز عدۀ آوارگان فلسطینی ناشی از جنگ سال 67 میلادی بسیار بیشتر از آوارگان سال 48 میلادی است.
در طول جنگ شش روزه امام موسی صدر در آفریقا بود. او همة این تحولات را دنبال میکرد و از شکست مصر بسیار ناراحت بود. هنگامی که به لبنان بازگشت، برای مقابله با آثار منفی این شکست فعالیت سیاسی خود را آغاز کرد و برنامۀ مهمی برای آینده ارائه داد.
امام موسی صدر پس از بازگشت از سفر، بیانیهای دربارة آن شکست صادر و در آن هفت اصل مهم را برای رسیدن به پیروزی مشخص کرد که عبارت بودند از:
1. درک صحیح ابعاد خطر و آگاهی از امکانات و نقاط قوت و ضعف دشمن تا با حقایق با جرئت و ارادة قوی روبهرو شویم.[6]
این اصل نشان میدهد که امام موسی صدر یکی از عوامل شکست را بیخبری عربها از امکانات اسرائیل و نداشتن اطلاعات درست از آنها میدانست. اطلاعات در جنگ بسیار مهم است و اصل پیروزی بر داشتن اطلاعات استوار است. نداشتن اطلاعات مانند این است که با چشم بسته بجنگیم. اسرائیل به دلیل داشتن شبکههای جاسوسی توانسته بود از عربها اطلاعات بسیاری جمعآوری کند. از آن زمان مراکز مطالعاتی برای شناخت دشمن به راه افتاد.
2. مجدداً اعتماد به نفس خود را احیا کنیم.
در اثر آن شکست، روحیۀ ارتش و ملل عرب از دست رفته بود و مرتب تبلیغ میشد که ارتش اسرائیل شکستناپذیر است. امام موسی صدر بر بازسازی روحیه و اعتماد به نفس تأکید میکرد.
3. اتحاد همگان. اعم از دولتها و رهبران و احزاب و گروهها و پیروان همة مذاهب و کنار گذاردن اختلافات
ایشان با اشاره به این اصل به اختلافی اشاره میکند که از قبل در جهان عرب وجود داشت. جهان عرب به دو دسته تقسیم شده بود:
- کشورهایی که خود را به رهبری جمال عبدالناصر پیشرو میدانستند.
- کشورهایی که به رهبری عربستان سعودی و ملک فیصل محافظهکار بودند و در آن زمان مرتجع نامیده میشدند.
اختلاف میان قومیت عربی و انقلابیون و وابستگان بلوک شرق و غرب و اختلاف میان مذاهب و مکتبهای فکری پانعربیستها برضد اسلامگرایان و هر دو برضد لیبرالها از عوامل شکست به شمار میرفت. به همین سبب امام موسی صدر بر وحدت تأکید بسیاری داشتند.
5. تلاش بیسر و صدا و به دور از بزرگنمایی و سوداگری و با استفاده از تمامی امکانات اقتصادی و جغرافیایی و انسانی. این اصل به شعارهای رادیو صوتالعرب و گویندۀ معروف آن احمد سعید و جمال عبدالناصر، قبل از جنگ ژوئن اشاره دارد. امام تاکید دارند که باید پشت تمامی شعارها و سخنرانیهای هیجانانگیز برنامهریزی دقیقی باشد.
این اصول نشان میدهد که امام موسی صدر نقاط ضعف را شناسایی و علل شکست را بهخوبی بررسی کرده است.
6. توکل و اعتماد بر خدا و بازگشت به سوی او.
طبیعتاً، وقتی دین و خدا در جبهههای جنگ فراموش شود، نیروها تصور خواهند کرد که تنها هستند و نتیجهاش شکست خواهد بود. پیروزی از سوی خداست. در همة جنگهایی که در قرآن آمده، هنگامی که مسلمانان بر خدا توکل میکردند، پیروز میشدند. حتی زمانیکه عدهشان اندک بود. اما زمانی که به قدرت و تجهیزات خود مغرور میشدند، شکست میخوردند. در قرآن آمده است: زمانی که با توکل بر خدا پیش میروید، پیروز هستید. ولی زمانیکه تصور کنید تعدادتان فراوان است و میتوانید پیروز شوید آن زمان پیروزی حاصل نمیشود. اصلی که امام صدر بر آن تاکید دارد، این آیات قرآن است:«إِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم وَ یُثَبِت أَقدامَکُم»[7] «وَ مَا النَّصرُ إِلَّا مِنْ عِندِ اللهِ إِنَّ اللهَ عَزیزٌ حَکیم.»[8]
7.ایجاد آمادگی کامل روحی و بدنی برای رویارویی با تهاجم و پایداری در برابر وقایع ناگهانی.
این اصل نیز بسیار مهم است، زیرا به جسم و معنویت نیاز دارد. بخش مهم فعالیتهای ارتش، انضباط معنوی است و نه فقط انضباط ظاهری
8.درخواست از حکومت برای تجهیز ارتش با سلاحهای جدید و پیشرفته.
روی سخن امام موسی صدر در این اصل، دولت لبنان است، زیرا لبنان در آن جنگ شرکت نداشت، زیرا که در سال 1949 میلادی میان لبنان و اسرائیل موافقنامة ترک مخاصمه امضا شده بود و ناظران سازمان ملل در مرز حضور داشتند. بنابراین، لبنان نمیتوانست وارد جنگ شود و اگر وارد جنگ میشد، اسرائیل کل لبنان را اشغال میکرد. لبنان ارتش بسیار ضعیفی دارد.
امام موسی صدر پیشبینی میکند که اسرائیل به لبنان حمله خواهد کرد و در آخرین بند این اعلامیه از حکومت، تجهیز ارتش با سلاحهای جدید و پیشرفته را درخواست میکند که تا به امروز هم این درخواست اجرا نشده است. همچنان برخی از گروههای داخلی و کشورهای خارجی تعمداً نمیخواهند که ارتش لبنان تقویت شود.
اخیراً جمهوری اسلامی ایران به دولت لبنان پیشنهاد همکاری برای آمادهسازی ارتش لبنان و تجهیز این ارتش را داد، اما لبنانیها قبول نکردند. سعودیها نیز پیشنهاد کردند که سه میلیارد دلار به فرانسویها میدهند تا ارتش لبنان را مجهز کند. با این کار از ورود تجهیزات ایران به لبنان جلوگیری میشود. دو سال از این پیشنهاد میگذرد، اما از سه میلیارد خبری نیست و هیچ تجهیزاتی به ارتش لبنان داده نشده است و اصلاً قرار نیست که ارتش لبنان تقویت شود. بهویژه که سران بعضی از نیروهای داخلی مانند پیر جمیل، رئیس حزب کتائب، معتقد بودند که قوت لبنان در ضعفش است. این سخن بدین معناست که اگر لبنان قوی شود، وارد جنگ میشود و شکست میخورد و از بین میرود؛ ولی لبنان ضعیف میتواند بیطرف باشد. البته، حزبالله ثابت کرد که لبنانِ قوی میتواند خود را حفظ کند. مقاومت در سه جنگ در مقابل اسرائیل پیروز شد و اسرائیل را از خاک لبنان بیرون راند.
دانلود فایل صوتی جلسۀ ششم
[1] وزارت خارجه و امور مربوط به مهاجران لبنانی
[2] اگر نمیتوانید همة کارها را انجام دهید دلیل نمیشود که آنها را رها کنید و اولین قدم را باید بردارید و قدمهای بعدی میآید.
[3] «کسانی که در راه ما تلاش کنند، راه را برایشان باز میکنیم .»
[4] شمال دریای سرخ دو شاخه دارد شاخهای به کانال سوئز ختم شده و وارد دریای مدیترانه میشود. محلی که دریای سرخ وارد خلیج عقبه میشود تنگة عقبه نام دارد.
[6] کتاب سیره و سرگذشت امام موسی صدر، صفحۀ 153
[7] گر خدا را يارى كنيد، خدا ياريتان مىكند، و ايمانتان را قوى مىسازد.
[8] پيروزى جز از نزد خدا نيست كه خدا شكست ناپذير حكيم است.