در این قسمت از بحث لبنان و حرکت امام موسی صدر، باید به موضوع مهمی بپردازیم که تأثیری عمیق در روند تحولات لبنان داشته وآن مسأله فلسطین و حضور چند صد هزار آواره فلسطینی و سازمانهای مقاومت فلسطین در لبنان است.
در لبنان حدود ۳۵۰ تا ۴۰۰ هزار فلسطینی در اردوگاههای مختلف زندگی میکردند و قصد مبارزه و طراحی عملیات برضد اسرائیل با نام مقاومت را داشتند. بدیهی است که اگر مقاومت در داخل اراضی اشغالشده صورت گیرد، شرایط خود را دارد، اما وقتی از داخل کشور دیگری صورت گیرد، بهطور طبیعی تعارضی میان عملیات مقاومت و حاکمیت آن دولت ایجاد و منجر به درگیری میشود.
در سال ۱۹۶۹- ۱۹۷۰ میلادی و سالهای بعد از آن، درگیریهایی میان ارتش لبنان و سازمانهای فلسطینی رخ داد. چرا این درگیریها پدید آمد و زمینهها و عواقب آنچه بود؟
در سال ۱۹۷۰ میلادی، علاوهبر لبنان، در اردن نیز شاهد چنین درگیریهایی بودیم. سال ۱۹۶۹ میلادی در اردن نبردی بین سازمانهای مقاومت فلسطین و ارتش رژیم صهیونیستی در نزدیکی روستائی به نام کرامه در دره اردن صورت گرفت که تلفات فراوانی بر صهیونیستها وارد آمد ومقاومت فلسطین رشادت خوبی از خود نشان داد. سپس، در سپتامبر ۱۹۷۰ میلادی میان ارتش اردن و سازمانهای فلسطینی درگیری سختی رخ داد که به سپتامبر سیاه معروف است. در آن زمان سازمانهای فلسطینی در اردن گسترش یافته و عملاً حاکم شده بودند. در پایان، سازمانهای فلسطینی از اردن اخراج شدند و به لبنان رفتند. پیوستن این گروه از چریکهای فلسطینی به بخشی که در لبنان بودند، باعث شد که مقاومت و سازمانهای فلسطینی در لبنان گسترش و قدرت بیشتری یابند. همین موضوع زمینۀ درگیری بیشتر میان فلسطینیان و دولت لبنان را به دلیل مسئلۀ حاکمیت و مسائل دیگر بویژه بافت فرقهای وشکننده جامعه لبنان، فراهم کرد.
به هر حال، برای درک بهتر قضایا، لازم است که به طور مختصر نگاهی به تاریخچه مسأله فلسطین داشته باشیم.
مسئلهای به نام فلسطین
تشکیل دولت یهود طرحی بود که در دورۀ امپراتوری عثمانی در محافل استعماری غرب، بهویژه بریتانیا و فرانسه، مطرح شد. بنابراین، از سلطان عبدالحمید، امپراتور عثمانی، خواستند که یهودیان را به فلسطین کوچ و دولتی برای آنها تشکیل دهد. وی ضمن مخالفت شدید با این طرح، تأکید کرد که این سرزمین ملک من نیست که آن را ببخشم، بلکه از آن جهان اسلام است. البته، قبل از آن در سال ۱۸۹۷ میلادی کنفرانسی با حضور سران یهودی در شهر بازل سوئیس برگزار شد. در آن کنفرانس دربارۀ تشکیل دولت یهود تصمیمگیری شد.
روزنامهنگار اتریشی به نام تئودور هرتزل اندیشۀ تشکیل دولت یهود را در کتابی به نام دولت یهود مطرح کرد. وی در این کتاب فلسطین را محل تشکیل این دولت پیشنهاد کرد. هرتزل به آستانة استانبول رفت و با رایزنی با برخی از پاشاهای ترکیه توانست با سلطان عثمانی ملاقات کند. هرتزل به سلطان عبدالحمید پیشنهاد کرد که در مقابل دریافت چند میلیون لیره طلا و بازسازی ناوگان دریایی عثمانی، فلسطین را در اختیار یهودیان قرار دهد. اما سلطان عبدالحمید نپذیرفت. همین مسئله باعث شد که محافل صهیونیستی در صدد سرنگون کردن دولت عثمانی برآیند. البته این تنها علت فروپاشی عثمانیها نبود. دولت عثمانی در آن زمان به مرد مریض اروپا مشهور بود و مشکلات بسیاری داشت و در آستانۀ فروپاشی بود. اقتصاد نامناسب، فساد گسترده، بیعدالتی، ضعف دولت مرکزی و ترس اروپاییها از امپراتوری عثمانی که تا پشت دروازههای وین پیش رفته بود، ازجمله علل فروپاشی این امپراتوری بود. | |
امپراتوری عثمانی پس از آغاز جنگ جهانی اول فرو پاشید و دو کشور فاتح یعنی بریتانیای کبیر و فرانسه، قلمرو این امپراتوری را میان خود تقسیم کردند. منطقة شام سهمیة فرانسه و عراق و اردن نیز سهمیة بریتانیای کبیر شد. فلسطین را نیز تحت الحمایه انگلستان قرار دادند. در همان زمان، خانوادة یهودی روچیلد که در کشورهای آلمان، فرانسه و انگلستان نفوذ اقتصادی بسیاری داشتند، از ملکة بریتانیا رسماً درخواست کردند که در فلسطین دولت یهودی تشکیل دهند. ملکه با این موضوع موافقت کرد و بیانیة معروف بالفور در ۱۹۱۷ میلادی منتشر شد. در این بیانیه آرتور جمیز بالفور، وزیر خارجة وقت بریتانیای کبیر، بیان داشت که به فرمان ملکه در فلسطین دولتی برای یهودیان تشکیل شود. از آن زمان، مکتب صهیونیسم فعالیت شدیدی را برای کوچ دادن یهودیان به فلسطین آغاز کرد.
صهیون نام کوهی است در فلسطین که میگویند مسجدالأقصی و حرم قدسی روی آن بنا شده است. یهودیان تبلیغ میکردند که کوه صهیون وسرزمین اطراف آن متعلق به آبا و اجداد آنهاست و آنها باید به سرزمین خود بازگردند. در مکتب صهیونیزم چنین تبلیغ میشود که یهودیان در گذشته در فلسطین حضور داشتهاند و این سرزمین متعلق به آنهاست. از نظر آنها فلسطینیها اشغالگر ند. پس از آن، موج مهاجرت یهودیان از سراسر جهان به فلسطین آغاز شد. مردم فلسطین از این موضوع راضی نبودند و مبارزاتی را برضد آنها آغاز کردند. توجه به این نقشهها موقعیت صهیونیستها وفلسطینیان را آشکار میسازد.
این نقشه متعلق به سال ۱۹۴7میلادی است. قسمتهای سفید حضور یهودیان و قسمتهای سبز حضور فلسطینیها ست. این نقشه نسبت حضور یهودیان به فلسطینیها را نشان میدهد که بسیار کم است. سؤال اینجاست که چرا اروپاییها یهودیان را به فلسطین آوردند و این کار چه منافعی برای آنها داشت؟ یهودیان در اروپا در محلههای یهودینشین به نام «گِتو» زندگی میکردند و در جامعه پخش نمیشدند. آنها جامعه را قبول نداشتند و جامعه نیز آنها را قبول نداشت، زیرا یهودیان خود را انسانهای برتر میدانستند. همچنین، بسیاری از یهودیان در کار بانکداری و صرافی بودند که همراه با رباخواری است، و به همین سبب، اروپاییها از آنان متنفر بودند. | |
اروپاییها از موافقت با حضور یهودیان در فلسطین دو هدف داشتند:
اول، خود را از شر گتوها نجات دهند و یهودیان را به خارج از اروپا بفرستند.
دوم، با حمایت غرب در این منطقه پایگاهی ایجاد کنند تا ضمن قطع ارتباط جغرافیائی بین مصر ومنطقه شام، از شکلگیری موجودیت سیاسی نیرومندی به نام اسلام جلوگیری کنند. بیجهت نیست که بلافاصله پس از این موضوع، بحث قومیتها مانند عربی، ترکی، پانعربیسم، پانترکیزم و قومیت ایرانی مطرح میشود و هویت مشترک اسلامی تحتالشعاع هویتهای قومی قرار میگیرد. هر کشوری زندهکردن تاریخ باستان خود را آغاز کرد. مثلاً در مصر عهد فراعنه، در ایران دورة ساسانی و هخامنشی مورد توجه قرار گرفت و در ترکیه پاشاها و حزب اتحاد و ترقی وترکیه جوان به دنبال ناسیونالیسم ترکی رفتند.
اروپاییها اسرائیل را ایجاد کردند تا هم مانع قدرت گرفتن موجودیت سیاسی اسلامی شوند و هم، مانع پیشرفت این منطقه، زیرا هرگاه که منطقهای وارد جنگ و کشمکشهای طولانی و همیشگی شود، دیگر فرصتی برای توسعه و پیشرفت باقی نمیماند.
طبیعتاً، در این وضعیت فلسطینیها مقاومت کردند. در آن زمان مفتی فلسطین مرحوم حاج امین الحسینی به کشورهای اسلامی هشدار داد که مسجدالأقصی و فلسطین در خطر است. ولی هیچیک از کشورها امکان کمکرسانی به فلسطین را نداشتند، زیرا در آن زمان کشورهای اسلامی همه درگیر مبارزه با استعمار بودند. بسیاری از کشورها در استعمار دو کشور انگلیس و فرانسه و در حال مبارزه برای نجات از یوغ این استعمار بودند. در واقع، کسی به فکر فلسطین نبود. حاج امین الحسینی کنفرانسی در قدس و بحمدون در لبنان تشکیل داد و هیئتهایی از کشورهای مختلف مانند پاکستان، هند و ایران در آن حضور یافتند. افرادی که به این کنفرانسها میآمدند، خود وضعیت خوبی نداشتند. مثلاً از ایران سید ضیاء طباطبایی که عامل انگلیس بود به همراه شخص دیگری که بعدها مشخص شد بهایی است، در این کنفرانس شرکت کردند. طبیعی است که در چنین وضعیتی جهان اسلام نمیتواند کاری برای نجات فلسطین انجام دهد. بنابراین، فلسطینیها خود دست به کار شدند و گروههای مبارزه تشکیل دادند. این گروهها در سالهای ابتدایی کاملاً اسلامی و دینی بودند و مرحوم شیخ عزالدین قسام رهبری آنها را برعهده داشت. ایشان مجاهدتهای بسیاری انجام داد و به شهادت رسید.
بسیاری در این راه مبارزه کردند و در مقطعی، انقلابی مردمی به نام «انقلاب بُراق» شکل گرفت. دیوار غربی مسجدالأقصی حائطالبراق نام دارد و مشهور است که حضرت رسول (ص) در شب معراج، سوار بر مرکب آسمانی براق بر این دیوار فرود آمدهاند. بر اساس آیة شریفة: «سُبْحانَ الَّذی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی الَّذی بارَکْنا حَوْلَهُ،» حضرت رسول اکرم (ص) از مسجدالحرام تا مسجدالأقصی معراج داشته است.
یهودیان دیوار براق را دیوار ندبه مینامند و در مقابل آن گریه میکنند و دعاهای خود را در درز سنگهای دیوار قرار میدهند. بر سر این مسئله قیام خونینی اتفاق افتاد که همراه با زدوخوردهای گسترده مردمی بود. پس ازآن، صهیونیستها به تشکیل گروههای تروریستی پرداختند. گروههای تندروی یهودی مانند اشترن و هاگانا مردم روستاهای فلسطینی را قتلعام کردند. قصد آنان ترساندن و فراری دادن مردم بود تا خود جایگزین فلسطینیان شوند. این درگیریها باعث شد که در ۱۹۴۷ میلادی جامعة ملل فلسطین را میان یهودیان و مسلمانان تقسیم کند.
در نقشه، قسمتهای سفید متعلق به یهودیان و قسمتهای سبز متعلق به مسلمانان است. این نقشه به طرح تقسیم فلسطین میان یهودیان و مسلمانان معروف است. تقسیمبندیها بر اساس منافع اقتصادی و نظامی صورت گرفت. مثلاً یهودیها از ساحل مدیترانه تا خلیج عقبه در دریای سرخ، به دریا راه داشتند. طبیعتاً، فلسطینیها این قطعنامه را نپذیرفتند و خواستار کل فلسطین شدند. سال ۱۹۴۸ میلادی اولین درگیری میان اسرائیل و ارتشهای عرب رخ داد. بسیاری از کشورهای عربی که دستنشاندۀ انگلستان و قوای استعماری بودند، از یک سو، تظاهر میکردند که برای فلسطین میجنگند و از سوی دیگر، بریتانیا مانع آنها بود. بنابراین، در این کار جدیتی نشان ندادند و ارتشهای عرب شکست خوردند و دولت اسرائیل تشکیل شد. نقشۀ سوم مربوط به سال ۱۹۴9 میلادی است. یهودیان به منطقۀ مشخص شده برای خود بسنده نکردند، بلکه مناطق متعلق به مسلمانان را نیز تصرف کردند. قسمتهای سفید در نقشه متعلق به اسرائیل و قسمتهای سبز یعنی کرانة باختری رود اردن متعلق به فلسطین است. رود اردن از جنوب لبنان یعنی جبلالشیخ سرچشمه میگیرد و به دریاچة طبریه میریزد نوار غزه به صحرای سینا متصل است. بنابراین، قسمتی از ساحل غربی رود اردن عملاً در اختیار اردن و نوار غزه در اختیار دولت مصر قرار گرفت. مصریها و اردنیها موقتاً ادارۀ این دو منطقه را عهدهدار شدند تا زمانی که بتوانند کل فلسطین را آزاد کنند. | |
در دورۀ جمال عبدالناصر، یعنی در سال ۱۹۵۶ میلادی، جنگ دیگری رخ داد و اسرائیل، بریتانیا و فرانسه به کانال سوئز حمله کردند. در این جنگ مصریها مقاومت کردند. با ورود آمریکا به عرصه، جنگ پایان یافت. جمال عبدالناصر تحت تأثیر دکتر مصدق، که در ایران نفت را ملی کرده بود، کانال سوئز را ملی کرد. در پی آن، جنگی درگرفت که با مقاومت جانانۀ ارتش و مردم مصر در مناطق سوئز، پورسعید و اسماعیلیه همراه شد. این اقدامات و مقاومتها تأثیری در نقشة فلسطین ایجاد نکرد.
در ژوئن ۱۹۶۷ میلادی هنگامی که جمال عبدالناصر تصور میکرد میتواند فلسطین را بازپس بگیرد، اسرائیلیها او را غافلگیر کردند و با نیروی هوایی خود ظرف چند ساعت نیروی هوایی مصر را نابود کردند. ارتش مصر در صحرای سینا بدون پوشش هوایی ماند و پیشروی او متوقف شد و کشتار بسیاری صورت گرفت و اسرائیل کرانة باختری و قدس وصحرای سینا را اشغال کرد.
خط مرزی بیتالمقدس در میانۀ این شهر قرار داشت، یعنی بخش شرقی در ساحل غربی و بخش غربی در اختیار اسرائیل بود. اسرائیل کل کرانة باختری را اشغال کرد و به رود اردن رسید و نوار غزه را نیز بهطور کامل به اشغال درآورد. صحرای سینا تا کانال سوئز را نیز در اختیار گرفت. سوریه نیز که وارد جنگ شده بود، بلندیهای جولان را از دست داد. امروز نیز این منطقه به دلیل اهمیت استراتژیک و داشتن منابع آبی در اشغال اسراییل است. از آن زمان به بعد اسرائیلیها شروع به ساختن شهرکهای صهیونیستی کردند، زیرا کرانة باختری را جزو سرزمین موعود و متعلق به خود میدانستند.
سال ۱۹۷۳میلادی جنگ چهارم اعراب و اسرائیل آغاز شد و ارتش مصر توانست از کانال سوئز عبور کرده استحکامات بارلِو را از بین ببرد و به سمت صحرای سینا پیشروی کند. در این جنگ سوریه و مصر بدون اطلاعِ سایر کشورهای عربی وارد جنگ شدند. ارتش مصر در حال پیشروی بود که هنری کسینجر، وزیر خارجة وقت آمریکا، وارد عمل شد و مصر را وادار به پذیرش آتشبس کرد. پس از آن، موضوع جداسازی نیروها و قراردادن نیروهای چندملیتی در صحرای سینا مطرح شد و هنری کسینجر سیاست گام به گام را اجرا کرد. در پایان، این جنگ به صلح میان مصر و اسرائیل انجامید. انورسادات به قدس سفر و درپارلمان اسرائیل سخنرانی کرد. یک سال بعد در دورة ریاستجمهوری جیمی کارتر، مصر و اسرائیل در کمپ دیوید آمریکا پیمان صلح را امضا کردند.
بر اساس این قرارداد، مصر صحرای سینا را بازپس گرفت و نیروهای سازمان ملل وارد بلندیهای جولان شدند و نیروهای سوریه و اسرائیلی را جدا کردند. شهر قنیطره در بلندیهای جولان آزاد شد، ولی کرانة باختری رود اردن و نوار غزه همچنان در اشغال اسرائیل باقی ماند.
بعدها در ماه اوت ۲۰۰۵، اسرائیلیها نوار غزه را تخلیه کردند. نوار غزه نوار باریکی به مساحت ۳۶۰ کیلومتر مربع و با جمعیتی نزدیک به ۲ میلیون نفر است. کمبود آب و زمینهای کشاورزی وضعیت زندگی را در آنجا بسیار مشکل کرده است. این منطقه در حال حاضر در محاصرۀ کامل اسرائیل است. اسرائیلیها در کرانۀ باختری شهرکهای بسیاری ساختند و یهودیان را از کشورهای دیگر به این بخش آوردند.شهرهای پرجمیعت کرانه باختری رام الله، نابلس، الخلیل و طولکرم است. | | گفتیم که صهیونیستها کرانه باختری را نه یک منطقه اشغال شده بلکه بخشی از سرزمین اجدادی خود میدانند ودر هیچ شرایطی حاضر به عقب نشینی از آن نیستند. مشکل اسرائیلیها انبوه جمعیت فلسطینی است که در شهرها وروستاهای کرانه باختری زندگی میکنند. آنها نمیتوانستند فلسطینیها را قتلعام کنند. به همین دلیل، آریل شارون طرح «ترانسفر» یعنی کوچاندن فلسطینیها به اردن را مطرح کرد. هدف از طرح این بود که آنقدر به فلسطینیها فشار وارد کنند که به اجبار به ساحل شرقی یعنی اردن بروند. او معتقد بود که جای فلسطینیها در اردن است نه در کرانه باختری. |
با این توضیحات برگردیم به بحث اصلیمان که مربوط به تشکیل سازمانهای مقاومت فلسطین پس از شکست سال ۱۹۶۷ میلادی است. بد نیست بدانید که در فلسطین سال ۱۹۴۸ میلادی را یومالنکبه به معنای مصیبت و سال ۱۹۶۷ میلادی را یوم النکسه به معنای شکست مینامند.
تشکیل مقاومت فلسطین
در سال ۱۹۴۸ میلادی صدها هزار تن از مردم فلسطین آواره شدند و عدهای به سمت اردن و سوریه و لبنان رفتند که به آنها لاجئین یا پناهندگان میگویند. در جنگ سال ۱۹۶۷ میلادی نیز عدة بیشتری آواره شدند که به آنها نازحین یعنی آوارگان میگویند. ملت فلسطین از ارتشهای عرب ناامید شدند، زیرا در دو جنگ ۱۹۴۸ و ۱۹۶۷ میلادی نتوانستند بر اسرائیل غلبه و فلسطین را آزاد کنند. بنابراین، در میان فلسطینیان اندیشهای به نام مقاومت شکل گرفت و اولین سازمان فلسطینی به نام سازمان فتح تشکیل شد. نام اصلی این سازمان «حرکة التحریر الوطنی الفلسطینی» است و فتح مخفف این عبارت است.
در آن سالها عدهای از جوانان پرشور فلسطینی سازمان فتح را به ریاست یاسر عرفات تشکیل دادند. این سازمان عملیاتهای چریکی برضد اسرائیل انجام میداد، اعلامیه پخش میکرد و نامی از یاسر عرفات در اعلامیهها ذکر نمیکرد. انتهای هر اعلامیه با جملۀ «برادر شما ابوعمار» پایان مییافت.
ابو عمار کنیه یا نام یاسر عرفات بود و در اوائل کار هیچکس نمیدانست ابوعمار کیست. یاسر عرفات به دلیل عملیاتهای مختلفی که انجام میداد محبوبیت بسیاری یافت و هزاران تن از جوانان فلسطینی و جوانان کشورهای عربی با جان و دل به سمت مقاومت آمدند تا به جنبش فتح بپیوندند.
سازمانهای فلسطینی از کشورهای اطراف مقاومت میکردند، زیرا به خارج از فلسطین رانده شده بودند. عدهای در صحرای سینا و عدهای در اردن و عدهای دیگر در لبنان حضور داشتند. سازمانهای فلسطینی به داخل سرزمینهای اشغالی و اسرائیل نفوذ و عملیات میکردند. آنان ضربه میزدند و بازمیگشتند یا از داخل خاک لبنان یا اردن به سمت اسرائیلیها شلیک میکردند.
همچنان که گفتیم، درسال ۱۹۶۹ میلادی در اردن نبرد کرامه رخ داد. کرامه شهر کوچکی در چهار کیلومتری رود اردن است. چریکهای فلسطینی به دلیل نزدیکی به رود اردن در این شهر مراکزی برای تجمع داشتند. اسرائیلیها برای حمله به کرامه و از بین بردن مواضع فلسطینی و خانههای امن آنها برنامهریزی کردند. آنها با تعداد بسیاری زرهپوش و تانک و نفربر به کرامه وارد شدند. چریکهایفلسطینی در مقابل آنها مقاومت جانانهای کردند و جنگ بسیار سختی درگرفت. عدة بسیاری از چریکها شهید شدند و عدة بسیاری از اسرائیلیها نیز کشته شدند. در نهایت اسرائیلیها وادار به عقبنشینی شدند. این نبرد به اولین نبرد مقاومت در تاریخ مبارزات فلسطینی معروف است که ارتشهای عربی در آن حضور نداشتند.
نبرد کرامه از یک سو، سبب محبوبیت بسیار سازمانهای فلسطینی در جهان عرب و از سوی دیگر، عامل غرور آنها شد. این موضوع سبب شد که آنها خود را حاکم اردن تلقی کنند، در حالی که اردن خود پادشاه و دولت داشت. البته، کشور اردن اصالتی ندارد و انگلیسیها آن را تشکیل دادهاند. بخشی از خاک اردن ادامة فلسطین و بخشی از آن ادامة سوریه و بخشی از آن ادامة صحراهای عراق است. انگلیسیها پس از فروپاشی عثمانی، به هریک از پسران شریف مکه یک پادشاهی دادند: یکی از آنها پادشاه شام و دیگری پادشاه بغداد و یکی از آنها نیز پادشاه اردن شد. بیش از ۶۰ درصد جمعیت اردن را فلسطینیها تشکیل میدهند و اقتصاد نیز در اختیار آنها ست. غیرفلسطینیها بیشتر عشایر هستند که در مناطق شرقی اردن در نزدیکی مرز عراق و عربستان سعودی زندگی میکنند. پادشاه اردن از سلالة رسولالله (ص) و سید است. به همین سبب، روزگاری، عشایر به سر او قسم میخوردند. شهرهای معان، مدین، مفرق و زرقا در شرق اردن قرار دارد.
سازمانهای چریکی فلسطینی برضد اسرائیل عملیات انجام میدادند و اسرائیل در پاسخ شهرهای اردن را بمباران میکرد. علاوه بر این، ارتباطات مخفیانهای میان دولت اردن و اسرائیل وجود داشت. آنها مایل بودند که سازمانهای فلسطینی به این شکل آسیب ببینند. بنابراین، در سپتامبر ۱۹۷۰ میلادی ضربة شدیدی به سازمانهای فلسطینی وارد شد و بخشهای مسلح مقاومت فلسطین از اردن اخراج شدند و به لبنان رفتند.
در لبنان نیز همین وضعیت حاکم بود. در سال ۱۹۴۹ میلادی، بعد از جنگ اول ارتشهای عرب با اسرائیل، میان لبنان و اسرائیل با وساطت سازمان ملل معاهدة ترک مخاصمه امضا شد. این اولین بار بود که میان لبنان و اسرائیل مرز مشخص میشد. در این معاهده آمده است که برای برقراری آتشبس باید نیروهای سازمان ملل و ارتش لبنان با استفاده از برجهای مراقبت مرز را زیر نظر داشته باشند تا عملیات نظامی صورت نگیرد. وقتی سازمانهای فلسطینی وارد لبنان شدند، قصد انجام دادن عملیات نظامی برضد اسرائیل را داشتند که این اقدامات با موافقنامة ترک مخاصمة ۱۹۴۹ میلادی مغایرت داشت. لذا دولت لبنان نمیتوانست به چریکهای فلسطینی اجازه دهد که از این کشور عملیاتی برضد اسرائیل تدارک ببینند. مشکل دیگر حضور فلسطینیها در لبنان این بود که هرگاه فلسطینیها برضد اسرائیل عملیات انجام میدادند، اسرائیل در پاسخ شهرها و روستاهای لبنانی را با خاک یکسان میکرد و مردم لبنان نیز امکاناتی برای مقابله با اسرائیل نداشتند.
سازمانهای فلسطینی پس از سپتامبر سیاه در لبنان قدرت بسیاری گرفتند و اردوگاههای بسیاری در این کشور برپا کردند. مثلاً اردوگاه صبرا و شتیلا را در قلب بیروت ایجاد کردند بطوری که منطقه الطریقالجدیدة، مرکز دفتر سازمانهای فلسطینی، شکل یک منطقه خودمختار وخارج از حاکمیت دولت لبنان را به خود گرفته بود، جائی که برخی به شوخی از آن به عنوان «جمهوری فاکهانی» (نام خیابان اصلی آن منطقه) یاد میکردند، یعنی جائی که یاسر عرفات رئیسجمهور بود. دو اردوگاه بسیار مهم نهرالبارد و بداوی در شمال و در شهر طرابلس قرار داشتند. در بعلبک و در شرق لبنان چندین اردوگاه وجود داشت. اردوگاه تلالزعتر در قلب منطقة مسیحینشین بیروت و اردوگاه ضبیه در کنار دریا در همین منطقه با حضور فلسطینیهای مسیحی برپا بود. در شرق بیروت و در بخش مسیحینشین، اردوگاه جسرالباشا و در جنوب لبنان در شهر صیدا اردوگاههای بسیار مهمی به نامهای عینالحلوه (به معنای چشمة آب شیرین) و اردوگاه میه ومیه (به معنای صد و صد) و در سه راهی نبطیه /صور، اردوگاه ابوالأسود قرار داشتند.
در شهر صور اردوگاه باص (به معنای اتوبوس) و در شرق، در منطقهای که مدرسۀ فنیوحرفهای جبل عامل قرار دارد، اردوگاه برج شمالی وجود دارد. شهید چمران همان اندازه که به جوانان شیعه در این منطقه کمک میکرد، به فلسطینیان این اردوگاه نیز رسیدگی میکرد. مثلاً برای آنها آب لولهکشی فراهم آورد. در جنوب ساحل شهر صور نیز اردوگاه بزرگ رشیدیه برپا بود.
حدود ۴۰۰ هزار فلسطینی در این اردوگاهها اسکان داشتند که بسیاری از آنها مسلح بودند. همچنان که گفتیم، فلسطینیهای داخل لبنان برضد اسرائیل عملیات انجام میدادند و به اردوگاههای خود بازمیگشتند. اسرائیلیها نیز در پاسخ روستاهای شیعه در لبنان را بمباران میکردند. این در حالی است که ارتش لبنان ملزم به اجرای موافقتنامۀ مرزی با سازمان ملل بود.
در این وضعیت ارتش لبنان نه میتواند با فلسطینیان برخورد کند و نه میتواند بیتفاوت باشد. علاوه بر این، مرزی میان اردوگاههای فلسطینی با خارج از آن وجود نداشت. همة افراد داخل این اردوگاهها مسلح بودند، در حالی که اسلحه فقط باید در اختیار ارتش و پلیس لبنان باشد. اگر فردی فلسطینی با شهروندی لبنانی اختلاف پیدا کند. کسی که اسلحه دارد قدرتمندتر است. فلسطینیها در لبنان پست بازرسی ایجاد کرده بودند و این امر برای ارتش لبنان تحملناپذیر بود. برای مثال افسری لبنانی قصد عبور از پست بازرسی فلسطینیها را داشت که اتومبیل او را تفتیش کردند و این افسر لبنانی ناراحت شد که چرا فلسطینیان که در کشور من مهمان و غریبه هستند، مرا تفتیش میکنند.
مجموعۀ این مسائل تضادهایی ایجاد کرد که اجتنابناپذیر بود و نتیجۀ آن درگیریهایی میان ارتش لبنان و سازمانهای فلسطینی شد. اولین درگیریها در سال ۱۹۶۹ میلادی اتفاق افتاد.
آغاز درگیریها میان فلسطینیها و ارتش لبنان
از آنجا که سازمانهای فلسطینی و مقاومت فلسطین در جهان عرب قداست داشتند، با انتشار اخبار درگیری میان ارتش لبنان و سازمانهای فلسطینی، در جهان عرب از جمله در عراق و الجزایر برضد ارتش و دولت لبنان تظاهرات کردند. دولت لبنان متهم به همپیمانی و همکاری با دولت اسرائیل شد.
منطق ارتش و دولت لبنان در برابر موج هواداری از مقاومت فلسطین برد رسانهای چندانی نداشت. هیچکس نگاهی عقلانی به این موضوع نداشت: آیا فلسطین به این شکل آزاد میشود؟ آیا پرتاب چند خمپاره یا نفوذ به داخل اسرائیل و کشتن چند صهیونیست میتواند فلسطین را آزاد کند؟ یا اینکه آزادسازی فلسطین نیاز به راهبرد دارد و عملیات باید در آن راهبرد معنا دهد؟ علاوه بر این، غرب در اقدامی تمدنی اسرائیل را ایجاد کرد. بنابراین، مبارزه با اسرائیل و آزادکردن فلسطین به راهبردی عربی و اسلامی با شرکت همة جهان اسلام با ابعاد مختلف اقتصادی، فرهنگی و مقاومت نیاز دارد. اما به سبب شکستهای پیدرپی ارتشهای عربی از اسرائیل موج ناامیدی جهان عرب را فرا گرفته بود و کل منطقه در طرفداری از مقاومت و چریکهای فلسطین به حرکت درآمده بود.
این موضوع تکرار شد تا اینکه در سال ۱۹۷۰ میلادی به اوج خود رسید. در آن سال جمال عبدالناصر، رئیسجمهور مصر، مسئولین مقاومت فلسطین و فرماندهان ارتش لبنان را به قاهره دعوت کرد که برای حفظ حاکمیت لبنان و در عین حال، استمرار عملیات مقاومت فلسطین برضد اسرائیل برنامهریزی شود. این تلاش به امضای موافقتنامهای شامل نکات مهمی منجر شد. از جمله این نکات ساماندهی وضعیت اردوگاههای فلسطینی در لبنان بود. مثلاً اگرکسی مرتکب قتل یا جرم دیگری شود، در داخل اردوگاه پناه داده نشود تا دستگاه قضایی لبنان بتواند او را محاکمه کند و در اردوگاهها نظم و امنیت برقرار شود. به ازای هر هزار نفر چند اسلحه در اختیار پلیس باشد و آن پلیس به دولت لبنان در مورد کارهای خلاف قانونی که در داخل اردوگاه انجام میشود، پاسخگو باشد.
این موافقنامه به موافقتنامة قاهره معروف شد. قرار شد ۴۰۰ هزار فلسطینی در داخل اردوگاهها ساماندهی شوند و از داخل شهرها و روستاها هیچ عملیاتی صورت نگیرد تا اسرائیل بهانهای برای بمباران روستاهای لبنان نداشته باشد. البته، پیش از این، منطقة عرقوب در جنوب لبنان را در اختیار سازمان فتح گذاشته بودند که به آن فتحلند میگفتند.
موافقتنامۀ قاهره باعث شد تا موقتاً آتشبس میان ارتش لبنان و سازمانهای فلسطینی برقرار شود. هرچند بهطور دقیق این موافقتنامه اجرا نشد، آتشبسی برقرار و درگیریهای نظامی متوقف شد. در همین سال جمال عبدالناصر به دلیل فعالیتهای شبانهروزی برای برقراری تفاهم میان لبنانیها و فلسطینیها و امضای موافقتنامۀ قاهره و به دلیل خستگی بسیار درگذشت. مرگ عبدالناصر اثر روانی بدی بر همگان گذاشت، زیرا او قویترین رهبر در جهان عرب بود که کاریزمای بسیاری داشت. هرچند عبدالناصر در سال ۱۹۶۷ میلادی از ارتش اسرائیل شکست خورد، همچنان رهبر کل جهان تلقی میشد و در تشییع جنازهاش میلیونها نفر شرکت کردند.
گفتیم که فتح مهمترین سازمان فلسطینی به ریاست یاسر عرفاتبود. فتح، بخشی نظامی به نام العاصفه به معنای طوفان داشت. این بخش از نظر ایدئولوژیکی هیچ مبنای خاصی نداشت و هر شخصیتی از چپگرای تندرو تا مارکسیستها و راستگرای تندرو در آن حضور داشتند. یاسر عرفات سعی میکرد تا از طریق شخصیتهایی که در این سازمان بودند، با کشورهای مختلف عربی ارتباط داشته باشد: از عربستان سعودی تا کشورهای چپگرا و وابسته به بلوک اتحاد شوروی، چه در جهان عرب و چه در خارج از جهان عرب.
سازمان دیگر فلسطینی، «جبهۀ خلق برای آزادی فلسطین» به رهبری جورج حبش بود. این سازمان بر مبنای حرکت قومیون عرب ایجاد شده بود. اعضای این سازمان مارکسیست بودند و فعالیت آنها از دانشگاه آمریکایی بیروت شروع شد. این جبهه با ایدئولوژی مارکسیسم لنینیسم تشکیل شد. از این جبهه، جبهة دیگری به نام «جبهۀ دموکراتیک برای آزادی فلسطین» به رهبری نایف حواتمه به وجود آمد. این گروه از نظر ایدئولوژی کمونیست و تابع مسکو بودند. انشعاب دیگری از جبهة خلق به نام «جبهة خلق برای آزادی فلسطین، فرماندهی کل» به رهبری احمد جبرئیل ایجاد شد. وی در قید حیات است و در دمشق زندگی میکند.
سازمانهای دیگری هم بودند؛ مانند «الصاعقه» به رهبری زهیر محسن که طرفدار بعث سوریه و وابسته به رژیم حافظ اسد در سوریه بود. عراق نیز در داخل فلسطین برای خود تشکیلاتی به نام «جبهة آزادیبخش عرب» تشکیل داد که طرفدار بعث عراق بودند.
این سازمانها، مهمترین سازمانهای فلسطینی در لبنان بودند، اما سازمانهای مختلف کوچک و بزرگ و مخفی و غیرمخفی دیگری نیز در لبنان حضور داشتند. در مجموع، این سازمانها تشکیلات بزرگی به نام «منظمه التحریر الفلسطینیه» را تشکیل دادند.
سازمان آزادی بخش فلسطین مشروعیت خود را از نهاد فراگیری به نام مجلس ملی فلسطین میگیرد که متشکل از حدود ۶۰۰ الی ۷۰۰ عضو از شخصیتهای فلسطینی در داخل و کشورهای مختلف است. این سازمان کمیتة اجرایی شبیه به کابینۀ کشورهای دیگر تشکیل داد. یاسر عرفات رهبر کمیتة اجرایی سازمان آزادیبخش فلسطین بود. در داخل این کابینه بخشهای مختلفی مانند مسئول مالی، مسئول نظامی، مسئول تبلیغاتی، مسئول فرهنگی و... وجود داشت. همچنین، مجلسی مرکزی متشکل از ۶۰ عضو تشکیل دادند، زیرا مجلس ملی فلسطین نمیتوانست تشکیل جلسه دهد.
تشکیلات فلسطینی در لبنان بسیار گسترده و مانند یک دولت شد و دولت لبنان هم دیگر توان مقابله با آن را نداشت. حضور دو دولت در یک سرزمین به این شکل امکانپذیر نبود. سازمانهای فلسطینی قصد انجام دادن عملیات و وارد کردن اسلحه داشتند. از کشورهای خارجی پول دریافت میکردند و مهمان میآوردند و عملاً دولت لبنان را نادیده میگرفتند. هرکس وضعیت لبنان را مشاهده میکرد، مطمئن بود که درگیری صورت میگیرد، ولی دولت، ارتش، پلیس و رئیسجمهور لبنان ضعیف بودند و نمیتوانستند در مقابل آنها ایستادگی کنند. این وضعیت خاص لبنان بود وگرنه فلسطینیها در اردوگاه یرموک در سوریه نیز حضور داشتند، ولی به دلیل قدرت کشور سوریه، هیچ فلسطینیای حق حمل اسلحه را نداشت و کاملاً تحت کنترل بودند.
جنگ داخلی لبنان
امام موسی صدر در بخش سوم استراتژی خود جنبش محرومان (حرکت المحرومین) را ایجاد کرد و به جنگ فئودالیسم سیاسی در میان همة فرقهها رفت.
امام صدر از حمایت همة محرومان از همة فرقهها برخوردار بود. جنگ داخلی در سال ۱۹۷۵ میلادی زمانی آغاز شد که جنبش محرومان قصد داشت رویارویی با فئودالیسم سیاسی و قدرتمندان را به پایتخت بکشاند.
علل زیادی برای آغاز جنگ داخلی در لبنان ذکر شده است. از جمله رقابت بین فرقههای مذهبی، حضور سازمانهای فلسطینی در لبنان، خنثی کردن حرکت فراگیر امام موسی صدر وبالاخره طرح هنری کیسینجر برای تجزیه لبنان.
مسئله دیگر رابطة شیعیان با مقاومت فلسطین و مواضع امام موسی صدر در مقابل آنهاست. بسیاری از ساکنان جنوب لبنان شیعه هستند و عملیات فلسطینیها برضد اسرائیل هم از جنوب لبنان صورت میگرفت. بنابراین، رابطة میان شیعیان و سازمانهای فلسطینی اهمیت دارد.
اسرائیل در عملیات انتقامجویانه هیچ آسیبی به درزیها در منطقة جبل و مارونیها در شمال و حتی سنیها در شهرهای طرابلس و بیروت و صیدا نمیرساند. ولی به اینکه دلیل عملیات فلسطینیها از جنوب لبنان برضد اسرائیل صورت میگرفت، اسرائیل جنوب لبنان را بمباران میکرد و این شیعیان بودند که آسیب میدیدند.
جهان عرب برای سازمانها و چریکیهای فلسطینی احترام بسیاری قائل بود و شیعیان در لبنان نیز با آغوش باز از آنها استقبال کردند و هرچه داشتند، از غذا و لباس و خواروبار، در اختیار آنها قرار دادند. زنان جبلعامل طلاهای خود را به مقاومت بخشیدند. مقاومت در سالهای ابتدایی پاک بود و چریکها نیز انگیزه داشتند. تقوای انقلابی در میان آنها حاکم بود و برای مردم احترام قائل بودند و مردم نیز احترام بسیاری به آنان میگذاشتند. اما سازمانهای فلسطینی رفته رفته دچار فساد شدند و دیگر سران آنها در اردوگاهها حضور نداشتند، بلکه در آپارتمانهای بسیار شیک و گرانقیمت خیابان وِردَن در غرب بیروت زندگی میکردند. بیروت محل خوشگذرانی بود و بسیاری از آنها به دلیل پولهای هنگفتی که دریافت میکردند، به دنبال خوشگذرانی رفته بودند.
مسئلۀ فساد سران مقاومت فلسطین باعث میشد تا اسرائیل بتواند بر ضد مقاومت برنامهریزی و حمله کند. مثلاً آقای ایهود باراک شبانه با لباس زنانه و قایق لاستیکی به ساحل بیروت آمد و به همراه کماندوهای اسرائیلی به خیابان وردن رفت و سه تن از سران فلسطینی را کشت. از آن زمان به بعد یاسر عرفات حضور در آپارتمانهای خیابان وردن را ممنوع کرد و همة سران را به به اردوگاهها بازگرداند.
این وضعیت باعث شد تا تقدس چریکها و مقاومت فلسطینی از بین برود. کشورهای عربی در برابر پولهایی که به سازمان فلسطینی میدادند، انتظار مقاومت داشتند.
در جنگ اول لیطانی در سال ۱۹۷۸ میلادی، ۴۰۰ هزار تن از شیعیان جنوب لبنان آواره شدند و به سمت شمال حرکت کردند. ارتش اسرائیل تا رودخانة لیطانی پیشروی کرد. هنگامی که اسرائیل عقبنشینی کرد، بسیاری از شیعیان مشاهده کردند که خانههایشان تاراج شده است. اصولاً دولت و ارتش لبنان در جنوب لبنان حضور نداشتند. ظلم بسیاری به مردم شیعه میشد. امام موسی صدر از طرفی طرفدار مقاومت بود و آن را مقدسترین پدیده میدانست و معتقد بود که باید با همة امکانات از مقاومت که امید جهان عرب و اسلام است حمایت کنیم؛ و از طرفی دیگر، با وضعیت شیعیان در لبنان مواجه بود. شیعیان نیازمند امنیت بودند.
امام موسی صدر در عین حال که شعار حفاظت از مقاومت فلسطین را میداد، از دولت لبنان میخواست که به مردم جنوب کمک کند و ضمن تجهیز ارتش لبنان، آن را به جنوب بفرستد. همچنین، امام پیشنهاد داد که سربازی اجباری شود و جوانان لبنان دورة آموزش نظامی ببینند. اما دولت با پیشنهاد امام موسی صدر موافقت نکرد. امام موسی صدر به دولت گفت که اگر این دو پیشنهاد مرا نمیپذیرید، پس به مردان و زنان و جوانان جنوب لبنان آموزش نظامی و اسلحه دهید تا در برابر اسرائیل از خود دفاع کنند. دولت این پیشنهاد را هم نپذیرفت. آن سالها امام موسی صدر بر دولت فشار میآورد و شعار و هدفش این بود. که جنوبیها حق دارند از خود در مقابل اسرائیل دفاع کنند.
امام موسی صدر معتقد بود که مقاومت فلسطین مهمان لبنان است و باید از مقاومت حمایت کنیم. اما چون زمین متعلق به ماست، ما نیز حق مقاومت در مقابل اسرائیل را داریم. وقتی اسرائیل به سرزمین ما تجاوز میکند، ما باید امکانات مقاومت و توان رویارویی با آن را داشته باشیم.
وقتی دولت لبنان برای به کمک به جنوبیها اقدامی نکرد، آنها مجبور شدند با امکانات بسیار کم جوانان را آموزش نظامی دهند و تا جایی که امکان داشت، سلاح و مهمات فراهم کنند. در این زمان شهید چمران که در مصر دورة جنگهای چریکی دیده بود، علاوه بر مدیریت مدرسۀ فنی و حرفهای جبلعامل و آموزش عقیدتی و حرفهای به جوانان و یتیمان شیعه، شروع به آموزش جنگهای پارتیزانی و نظامی کرد.
جنگ داخلی لبنان از سال ۱۹۷۵ میلادی آغاز شد. شهید چمران در جنوب لبنان آموزشهای نظامی و عقیدتی به جوانان میداد و در تهیة سلاح و مهمات برای مقابله با اسرائیل نقش داشت. این ماجراها در کتاب لبنان شهید چمران آمده است. دکتر چمران و شاگردان او در جنگهای عین-إبل، تلمسعود و بنتجبیل افتخارات بسیاری آفریدند.
آنچه امام موسی صدر بر آن تأکید میکرد، این بود که مقامات فلسطین باید ایمان داشته باشند، زیرا مقاومت بدون ایمان به جایی نمیرسد. بسیاری از اعضای سازمانهای مقاومت فلسطین مارکسیست یا لنینیست یا بعثی بودند و با دین و خدا ارتباطی نداشتند. امام موسی صدر همیشه به یاسر عرفات تأکید میکرد که مقاومت بدون ایمان نمیشود.
در نهایت، ایمان لازم است. ایشان میگفت: «اسرائیل شر مطلق است» و «هرگونه همکاری با اسرائیل حرام است». امام صدر در مراسمی در تالار یونسکو که یاسر عرفات هم حضور داشت، خطاب به وی گفت: که «بدانای ابوعمار، شرافت قدس نمیپذیرد که به دست غیر مؤمنین آزاد شود»
به هر حال، این مختصری بود از حضور سازمانهای فلسطینی در لبنان. ان شاءالله در جلسات بعدی به بحث تحولات لبنان ادامه خواهیم داد.
دانلود فایل صوتی جلسۀ هشتم