«ما خود نشان بطلان اسلامیم!» شنیدن این جمله از زبان یک مبلّغ مخلص اسلام نشان از نهایت درد اوست... هنگام شنیدن این سخن از زبان امام و با صدای او، لحظهای زیر بار سنگین آن خم شدم! طنین این سخن قویتر از هر چه از ایشان خوانده و شنیده بودم در جانم نشست... ما خود نشان بطلان اسلامیم...
دانش آموختۀ دورۀ سیر مطالعاتی آثار امام موسی صدر، در یادداشتی که به مناسبت سالروز تولد امام موسی صدر در اختیار پایگاه اینترنتی مؤسسۀ فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر قرار داده، نوشته است:
انتخاب موضوعی برای نوشتن دربارهٔ امام موسی صدر، با توجه به ابعاد گستردهٔ شخصیتی ایشان کاری بس دشوار است و تنوع مسائل، ذهن انسان را به هر سو میکشاند. در این گیر و دار و پس از تغییر چندبارهٔ عنوان و آشفتگی ذهن، یکباره نگاهم را به سوی خود و تأثیر گفتار ایشان در این یک دوره، جلسات سیر مطالعاتی آثار امام موسی صدر بازگرداندم! به چند تک جمله و تفکر خاص رسیدم که نشانگر برداشت من از مشی فکری امام موسی بود. پر رنگترین جمله را در یک سخنرانی پخش شده از ایشان شنیدم:
«ما خود نشان بطلان اسلامیم!»
شنیدن این جمله از زبان یک مبلّغ مخلص اسلام نشان از نهایت درد اوست...
باید اعتراف کنم که هنگام شنیدن این سخن از زبان امام و با صدای او، لحظهای زیر بار سنگین آن خم شدم! طنین این سخن قویتر از هر چه از ایشان خوانده و شنیده بودم در جانم نشست... ما خود نشان بطلان اسلامیم... ما خود نشان بطلان اسلامیم... در ذهنم تکرار و تکرار میشود، گویی هر بار این درد را عمیقتر احساس میکنم تا جایی که کمی همدرد سید موسی شوم. خوب می دانم که به نهایت او، نهایت درد او نخواهم رسید! اما در حد و وسع خود، به دنبال رگههای این درد در گفتمان و اندیشهٔ امام میگردم.
با بررسی ساختاری سخنرانیهای مناسبتی و مذهبی امام، نارضایتی ایشان از وضعیت و زندگی مسلمانان کاملاً مشهود است:
«باید از این خواری و زبونی بیرون آییم. باید خود را برای سخت کوشی و زندگی دشوار پرورش دهیم...این وضع زندگی نیست؛ مردگی است.»[1]
اما امام در تلاش برای تغییر این اخلاقیات است. این کوشش و هدف از آغاز سخنرانیهای ایشان نمود پیدا میکند. رویکردی که در ابتدای امر معرفی میکند نشان از دغدغهٔ تغییر و آموزش دارد:
«بنده بر حسب ذوقم، نکتهای را برای صحبتم مورد توجه قرار دادهام، که به نظرم نکتهٔ آموزندهای است؛ جنبهٔ تربیتی دارد و به کار زندگی روزمرهٔ ما میخورد.»[2]
«ما روز غدیر را جشن میگیریم، ولی نه برای اینکه شاد و خوشحال باشیم، زیرا ما در عقل و دل خود چیزی که ما را شاد و خوشحال کند، نمییابیم. ما در اینجا گرد هم میآییم تا برای روزگار دشوار و آیندهٔ تاریک خود توشه برگیریم و مسلح شویم، تا با او بیعت تازه کنیم... او را ولی و پیشوای خود برگیریم و خط مشی او را دنبال کنیم تا امید در دلهایمان زنده و برانگیخته شود.»[3]
«شب تاسوعاست و در ساعات پایانی این مناسبت، درد و اندوه ما را فراگرفته است، ولی امام حسین نمیپذیرد که این درد و اندوه ما، از سر احساس باشد، بلکه درد و اندوهی تربیتی از ما میطلبد. ما در پرتو این احساس درد و اندوه میآموزیم که انسان چگونه بمیرد، همچنان که میآموزیم چگونه باید زندگی کند.»[4]
«من حسینی که به رنجدیدگان اهتمام نورزد نمیشناسم. به حسینی که شهید گریه مینامندش ایمان ندارم. من به گریه و زاری برای سبک شدن و تخلیهٔ هیجان و ناراحتی ایمان ندارم. ایمان من این است که امکان ندارد امام حسین جز برای احقاق حق کشته شده باشد.»[5]
پس امام با این چنین هدفگذاریهایی سخن آغاز میکند و زاویهٔ نگاه تربیتی خود به زندگی و عملکرد الگوهای دینی از جمله امام علی (ع) و امام حسین (ع) را ترسیم میکند.
اما در پایان سخنرانی، زمانی که تعلیم به انجام رسیده، تأکید امام موسی بر عمل است و با آوردن مثالهایی از زندگی، تناقضهای رفتاری ما مسلمانان را در مقایسه با اعتقادات و الگوهایمان نشان میدهد:
«علی امام ماست... آیا تاکنون امام را دیدهاید که در قیام باشد و مأمومین او در حال سجود؟ و یا امام در حال سجود و مأمومین ایستاده باشند؟ آیا میگویی این امام اینهاست؟ البته که نمیگویی... باید بررسی کنیم که ما چگونه مأمومین این امامیم؟ علی شجاع، ما ترسو؛ علی کریم، ما بخیل؛ علی خوش اخلاق، ما بداخلاق؛ علی توانا، ما ترسو، طماع؛ علی صادق و الی آخر... صادقانه پیروی نکردهایم. شرافت و هدایت و نجاتی که باید برای شیعهٔ علی باشد، مهجور مانده است.» [6]
«اگر پنچاه هزار بار با زبان بگویی: "اشهد ان علیا ولی الله" ولی قلب تو چنین شهادتی ندهد، اگر با زبان بگویی ولیّ تو خدا و محمد و علی است، ولی دست تو نگوید که ولیّاش خدا و پیامبر است، اگر گوش و چشم و پا و قلب و اعضای بدن تو نگویند ولیّ ما خداست و پیامبر و کسانی که ایمان آوردهاند، دیگر ولایت چه معنایی دارد؟ آیا اسم ولایت اثر دارد؟ اسم هیچ اثری ندارد، برادران. من به خودم و شما، در اینجا و هرجا می گویم که دین در شکل کنونی آن، یعنی دین اسمی و زبانی دین نیست و هیچ سودی ندارد و کاری از آن برنمی آید... باید به اسلام خود عمق بدهیم. قلب اسلام ما ضعیف می زند.»7
«چه بسیار حرف زدیم و عمل نکردیم، چه بسیار مسئولیتها که به گردن گرفتیم ولی انجام ندادیم، چه بسیار تعهدها که پذیرفتیم ولی بدان پایبند نماندیم تا بدانجا که از پی هر آواز رفتیم و با وزش هر باد به این سو و آن سو شدیم. علی بن ابی طالب چنین انسانی را نمیخواهد.»[8]
«اگر به گریه و غصه بسنده کنیم، حسین را یاری نکردهایم. نمیخواهم بگویم ما دشمنان حسین را یاری میکنیم. ما در مصیبتها و گرفتاریها، با سکوت و سستی و تربیت نکردن فرزندانمان، کار دشمنان حسین را تأیید میکنیم.»[9]
«چه شده است که ما جهاد را از دین جدا کردهایم؟ چه شده است که نماز و جنگ را از یکدیگر جدا کردهایم؟ چرا نماز خواندن برای خدا و اهتمام به وضع رنجدیدگان و ستمدیدگان را از یکدیگر جدا می دانیم؟... من نمیتوانم مراسم عزاداری امام حسین را از تلاش برای حمایت مجاهدان در مرزها جدا بدانم. من نمیتوانم سوگواری برای امام حسین را درک کنم مگر آنکه بتواند قهرمانانی تربیت کند؛ کسانی را تربیت کند که دربرابر ستمگر بایستند و در برابر حاکم ستمگر سخن حق را بگویند.»[10]
«در برابر این فاجعهای که ما و آیندهٔ ما را فرا گرفته است، ما همچنان تماشاچی هستیم، همانگونه که مردم زمان امام حسین تماشاگر محنتها و مصیبتهای خویش بودند.»[11]
امام آشکارا از وضعیت مسلمانان و بالاخص شیعیان ناراضی است و اصلیترین علت این شرایط را از درون خود جامعهٔ مسلمانان و تک تک رفتارهای آنان میجوید. ایشان تغییر را از درون میطلبد، در واقع مشکل و راه حل، هر دو را در بطن جامعهٔ اسلامی یافته است، به طور مثال در رابطه با شکست پنجم ژوئن معتقد است:
«حادثهٔ پنجم ژوئن سقوط یا شکست یا خیانت یا تهاجم همهٔ نیروها نبود، بلکه آشکار شدن واقعیت پشت پردهٔ این امت بود... ما بر چه اساسی معتقدیم که فریب خوردهایم؟ چه کسی جز ما فریب خورده است؟ چه کسی جز ما افراد این امت خیانت کرده است؟ چرا دیگران را مسئول می دانیم؟ چرا مسئولیت را به گردن رهبران و فرماندهان میاندازیم؟»[12]
یا درجای دیگر میگوید:
«باید از نفس خود آغاز و دین را اجرا کنیم. نگویید دیگران به دین عمل نمیکنند. شما را به دیگران چه کار؟...اگر اختیار دیگران را نداریم، اختیار خودمان را که داریم... بیایید حداقل ما دگرگون شویم و مسلمان.»[13]
«کار و حرکت در راه علی نیازمند تلاش و کوشش است، نه اینکه تنها حرف بزنیم و مسئولیت را به گردن دیگران بیندازیم...ما باید احساس مسئولیت کنیم و از سستی و تنبلی به درآییم.»[14]
«ما باید خودمان به خودمان رحم کنیم... میتوانیم به اندازهٔ محیط کوچک خودمان، به اندازهٔ روح و جسم خودمان، به اندازهٔ کسانی که پیرامون ما هستند و به اندازهٔ دوستان و خویشان خود میتوانیم تأثیرگذار باشیم. میتوانیم تربیت کننده باشیم.»[15]
این رویکرد و نگاه امام زمانی ارزشمندتر میشود که به شرایط آن زمان در کنار این سخنان توجه کنیم. اسرائیل اصلیترین دشمن مسلمانان از هیچ کوششی در جهت تضعیف آنها فروگذار نمیکند. موقعیت، موقعیت تهدید و جنگ است. در این شرایط، آسانترین و معمولترین کار هر رهبری، پر رنگ کردن افراطی نقش دشمن در تک تک مشکلات درونی است و حتی مطرح کردن این گونه مسائل برچسب سیاه نمایی و تلاش برای تضعیف جامعه و آرمانها را به همراه دارد! اما سید موسی صدر، رهبری است که توانسته در بحرانیترین شرایط واقعنگری خود را در بالاترین سطح حفظ کند و نه تنها اجازهٔ بررسی و عنوان مشکلات درونی را بدهد، بلکه خود سردمدار این راه باشد.
حال دوباره به جملهٔ اصلی بازگردیم؛ «ما خود نشان بطلان اسلامیم»، با توجه به صحبتهای امام تا حدودی تفکر و انتظار ایشان از جامعهٔ اسلامی روشن شده است. این جمله در واقع به بهترین شکل رابطهٔ بین رفتار و باور را بیان میکند. در این ارتباط دو حالت ممکن است پیش آید: یک، درستی باور ما برای مخاطب تثبیت شده باشد، در نتیجه رفتار خطای ما آشکار میشود. دو، مخاطب درک روشن و صد درصدی نسبت به عقیدهٔ ما نداشته باشد در نتیجه این رفتار ماست که قاضی درستی باور و اندیشهمان است. همانطور که امام میگوید:
«علی را اگر امروز دنیا بخواهد بشناسد، چطور میشناسد؟ دو راه دارد که دنیای امروز علی را بشناسد. یک راه از تاریخ میرود و کتابها را میبیند و علی را از راه تاریخ میشناسد. یک راه دیگر هم امروز برای شناختن علی هست. اگر آمدند وگفتند علی را چطور میشود شناخت، می گویند میرویم از پیروانش میشناسیم... درست است امروز ما ننگ دامان علی بشویم؟ عقب افتادهترین شهرها شهرهای شیعه باشد؟ نسبت بی سوادی در بین شیعیان از همه بیشتر باشد؟ معاملهٔ بازارها از همه جا بدتر باشد؟ راست کمتر باشد؟ صلۀ رحم کمتر باشد؟ یتیم بیشتر باشد؟ فقربیشتر باشد؟ آخر این چه بساطی است؟... این چه پیروی از علی است که ما داریم؟... امروز جامعهٔ ما در دنیا منعکس میشود. هرچه بکنیم همه کس میبیند... هر روشی داشته باشیم مشخص است به نام علی تمام میشود. ما شیعهٔ علی هستیم نباید دشمن او باشیم.»[16]
«اگر نمیخواهیم خود را بسازیم و اگر بر اساس دین حرکت نمیکنیم، دیگر چرا آبروی دین را میبریم؟ دیگر چرا دین را نادرست جلوه میدهیم؟»[17]
نگرانی و درد نهفتهٔ این جملهٔ امام ناشی از این است که ما مسلمانان با رفتار و کردار خطا، حقیقت اسلام را قربانی جهل خود میکنیم. دردی به درازنای تاریخ و زنده در هر زمان و مکان که مسلمانی می زید. باید بدانیم و بیاموزیم که ما مسئول باورهای خود هستیم.
------
[1] روز ولایت روز امام علی، انسان آسمان، ص 118.
[2] علی موحد بود و بس، انسان آسمان، ص 18.
[3] روز ولایت روز امام علی، انسان آسمان، ص 97.
[4] رسالت حضرت زینب (س) در عاشورا، سفر شهادت، ص 201.
[5] امام حسین پیشرواصلاح گری، سفر شهادت.
[6] علی موحد بود و بس، انسان آسمان، ص 36.
[7] ابلاغ پیام در غدیر خم، انسان آسمان، ص 90 و ص 94.
[8] شهادت امیرمؤمنان، انسان آسمان، ص 199.
[9] حسین چراغ خدایت و کشتی نجات، سفر شهادت، ص 105 و ص 106.
[10] امام حسین پیشرو اصلاح گری، سفر شهادت، ص 106 و ص 107.
[11] امام حسین و قداست جان فشانی، سفر شهادت، ص 73.
[12] حسین چراغ هدایت و کشتی نجات، سفر شهادت، ص 149.
[13] ابلاغ پیام در غدیر خم، انسان آسمان، ص 91.
[14] روز ولایت، روز امام علی، انسان آسمان، ص 117.
[15] شهادت امیرمؤمنان، انسان آسمان، ص 199.
[16] علی موحد بود و بس، انسان آسمان، ص 37 و ص 38.
[17] ابلاغ پیام در غدیرخم، انسان آسمان، ص 93.