نهاد الحسینی، عضو جنبش أمل لبنان
شیعیان هیچگاه مهمان (ناخواندۀ) لبنان نبودهاند بلکه تا لبنان بوده، شیعیان نیز در آن بودهاند. آنان در خوشیها و ناخوشیها در سرزمین خود زیستهاند؛ کوه و دشت آن را آباد ساختهاند؛ و از شمال و جنوب آن دفاع کردهاند؛ و با جسم و شمشیر خود انقلابها را رهبری کرده و جان خود را نیز در این راه دادهاند. آنان خاک لبنان را با خون خود آبیاری کرده و پرچم عزت و سربلندی را در آسمان لبنان برافراشتهاند. شیعیان با دانش خود لبنان را غنی ساختهاند و طی ۱۰ قرن، مدرسهها و کتابهای دانشمندان، الهامگرفته از کتابخانههای آنان بود.
کتابخانۀ شیعیان در دورۀ عاملیان و حمدانیان و در زمان دولت بنی مرداس و بنی عمار در طرابلس و شمال معروف بود و یکمیلیون کتاب داشت. مهاجرتهای طاقتفرسای آنان طی قرون دهم و یازدهم و اوایل قرن دوازدهم از منطقهای به منطقۀ دیگر نشاندهندۀ مواضع استوار آنان برضد صلیبیان و پایداری بینظیرشان در برابر ستم ممالیک و کشتارهای هولناک شیعیان است.
این حوادث میثاقی ژرف و ابدی میان آنان و لبنان پدید آورده است، بهطوری که نه شیعیان از لبنان دست میکشند و نه لبنان از شیعیان، زیرا سرنوشت این ۲ به یکدیگر گره خورده است.
پس از آن همه سرافرازیها، دورة بهرهکشی و بیدادگری فرارسید و در اثر آن، جوانان شیعه آواره، مردمانش فقیر، مدرسههایش ویران و کتابخانههایش سوزانده شد و مناطق سکونتشان به زندان و زندگیشان به دلهره و نگرانی بدل گشت و برای قرنهای طولانی امیدشان ناامید شد. سپس، آرزویشان برآورده شد و سپیده دمید و استقلال لبنان محقق شد تا زخمها را مرهم نهد و کرامت شهروندان را بالا برد و از عدالت و آزادی دفاع کند و تواناییهای انسان را بسیج کند تا در ساختن میهن خود مشارکت کند و آن را ارتقا بخشد و به دنبال آن، در کارآمدی (دهش) قومی و همیاری انسانی با برادرانش همراه شود.
شیعیان مخلصانه و بیطرفانه و با اهتمام فراوان برای این کشور کار میکردند. اما میدیدند که سطح فرهنگی و اجتماعی و عمرانی در لبنان متفاوت است. این بدان معنا بود که فرصتها، نابرابر و نظام رقابت، ناعادلانه است.
در نتیجۀ این عوامل، آنان دریافتند که عدالت اجتماعی، آرزویی در خیال آنان باقی خواهد ماند و یکپارچگی کشور، شعاری است که تنها در مناسبتها و اعیاد سر داده میشود و فاصلة میان فرقهها روزبهروز بیشتر میشد. آنچه مشکل را عمیقتر میکند، این است که مردم طی تاریخ دیرینۀ خود عادت کردهاند که در قالب گروهها و فرقهها و عائلهها زندگی کنند. نظام فرقهای در ساختار و منابع کشور، مناطق را بهطور تقریبی میان فرقهها تقسیم کرده بود. این نظام، محصول توافق در ضمن میثاق ملی بود، زیرا تصمیم گیران وقت باور داشتند که تنها راه و تنها ضامن تحقق عدالت اجتماعی همین است. ربع قرن از عمر این تجربهٔ بیمانند در لبنان گذشت. این مدت علیرغم کوتاه بودن در مقایسه با عمر این سرزمین، کافی بود تا نتایجِ این راهحل نمایان شود.
در این مدت مردم لبنان و بهخصوص مردم جنوب و بقاع مسئولیتهای ملی خود را بر دوش گرفتند و با بهرهگیری از دموکراسی و آزادی و استقلال، به تلاش و فعالیت پرداختند. شیعیان که در این ۲ منطقه اکثریت مطلق بودند، به این باور رسیدند که دورۀ استعمار و دستهبندی و پایمال کردن حقایق سپری شده است و باید برای ساختن حیاتی نو و بهتر برای خود و فرزندانشان و برای ساختن میهنی سربلند و باکرامت اقدام کنند. مثلاً مردم اقبال فراوانی به آموزش نشان دادند. پدران سختترین کارها را تحمل میکردند تا هزینۀ لازم برای تحصیل فرزندانشان را فراهم کنند. پسران و دختران نیز با اشتیاق به مدرسه میرفتند و گاه روزانه چند کیلومتر طی میکردند تا به مدرسه برسند. در سال ۶۷-۱۹۶۶ میلادی عدۀ دانشجویان ۳۰ درصد افزایش یافت و در مدت ۱۵ سال، میزان بیسوادی از ۴۷ درصد به ۳ درصد رسید. همچنین، مردم تمایل فراوانی برای پیوستن به ارتش و پلیس عمومی داشتند. با این حال، به بهانۀ توازن فرقهای، در برابر اشتیاق آنان مانعتراشی شد. ولی با وجود همۀ موانع، شاهد افزایش نسبت حضور شیعیان هستیم. آنان پیشگامِ رزمندگان ثابتقدم در راه دفاع از میهن و امنیت آن بودند.
این عوامل به عقبماندگی اقتصادی و اجتماعی شیعیان انجامید و در مظاهر متعدد مادی و معنوی بروز پیدا کرد. با بررسی اسباب و علل این عقبماندگی درمییابیم که کوتاهی دولتها یکی پس از دیگری عامل اصلی عقبماندگیِ مادی شیعیان است و در این میان، تلاشهایی که برای ستمزدایی صورت گرفت، صرفاً تلاشهایی فردی و با انگیزۀ احساس مسئولیت و احساس ضرورت تغییر در اوضاع عمومی بود. اما همه میدانند که تلاشهای فردی تا زمانی که بر دولت بازتاب نیابد، نتایج محدودی در پی دارد و نیازمند کارشناسی است. این، در سطح عمومی بود.
اما در مورد مشارکت دادن شیعیان در مؤسسات دولتی، میبینیم که شیعیان تنها فرقهای هستند که به حق خود در توزیع نسبی شغلها نرسیدهاند. برخی خوش دارند که در توجیهِ علت این ستم، بیبهره بودن شیعیان از شایستگیهای علمی را بهانه کنند، در حالی که آمار ثابت میکند که امکان پر کردن این پُستهای خالی با افراد برخوردار از شایستگیهای علمی و صاحب مدارک دانشگاهی مناسب وجود دارد. این مدعیان که از مسئولان هستند، هیچ تلاشی برای یافتن علتِ نبودِ این شایستگی نکردهاند تا به این نتیجه برسند که علت اصلی، بیتوجهی دولت به همگانی کردن آموزش است. در تأیید این حرف، نمونهای آماری از عقب ماندگی فرهنگی ذکر میکنیم که طایفه شیعه توانست با تلاشهای خود در یکی از شهرستانهای این مناطق محروم، آن را از بین ببرد. در این شهرستان، ۱۲ هزار کودک دختر و پسر بین ۶ تا ۱۲ سال وجود دارد که ۳۱ معلم رسمی به آموزش آنها مشغولند یعنی هر معلم برای ۳۸۷ کودک است. این آمار مربوط به پیش از سال ۱۹۶۰ در یکی از شهرستانها است.
اما در مورد عقب ماندگی معنوی: بسیاری از روستاهای شیعی از ارشادهای دینی محروم بودند و مسجد و مدرسه و روحانیای وجود نداشت. این پدیده به نوعی خسارت روحی در میان ساکنان میانجامد و خطرات اجتماعی بزرگی در پی دارد. کوچ مردم از روستاها به پایتخت و دیگر مراکز استانها، بدون آنکه از هیچ ارشاد دینی و تهذیب اخلاقی بهرمند باشند، سبب بروز چالشهای اجتماعی میشود.
مؤسسات فرهنگی و اجتماعی طایفه شیعه بسیار ضعیف بودند و به هماهنگی و همکاری نیاز داشتند. این مؤسسات در آن زمان تنها توانایی جذب بخش بسیار اندکی از دانشجویان را داشتند و بخش عمده دانشجویان در مؤسسات خصوصی آموزش میدیدند. مشکل مؤسسات خصوصی و شیوه ارشادهای دینی آنها نسبت به افراد دیگر طوایف، مشکلی پیچیده بود و عقدههای روانی و سرگردانیهای روحی بسیاری پدید میآورد.
موقوفات شیعه نیز با وجود فراوان بودن، به حالِ خود رها شده بود و اگر ساماندهی میشد سرمایه بزرگی برای پیشرفت اجتماعی در شهرها و پرورش اخلاقی نسلها و بالا بردن سطح فرهنگ عمومی فراهم میآورد ولی طایفه هیچ مؤسسهای نداشت و تنها دادگاههای جعفری بود.
از پیامدهای این وضع این بود که در میان فرزندان طایفه پارهای عوامل منفی شکل گرفت از جمله:
۱. عدم خودباوری برای احساس برتری و عدم یکپارچگی صفوف
۲. از دست دادن امید به دولت
۳. کمرنگ شدن اعتماد به بزرگان طایفه به خاطر عدم وجود همبستگی در مورد مصالح عمومی طایفه
امام صدر مؤسس مجلس اعلای شیعیان
آمدن امام به لبنان رحمتی برای مردم لبنان و بهخصوص شیعیان بود: او از همان ابتدای آمدنش، اوضاع سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و بهداشتی و شغلی و آموزشی و اقتصادی را بررسی و نقاط ضعف و کمبودها را شناسایی کرد. او اطلاعات خود را محدود به شیعیان نکرد، بلکه از اوضاع لبنان بهطور کلی اطلاع کسب کرد و شروع به درمان دردها از راه گفتوگو و مذاکره و همۀ شیوههای ممکن کرد. او توانست مردم را به حرکت درآورد تا صدای خود را برای مطالبه گری بلند کنند. در این میان، حمایتهای مردمی از امام، از سبک متعارف آن فراتر رفت، چراکه آنان بهطور غیرارادی از امام بوی خیر و برکت میشنیدند و به او امید بسته بودند.
همزیستی و گفتمان و ارشادها و هدایت گریهای امام، او را به مردم بسیار نزدیک کرد، بهویژه که او قدرت تسخیر دلها و عقلها را نیز در اختیار داشت.
او افکار مردم را جهتدهی و آنان را به کار و تلاش (و نه درخواست) تشویق کرد. او در همین خصوص طی سخنانی گفت: «آنچه شیعه میخواهد این است: ضرورت ایجاد دستگاهی که نمایندۀ خواستههای شیعیان باشد و در راه کاستن از دردهای آنان تلاش کند و در قبال آرزوها و آرمانهای آنان احساس مسئولیت کند.
شاید تصور شود که دستگاه دینی و عالمان دین که به منزلۀ وجدان هموطنان هستند، از بار این محنتها میکاهند و این نقش را ایفا میکنند، ولی واقعیت این است که دستگاه دینی در شیعه، دستگاهی سامانده و وحدتبخش نیست. این حالت، عوامل تاریخی و مذهبی خود را دارد که اینجا مجال پرداختن به آن نیست. از این رو، من اکنون بیش از گذشته، سنگینی مسئولیت را احساس میکنم، زیرا برای محافظت از شیعه و یکپارچگی لبنان و همۀ لبنانیان، زمان ساماندهی امور شیعیان فرا رسیده است.»
امام صدر معتقد بود که تأسیس مجلس اعلای شیعیان بهترین راهحل برای حفظ حقوق شیعه است. این مجلسِ پیشنهادی به حل مشکلات اجتماعی شیعه کمک خواهد کرد. او در پاسخ به پرسشهای مطرحشده دربارۀ تأسیس مجلس و برافروختن جنگ فرقهای در اثر اوضاع حاکم بر لبنان، گفت: «باید دین را اینگونه فهمید: دین همانطور که افراد یک فرقه را با یکدیگر برابر میداند، افراد همۀ فرقهها را نیز با یکدیگر برابر میداند. فرقهگرایی صحیح از نظر من به معنای برادری ورزیدن و همگرایی ملی داشتن است.
شعار مجلس شیعیان، ساختن مدرسه و بیمارستان و جاده و فراهم کردن آب و برق و شغل خواهد بود. ما در جایگاه عالم دین بر این باوریم که تلاش در راه تحقق این شعار ضروری است و اهمیت آن بالاتر از هر مطالبۀ اجتماعی دیگر است.»
امام تأکید کرد که رسالت دینی من از زمانی که آن را آغاز کردم، اهتمام به همۀ عرصههای دینی بوده است؛ یعنی من عقیده ندارم که رسالت من منحصر در عبادات باشد. بر این اساس، در گفتار و رفتارم کوشیدهام که این حقیقت را برای مردم اثبات کنم و از این رو، به فعالیتهای اجتماعی پرداختم و مؤسسات آموزشی و فنی در صور و دیگر نقاط لبنان تأسیس کردم که برخی از نهادهای حکومتی مثل سازمان رفاه اجتماعی و وزارت آموزش ملی نیز ما را در این راه یاری کردند. من جز اصلاح نمیخواهم و تنها خدا توفیق دهنده است. بر او توکل میکنم و به سوی او رومیآورم.
پس از تأسیس مجلس اعلای شیعیان اوضاع شیعیان دگرگون شد و امام صدر به نماد صلح و آرامش و به مرجعی برای لبنانیان تبدیل شد، بهویژه آنکه صحنۀ لبنان شاهد درگیریها و جنگهای داخلی بود و امام صدر در خلال آن، نقش مهمی ایفا کرد و برای آرام کردن اوضاع و بازگشت امنیت و ثبات به مناطق درگیری تلاش کرد. او در کنار تأسیس مجلس، برای پایهگذاری جنبش محرومان (گروههای مقاومت لبنان: أمل) تلاش کرد و این امر موقعیت شیعه را تحکیم بیشتری بخشید، به گونه ای که تبدیل به قطبی شد که کسی نمیتوانست آن را نادیده بگیرد.
خلاصۀ سخن اینکه هرچند مجلس اعلای شیعیان تمام آرمان مورد انتظار نبود، امام صدر یکپارچه امید بود. شیعیان در کنار او نفس راحتی کشیدند و به ارزش خود و اهمیت نقش خود در کشوری که او و خوبیهای او و تلاشهای او را نادیده میگرفت، پی بردند. لبنانیان نیز او را اصلاحگری نجاتبخش یافتند و در یک کلام، امام صدر، اسلام و شیعه را در لبنان در دید همگان قرار داد و آنها را زیر ذرهبین برد و بدین ترتیب پیروز شدند.