پنجمین جلسۀ از دورۀ مطالعاتی «شناخت لبنان معاصر بر اساس سیره و سرگذشت امام موسی صدر» از سری دورههای «سیر مطالعاتی امام موسی صدر» روز شنبه، هفتم آذر ۱۳۹۴ در مؤسسۀ فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر برگزار شد.
دهۀ پنجاه و شصت میلادی اوج شکوفایی لبنان است. در این دوره از لبنان به عروس خاورمیانه یا سوئیس شرق یاد میشود. آزادی مطبوعات و دموکراسی خاص لبنان و تجارت و بانکداری و توریسم در همین دوره به اوج رسید. برای کسانی که دربارۀ لبنان مطالعه کردهاند یا در لبنان زندگی میکردند، این 20 سال حالت نوستالژیک دارد.
دهۀ هفتاد میلادی پر از کشمکش و مخاطره و درگیری است. در سال 1970 میلادی زدوخوردها میان ارتش لبنان و سازمانهای فلسطینی و میانجیگری جمال عبدالناصر آغاز میشود. وفات او در همین سال است. در سال 1972 میلادی میان ارتش لبنان و سازمانهای فلسطینی مجدداً درگیری صورت میگیرد. سال 1975 میلادی سال آغاز جنگ داخلی است که 16 سال ادامه مییابد.
دهۀ هفتاد و هشتاد میلادی بدترین دورۀ تاریخی لبنان است که آکنده از خشونت، جنگ، خونریزی و نابسامانی است و آثار آن همچنان در لبنان به چشم میخورد.
زندگی و اقدامات امام موسی صدر را در لبنان میتوان به سه مرحله تقسیم کرد:
مرحلۀ اول: سال ۱۹۵۹ تا ۱۹۶۹ میلادیپس از فوت آیتالله سید عبدالحسین شرفالدین و توصیۀ ایشان در زمان حیاتشان و شخصیتهای دیگر مانند آیتالله سیدحسین بروجردی و آیتالله سید محسن حکیم، امام موسی صدر به لبنان رفت.
مرحلۀ اول تا سال ۱۹۶۸ ادامه مییابد. در این مرحله امام موسی صدر قصد دارد تا خود و اندیشۀ خود را به جامعۀ لبنان معرفی کند. وی درخواست میکند که شیعیان نیز مانند فرقههای دیگر مذهبی مانند سنیها، درزیها و مسیحیها تشکیلات سیاسی و دینی داشته باشند. این درخواست و تلاش امام منجر به تشکیل مجلس اعلای شیعیان شد.
مرحلۀ دوم: از سال ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۴ میلادی
امام صدر پس از فعالیتهای اجتماعی، فرهنگی و دینی و تعریف اندیشه و معرفی خود به جامعۀ لبنان، وارد عرصۀ سیاست شد؛ سیاست نه به معنای مسئلۀ سیاست و سیاستمداری، چون ایشان هیچگاه در مقام سیاستمدار وارد صحنه نشد. مقصود از فعالیت سیاسیِ امام موسی صدر این است که در صحنۀ لبنان خواستار حقوق شهروندان و برابری شهروندان مسیحی و مسلمان بود. ایشان معتقد بود که وابستگی فرقهای دلیلی برای داشتن امتیاز نباشد. این مرحله تا سال ۱۹۷۴ میلادی ادامه مییابد و به جنبشی مردمی میانجامد. پس از آن، با برانگیختن تودههای مردم در جنوب و برگزاری تجمعات بزرگ مراکز قدرت دولتی را تحت فشار قرار داد تا جنبش محرومان را برای استیفای حقوق شهروندی به رسمیت بشناسند.
مرحلۀ سوم: از سال ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۸ میلادی
در این مرحله جنگ داخلی در لبنان آغاز میشود. در این دوره امام موسی صدر برای پایان دادن به جنگ داخلی تلاش فراوان میکند.
در کتاب سیره و سرگذشت امام موسی صدر نامهای از آیتالله سیدمرتضی آلیاسین، از مراجع بسیار مهم نجف اشرف، به جعفر شرفالدین، پسر مرحوم آیتالله عبدالحسین شرفالدین، درج شده است.در این نامه که به شناخت شخصیت امام موسی صدر بسیار کمک میکند، چنین آمده است:
بسم الله الرحمن الرحیم. سرور ارجمند و استاد گرانمایه حضرت سید جعفر شرفالدین، السلام علیکم و رحمة الله و برکاته. به تازگی باخبر شدم که جناب سید سند و مورد وثیقه علامة جلیلالقدر حجتالاسلام سید موسی صدر دعوت مصرانة شما مبنی بر هجرت به شهر صور را اجابت و به سوی آن دیار عزیمت کرده و به مبارکی و میمنت به آن دیار گام نهاده است تا خلأ بزرگی را پر کند که در این ایام اندوهبار پدید آمده است.» «از علم و عمل و بینش و خرد این مرد کمنظیر و شایسته چنین برمیآید که خداوند این شخصیت مثالزدنی را از تمامی عوامل و ابزار خیر بهرهمند گردانده و ایشان را برای خدمترسانی به همگان به تمامی نیروها و زمینههای لازم مجهز کرده است.
نامه بسیار اهمیت دارد، زیرا انتخاب امام موسی صدر برای هجرت به لبنان از دید ایشان انتخابی حسابگرانه از سوی افراد عادی نبوده است، بلکه مشیت الهی را در انتخاب ایشان دخالت میدهد و اینکه این فرد برای ایجاد تحول در لبنان انتخاب شده است و خداوند این شخصیت را به همة ادوات و لوازم این خدمت مجهز کرده است.
مبارک باد بر صور و اهل آن این هدیة گرانبها که خداوند بر آنها ارزانی داشته است. تردید ندارم که درخشش این پرتو تابناک در آسمان صور به مرزهای این منطقه محدود نخواهد شد.
طبیعتاً، همینگونه است. گرچه امام موسی صدر تحولات را از صور آغاز کرد، بعدها جامعۀ تشیع را دربر گرفت و ایشان در جایگاه مصلح بزرگ کل لبنان مطرح شد. ایشان در دهۀ هفتاد میلادی نقش عمدهای در منطقه داشتند و مورد احترام همۀ سران کشورهای منطقه، بهویژه کشورهای عربی بودند.
چنانکه نور مشعل هدایت حد و مرزی نمیشناسد و همۀ مرزها را درمینوردد تا سراسر جهان اسلام را فراگیرد که چنین امری به لطف عنایت حقتعالی دور از دسترس نخواهد بود. در پایان امید آن دارم که درود و تحیت و دعای خیر مرا به محضر آن جناب ابلاغ فرمایید و آرزو دارم که ایشان در کنار خانوادۀ ارجمند و بزرگوار خود در آن دیار امن اقامتی نیکو داشته باشند.
این نامه را به این دلیل انتخاب کردم که کلیشهای و براساس عقل حسابگرانه نیست. انتشار چنین نامهای از جانب عالم بزرگ شیعه که به زهد و تقوا معروف است، نشاندهندۀ حضور شخصیتی بزرگ در لبنان است. در آن زمان امام موسی صدر طلبهای بود که در قم و نجف درس خوانده و در دروس مراجعی مانند آیات عظام مرتضی آل یاسین، سید ابوالقاسم خویی، سید محمود شاهرودی و دیگران شرکت کرده و به اجتهاد رسیده بود. بنابراین، انتشار چنین نامهای و اظهارنظرهای مراجع تقلید ایران و عراق دربارة امام موسی صدر، نشان میدهد که با شخصیتی غیرعادی روبهرو هستیم و صرفاً با عالم دینی معمولی مواجهه نیستیم.
مرحلۀ اول حضور امام در لبنان مرحلۀ شناساندن خود به مردم و انتشار اندیشۀ خود است. عناوینی را بهطور خلاصه اشاره میکنم و برای تفصیل بیشتر میتوانید به کتاب سیره و سرگذشت امام موسی صدر مراجعه کنید.
امام موسی صدر از همان آغاز در شهر صور و در جنوب لبنان روشی را در پیش گرفت که تا آن زمان در جامعۀ لبنان سابقه نداشت. بیسابقه بود که رهبر دینی به خانۀ مردم برود و با آنها ارتباط برقرار کند؛ معمولاً رسم بر این بود که در خانه بنشیند تا دیگران به سراغ او بیایند.
امام موسی صدر چنین میاندیشید که مأموریت او خدمت به مردم است و عبادتی بالاتر از خدمت به خلق نیست و رضایت خدا در سایة خدمت به انسانها و بندگان خدا حاصل میآید و آنان که تصور میکنند فقط با زهد و نماز و ذکر و گوشهگیری رضای خدا را جلب خواهند کرد، در اشتباهاند؛ خصوصاً، اگر جامعه به فعالیت اجتماعی آنها نیاز داشته باشد و این فعالیت را از جامعه دریغ کنند. این نگرش سرلوحة فعالیتهای امام موسی صدر بود.
رفتار شخصی با این رویکرد و نگرش بسیار مهم است. امام موسی صدر به همه ابراز محبت میکرد و لبخند از لبش کنار نمیرفت و با کمال تواضع در مقابل همه، از شخصیتهای مهم سیاسی تا شهروندان عادی، قرار میگرفت. همان اندازه که به شخصیت والامقام دینی یا سیاسی احترام میگذاشت، به همان اندازه به کشاورز و شهروندان عادی هم احترام میگذاشت.
حمد بیضون از علاقهمندان امام و شخصیتهای مهم شیعه میگوید: «همه دوست داشتند که در کنار آن انسان با تسامح و خوشسیما و آن بزرگمرد باوقار و پرهیبت قرار گیرند تا آوایش را که فراخوان محرومیتزدایی و موجب تقویت بنیاد عزت و کرامت و شهادت در راه احقاق حق و ابطال باطل بود، به گوش جان بشنوند. هرگاه لب به سخن میگشود، سرچشمههای حکمت از دل بر زبانش جاری میشد و چون بانگ برمیآورد، انبوه جمعیت غریو لبیک به ندای او را فریاد میکرد.» این عبارات دربارۀ امام موسی صدر گویای شخصیت ایشان است.
در سالهای ۱۹۶۰ تا ۱۹۶۲میلادی، امام موسی صدر علاوه بر دید و بازدید و رفتن به خانۀ مردم، از سخنرانی در مجامع مختلف اعم از مجامع شیعه و سنی و مسیحی هم استفاده کرد. در این سالها باشگاههای فرهنگی، حسینیهها، مدارس، مساجد و انجمنهای فرهنگی مرتباً از ایشان برای سخنرانی دعوت کردند. موضوعات سخنرانیهای ایشان در لبنان تازگی داشت؛ چه اینکه مردم از روحانی انتظار دارند که به مسائل نجس و پاکی یا مسائل اخلاقی یا تاریخ اسلام یا احادیث نبوی بپردازد، اما امام موسی صدر از مسائل روز صحبت میکرد؛ مسائلی که معمولاً روشنفکران و دانشگاهیان به آن میپردازند.
در سال 1339 مجلۀ مکتب اسلام در قم منتشر شد. برای نخستین بار در این مجله مسائل دینی به سبک جدید بیان میشد. آیتالله ناصر مکارم شیرازی و آیتالله جعفر سبحانی و آیتالله محمد واعظ زادۀ خراسانی و آیتالله سید عبدالکریم موسوی اردبیلی و آیتالله حسین نوری همدانی و مرحوم علی دوانی و مرحوم سید مرتضی جزایری و امام موسی صدر که همگی در آن زمان از فضلای قم محسوب بودند، این مجله را به راه انداختند. مقالات امام موسی صدر در این مجله دربارة اقتصاد اسلامی و مقارنۀ اقتصاد اسلامی با مکاتب سرمایهداری و سوسیالیسم بود. در هر روی، توجه به مسائل روز یکی از ویژگیهای مهم ایشان است.
امام صدر در شهر صور یک نهاد را احیا و نهاد دیگری را هم تأسیس کرد. جمعیت احسان و نیکوکاری را مرحوم علامه شرفالدین تأسیس کرده بود. امام صدر این نهاد را احیا و فعالیتهای آن را گستردهتر کرد. وی مشکلات معیشتی و اجتماعی مردم را از طریق این جمعیت حل میکرد.
نهاد دیگر مرکز آموزش علوم اسلامی بود که بهمثابۀ حوزة علمیه است و جوانان مستعد را پذیرش میکرد و به آنان آموزش میداد. از فعالیت این دو نهاد روشن میشود که ایشان در کنار آموزش تعالیم اسلامی، مسئلة حل مشکلات مردم و ارتباط با مردم و فعالیت اجتماعی و فرهنگی را در اولویت کار خود قرار داده بود.
سخنرانیهای امام صدر باعث کنجکاوی خبرنگاران و روزنامهها و رسانهها شد و با امام موسی صدر مصاحبههایی ترتیب دادند. از نخستین مصاحبهها و سخنرانیهای ایشان استراتژی حرکت وی در لبنان روشن است.
محمد قرهعلی خبرنگار روزنامۀ الحیات مصاحبهای با امام موسی صدر انجام داد. وی امام را چنین وصف میکند: «در برابر جوانی بلندقامت ایستادهام که هیبت از سر تا پایش را فراگرفته است. عمامة سیاه بر سر دارد و اتاقش از مراجعان آکنده است. با هم دربارة اصلاحات و ارشاد سخن گفتیم.»
قرهعلی از امام میپرسد که او روحانی است و در کنار وظایف دینی خود، کارهای دیگری انجام میدهد. امام پاسخ میگوید: «وظیفۀ دینی من در لبنان ارتقای سطح زندگی اجتماعی مردم بهطور عام و ارتقای سطح فرهنگ دینی مسلمانان بهطور خاص است.»
ایشان میگوید: «وظیفۀ دینی من در لبنان» و نمیگوید در صور یا در جنوب لبنان. بعد از آن میگوید : «ارتقای سطح فرهنگ دینی مسلمانان.» مسلمانان در لبنان صرفاً وابستگی فرقهای داشتند و میزان تعهد دینی وآگاهی آنها از دین بسیار ضعیف بود. فیالمثل، بسیاری از شیعیان نمیدانستند که نماز و روزه و اسلام چیست. فقط میگفتند که شیعۀ امام علی(ع) هستیم و به اسم ایشان قسم میخوردند. سنیها نیز نمیدانستند که چرا به آنها سنی میگویند یا سنت پیغمبر(ص) چیست.
در بیروت به دیدن دوستی در منطقة سنینشین عایشه بکار میرفتم. علاوه بر من دو خانم نیز وارد آسانسور شدند. این دو خانم آرایش عجیب و لباس نامناسبی داشتند که مشخص بود هیچ ارتباطی با دین ندارند. این دو خانم با یکدیگرصحبت میکردند که ما سنیها نباید اجازه دهیم که دیگران در مورد ما چنین و چنان کنند. این نمونهایست که نشان میدهد نه شیعه چیزی از تشیع میداند و نه سنی از سنت رسولالله. در چنین اوضاع و احوالی، امام موسی صدر میخواهد سطح فرهنگ دینی مسلمانان را ارتقا دهد. او دربارۀ سطح فرهنگ دینی مسیحیان در مقام روحانی مسلمان مأموریتی ندارد. اما در عین حال، در کلیساها یا در دانشگاههای مسیحی سخنرانی میکند و مسیحیان نیز ایشان را شخصیتی روحانی و اهل معنویت میشناسند.
این سخنان در اولین مصاحبههای ایشان، نشان میدهد که از ابتدای فعالیتهایش چه راهبردی برای فعالیتهای خود در صحنۀ لبنان در نظر گرفتهاند. البته، در دهۀ 50 و 60 میلادی که اوج شکوفایی و آرامش در لبنان است، ایشان فرصت مییابد که فعالیتهای اجتماعی، فکری، فرهنگی و دینی خود را پیگیری کند.
فرقهگرایی و رقابت میان فرقههای مذهبی مانند مسیحی و مسلمان و سنی و شیعی و مارونی و کاتولیک و ارتودکس مسئلهای است که در لبنان حاکم است.
امام موسی صدر به پرسشی دربارۀ فرقهگرایان و فِرَق لبنان و روش خود در مواجهه با این مسئله، چنین پاسخ میدهد:«روش ما بر اساس اسلام و آیة کریمة «فَاستَبِقُوا الخَیرَاتِ» است.» مضمون این آیه این است که خداوند برای هر گروهی از مردم شریعتی قرار داده است و شما با هر مذهب و شریعتی در خیرات بر یکدیگر پیشی بگیرید. این آیه که آدمیان را به پیشی گرفتن در خیرات دعوت میکند، مجالی برای تعصب فرقهای نمیگذارد. بنابراین، ایشان در مقام روحانی شیعه قصد رقابت با دیگر روحانیون شیعه یا روحانیون سنی یا اسقفهای مسیحی ندارد، بلکه آنها را به آیة «فَاستَبِقُوا الخَیرَاتِ» و خوبیها و خدمت دعوت میکند.
«روش ما بر مبنای اسلام و بر اساس آیة کریمة «فَاستَبِقُوا الخَیرَاتِ» است که به ما میآموزد در سازندگی و ارتقای سطح زندگی و رفتار اجتماعی از یکدیگر پیشی بگیریم و به تعصب و تخریب و دیگر مشکلات و نابسامانیهایی که از آن رنج میبریم، توجهی نکنیم.» این عبارات بدینمعناست که نگذاریم این تعصبات فرقهای جایی در زندگی ما داشته باشد. اگر این نکته سرلوحۀ کار شود، وابستگی فرقهای و دینی جای خود را به رقابت برای رسیدن به خیر و اقدام خیر میدهد. این تعبیر دیدگاه امام موسی صدر به مسئلة فرقهگرایی را نشان میدهد. سیاستمداران سنی یا شیعه یا مسیحی که اعتقادی به مذهب یا دین خود ندارند، معمولاً، از تعصب فرقهای مردم عادی برای پیشبرد مقاصد سیاسی خود استفاده میکنند و به این تعصبات دامن میزنند.
شخصیت شیعهای ممکن است گفتمانی را در پیش بگیرد که جامعة تشیع و تسنن و مسیحی را تحریک کند. در جنگ داخلی لبنان خواهیم دید که از مسئلة تحریک تعصب فرقهای چه استفادههای ناروایی میشود و چه خونریزیهایی صورت میگیرد که به آنها «القتل علی الهویه» به معنای «کشتن بر اساس شناسنامه» میگویند. مثلاً شخصی با نام حسن یا جعفر به منطقۀ مسیحی میرود و به واسطة نامش که نشاندهندة مسلمان بودن اوست، تیرباران میشود.
احساس شهروندی در لبنان مسئلۀ مهم دیگری است. وقتی در نظام فرقهای یک یا دو فرقه سعی کنند که قدرت سیاسی یا اقتصادی را در دست بگیرند و فرقههایی محروم و در حاشیه باشند، طبیعتاً، شهروند درجة یک، دو و سه به وجود میآید و شهروندان به کشور خود احساس وابستگی و تعلق نمیکنند و احساس ملی و میهنی تضعیف میشود. این موضوع در جامعة تشیع و در میان اقلیتهای مسیحی دیده میشود. مثلاً ارتودکسها و ارمنیها و آشوریها احساس میکنند که شهروند لبنانی نیستند. شیعیان نیز، چه در منطقة بقاع و چه در منطقة جنوب، در حاشیه بودند.
بخشی از فعالیتهای امام موسی صدر معطوف به این مسئله بود. او میخواست همۀ لبنانیها احساس شهروندی و وابستگی به کشور داشته باشند. این احساس پدید نمیآید مگر اینکه نظام لبنان و نظام فرقهای لبنان اصلاح شود و میان شهروندان در امتیازات تفاوتی نباشد و همة شهروندان با یکدیگر مساوی باشند.
امام موسی صدر میگوید: «امام صدر پس از بررسی اوضاع لبنان و بهویژه، اوضاع جامعة شیعیان این کشور درصدد برآمد تا میان شیعیان و کشوری که تابعیت آن را دارند، پیوندی نزدیک برقرار کنند و احساس آنان را در خصوص کشور خود برانگیزاند، هرچند در واقع در شهر و دیار شیعیان اثری از حکومت نبود و گویی حکومت به پایتخت و استان جبل لبنان تعلق داشت. دولت در عمل به وظایف خود در مناطق دیگر کوتاهی میکرد، در حالی که وظیفة اساسی دولت تأمین نیازهای همۀ شهروندان است. واقعیت تاریخی دیگر آن است که همواره میان شیعیان و حاکمان جدایی تاریخی وجود داشته است.»
جامعۀ تشیع هیچگاه وابسته به حکومت نبود و حاکمان در لبنان را نمایندۀ خود نمیدانست. امام موسی صدر در صدد بود که میان شهروندان برابری ایجاد شود و شیعیان محروم و در حاشیه نیز خود را شهروند لبنان و حکومت را از خود بدانند. روشن است که زمانی اشخاص حکومت را از آنِ خود میدانند که در ایجاد حاکمیت نقش داشته باشند، مثلاً از طریق انتخابات، اگر قرار باشد دیگران نقش این شهروند را ایفا کنند و به او اجازة مشارکت ندهند، طبیعتاً، میان شهروند و حکومت شکاف ایجاد میشود. امام موسی صدر میخواست این مشکل را برطرف کند.
مسئلۀ دیگری که امام موسی صدر دنبال میکرد، مسئلۀ احزاب بود. ما در لبنان دهها حزب داریم: حزب چپگرا، کمونیست، ناسیونالیست، فلانژ، احرار، تندرو و میانهرو که هیچکدام به مبادی و اصولی که امام موسی صدر تعریف میکرد، پایبند نبودند، بلکه سیاسیکاری میکردند.
فعالیت اجتماعی مستلزم رویارویی با احزابی است که از جامعه عضوگیری میکنند. اتفاقاً، پایگاه بسیاری از احزاب در لبنان یا به اصطلاح قاعدة احزاب، جوانان بیکار شیعه بودند که یا کمونیست یا ناسیونالیست میشدند.
در اینجا این سؤال مطرح میشود که با احزاب چه باید کرد؟ چهبسا، کسی بگوید که من احزاب را حذف یا نفی یا حتی تکفیر میکنم. اما امام موسی صدر گفتند: «وظایف من با وظایف احزاب تفاوت دارد، زیرا فعالیت احزاب معمولاً برای به دست گرفتن قدرت یا حمایت از حکومت یا کسب حمایت دولت است. امیدوارم به این نکته واقف باشند که ما با تمامی احزاب و گروهها یکسان و بر مبنای آیة: «اُدعُ إِلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَةِ وَالمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ»[1] باید بدانید که این بحث و مجادله با لبخند و مهربانی است نه با تعصب و دعوا و تکفیر و نفی. بنابراین، ایشان از همان ابتدا مشخص میکند که حرکت من با هدفی که احزاب دارند، متفاوت است، زیرا من به دنبال رسیدن به حکومت یا موقعیتهای سیاسی نیستم، بلکه میخواهم به مردم خدمت کنم و در کنار مردم باشم و اصول شهروندی را رعایت کنم و با اینکه روش احزاب با من متفاوت است، با آنها طبق این آیه عمل میکنم.
امام موسی صدر از همان اوان فعالیت خود از طریق سخنرانیها و مصاحبهها این سه هدف را بیان میکرد و تا پایان نیز بر همین سه اصل تأکید داشت.
در سال 1963 در لبنان تحول خاصی صورت نمیگیرد، اما این سال مصادف است با سال 1342 خورشیدی و آغاز حرکت امام خمینی (ره) و مبارزه با رژیم شاه به علتِ کاپیتولاسیون و انقلاب سفید که در پی آن واقعة مدرسۀ فیضیۀ قم و دخالت ساواک و کشتار در این مدرسه اتفاق افتاد. همچنین، در این سال امام خمینی(ره) بازداشت شد و مردم از ورامین به سمت تهران تظاهرات کردند که منجر به کشتار و خونریزیهای بسیاری شد. این واقعه بهطور حتم بر لبنان تأثیر داشت.
امام موسی صدر در آن سال فعالیت خود را برای حمایت از انقلاب ایران و حضرت امام خمینی(ره) شروع میکند. همان سال پاپ ژان بیستوسوم فوت میکند. برای اولین بار از امام موسی صدر برای شرکت در مراسم تاجگذاری پاپ جدید دعوت میکنند. ایشان به واتیکان میرود و برای اولین بار یک عالم شیعه به مرکز جهان کاتولیک میرود و در مراسم تاجگذاری پاپ شرکت میکند.
امام موسی صدر با مسئولان واتیکان دربارة رویدادهای ایران صحبت میکند؛ اینکه آنچه در ایران رخ میدهد حرکتی مردمی است و امام خمینی(ره)، رهبر این حرکت، وابسته به جایی نیست و هیچ کشور خارجی در آن دخالت ندارد.
امام صدر در این سفر علاوه بر واتیکان، به کشورهای اروپایی از جمله سوئیس، فرانسه، بلژیک، اسپانیا و کشورهای شمال آفریقا مانند الجزایر، مراکش میرود. این سفرها آغاز سفرهای خارجیِ ایشان در جایگاه شخصیتی محترم نزد اروپاییها و جهان عرب است که بسیار هم اثرگذار بود.
گفتمان ایشان بهگونهای است که هرجا میرود، همگان را تحت تأثیر قرار میدهد. ایشان نه فقط در واتیکان بلکه در همۀ کشورهای اروپایی و عربی دربارة حرکت امام خمینی (ره) صحبت میکند و میخواهد که به دولت محمدرضا شاه فشار بیاورند تا از اعدام آیتالله خمینی (ره) صرفنظر کند. دربارۀ اینکه چه عاملی باعث آزادی امام خمینی(ره) و تبعید ایشان به ترکیه و سپس نجف میشود، آیتالله خویی جملهای دارند مبنی بر اینکه سفر سید موسی نقش مهمی در آزادی امام خمینی(ره) داشت. بر این مسئله تأکید میکنم، به این دلیل که خیلیها در جریان انقلاب اسلامی، در سال 57 و بعد از آن، تبلیغاتی برضد امام موسی صدر کردند که او ضد انقلاب است و انقلاب را قبول نداشته و نقشی در آن نداشته است. در حالی که نقش امام موسی صدر در این انقلاب از این نقطه شروع میشود و در ادامه، با امام خمینی(ره) در نجف ارتباطاتی دارد و برنامهریزیهایی با دکتر چمران برای این انقلاب انجام میدهند یا از طریق ارتباط با آیتالله هاشمی رفسنجانی و مرحوم آیتالله بهشتی در آلمان و دیگران برنامهریزیهایی برای رها شدن از رژیم پهلوی انجام دادند. نقش امام موسی صدر در انقلاب بسیار مؤثر و تعیینکننده بوده است.
سفر امام موسی صدر به واتیکان و کشورهای اروپایی و آفریقایی تقریباً دو ماه طول کشید و در فرودگاه بیروت استقبال با شکوهی از ایشان صورت گرفت و هنگام انتقال ایشان از فرودگاه به شهر صور صدها اتومبیل و شخصیتهای بزرگ سیاسی و دینی ایشان را همراهی کردند. این استقبال باشکوه نشان میدهد که رفتار ایشان در مدت اندک حضورشان در لبنان باعث شد که موقعیت ممتاز و محبوبی در لبنان داشته باشند. این استقبال شاخصی است برای نشان دادن اهمیت ایشان در لبنان و اینکه شخصیتی غیرعادی پا به صحنة اجتماعی و سیاسی لبنان گذاشته است.
سالهای ۶۴ تا ۶۵ میلادی بخش پایانی مرحلۀ اول ایشان در لبنان است. پس از این مرحله، فعالیتهای سیاسی ایشان در کنار فعالیتهای فرهنگی، مذهبی و اجتماعی آغاز میشود.
در این دو سال، امام موسی صدر انبوه سخنرانیهای علمی و مؤثر و جذاب را با یک گفتمان جدید به مخاطبان ارائه میدهند و همچنین، حضوری فعال در انجمنهای فرهنگی و اجتماعی دارند. در این سالها، روز یا هفتهای نیست که امام موسی صدر یک الی دو سخنرانی علمی نداشته باشد. شخصیتی که همة وقت خود را صرف فعالیت اجتماعی میکند و دفترش پر از مراجعهکننده است و فرصتی برای خوابیدن و مطالعه کردن ندارد، چگونه این تعداد سخنرانی میکند؟ آماده کردن یک سخنرانی یا مقاله برای مراجعه به منابع و ترتیب افکار و مطالعه و ... یک ماه وقت نیاز دارد.
این سخنرانیها با این همه دانش و افکار مبدعانه کاملاً نشان میدهد که ما با انسانی غیرعادی روبهرو هستیم؛ مسئلهای که چهبسا انسانهای عادی آن را احساس نمیکردند و آن را معمولی تلقی میکردند. اگر مجموعۀ 12 جلدی مسیرة الإمام السید موسی الصدر را که شامل سخنرانیهای آن دوران است، مطالعه کنید، درمییابید که چه افکار و حقایق و ابداعاتی در این سخنرانیها وجود دارد و کسی که وقت غذا خوردن و خوابیدن ندارد، چگونه میتواند این همه ابداع در سخنرانیهایش داشته باشد. این پدیده باید مورد توجه قرار بگیرد.
بسیاری از مسیحیان، چه روحانیان و چه شخصیتهای سیاسی مسیحی، به شدت به امام موسی صدر علاقهمند بودند و ارتباطات گستردهای با ایشان برقرار کردند. میشل اسمر یکی از مسیحیانی است که ارتباط نزدیکی با امام موسی صدر برقرار کرد. او انجمنی به نام «الندوة اللبنانیه» (نهاد هماندیشی لبنان) را تأسیس کرد و از امام موسی صدر خواست که در آن سخنرانی کند.
کشیشان بسیاری شیفتۀ امام موسی صدر بودند، از جمله پدر یواکیم مبارک یا اسقف جورج خضر یا اسقف جورج حداد که اسقف مارونیهای صور است. این کشیشها به شدت تحت تأثیر امام موسی صدر بودند.
یواکیم مبارک کشیش مخلصی بود که از اندیشههای امام موسی صدر بهرهمند شد. او چنان شیفتة تشیع امام موسی صدر شده بود که گویی کشیش مارونی نیست، بلکه کشیشِ شیعی است. مقالة دربارة وی تشیعی که امام موسی صدر معرفی میکند، بسیار خواندنی است.
اسقف جورج خضر تعریف کرد که به همراه یواکیم مبارک در پاریس بودند که متوجه میشود پدر یواکیم مبارک نیست. به دنبال او میگردد و او را در گوشة کلیسایی در حال قرآن خواندن مییابد. به او میگوید که شما کشیش هستی، چرا قرآن میخوانی؟ پدر یواکیم مبارک به او میگوید: این کتاب خیلی خواندنی است. کتاب خوبی است، تو هم بخوان. این نتیجة «اُدعُ إِلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَةِ وَالمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ» است که متأسفانه در جامعة امروز ما به چشم نمیخورد و همه با یکدیگر نزاع میکنیم و در حال رسوا کردن یکدیگر هستیم. در آیات دیگری خداوند میفرماید: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحسَنُ» و یا «فَإِذَا الَّذِی بَینَکَ وَ بَینَهُ عَدَاوَةُ کَاَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیم؛» امام موسی صدر عامل به همین آیات و دستورات بود.
امام موسی صدر پس از احیای جمعیت احسان و نیکوکاری و حوزۀ علمیه با تشکیل نهادی به نام خانة دختران به امور دختران و زنان شیعیه رسیدگی کرد.
وضعیت جامعۀ تشیع بهویژه زنان و دختران در آن زمان بسیار اسفبار بود و دختران و پسران شیعه کارهای پَست انجام میدادند و غرق در فساد بودند و در عشرتکدهها از دختران فقیر شیعه سوءاستفاده میشد. بالطبع، باین وضعیت رای هر شخصیتی، به ویژه امام موسی صدر، بسیار دردناک بود. وی خانۀ دختران را ایجاد کرد. در اینجا به دختران آموزش دینی داد و آنان را با حجاب آشنا کرد.
عکسهای بسیار جالبی از آن زمان وجود دارد. مثلاً دختری که اصلاً نمیداند حجاب چیست و به سر خود چیزی بسته است یا در محل خانۀ دختران همه با هم نماز جماعت میخوانند. امام موسی صدر تصمیم گرفت که از کاشان استاد قالیباف به صور ببرد و دار قالیبافی را در خانة دختران راهاندازی کند تا دختران بیکار قالیبافی یاد بگیرند و وارد جامعه شوند.
سال 1966 آغاز فعالیتهای سیاسی امام موسی صدر است. ایشان تا قبل از این سال، گفتمان دینی، اجتماعی و فرهنگی داشت و کمکم از سال 1966 میلادی وارد گفتمان سیاسی میشود و دولت را مخاطب قرار میدهد. برای این کار، امام صدر باید جامعه را آماده و جریانسازی میکرد و خود را نیز به جامعه میشناساند. این مرحله از سال 60 تا 66 میلادی طول کشید و شرایط برای آغاز فعالیت سیاسی مهیا شد.
امام موسی صدر شخصیتی مردمی و با آن استقبالها و سخنرانیها در جامعه شناخته میشود. اکنون زمان کار سیاسی است؛ با آن تعریفی که خود از سیاست دارد: یعنی پاسخگویی و تحقق آرمانهای مردم برای حل مسائل شهروندی و مبارزه با فرقهگرایی و تعصبات فرقهای.
همۀ فرقههای مذهبی در لبنان از دیرباز نهادهای سیاسی ـ دینی خاص خود را داشتند و فقط شیعیان بودند که هیچ نهادی برای تحقق آرمانها و گرفتن حقوق نداشتند. سنیها «دارالفتوا»، درزیها «خانة طایفة درزی» و مارونیها و مسیحیها نهادهای سیاسی و دینی بسیاری در لبنان داشتند. شیعیان نه سازمانیافته بودند و نه نهاد مرکزی داشتند که از آنها حمایت کند و نه حتی بیمارستان و مدرسه و دانشگاهی داشتند.
امام موسی صدر در رأس رهبری شیعیان قرار گرفت مجبور نباشند که آنها را سازماندهی کند و برای آنها مدرسه و بیمارستان و دانشگاه بسازد تا جوانان شیعه مجبور نباشند به مدارس مسیحی بروند. همۀ اینها مستلزم این بود که تشکیلاتی برای شیعیان ایجاد کند تا از طریق آن دولت را مخاطب قرار دهد و میان شهروندان تساوی برقرار کند. در لبنان قدرت در اختیار مارونیها بود که از حمایت غربیها نیز برخوردار بودند. در مرحلۀ بعد، قدرت در اختیار اهل تسنن بود که مصر حامی آنان بود.
امام موسی صدر درصدد ایجاد تشکیلاتی برای شیعیان برآمد و با مخالفان بسیاری مواجه شد، از جمله فِرَق مذهبی دیگر که از به قدرت رسیدن شیعیان هراس داشتند. همچنین، خانوادههای فئودال و زمیندار شیعه که خون مردم را میمکیدند و حکومت میکردند، از ترس به خطر افتادن منافع خود به مبارزه با امام پرداختند.
بعضی از شیعیان هم به بهانۀ اختلافافکنی میان شیعه و سنی با امام صدر مخالفت میکردند و معتقد بودند که وقتی میتوان با تشکیلات اهل سنت همکاری داشت و در ذیل آنان بود، چرا باید نهاد و مجلسی جدید برای شیعیان تأسیس کرد. امام موسی صدر در ابتدا با این موضوع موافقت کرد و تماسهایی هم با مفتی اهل سنت برای نیل به این منظور برقرار کرد. در واقع، امام درصدد بود که حقوق شیعیان را از طریق مجلس اهل سنت استیفا کند.
سنیها پذیرفتند که یک روحانی شیعه در مقام ناظر در شورای شرع دارالفتوای اهل سنت حضور یابد. اما حضور یک ناظر در دارالفتوا نمایندة جامعة تشیع نبود و فتاوایی که از آنجا صادر میشد، مطابق با فقه جعفری نبود.
در این اقدام، دیگر کسی نمیتوانست بر امام موسی صدر خرده بگیرد که با تشکیل مجلس اعلای شیعیان، در صدد جدایی شیعه از سنی است. ایشان مبارزه را ادامه داد تا زمانی که پارلمان این لایحه را تصویب کرد و «المجلس الاسلامی الشیعی الأعلی» (مجلس اعلای شیعیان) تشکیل و امام اولین رئیس آن شد.
دانلود فایل صوتی جلسۀ پنجم
[1] تو بخوان به راه پروردگارت انسانها را با حکمت و با پند نیکو و با آنها بحث کن با بهترین گفتمان و زبان و برهان رفتار میکنیم.