در این جلسه به زندگی و شخصیت امام موسی صدر و رهیاافت ایشان در صحنۀ لبنان میپردازیم. اینک که به فعالیت امام در لبنان مینگریم متوجه میشویم که ایشان از همان آغاز فعالیت خود را در چارچوب راهبردی عملیاتی قرار داده و برای اجرای آن مراحلی در نظر گرفته است. این مراحل عبارتند از:
· شناخت صحنه و معرفی خود به مردم؛
· سازماندهی جامعه تشیع و رساندن آن به سطح جوامع مذهبی دیگر؛
· رهبری مبارزۀ مردمی علیه فرقه گرایی و فئودالیسم فرقهای در لبنان.
امام موسی صدر در سال ۱۳۰۷ شمسی (۱۹۳۸ میلادی) در قم به دنیا آمد. وی دورة مقدمات دروس حوزه را نزد پدرش گذراند. آن زمان رفتن به دبیرستان رسم نبود، اما وی به دبیرستان رفت و درس جدید خواند. امام موسی صدر در کنار تحصیل در حوزه به دانشگاه تهران رفت و در رشتة اقتصاد تحصیل کرد. وی جزء اولین روحانیونی بود که وارد دانشگاه شد. در آن زمان توجه چندانی به فراگیری زبان خارجی نمیشد، اما امام صدر زبان فرانسه و سپس انگلیسی را فرا گرفت زیرا آیندهنگری یکی از خصایص او بود.
دروس حوزوی سه مرحله دارد: مرحلۀ اول، مقدمات؛ مرحلۀ دوم، سطح؛ و مرحلۀ سوم، خارج. طلاب در حوزه ابتدا مقدمات را که شامل صرف و نحو و منطق و معانی و بیان عقاید و یک دورۀ کامل فقه و اصول غیر استدلالی در حد شرح لمعه و اصول مظفر است، فرا میگیرند. طلبه پس از گذراندن مقدمات، فقه و اصول استدلالی میخواند. کتب عمده و رایج دورۀ سطح رسائل و مکاسب و کفایه است. مقدمات و سطح حدود ده سال طول میکشد.
پس از مرحلۀ سطوح، دورۀ تخصصی که به آن خارج میگویند، آغاز میشود. این دوره مانند دورۀ دکتری در دروس جدید است. مراجع دروس خارج را به شکل بسیار استدلالی و با اتکا به روایات و مسائل اصولی و مبتنی بر آرای خود ارائه میکنند و طلبه پای درس مراجع مینشیند تا بعد از مدتی مجتهد شود.
اجتهاد دو نوع است: متجزی و مطلق. در اجتهاد متجزی طلبه در بخشی از فقه مجتهد میشود. اما در اجتهادِ مطلق در کل ابواب فقه مجتهد میشود. امام موسی صدر همة این مراحل را به سرعت و هوشمندی و دقت بسیار گذراند. در کتاب یادنامۀ امام موسی صدر نمونههایی از خاطرات همدرسان ایشان مانند آیتالله سیدموسی شبیری زنجانی، آیتالله سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی و بسیاری دیگر ذکر شده است.
در آن زمان به دلیل رونق حوزه علمیۀ نجف رسم بود که طلاب به منظور درک اساتید دیگر و آشنایی با ذائقۀ فقهی آنان به نجف بروند. بنابراین، امام موسی صدر نیز پس از تحصیل در قم، به نجف رفت و در درس خارج آیتالله سیدمحسن حکیم، آیتالله سیدابوالقاسم خویی، آیتالله سیدمحمود شاهرودی و آیتالله سیدعبدالهادی شیرازی شرکت کرد و بار دیگر به ایران بازگشت. در این بخش جزئیات بسیاری وجود دارد که شخصیت امام موسی صدر را نشان میدهد. از جمله میتوان به این عناوین اشاره کرد: دقت بسیار در فهم مسائل پیچیدة فقهی، حل مسائل پیچیدة فقهی با ذهنیت باز، دور بودن از تعصبات و خشم و خودخواهی در فراگیری علوم، احترام و تواضع فراوان در مقابل اساتید و شاگردان.
هجرت به لبنان
امام موسی صدر در دهة پنجاه میلادی (سی شمسی) به لبنان سفر کرد. در آن زمان مرحوم آیتالله سید عبدالحسین شرفالدین مرجعیت و رهبری شیعیان را در لبنان برعهده داشت. خانوادة شرفالدین و خانوادۀ صدر خویشاوند هستند. امام موسی صدر دو بار به لبنان سفر کرد و هر بار دو الی سه ماه در آنجا ماند. مرحوم آیتالله شرفالدین در مدت اقامت ایشان در لبنان از شخصیت او آگاهی یافت و او را تحسین میکرد. وی توصیه کرد که پس از خود امام صدر در لبنان مستقر شود و رهبری شیعیان را برعهده گیرد. پس از فوت ایشان، پسرش سید جعفر شرفالدین که نمایندة مردم صور در مجلس بود، توصیۀ پدر را به امام صدر ابلاغ کرد. آیتالله سیدحسین بروجردی و آیتالله سیدمحسن حکیم، مراجع وقت شیعیان نیز امام موسی صدر را برای رفتن به لبنان تشویق کردند، و در نهایت، ایشان به لبنان رفت و اواخر دهۀ ۵۰ میلادی برابر با سال ۱۳۳۹ در لبنان مستقر شد. | |
اما این سئوال مطرح است که یک ایرانی چگونه میتواند به کشور دیگری برود و رهبری حزب یا گروه یا جمعیتی در آن کشور را عهدهدار شود. در اینجا مسئلهای به نام ملیت مطرح است. در لبنان افرادی از حضور امام موسی صدر متضرر میشدند و به همین سبب، ایرانی بودن امام را بسیار پررنگ جلوه میدادند و بر آن تأکید میکردند. یکی از بهانههای آنان سخن گفتن امام صدر بود که عربی را با لهجۀ ایرانی صحبت میکرد.
امام موسی صدر در ایران بزرگ شده و زبان عربی را در ایران و عراق و حوزه آموخته است. کسانی که در حوزه زبان عربی را فرا میگیرند، از نظر صرف و نحو درجات بسیار بالایی دارند. از کتابهای صرف و نحو دورۀ مقدمات که در حوزه تدریس میشود، میتوان به کتاب البهجة المرضیة جلالالدین سیوطی در شرح الفیۀ ابنمالک اشاره کرد. این کتاب در حوزه به سیوطی مشهور است و یک دورۀ کامل صرف و نحو است. کتاب دیگری از ابنهشام اندلسی به نام مغنی اللبیب عن کتب الأعاریب تدریس میشود که بحثهای بسیار دقیق و فنی دربارۀ علم نحو دارد.
کسانی که سیوطی و مغنی میخوانند مانند همة علمای زبان عربی در صرف و نحو عربی مجتهد میشوند. طلاب علاوه بر سیوطی و مغنی، مطول نوشتة سعدالدین تفتازانی را نیز مطالعه میکردند. این کتاب بسیار قطور و در علم معانی و بیان است. امام صدر این کتاب را تدریس میکرد. بنابراین، ایشان به زبان عربی مسلط بود. کسانی که در حوزه تدریس میکنند یا عربی میخوانند، قواعد زبان را را برای فهم آیات قرآن و احادیث فرا میگیرند. اما همین افراد اگر قرار باشد که به زبان عربی صحبت کنند یا عبارتی به زبان عربی بنویسند، دچار مشکل میشوند، زیرا نوشتن و صحبت کردن با یادگیری قواعد متفاوت است. امام موسی صدر قواعد را بهطور کامل یاد گرفت و بهتر از هر عربزبانی، عربی را صحبت میکرد و مینوشت.
اگر نوشتههای عربی امام موسی صدر را مشاهده کنید، متوجه میشوید که غلط نحوی در آنها وجود ندارد. مشکلی که امام موسی صدر در لبنان داشت، لهجة ایشان بود. هر منطقهای از جهان عرب لهجهای مخصوص به خود دارد، مانند لهجۀ لبنانی، سوری، عراقی، مصری، حجازی و.... امام موسی صدر در اوایل ورودش به لبنان، عربی را با لهجة فارسی و ایرانی صحبت میکرد و همین مسئله بهانهای بود برای دشمنان که ایشان را غیرلبنانی بدانند و برای چرایی حضور ایشان در لبنان دستاویزی داشته باشند.
در به لهجۀ عربی، تلفظ حروف مفتوح و مکسور و مضموم و «الف» مشکل است. کسره نزدیک به «ی» و ضمه نزدیک به «واو» تلفظ میشود و «الف» هم به شکل «آ» تلفظ نمیشود. بنابراین، وقتی فارسیزبان به عربی صحبت میکند، کاملاً مشخص میشود که او ایرانی است. حتی سبک دعاهایی که ایرانیان در ماه مبارک رمضان در رادیو میخوانند، برای عربها نامأنوس است. طبیعتاً، امام موسی صدر که در ایران بزرگ شده و در ایران عربی را یاد گرفته است، عربی را با لهجۀ فارسی صحبت میکند و این بهانهای برای دشمنان است.
در تجوید قرآن نیز نکتهای به نام فتح و اِماله دربارة تلفظ «الف» وجود دارد. فتح، تلفظ اهل حجاز است. اِماله یعنی «الف» را نزدیک به «ی» تلفظ کردن و لهجۀ اهل نجد در شرق عربستان سعودی است.
در لهجۀ لبنانی نیز اِماله فراوان است. بهطور کلی دو نوع اِماله وجود دارد: اِمالة کبیر و اِمالة صغیر که هر دو در لبنان مرسوم است. مثلاً «الف» در کلمۀ «لبنان» در لهجة لبنانی اماله میشود. شیعیان در جنوب لبنان از امالة کبیر استفاده میکنند. حرف «ی» در کلمة «موسی» الف تلفظ نمیشود، بلکه «ی» تلفظ میشود؛ یعنی هرگاه نام امام موسی صدر را میآورند، «موسا» نمیگویند بلکه «موسی» میخوانند.
در هر صورت، وقتی فردی از ایران به لبنان میرود، با این لهجه آشنایی ندارد و عربی را با لهجة فارسی صحبت میکند. این مسئله بهانهای برای دشمنان امام موسی صدر شد. آنان میگفتند که چرا یک ایرانی رهبری شیعیان را برعهده بگیرد؟
در اینجا لازم بود که امام صدر در ماحبهها ثابت کند که در اصل لبنانی است و اجداد وی در جبل عامل در جنوب لبنان زندگی میکردهاند و بعدها از آنجا به عراق و ایران کوچ کردهاند و او اینک به موطن اصلیاش باشگته است.
خاندان صدر
جد بزرگ امام موسی صدر مرحوم سید صالح شرفالدین است. وی در قرن هجدهم و دورۀ عثمانی در دهکدهای به نام شحور در منطقۀ صور زندگی میکرد. او اهل علم و تقوا و عالمی دانشمند بود. ایشان از سادات بودند و نسبشان به امام موسی بن جعفر (ع) میرسد. علمای جبلعامل در دورههای عثمانی و ممالیک و ایوبی تحت ستم شدید قرار داشتند و احمد پاشا معروف به جزار که والی عکا بود، بسیار بر آنان ظلم کرد. سید صالح شرفالدین نیز از ظلمهای او در امان نماند. احمد پاشا ایشان را بازداشت کرد و به شهر عکا برد و به مدت هشت الی نه ماه زندانی کرد. احمد پاشا کتابها و خانههای علمای شیعه را سوزاند. مشهور است که در این دوره، کتابهای فقهی و علمی جبلعامل را به عکا بردند و به مدت سه ماه نانواییهای عکا از کتب علمای شیعه روشن بود. سید صالح شرفالدین پس از هشت الی نه ماه زندانی، فرار و به عراق مهاجرت کرد و مدتی در آنجا ماند. یکی از فرزندان او صدرالدین نام دارد که پس از ایشان در عراق به مرجعیت رسید. او نیز در زهد و تقوا و فقه و فتوا سرآمد بود. داستانهای بسیاری دربارۀ زهد و تقوای ایشان نقل شده است. ایشان با دختر مرحوم کاشف الغطا ازدواج کردند و پس از مدتی بنا به دلایلی نه چندان روشن از عراق به اصفهان عزیمت کردند. | |
یکی از پسران آیتالله صدرالدین سید اسماعیل نام داشت که پس از فراگیری علوم دینی در اصفهان مجدداً به عراق بازگشت و در همانجا وفات یافت. پسر سید اسماعیل، صدرالدین نام دارد که از مراجع تقلید و پدر امام موسی صدر است. مزار وی در صحن حضرت معصومه (س) در مسجد بالاسر قرار دارد.
آیتالله صدرالدین صدر نیز در کنار مرحوم آیتالله عبدالکریم حائری یزدی، بنیانگذار حوزة علمیۀ قم، نقش بسیار مهمی در حفظ حوزه ایفا کرد. تبحر ایشان در فقه و اصول و تاریخ اسلام و قرآن زبانزد است. امام موسی صدر زیر نظر چنین پدری تربیت شد و دروس مقدماتی و فقه را گذراند. بنابراین، موسی پسر صدرالدین و صدرالدین پسر اسماعیل و اسماعیل پسر صدرالدین و صدرالدین پسر سید صالح است و نسب ایشان در نهایت به امام موسی کاظم (ع) میرسد.
امام موسی صدر پس از ورود به لبنان مسئلۀ اصالت خود را مطرح کرد تا به شبهات پاسخ دهد. ایشان در مصاحبهای به ریشۀ لبنانی خود و جد بزرگوارش، سیدصالح شرف الدین، اشاره میکند. شرح این مسئله در لبنان برای اثبات اینکه آقای صدر ایرانی نیست، اهمیت داشت؛ گرچه ایشان عربی را با لهجة ایرانی صحبت میکرد.
در لبنان مسئلۀ دیگری به نام تجنیس به معنای تابعیت نیز وجود داشت. بسیاری از لبنانیها علاوه بر تابعیت لبنانی، تابعیت کشور دیگری را هم دارند و مشکلی از این لحاظ وجود ندارد. گاهی یک شخص دو یا سه گذرنامه دارد و با هر سه گذرنامه مسافرت میکند. این موضوع در مورد امام موسی صدر نیز عادی بود که هم تابعیت لبنانی و هم تابعیت ایرانی داشته باشد. اما این ماجرا باعث ایجاد اختلافاتی میان ایشان و رژیم شاه و سفارت ایران در بیروت شد. سفارت ایران در لبنان ملیت ایرانی و گذرنامههای ایشان و خانوادهشان را در اقدامی قهرآمیز و ضد ایشان گرفت.
دستگاه ساواک در لبنان بر ضد امام موسی صدر تبلیغات میکرد. مخالفان ایشان در لبنان بهویژه جناحهای چپ و راست، چه فالانژیستها و مارونیهای راستگرا و افراطی و چه چپیها و کمونیستها که از حضور و قدرت گرفتن ایشان متضرر بودند، بر این مسئله تأکید میکردند. کشمکش میان امام موسی صدر و ساواک ادامه داشت تا اینکه ایشان در مصاحبهای با روزنامۀ المحرر به شدت به رژیم شاه حمله کرد و از آن زمان رابطۀ ایشان با ایران قطع شد.
امام موسی صدر پیش از هجرت به لبنان چندین بار به آنجا سفر کرده بود و طبیعتاً، لبنان را به خوبی میشناخت. وی با معادلات لبنانی و وضعیت شیعیان آشنا بود. بنابراین، یک استراتژی برای خود طراحی کرد. ایشان از لحظۀ ورود در چارچوب همین استراتژی فعالیت کرد تا زمانی که در لیبی ربوده شد. کسانی که آیندهنگری ندارند و در زمان حال زندگی میکنند، قادر نیستند که برنامهریزی درازمدت کنند. اما امام موسی صدر با ژرفنگری و اطلاع کامل از وضعیت لبنان و بهویژه وضعیت تشیع در لبنان، استراتژی طراحی و در چارچوب آن عمل کرد و مرحله به مرحله پیش رفت. ایشان حاضر نبود که مانند علما در خانه بنشیند تا مردم نزد او بیایند و دربارۀ مسائلی مانند نجاست، مطهرات و... سؤال کنند.
امام موسی صدر مجتهد بزرگی است و اگر در نجف میماند، چهبسا مانند اجداد خود مرجع بسیار بزرگی میشد. اما او احساس کرد که به حضورش در لبنان نیاز است و میتواند در بهبود وضع لبنان و شیعیان مؤثر باشد. امام موسی صدر از مسائل فرقههای مختلف و حساسیت میان آنها آگاهی داشت و میدانست که جامعة تشیع لبنان در حاشیه قرار دارد و امتیازات در اختیار دیگران است و جامعۀ تشیع هم از لحاظ عقیدتی و هم از لحاظ اقتصادی و اجتماعی مستضعف است.
وی در مقام عالم دین تشخیص داد که باید با مردم ارتباط برقرار کند، یعنی به جای اینکه بنشیند و منتظر باشد که مردم سراغ او بیایند، تصمیم گرفت که او به سراغ مردم برود. در سالهای ابتدایی ورودشان به لبنان از دهی به ده دیگر و از شهری به شهر دیگر میرفت و به خانۀ فقرا در روستاها سری میزد و با مردم احوالپرسی میکرد و چای مینوشید. غذای اصلی مردم فقیر لبنان نان و زیتون و ماست چکیده است. ایشان نیز به خانۀ مردم میرفت و از همین نان و زیتون و ماست میخورد. ایشان چنان با خانوادههای شیعه رفتار میکرد که گویی آنها عضوی از خانواده یا برادر یا خواهر او هستند. این رفتار، در تاریخ لبنان از جانب روحانیون یا عالمان دین کمسابقه بود. بنابراین، در مدت کوتاهی همۀ مردم احساس کردند که عالم دین و مجتهد قبل از آنکه عالم دین باشد، انسان، پدر، برادر و غمخوار آنهاست.
مسئلۀ دیگر اینکه امام موسی صدر دریافت که مردم به آموزش دینی نیاز دارند. بنابراین، حوزۀ علمیهای در شهر صور تأسیس کرد (البته در لبنان کلمة حوزه مرسوم نیست) و نام آن را مرکز آموزشهای اسلامی (معهد الدراسات الإسلامیه) گذاشت. او به تدریس علوم دینی مشغول شد تا نسلی از جوانان مؤمن را تربیت کند. شیعیان در لبنان چیزی جز قسم خوردن بر امام علی (ع) نمیدانستند. بسیاری از جوانان از مذهب اهل بیت (ع) چیزی نمیدانستند و بسیار ناآگاه بودند. ایشان این مرکز را برای مقابله با استضعاف فکری جوانان شیعه دایر کرد.
امام موسی صدر علاوه بر ایجاد مرکز آموزشهای اسلامی، جمعیت احسان و نیکوکاری را که مرحوم شرف الدین تأسیس کرده بود، احیا کرد. دراین جمعیت پولهایی جمعآوری شد و طرحهایی برای کمک به نیازمندان اجرا شد. این جمعیت در ابتدا کوچک بود و سرمایهای نداشت، ولی رفتهرفته گسترش یافت. بعضی امور ساده و کوچک به نظر میرسند، امام در چارچوبی استراتژیک جایگاه مهمی دارند.
از فعالیتهای دیگر امام موسی صدر، جمعآوری متکدیان شهر صور بود. وی از وجود فقر و فقیر بسیار رنج میبرد. ایشان از ثروتمندان برای فعالیتهای جمعیت احسان و نیکوکاری یاری خواست. سپس، گدایان صور را سرشماری کرد و با همة آنها مصاحبههایی انجام داد و از علت گدایی و هزینههای آنان پرسوجو کرد. برای عدهای از آنها شغلهایی ایجاد کرد و برای عدهای که به هر دلیلی امکان کار کردن نداشتند، مقرری تعیین کرد. با این تمهیدات، پس از مدتی پدیدة تکدیگری از شهر صور برچیده شد.
پیش از آن، روحانیون در عرصههای اجتماعی فعالیت نمیکردند. به همین سبب، امام موسی صدر در اثر این فعالیتها بسیار مشهور شد و روزنامههای مختلف با او مصاحبههایی صورت دادند. این نکته که یک روحانی در مسائل اجتماعی مشارکت دارد، همگان را جذب کرد. اگر مصاحبههای ایشان در آن زمان را مطالعه کنید، متوجه میشوید که بسیاری از خبرنگاران میپرسند: شما که عالم دین هستید، چرا به مسائل اجتماعی میپردازید؟ و ایشان نیز در پاسخ آنها میگوید که درست است که من عالم دین هستم، اما وظیفة روحانی فقط مسئله گفتن نیست، بلکه رسیدگی به مسائل اجتماعی و مشکلات مردم هم هست. من به وظیفة دینی خود عمل میکنم، و در ادامۀ مصاحبههایشان در مورد اهمیت خدمت به خلق و کمک به دیگران در اسلام صحبت میکنند. او از همان ابتدا نشان میدهد که حضور ایشان پدیدۀ جدیدی است که با گذشته متفاوت است و همین موضوع باعث میشود تا شیعیان احساس کنند که وارد عصر دیگری شدهاند.
امام موسی صدر به دنبال سازماندهی جامعۀ تشیع بود و مدرسۀ فنی و حرفهای جبلعامل را در ساختمانی هشتطبقه برای آموزش کودکان و جوانان فقیر شیعه تأسیس کرد. دکتر چمران هم به ایشان ملحق شد و غیر از آموزش دینی و عقیدتی و مسائل نماز و روزه و حجاب و غیره، به آموزش کارهای حرفهای مانند برق، مکانیک، نجاری، آهنگری و... پرداختند. از کاشان استادکار قالیباف برای آموزش دختران آوردند و به دختران بیبضاعت قالیبافی آموختند و پشم و نخ در اختیار آنها گذاشتند تا در خانههای خود قالی ببافند و با فروش آنها درآمدی داشته باشند. قالیهایی که دختران در اولین دوره بافتند، در خیابان وصال شیرازی مرکز دکتر شهید چمران نگهداری میشود که بسیار ناشیانه هم بافته شده است. اما یادگاری از آن دوران است. این کارها شاید کوچک به نظر برسند، اما باید توجه داشت که این دست اقدامات ایدههایی اجرایی در استراتژیای بزرگ برای جامعهای هستند که قرنها زیر ستم و قتلعام بوده است. مدرسۀ فنی و حرفهای همچنان پابرجاست. | |
دکتر چمران ۹ سال آنجا را مدیریت کرد و صدها جوان شیعه آموزش عقیدتی و حرفهای دیدند و وارد بازار کار شدند. بعدها این مدرسه گسترش یافت و مدرسة پرستاری ویژة دختران و بیمارستان احداث شد و تشکیلات سیاسی مجلس شیعه نیز راهاندازی شد. با این توضیحات خواستم بر استراتژی امام موسی صدر در دو زمینة دینی و اجتماعی، تأکید کنم.
دیدگاه امام صدر دربارۀ فِرَق اسلامی
مسئلۀ مهم دیگری که قبلاً به آن اشاره شد و بسیاری از آن آگاهاند، دیدگاه امام موسی صدر در مورد دیگر فِرَق اسلامی است. ایشان از همان ابتدا سعی میکردند با فرقهگری و فرقهگرایی به معنای تعصب مذهبی مقابله کنند. هرگاه شانزده فرقة مذهبی مانند شیعه، سنی، ارمنی، ارتودکس، درزی، مارونی و... در یکجا جمع باشند، هم زمینه برای شناخت و همکاری با یکدیگر وجود دارد و هم زمینه برای جنگ و دعوا.
امام در مورد تفسیر آیة «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنثی وَ جَعَلناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفوا إِنَّ أَکرَمَکُمْ عِندَ اللهِ أَتقاکُمْ» [۱] در سورة حجرات میفرماید که «لِتَعارَفوا» در زبان عربی به معنای با یکدیگر آشنا شدن است. وی معتقد است که شناخت از یکدیگر نمیتواند هدف باشد، بلکه هدف امر دیگری است. «لِتَعارَفوا» یعنی با هم آشنا شوید، «لتعاونوا»: تا با یکدیگر همکاری کنید. شناخت باید مقدمۀ همکاری باشد. بنابراین، ملتها و مذاهب مختلف به جای اینکه با هم رقابت کنند و با یکدیگر بجنگند، باید از یکدیگر شناخت پیدا کنند و با یکدیگر همکاری کنند.
مسئلۀ شناخت از یکدیگر و همکاری با یکدیگر اهمیت بسیاری داشت. ایشان از همان روزهای اول حضور در لبنان غیر از فعالیتهایی که در جامعة تشیع انجام میداد، در محافل اهل سنت نیز حضور داشت. در شهر صیدا در کلاسهای درس شرکت و در دبیرستانها برای دختران و پسران سنی مذهب سخنرانی میکرد. رجال دین یعنی علمای سنی و شیعه را یکجا جمع میکرد و با مسیحیان نیز همینگونه رفتار میکرد.
در شهر صور اسقفی به نام جورج حداد زندگی میکرد که مرد بسیار وارسته و از دوستان امام موسی صدر بود. او به شدت ضد اسرائیل و طرفدار مقاومت بود. قاضی شهر صیدا که شهری سنی است، به نام شیخ احمدالزین از پیروان امام موسی صدر بود. نه فقط شیعیان بلکه سنیها و مسیحیها به امام موسی صدر احترام میگذاشتند و ایشان را رهبر میدانستند.
داستان بستنیفروش مسیحی که در همان سالهای اول ورود امام به لبنان و در شهر صور اتفاق افتاد، بسیار پر اهمیت است. برخی فقها مسیحیان را نجس میدانند. اما امام موسی صدر نظر دیگری داشت. ژوزف بستنیفروشی مسیحی در شهر صور بود که کسی از او بستنی نمیخرید. در نزدیکی او بستنیفروشی شیعه حضور داشت که همیشه برضد ژوزف تبلیغات میکرد. تا اینکه ژوزف به مرز ورشکستگی رسید و خدمت امام موسی صدر آمد و وضعیت خود را شرح داد. امام که به همزیستی میان ادیان و مذاهب معتقد بود، به او گفت که مسئله را حل خواهد کرد. یک روز جمعه بعد از نماز، امام همراه عدهای از پیروانشان شروع به قدم زدن کرد و در مقابل بستنیفروشی ژوزف ایستاد و بستنی سفارش داد و خورد. همه از این کار امام تعجب کردند که چگونه روحانی شیعه بستنی یک مسیحی را میخورد. وقتی بقیه این صحنه را مشاهده کردند، بستنی سفارش دادند. این عمل امام باعث شد تا همة صور از ایشان بستنی بخرند و وضعیت بستنیفروش تغییر کند.
اینکه یک روحانی به جای نشستن پای منبر، با عمل خود مسئلهای را برای مردم نهادینه کند و شخصاً وارد عمل شود، امر متفاوتی است.
دانلود فایل صوتی جلسۀ چهارم
-----
[۱]ای مردم ما شما را از یک پدر و مادر آفریدیم و شما را ملتها و قبائل قرار دادیم تا با یکدیگر آشنا شوید.