روایت هفتم: هفت روایت خصوصی
فکر میکنم اولین بار اسفند ۸۷ بود که فصلی از کتابی را که حبیبه جعفریان قرار بود درباره امام موسی صدر بنویسد، در ویژه نامه نوروزی همشهری جوان خواندیم. فصلی که روایت ملیحه بود. از آن سال و بعدترش که روایت صدرالدین صدر در همشهری داستان منتشر شد، منتظر کامل شدن این کتاب بودیم. کتابی که بالاخره امسال منتشر شد و امروز، نویسندهاش مهمان غرفۀ مؤسسه بود.
حبیبه جعفریان به شدت آرام است و حتی کمی خجالتی شاید. اما امروز حضورش غرفه را شلوغ کرد. خبرنگارانی برای گفتوگو آمدند، او اما اصرار داشت که چیز بیشتری دربارۀ کتاب نگوید. تاکید میکرد که کتاب گویاست و حال و هوایش مشخص است. بعد از دو، سه ساعت که میهمانمان بود فرصت شد با هم گپی بزنیم. از حس و حالم موقع خواندن کتاب که گفتم خوشحال شد که سختی کارش درک شده. سختی روایت حس و حال کسانی مانند خانواده امام که خوددارند و اهل فاش گویی نیستند.
کتاب سید موسی صدر، هفت روایت خصوصی در چند روزی که منتشر شده پرفروشترین کتاب مؤسسه بوده است. امروز استقبال از این کتاب چند برابر بود.
در کنار آن، جوانانی که تازه میخواستند شروع به شناختن امام کنند، امروز بسیار آمدند. کسانی که میپرسیدند برای شناخت امام از کدام کتاب شروع کنند.
امروز چهرههای آشنا و دوستان نادیدۀ زیادی دیدم. صبح، جواب ایمیل دکتر طباطبایی را دیدم که دلتنگ دیدار دوستان بود در غرفۀ کوچک مؤسسه.
امروز دلنوشتهها اغلب کوتاه بود و زیبا. امام را جلوهای از رحمت پیامبر خوانده بودند و از انتظار برای بازگشتش نوشته بودند.
کتابهای بنت الهدی صدر امروز خواهان بیشتری داشت و بیشتر هم سراغ کتابهای شهید صدر را از ما گرفتند. همان طور که روزهای قبل دنبال کتابهای آقا رضای صدر بودند.
امروز نمایشگاه شبیه سالهای قبل رونق گرفته بود. تا آخرین لحظه ساعت کار مراجعه کننده داشتیم. کتاب حدیث سحرگاهان را امروز تمام کردیم.
امروز خانم صدر و محمدعلی، نوه امام هم در غرفه بودند و میزبان حبیبه جعفریان که این شانس را داشته است که بیشتر از خیلیهای دیگر با خانواده و نزدیکان امام موسی صدر به صحبت بنشیند.
قهرمان امروز ما، کتاب هفت روایت بود.
گزارشگر: مهدیه پالیزبان