دیدن کسانی که مثل تو فکر میکنند و مثل تو منتظرند، شیرین است و دلگرم کننده، شنیدن حرفهای خودت از زبان دیگران هم همین طور؛ مثل جوانی که میگفت پرونده ربودن باید پیگیری شود. میگفت همین که جوانها کتابهای امام را میخرند، یعنی هست.
روایت سوم: صدرها
۱. هفت روایت خصوصی، بعد از چهارسال، امروز ساعت ۵ بعدازظهر رسید. به دوستی که داشت کتاب را میخواند گفتم این کتاب را نباید یک باره پشت سر هم بخوانی. این کتاب کوچک را باید ذره ذره خواند. باید هر روایتش را که میخوانی، کتاب را ببندی، بگذاری چند روزی بگذرد تا آنچه را خواندی ذره ذره هضم کنی. تا تصویری که برایت ساخته در وجودت بشیند، بعد بروی سراغ روایت بعدی.
این کتاب کوچک است، کم حجم است، اما حس هر روایت آن قدر عمیق است که جمله به جمله هر روایت در ذهنت حک میشود. این کتاب، موسی صدرِ همسر، موسی صدرِ پدر و موسی صدرِ برادر را نشانمان میدهد.
۲. وقتی خانم صدر غرفه میآیند و مردم سؤال میکنند که ایشون دختر امامند و جواب مثبت میشوند، اشتیاق و بهتشان پیداست. برای بعضی عجیب است دختر امام موسی صدر را اینجا ببینند، نزدیک خودشان. بهشان حق میدهم که بخواهند با دختر امام مستقیم حرف بزنند، حتی اگر سوال خوبی نپرسند. بودن خانم صدر، پدر را برای مردمی که از او در لبنان شنیدهاند، ملموستر و نزدیکتر میکند. انگار باور میکنند امام هم وطن و هم زبانشان بوده است. یاد ما هم میاندازد که چه نعمتی داریم که هر وقت بخواهیم، دختر امام را میبینیم و هم کلامش میشویم.
۳. کاش میشد عکس همه کسانی که دستنوشته مینویسند، ثبت کرد و بعد سراغشان رفت و دید اینهایی که گاهی با نوشتههایشان دلت را میلرزانند که هستند؛ آدمهایی که بعد از رفتنشان میفهمم چه نوشتهاند. دلم میخواهد آن جوان افغان را که نوشت دل بچه شیعههای افغانستان هم با شماست و به امید دیدارت روزشمارم، ببینم.
دلم میخواهد آنهایی را که ساده مینویسند «ان شالله خبری برسد»، یا «منتظریم» ببینم و با آنها حرف بزنم. دیدن کسانی که مثل تو فکر میکنند و مثل تو منتظرند، شیرین است و دلگرم کننده، شنیدن حرفهای خودت از زبان دیگران هم همین طور؛ مثل جوانی که میگفت پرونده ربودن باید پیگیری شود. میگفت همین که جوانها کتابهای امام را میخرند، یعنی هست. بعضیها از همین میترسند.
۴. هر سال کتابهای خاصی خواهان بیشتری دارد. یک سال زندگینامه میخواهند، یک سال صدای امام را و یک سال مثل امسال، مطالب خود امام را.
۵. غرفهای را دوست دارم که مقصد آدمهایی است خیلی متفاوت. حتی اگر فقط بیایند و بایستند و بروند.
گزارشگر: مهدیه پالیزبان