ایشان تواضع عجیبی داشت. یادم است در یکی از سفرها در مکه یا مدینه سلطان مغرب که از کار برکنار شده بود و کس دیگری به جای ایشان آمده بود در ماشین شخصی نشسته بود که ناگهان آقای صدر متوجه ایشان شد. جلو آمد و حال و احوال کرد و خیلی ایشان را احترام کرد. گفت ایشان حالا از کار افتاده و کسی چندان ایشان را احترام نمیکند.
در یکی از سفرها به سوریه رفته بودیم؛ در ظهر و گرما ایشان گفتند بلند شوید به لبنان برویم. گفتم در این گرما؟ ایشان فرمود الان هرکسی در یک محلی در حال استراحت است، زیر سایهای زیر درختی و یا در اتاقی زیر کولری. من الان باید راه بیفتم چون برخی در صدد هستند به من اذیت و آزار برسانند و من در این موقعیت و با این گرما باید بلند شوم و راه بیفتم. ایشان چنین وضعی داشت. دشمنهای مسلم داشتند.
ایشان تواضع عجیبی داشت. یادم است در یکی از سفرها در مکه یا مدینه سلطان مغرب که از کار برکنار شده بود و کس دیگری به جای ایشان آمده بود در ماشین شخصی نشسته بود که ناگهان آقای صدر متوجه ایشان شد. جلو آمد و حال و احوال کرد و خیلی ایشان را احترام کرد. گفت ایشان حالا از کار افتاده و کسی چندان ایشان را احترام نمیکند. خلاصه از امثال این کارها انجام میداد.
نسبت به شیعه و عالم تشیع خیلی تأکید داشت. در آن زمان یعنی تا قبل از ایشان کسی به شیعیان لبنان اهمیت نمیداد و آقای صدر رفتند و مجلس اعلای شیعیان را تشکیل دادند. این شوخی نیست. حتی من نامهای دارم که ایشان نوشت تا توسط من به دست امیر مدینه برساند، برای تعمیر بقیع. من نامه ایشان را دارم.