تصویر امروز و هر روز تویی. تویی که تصویرت بر دیوار بود و نامت بالای سرمان. تصویر امروز و هر روز تویی که بهانه این بودنها و کار کردنها و خستگیها هستی. تویی که برای انسان نگران بودی و هستی و ما نگران خودمان هستیم که نگاه انسانی تو را هنوز نداریم و نگران تویی که کسی چون خودت نیست تا اسارتت را به آزادی بدل کند.
امروز، عید بود و خانم صدر با شیرینی آمد. هرچند دیدن و بودن خودشان بهترین شیرینی است برای ما. مثل زوج جوانی که از شباهت خانم صدر حدس زدند نسبتی با امام دارد و وقتی شنیدند دختر امام است، چنان ذوق زده شدند که زن اجازه گرفت در آغوششان بگیرد.
امروز، در خلوتترین روز نمایشگاه، بیشتر به دیدن برخی دوستان گذشت. جوانی با کلی سؤال آمد. بعضیها را نمیدانستم، گفتم ان شاء الله امام خودش میآید و جوابتان را میدهد. اینها را باید از خودش بپرسید.
شب کتابها را شمردیم، جمع کردیم و داخل کارتن گذاشتیم تا امروز همکاران زحمت کمتری داشته باشند.
فردا صبح که بیدار میشوی، دیگر نگران رسیدن به غرفه نیستی. دیگر نگران تمام شدن کتابها نیستی. دیگر قرار نیست کتاب معرفی کنی، جواب سؤال «از امام چه خبر» را بدهیم. دیگر نوشتههای مردم در دفتر را نمیخوانیم.
همۀ اینها تمام شد تا سال بعد. سال بعدی که دعا میکنیم دیگر مثل این سالها نباشد. دیگر ما نباشیم و روزشمار شرم آور بالای سرمان.
خدا کند سال دیگر خودت باشی و امثال من نخواهیم از تو بگوییم و مردم نخواهند تو را از چون منی بشناسند.
خدا کند خودت باشی و به سؤالهای مردم جواب دهی. خودت باشی و با زبان هموطنانت با آنها حرف بزنی تا باور کنند تو همزبانشان هستی.
خدا نکند عادت کنیم به نبودنت، به غرفهای که فقط یاد تو باشد، با روزشماری که مدام بیشتر شود و باور دیگران به بودنت کمتر.
تصویر روز:
تصویر امروز و هر روز تویی. تویی که تصویرت بر دیوار بود و نامت بالای سرمان. تصویر امروز و هر روز تویی که بهانه این بودنها و کار کردنها و خستگیها هستی. تویی که برای انسان نگران بودی و هستی و ما نگران خودمان هستیم که نگاه انسانی تو را هنوز نداریم و نگران تویی که کسی چون خودت نیست تا اسارتت را به آزادی بدل کند. همه تصویرها تویی انسانِ تمام.