زن جوان گفت به ظاهرم نمیخورد از این حرفها بزنم. برایم جالب است که ایشان این نگاه به آدمها را ندارند. گفتم از امام یاد گرفتهایم انسان برای انسان را. و هرلحظه تمرینش میکنیم. هرچند فاصلهمان تا او هنوز زیاد است.
عادت کردهام که هر سال سوال و جوابهای همیشگی گاهی به بحث برسد. شاید هم خودم منتظر بهانهای هستم که درد دلم را با صدای بلند بگویم. شاید کودکانه فکر میکنم این فریادها به جایی میرسد. روزهای نمایشگاه که با آدمهای مختلف سر و کار داریم، فرصتی است که حرفهایمان را بگوییم.
گاهی که حرف غیرمنصفانهای میشنویم، همه درد و غممان زنده میشود. مثل امروز که چند سوال و جواب دو مرد جوان، به انتقادهای تند من رسید بابت همه کم کاریهایی که عدد سالهای اسارت کسی را بیشتر از عدد سالهای عمر من کرده است.
خدا نکند به نبودن، به ظلم، به درد عادت کنیم. اما انگار عادت کردهایم. عادت کردهایم که مشغول زندگیمان باشیم و حکم بدهیم که پیگیری آزادی اسیری فایده ندارد: پس از اینهمه سال پیر و فرتوت شده. بیاید هم کاری نمیتواند بکند.!
به همین راحتی ملاکمان برای آزاد زندگی کردن کسی، فایده داشتنش برای خودمان است. حتی اگر آن کس به اندازه همه ما کار کرده باشد و این اسارت تاوان تلاشش باشد. باز هم ملاک ما اندازه گیری فایده خودمان است. اگر امروز سید موسی صدر پیر باشد و نتواند مثل آن سالها کار کند، آزادیاش اهمیت ندارد. حتما انتظار داریم او بیاید و یک شبه همه مشکلات ما را حل کند. و اگر نشد، محکوم است.
امروز، بیشتر از روزهای دیگر حرف و بحث برقرار بود. بحثها گاهی بین بازدیدکنندگان بود. زمانی، حتی خانم صدر را به گفتگو کشاندند و میخواستند بدانند اگر امام حضور داشت، موضع و واکنشش درباره فلان رخداد سیاسی و اجتماعی چیست؟
تصویر روز:
زن جوانی بود که گفت از وقتی نمایشگاه بین المللی کتاب به مصلی آمده، نیامده بودم تا امسال. گفت که مصاحبه خانم صدرعاملی را خواندم و فقط برای غرفه شما و کتابهای دفاع مقدس آمدم. مدرس زبان بود. گفت سر کلاسهایم از ایشان میگویم و توصیه میکنم شاگردانم خودشان بروند تحقیق کنند و بخوانند. گفت به ظاهرم نمیخورد از این حرفها بزنم. برایم جالب است که ایشان این نگاه به آدمها را ندارند. گفتم از امام یاد گرفتهایم انسان برای انسان را. و هرلحظه تمرینش میکنیم. هرچند فاصلهمان تا او هنوز زیاد است.