بعضی حرف ها ساده است اما برای آدم دنیایی حس و تصویر را زنده می کند.
کسی در دفتر نوشته بود منتظر شما هستیم. جمله ساده اش من را یاد آخرین تلگراف امام به فرزندانش انداخت که نوشته، «منتظر ما باشید.»
روزهای پر ازدحام شروع شده است. روزهایی که مجال نشستن نداری و مدام در حال معرفی کتابی. امروز روز جوانان بود. بیشتر از روزهای قبل مهمانانمان جوانان بودند. روزهای آخر که می شود بعضی ها را برای بار دوم می بینی. قیمت کتاب ها هر روز محل حرف و نقد است. ولی سعی می کنیم اگر کسی مشتاق خواندن کتاب هاست، دست خالی بیرون نرود.
دیدن آدم هایی که جلو دفتر نظرات گروه می ایستند و باهم حرف می زنند یا چند دقیقه ای فکر می کنند و چیزی می نویسند و می روند همیشه برایم جالب و تکراری نشدنی است. هرچند برخی دفتر موسسه ما را با موسسه های دیگر اشتباه می گیرند و چیزهای دیگری می نویسند.
هرقدر غرفه شلوغ تر باشد و بیشتر حرف بزنیم و جواب بدهیم، برایمان شیرین تر است. حتی اگر خستگی بعدش زیاد باشد.
امسال کتاب های دو پسرعمو را داریم و دیدن اشتیاق مردم برای خرید کتاب های هردو شیرین است. اینکه آثار بزرگی چون سید محمدباقر صدر به فارسی در دسترس است، این حس را می دهد که دیوار فاصله سال ها برداشته شده و راهی باز شده برای خواندن آثاری که اگر در جامعه جاری می شد، امروز حال دیگری داشتیم.
جای خوب امسال غرفه باعث شده بسیاری باخبر شوند که موسسه ای به این نام هم وجود دارد. شاید فقط از جلو غرفه رد شوند، اما گاهی کمترین اثر هم مغتنم است.
امروز دکتر گلزاری و محمدرضا طالقانی هم چند دقیقه ای مهمان غرفه بودند. خانم صدر هم مثل همیشه با بودنشان به ما و دیگران انرژی دادند. هیجان و شوق دختر جوانی که خانم صدر را شناخته بود دیدنی بود. کاش به زودی امام را هم ببیند.
تصویر روز:
بعضی حرف ها ساده است اما برای آدم دنیایی حس و تصویر را زنده می کند.
کسی در دفتر نوشته بود منتظر شما هستیم. جمله ساده اش من را یاد آخرین تلگراف امام به فرزندانش انداخت که نوشته، «منتظر ما باشید.»
ما هنوز منتظرت هستیم. ما، صدری و حمید، حورا و ملیحه، پروین خانم و ام رائد همه منتظرتانیم.