تفسیر امام موسی صدر بر خلاف عادت مرسوم علما است و بحثهای لغوی، بلاغی و نحوی ندارد.
آنچه در ادامه می خوانید، متن سخنرانی دکتر محمدرضا شاهرودی در مراسم رونمایی کتاب «برای زندگی» دربارۀ مبانی تفسیری امام موسی صدر است. این مراسم در شهریور سال ۱۳۹۰ در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
مبانی تفسیری امام موسی صدر
میخواهم قدری درحوزۀ علوم قرآنی و روششناسی تفسیر قرآن کریم صحبت کنم. شاید پرداختن به این حوزه هم نوعی نگاه به تفسیر امام موسی صدر و تحلیل دیدگاههای ایشان باشد.
اگر بخواهیم مکتب تفسیری مفسری را بررسی کنیم، باید به مؤلفههایی بپردازیم، ازجمله جهتگیری و هدف مفسر در مباحث تفسیریاش. من معتقدم آنچه گفته شد هم بیشتر، پرداختن به همین مؤلفه و بررسی مکتب تفسیری امام موسی صدر از لحاظ جهتگیری تفسیری و غایت و علت شخص مفسر، حضرت امام موسی صدر بود. اما این موضوع که بهخوبی هم برای شما تبیین شد، قصۀ ظاهر و جلوۀ پیدای این تفسیر است و ما برای شناخت مکتب تفسیری این مفسر گرامی جهان اسلام، در کنار مسئلۀ جهتگیری، به مؤلفههای دیگری هم نیازمندیم که آنها را بهاجمال عرض میکنم و جا دارد که هرکدام بهتفصیل بررسی شود: یکی، مبانیای که شخص مفسر، تفسیر خودش را بر آنها استوار کرده است و دیگری، اصول اولیه و پیشفرضهای مفسر.
در دو نوبتی که تفسیر امام موسی صدر را مطالعه کردم، بیش از بهرهمندیام از این تفسیر، این حسرت وجود من را فراگرفته که چرا جهتگیری تفسیری ایشان به این نحوی که گفته شد، فقط شامل برخی از سورهها و آیات قرآن کریم است و امکانات زندگی ایشان آن اقتضا را نداشته که این تفسیر کامل شود. این چند روز، این امید را در ذهن خود پروردهام که هچون آثار ارزشمندی که کسانی در دوران حصر و بازداشت نگاشتهاند، چهبسا روزی هم متوجه شویم که تفسیر کاملی از قرآن بهنحوی به قلم امام موسی صدر نگاشته شده است.
اما اگر بخواهیم مکتب امام موسی صدر در تفسیر قرآن را کاملاً بررسی کنیم، خوب است مبانی و زیرساختهای معرفتی تفسیر ایشان را که در اظهاراتشان چندان هم ارائه نشده، ولی اینگونه تفسیر از آنها برخاسته است، شناسایی و به جامعه ارائه کنیم. چهبسا اگر این مبانی شناخته شوند، این تفسیر بتواند به همین شیوه ادامه پیدا کند و بزرگانی به این امر همّت گمارند.
در کنار مبانی تفسیری امام موسی صدر، اصول و روش و منابع تفسیری این مفسر نیز مهم است و اینکه ایشان این مفاهیم تفسیری را از چه منبعی برداشت کرده است و به ما ارائه میکند. قطعاً ما نمیخواهیم بگوییم که ایشان به رأی خودشان متکی بوده و از منابع اصیلی که مفسر باید دیدگاههای خود را از آنها استخراج کند، استفاده نکرده است. این مهم است که یقیناً ایشان آرای تفسیری خود را از منابع دارای حجیت شرعی استنباط کرده است.
علما مبانی تفسیر را تقسیم میکنند به مبانی صدوری و مبانی دلالی یا بهتعبیر فارسیتر، دلالتی. آنچه من در مبانی تفسیر امام موسی صدر، حَفَظَهُ الله، یافتهام، این است که در مبانی صدوری، ایشان تقریباً رأی اجماعی علمای اسلام و علمای شیعه را پذیرفتهاند؛ یعنی کلامالله یا قرآن کریم را بهلحاظ لفظی و معنایی و ترتیبی، یکجا، سخن خدا دانسته است و لوازمی را که بر آن مترتب میشود، یعنی مصونیت پیامبر در اخذ و مصونیت پیامبر در تحریفناپذیری و مسئلۀ اعجاز قرآن را مطابق نظر جمهور علمای اسلام، پذیرفته است.
اینگونه که بنده برداشت کردهام بر خلاف اندکی از اندیشمندان که در گذشته و احیاناً حال، لفظ قرآن را لفظ وحیانی ندانستهاند یا در ترتیب آیات و سُوَر مناقشه کرده و آن را اجتهادی دانستهاند، ایشان همان نظر توقیف را دارند.
خلاصهای از مبانی دلالیای که ایشان استفاده کردهاند، بدین شرح است:
۱. التزام به دلالت الفاظ، چه حقیقت و چه مجاز
دراینباره، نکتۀ جالبی که بنده متوجه آن شدم، این است که ایشان چندان دنبال بسط دیدگاههای تفسیری نیست. گویا دلالت ثابتی از آیات قرآن کریم در گذشته وحال را شناسایی کرده است و چندان به دنبال این نیست که لُغَویون در گذشته و صاحبان کتابهای مفردات و مفسران گوناگونی که تا حالا آمدهاند، دربارۀ کلمات قرآنچه گفتهاند. ایشان، خود، معنایی تقریباً ثابت از واژگان قرآن ارائه میکند.
جملهای از ایشان نقل شده است که میگوید: «پس اگر شرط نخست در فهم و تفسیر قرآن کریم مورد توجه قرار گیرد، فهم و تفسیر قرآن منحصر به مفسران نخستین (رضوانالله علیهم) نخواهد بود، بلکه ما نیز این حق را داریم که قرآن را به یاری اطلاعات بیشتر و تجارب افزونتر در زمینههای مختلف، ژرفتر و با آگاهی روزآمدتری دریابیم.» یعنی همانگونه که مفسران کهن میتوانستند قرآن کریم را فهم کنند، این حق برای ما هم وجود دارد؛ منتها بر ماست که با تعمق بیشتر و با یک کارشناسی جدید قرآن کریم را بشناسیم.
بههرحال، آنچه بنده فهمیدم، این است که تفسیر امام موسی صدر بر خلاف عادت مرسوم علماست؛ مثلاً تفسیر مرحوم علامه طباطبایی که به تفسیر قرآن به قرآن هم معروف است، بحثهای لغوی و بلاغی و نحوی فراوان دارد؛ اما امام موسی صدر از اینگونه مباحث دوری جسته است و آن روح و معنای مورد وفاق را که میشود بهراحتی با اصول و منابعی که بعداً خدمت شما عرض میکنیم، بدان دست یافت، مبنای فهم قرآن کریم قرار میدهند. ایشان در ذیل تفسیرسورۀ مبارکۀ هُمَزَه میفرماید: «به هر روی، معنای لغوی «همز» و «لمز» چندان مهم نیست، بلکه مهم، هدف آیۀ «وَیلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ» است. معنای آیه این است که وای بر بدگویان و مسخرهکنندگان و عیبجویان و ذمکنندگان که از پیامبر عیبجویی و او را ذم میکردند و باعث انزجار افکار عمومی و تحقیر پیامبر در افکار عمومی میشدند.» بنابراین ایشان در تفسیر، چندان بهدنبال کارشناسیهای لغوی نیست.
۲. توجه به فرهنگ جاهلیت
ایشان بارها فرهنگ جاهلیت را بهخوبی میشکافد و تبیین میکند تا با توجه به این فرهنگ آیه را برای ما معنا کنند.
۳. باورهای فلسفی و کلامی
من بهخوبی با جزئیات زندگی امام موسی صدر، بهلحاظ اینکه ایشان چه کتابهای فلسفیای را خواندهاند و مدرسان ایشان چه کسانی بودهاند، آشنا نیستم؛ ولی آنگونه که از این تفسیر برمیخیزد، ایشان کاملاً با فلسفه و کلام آشناست و بهزیبایی، عصارۀ این دو دانش و فن را در تفسیر قرآن کریم ارائه میکند. ایشان در تفسیر آیۀ ۲۹ سورۀ محمد گفته است: «این سخن بدینمعناست که آنچه در قلب است بر بدن بازتاب دارد. این مسئله طبیعی است و پس از آن در فلسفه دانستیم که روح و بدن در تعاملاند و بر یکدیگر اثر دارند.»
۴. توجه به آموزههای علوم قرآنی
اینگونه که من بررسی کردم، با اینکه مخاطبان ایشان کسانی نبودهاند که از ایشان تفسیر استدلالی بخواهند، ایشان به بسیاری از مباحث و آموزههای علوم قرآنی، بهمنزلۀ مبانی بحث تفسیر، توجه کردهاند. مسئلۀ اطلاق معانی آیات قرآن و مفاهیم واژگان قرآن یکی از زیرساختهای ذهنی و مبانی دلالی ایشان در فهم آیات قرآن کریم است. ناگفته نماند ایشان از همین اطلاق معانی آیات قرآن، معانی مجرد را به معانی کاربردی-اجتماعی سرایت میدادند.
ایشان برای الفاظ آیات قرآن نوعی اطلاق و شمول گسترده قائلاند؛ بهگونهای که این الفاظ فقط مفاهیم ذهنی و کلامی و مجرد فلسفی را شامل نشود و فراتر از آن، شامل معنایی بشود که به درد زندگی انسانها بخورد.
مثلاً ایشان دربارۀ اطلاق معانی قرآن دربارۀ مفهوم گستردۀ لفظ انفاق میفرماید: «اگر مفهومی فراگیر برای انفاق در نظر بگیریم، انفاق شامل انفاقِ نفس هم میشود. چنان که قرار گرفتن آیه در سیاق آیات جهاد این مسئله را تأیید میکند، و این معنا اصل فراگیر اسلامی میشود.» یعنی مفهوم گستردۀ انفاق و آیهای که دستور به انفاق میدهد (و مِمّا رَزَقناهُم یُنفِقون) فقط ماده و کالا را شامل نمیشود. دلیل ما هم برای این برداشت، واردشدن این آیۀ شریفه در سیاق آیات جهاد است.
البته، مسئلۀ انفاق در اصل معنایی مادی و خارجی دارد. اما در کل، ایشان از واژگانی که برخی از مفسران صرفاً معنای ذهنی و معرفتی از آنها فهم کردهاند، معنایی اجتماعی و قابل استفاده در جامعه و زندگی مردم ارائه میکند.
من سعی کردم آموزههای علوم قرآنی را از جاهای دیگری از تفسیر ایشان هم استخراج کنم و دریافتم ایشان به بسیاری از مباحث مطرح در علوم قرآنی، مثل بحث عاموخاص و بحث نفی و بحث حروف مُقَطَّعه توجه کردهاند و بعضاً برای برخی از اهل فِطنَت و ذکاوت که در آن مجلس تفسیر بودهاند، اشارهای کوتاه به این مباحث کردهاند. گاهی هم اشارهای نکردهاند. اما بههرحال، این مباحث در جهتگیری این تفسیر، مدنظر ایشان بوده است. بههرروی، مبانی تفسیر ایشان امری است کاملاً درخور توجه و نمیشود از این مبانی بهراحتی گذشت.
۵. مبانی زبانشناختی قرآن
بخش دیگر مبانی دلالی که جناب امام موسی صدر به آن توجه داشتهاند، مبانی زبانشناختی قرآن است که امروزه، برخی از آنها در چارچوب علم هرمنوتیک بررسی میشود. برخی از این مبانی موجود در آثار ایشان را خلاصه عرض میکنم:
* مسئلۀ فهمشدنی بودن قرآن کریم
ایشان بعد از مطرحکردن اقوال تفسیری در ذیل آیۀ «و العادیات»، مبنی بر اینکه عادیات به چه معناست، اسبها یا شترها یا...، میگویند: «لکِن فِی الحَقیقَةِ هذِهِ المَسائِل، لَیسَ لَهُ الزوم.» ایشان چنین مبنایی در زبانشناسی قرآن کریم دارند: اصلاً قرآن کریم کتابی است که اگر کسی فقط ادبیات آن را بداند، مفهوم آن را نیز درمییابد.
* امکان فهم عموم از قرآن کریم
این مبنا نزدیک به مبنای اول است و البته، تفاوتهایی هم با آن دارد. درنظرنگرفتن این مبنا برای جامعۀ اسلامی ما آفتهایی به بار آورده که یکی از آن آفتها این است که جامعه از قرآن کریم دورشده است؛ بهگونهای که مردم صرفاً الفاظ یا در نهایت، ترجمهای از قرآن را میخوانند. من نمیدانم چند درصد از جامعه با ترجمۀ قرآن کریم آشنا هستند. عدۀ بسیاری از جامعۀ ما از فهم قرآن کریم محروماند. این مشکل در فهم روایات هم وجود دارد.
به یکی از ائمه مراجعه میکنند و میپرسند: حکم شرعی ما در فلان مسئله چیست؟ امام میفرمایند: «مگر شما قرآن در اختیار نداشتید؟» یا در جایی صحابیای، خیلی ساده و صمیمی، از امامصادق (ع) میپرسد: «مِنْ أینَ عَلِمْتَ جَوازَ المَسْح بِبَعضِ الرَّأس؟»؛ یعنی از کجا دانستید که در وضو چه مقدار دست روی سر بکشیم، کافی است؟ حضرت میفرمایند: «لِمکانِ الباء»؛ چون در آیۀ شریفه آمده است: «فَامْسَحوا بِرُؤوسِکُم» و در جای دیگر میفرمایند: «هذا و أشباهُه یَعرِفَ مِن کتابِ الله». بنابراین، ائمه بهگونهای برخورد میکردند که افراد جامعه با قرآن کریم دمساز باشند. در این خصوص ممکن بود خطاهایی هم رخ دهد؛ اما دمسازبودن جامعه با قرآن کریم باارزشتر از اینهاست.
من در برداشتها و نوع ورود وخروج امام موسی صدر به آیات قرآن کریم و تفسیر آیات این را درنیافتم که ایشان معتقد باشند قرآن کتابی است که فقط متخصصانش باید آن را بفهمند و دیگران از فهم آن محروماند.
* استقلال دلالی قرآن
ایشان قرآن، حدیث معصوم، تاریخ و فلسفه را منابع معتبر و کمککار برای فهم قرآن میداند؛ ولی بهنوعی هم به استقلال دلالی قرآن قائل است و قرآن را دارای استقلال در افاده و تبیین خود میداند.
دیگر مبانی دلالی زبانشناختی قرآن در تفسیر ایشان عبارتاند از:
* اعتقاد به لایهها و سطوح معانی موجود در قرآن
* اصلیبودن فهم قرآن
* مسئلۀ نسبیت در برداشتهای قرآنی
***
بههرحال، حرف اصلیام این است که مکتب تفسیری امام موسی صدر از جنبههای مختلف شایستۀ بررسی است و باید این بررسیها صورت گیرد تا رهاوردهایی که این مکتب بهدنبال دارد، با شناخت ملامح و خصوصیات کامل، إنشاءالله روزی در قالبی جدیدتر و کاملتر، به جامعۀ بشری ارائه شود.