آقا موسی تهران بود. وقتی آمد اجازه گرفت و گفت من میخواهم پای پدرم را ببوسم و پای جنازۀ پدرش را بعد از غسل دادن بوسید.
در فوت آیت الله صدر بنده قم بودم اتفاقاً آقا موسی تهران بود. وقتی آمد اجازه گرفت و گفت من میخواهم پای پدرم را ببوسم و پای جنازۀ پدرش را بعد از غسل دادن بوسید.
من هم در رثای پدر آقا موسی شعری گفتم:
آسمان را حق بود گر خون ببارد بر زمین در عزای آیتالله حاج سید صدرالدین
حجتالاسلام اعظم آیت کبرای حق شد روان از دار دنیا سوی فردوس برین
آسمان با مرگ او طومار دانش درنورد ای دریغا زین جفا فریاد از خشم و کین
شیر نیزار فقاهت صید شد از پا فتاد تا که صیاد عجل برخاست او را از کمین
ای دریغا شد گریبانی اسیر دست مرگ کز شرافت بیقرین بودی و با شوکت قرین
مرگ دانش بود مرگ صدر رضوان جایگاه مادر گیتی نزاید هیچ فرزندی چنین
هان ز جا برخیز استاد بر منبر بیا بازگو از اصل و فرع شرع خیرالمرسلین
تو کجا و خاکای شمس بلوک معرفت تو کجا و این مغاکای طایر طوبی نشین
خیز از این خاک مذلت، خاک عالم بر سرم بیش از این مپسند خلقی را چنین اندوهگین
رفتی و با رفتنت فضل و ادب شد بیپدر رفتی و افتاد از سر افسر دین مبین
رفتی و از مرگ تو آتش به جان افتادهام رفتی از هجر تو دلهاست یک سر آتشین
رفتی و آتش زدی بر کلک و بر دفتر مرا جای مهر طلعتت شد بر دلم غم جانشین
شاد زی یا آیتالله در بهار لطف حق شاد باشای حجتالاسلام کهف المسلمین
تا جلیلی در رثایت گفتای اشعار نغز هرکه خواندش یا شنیدش گفت صدها آفرین
دوازدهم دی ماه سال ۱۳۳۲ این را گفتم یعنی فوت آقای صدر. این زمان فوت آیتالله صدر است این شعر را برای مراسم یادبود ایشان گفتم.
منبع: کتاب من و آقا موسی، صفحه ۴۳