جوانی به سن سی و چهار پنج سال پیرمردهایی به سن پنجاه سال، شصت سال دوروبرش نشسته بودند و مردم هم میرفتند به تماشای درس آقا موسی که این جوان کیست که این قدر درسش شلوغ است.
مرحوم سید علی صدر، برادر بزرگتر امام موسی صدر در گفتوگو با گروه تاریخ شفاهی مؤسسۀ امام موسی صدر خاطراتی را از برادر بازگو کرده بود. ایشان شب گذشته، اول خرداد ۱۳۹۷ دعوت حق را لبیک گفت و به دیار باقی شتافت. بخشی از خاطرات او را در ادامه میخوانید.
من 15 اسفند سال 1304 به دنیا آمدم و آقا موسی سه سال بعد که میشود سال 1307. خرداد ماه به دنیا آمد. ما دو تایی با هم یک اتاق داشتیم و زندگی میکردیم. خب!!! شیطون هم بودیم.
بعد ما را گذاشتند مدرسۀ آقای برقعی، اسم مدرسه یادم رفته تا کلاس ششم ما آنجا بودیم. خیلی مورد علاقۀ استاد بودیم. همیشه بچه ها برای سؤال و جواب یا من و یا آقا موسی را جلو میانداختند که جواب سؤال را بدهیم. بعد از کلاس ششم رفتیم مدرسۀ حیات، مدرسۀ آقای اوحدی، آقای اوحدی هم ما را شناخته بود و خیلی محبت میکرد. الحمدالله وضعمان جوری بود که تا کلاس نهم آنجا بودیم کلاس نه آقا موسی قبول شد او رفت ده و من باز نه را خواندم.
بعد از آن آمدم تهران نمی دانم چرا تا نه بیشتر در قم نخواندم. این مال هشتاد سال پیش است یکی دو روزکه نیست. وقتی من نه را امتحان دادم بعضی از دبیرستانها هنوز تأسیس نشده بود.
بعد من رفتم به بازار اما آقا موسی گفت: «من میخواهم ادامه بدهم.» و آمد اینجا و در دانشگاه امتحان داد برای رشتۀ اقتصاد اتفاقاً قبول هم شد. میگفت: «وقتی در دانشکده وارد شدم همه برایم صف کشیده بودند، یک سید خوشگل و خوش هیکل وسط دانشجوها و استادها همه و همه نسبت به من اظهار محبت میکردند.»
آقا موسی امتحان داد و قبول شد و لیسانسش را هم گرفت. وقتی لیسانس میگرفت درس عربی را هم میخواند و هم زمان شروع کرد به تدریس در حوزه. در آنجا هم خیلی نبوغ داشت مثلاً درس دادن ایشون در مدرسۀ فیضیه معروف بود که بیان امام موسی صدر را که آن موقع آقا موسی بود هیچ کس ندارد. جوانی به سن سی و چهار پنج سال پیرمردهایی به سن پنجاه سال، شصت سال دوروبرش نشسته بودند و مردم هم میرفتند به تماشای درس آقا موسی که این جوان کیست که این قدر درسش شلوغ است.