امام موسی صدر به آلمان که رسید، به محل اقامتم آمد. من بلیت هواپیما برای بازگشت به ایران را گرفته بودم. این دیدار فرصتی مغتنم برای تبادل افکار بود.
۲۵ خرداد ۱۳۴۲شمسی بود و من پس از انجام عمل جراحی روی معدهام در آلمان دوران نقاهت بیماری را در بیمارستان میگذراندم.
در همان زمان بود که خبر رسید امام موسی صدر میخواهد تو را ببیند. تعجب کردم؛ شاید به خاطر آن بود که یک روحانی از قم به آلمان آمده بود و مدتی بعد هم به قم برمی گشت؛ پس میتوانست قاصد خوبی باشد.
او پیش از آمدن به آلمان، به ایتالیا رفته بود و با مقامات آنجا هم دیداری داشت و از اندیشههای امام خمینی برای دولتمردان ایتالیا سخن گفته بود. به آلمان که رسید، به محل اقامتم آمد. من بلیت هواپیما برای بازگشت به ایران را گرفته بودم. این دیدار فرصتی مغتنم برای تبادل افکار بود:
ـ آقای لاری! ما وظیفه داریم در قبال پیامبر صلی الله علیه و آله هر کاری را بکنیم تا بتوانیم اسم رسول الله را زنده کنیم.گاه با تشکیل حکومت،گاه با منبر وگاه نوشتن...
شاید او نوشتههای مرا در مجلات دیده بود و میخواست برای انقلاب بنویسم.
ـ آقای لاری من در این مدت که با روزنامههای اینجا صحبت کردهام، آنها میگویند که سفارت خانهها از ما حمایت میکنند. شما هم اگر بتوانید به ما پول بدهید، حرفهای شما را میزنیم!
آه کشیدم! امام موسی صدر که کنار پنجره ایستاده بود و به آسمان نگاه میکرد، ادامه داد:
ـ خدایا! کی میشود که صاحب اصلی بیاید. از قم خبر رسیده که خیلیها کشته شدهاند. مرجع ما و پیشوای ما، خمینی رحمه الله را هم گرفتهاند.
ـ این واقعیت دارد!؟
ـ آری، ایشان را به ترکیه تبعید کردهاند!
دوستانم این اخبار را به من نگفته بودند. امام موسی صدر به نوشتههای روی میز اشاره کرد:
ـ چه مینویسی؟
ـ مقایسه بین تمدن اسلامی و تمدن غرب.
ـ احسنت! یکی از راههای مبارزه با دستگاه کفر، نوشتن است. نوشتن، راه را به مردم نشان میدهد.
کمی مکث کرد و گفت: آقای لاری! من میروم، میترسم مزدوران رژیم شاه مرا تعقیب کرده باشند و به تو آسیبی برسانند. به قم که رفتی، در مورد پولهایی که مجلات خارجی میگیرند و علیه کسی مطلب مینویسند صحبت کن. شاید مراجع تقلید فکری کردند.
مشرق نیوز، ۲۲ اسفند ۱۳۹۱