«رباب! مراقب باش که این مناظر هرگز تو را نگیرد... هیچ وقت به این مناظر دل نده... کار خودت را بکن و توکلت هم بر خدا باشد. دل خودت را به این چیزها خوش نکن... تو را تحسین کنند یا نکنند، راه خودت را برو.» ، «این چیزها برایت مثل نسیمی باشد که صورتت را نوازش میدهد و از کنارت رد میشود.»
یاد دارم که یک وقت همراه ایشان به جایی رفته بودم. خوب وقتی وارد شدیم، مثل همیشه از ایشان استقبال خیلی گرمی کردند. برادری در یک کناری ایستاده بود، دستهایش را بلند کرده بود و با یک حالت مخصوصی دعا و اظهار محبت میکرد. از آنجا که رد شدیم، پس از یک فاصله کوتاهی آقای صدر ایستادند، رویشان را به من کردند و گفتند:
«رباب! مراقب باش که این مناظر هرگز تو را نگیرد... هیچ وقت به این مناظر دل نده... کار خودت را بکن و توکلت هم بر خدا باشد. دل خودت را به این چیزها خوش نکن... تو را تحسین کنند یا نکنند، راه خودت را برو.» ، «این چیزها برایت مثل نسیمی باشد که صورتت را نوازش میدهد و از کنارت رد میشود.»
من هنوز آن صحنه را در جلوی چشمان خود میبینم و صدای ایشان را میشنوم. همیشه میگفتند: «هر کاری میخواهی انجام دهی، اولا خدا راضی باشد، ثانیا جامعه بپسندد و ثالثا خلاف عرف نباشد... بقیه را رها کن.»
منبع: کتاب عزت شیعه، دفتر دوم، ، ص ۸۰