خیلی ظریف عمل میکرد، قوطی سیگار را به من داد و بعد مرا دید که دارم سیگار میکشم. همان دیدن ایشان باعث شد که دیگر سیگار نکشم.
.... در لبنان رسم است وقتی که میهمان میآید علاوه بر میوه و شیرینی ظرفی پر از سیگارهای مختلف روی میز میگذارند. یادم هست وقتی نوجوان بودم، روزی پنهانی سیگاری را برداشتم و در ایوان شروع به کشیدن کردم. اتفاقا بابا از راه رسیدند و من را دیدند. فردای آن روز یک جعبه سیگار و کبریت به من دادبه قدری خجالت کشیدم که حد نداشت. پس از آن بود که من به فردی صد در صد مخالف با سیگار تبدیل شدم. [۱]
خانم رباب صدر: یادم هست که در نوجوانی از سیگار خیلی خوشم میآمد، روزی وقتی از مسافرت آمده بودند سیگار همراهشان بود. خیلی با جرات رفتم و به ایشان گفتم که به من یک قوطی سیگار بدهید. گفت برای چه کسی میخواهی؟ برای خودت؟ که جواب دادم برای کسی میخواهم. خلاصه سیگار را به من داد اما روزی من را دید که دارم سیگار میکشم. در واقع خیلی ظریف عمل میکرد، قوطی سیگار را به من داد و بعد مرا دید که دارم سیگار میکشم. همان دیدن ایشان باعث شد که دیگر سیگار نکشم. [۲]
منبع: [۱] گفتگوی سید صدرالدین صدر با اعضای مؤسسه امام موسی صدر
[۲] مجله سپیده دانایی، مهرماه ۸۶، ص۴۵