... یادم هست که همان اولین باری که امام موسی صدر را دیدم، خیلی تحت تأثیر ایشان قرار گرفتم؛ تحتتأثیر آن ابهت و نیز نگاه بسیار مهربان و با نشاط ایشان.
... یادم هست که همان اولین باری که امام موسی صدر را دیدم، خیلی تحت تأثیر ایشان قرار گرفتم؛ تحتتأثیر آن ابهت و نیز نگاه بسیار مهربان و با نشاط ایشان. با اینکه سالها از آن زمان گذشته است، ولی خوب یادم هست که همان چند ساعتی که خانه ما بودند، چند بار از وزارتخانهها یا سفارتخانههای مختلف زنگ زدند و سؤال کردند که آیا «Seine Excellence» آنجا تشریف دارند؟ یعنی آیا «عالیجناب آنجا تشریف دارند»؟ خیلی احترام میکردند؛ یعنی در حد یک اعلیحضرت ایشان را احترام میکردند. خوب، من آن اوایل خیلی تعجب میکردم! برای اینکه هنوز درک نکرده بودم که ایشان چه جایگاه و موقعیت مهمی در لبنان و جهان عرب دارند. البته اینکه شخصیت بزرگی هستند، از همان نگاه و برخورد ایشان کاملا معلوم بود. اما اینکه در عرصه اجتماع و سیاست چنین جایگاه و موقعیت مهمی دارند، من هنوز نمیدانستم. دلیلش هم این بود که ایشان خیلی متواضع بود. یعنی رفتار ایشان با ما مردم هیچگاه طوری نبود که نشان دهد، که دارای چه جایگاه و موقعیت مهمی هستند.
خانه ما در آخِن، یک آپارتمان خیلی کوچک و معمولی بود. اما ایشان آنقدر راحت به خانه کوجک و ساده ما و همچنین به منازل کوچک دیگر دانشجویان ایرانی میآمدند و با همه نشست و برخاست میکردند، که هیچکس حدس نمیزد که چه موقعیت مهمی دارند...
امام موسی صدر خیلی با دانشجویان انس داشت. یادم هست یک بار بسیاری از این دانشجویان در منزل کوچک ما جمع شده بودند و با ایشان نهار خوردند. آن روز در اتاق خواب سفره را انداختیم. برای اینکه خانه ما کوچک بود و اتاق پذیرایی ما از اتاق خوابمان کوچکتر بود. یادم هست تختهای اتاق خواب را که تاشو بودند جمع کردیم، با ملحفهای کف اتاق را پوشاندیم و همه همانجا نشستند...
همه، هم امام موسی صدر و هم دانشجویان، خیلی راحت، دور تا دور اتاق، روی ملحفهای که پهن کرده بودیم نشستند و همانجا سفره انداختیم و غذای بسیار سادهای را که انگار آبگوشت بود، با هم خوردیم...
امام موسی هیچوقت اهل افراط و زیادهروی نبود. خانم ایشان هم در آلمان چادری نبود. البته کاملا محجبه بود، اما چادری نبود. شهید بهشتی را هم از آن زمان به یاد دارم که چنین نبود...
منبع: سایت روایت صدر