«فردا که زیر خاک رفتم، به قدر کافی وقت دارم استراحت کنم. الآن که زنده هستم، باید حرکت کنم.»
... خیلی دلسوزانه و مخلصانه کار میکردند. کمال خلوص نیت را داشتند. هیچ طمعی به کسی نداشتند. هیچ طمعی به مال مردم نداشتند. هیچ طمعی به اینکه زندگی خود را سامان دهند، نداشتند. وقتی در سال ۱۹۶۵ به لبنان آمدم، حدود هفت هشت ماه در خدمت ایشان بودم. یادم هست که روزهای جمعه و یکشنبه به اتفاق ایشان به روستاهای جنوب میرفتیم و معمولا نیمههای شب برمیگشتیم. یک بار خدمتشان عرض کردم که آقا شما اینطور خسته میشوید و خود را از بین میبرید. لااقل کمی هم به فکر استراحت خود باشید. ایشان فرمودند:
«فردا که زیر خاک رفتم، به قدر کافی وقت دارم استراحت کنم. الآن که زنده هستم، باید حرکت کنم.»
یک روز صبح همراه ایشان کنار ساحل دریا قدم میزدم. به ایشان گفتم که آقا چرا برای خود خانهای تهیه نمیکنید؟ برای اینکه ایشان خانهای نداشت و منزل مرحوم حاج حسن بحسون را اجاره کرده بود. البته ایشان تا روزی که ناپدید شد، خانهای نداشت. گفتم لااقل برای زن و بچههای خود خانهای تهیه کنید. ایشان فرمودند که مالکیت امری اعتباری است. من اعتبار میکنم که تمام خانههای لبنان خانههای من است. خوب، واقعیت این است که بسیار کم هستند کسانی که میتوانند اینطور باشند...
منبع: عزت شیعه دفتر دوم ص ۳۴۷