هنگام ورود به روستا بار دیگر شگفتزده شدم. وقتی دیم که دهها کودک با مادرانشان منتظر آقا موسی نشستهاند. آقا موسی هم مشغول شد، قطره در چشم های بیماران میچکاند یا محلولی درست میکرد تا آن را به بیماری که دچار کمبود آب است، بنوشاند، یا به مادری قرص آسپرین میداد و با مادران گفتگو میکرد و با زبانی ساده آنها را نسبت به امراض و بیماریها آگاه میکرد.
... مرحوم آیت الله العظمی صدر تابستانها به قریه کرمجگان میرفت که هوای معتدلی داشت. آقا موسی روزها را در قم بود و عصرها به آن قریه میآمد. وقتی ما تابستانها به قم میرفتیم من نیز با وی همراه میشدم. بسیار شگفت زده شدم وقتی دیدم آقا موسی نزد پزشکان قم میرود و پس از گرفتن دارو از آنان به روستا میآید. وقتی او حیرت مرا دید، گفت: «آقا سید شما میدانید که مردم روستای ما فقیرند و از بهداشت هم چیزی نمیدانند. در آنجا پزشک وجود ندارد و بیماریهای تابستانی مثل چشم درد و اسهال کودکان و کمبود آب بدن هم در آنجا شیوع دارد. به همین سبب من هر نوبت، داروهایی را که روستاییان به آنها نیاز دارند برایشان تهیه میکنم.»
حیرت و شگفتی من پایان یافت اما هنگام ورود به روستا بار دیگر شگفتزده شدم. وقتی دیدم که دهها کودک با مادرانشان منتظر آقا موسی نشستهاند. آقا موسی هم مشغول شد، قطره در چشمهای بیماران میچکاند یا محلولی درست میکرد تا آن را به بیماری که دچار کمبود آب است، بنوشاند، یا به مادری قرص آسپرین میداد و با مادران گفتگو میکرد و با زبانی ساده آنها را نسبت به امراض و بیماریها آگاه میکرد.
منبع: کتاب امام موسی صدر، گذارها وخاطرهها، صفحۀ ۴۳