او آن گونه که مناسب وی بود و با طبیعت بشری هم مخالف نبود، رفتار میکرد؛ هرچند آن رفتار مخالف عرف باشد.
روزی ما به علت وفات عموی بزرگوار خویش، مرحوم سید محمدمهدی صدر، که در عراق از دنیا رفته بود، مجلس ترحیمی گرفته بودیم. در همان زمان هم قرار بود در منزل یکی از همسایگان مجلس جشن عروسی برپا شود. مراسم عروسی در ایران معمولاً با سر و صدا و سرور و پایکوبی فراوان برگزار میگردد. لذا آقا موسی با صاحب عروسی تماس گرفت و مقام و شأن عمویمان را در مرجعیت و جهاد برای او توضیح داد و برای عروس و داماد سعادت و دوام خوشبختی آرزو کرد و اظهار امیدواری کرد که نسبت به عدم پایکوبی بیش از حد کمی مراعات کنند.
...
ایشان در سفرهایی که با رفقایش داشت نیز در رعایت اصول اخلاقی کوتاهی نمیکرد. از جمله عادتهای استادان حوزة علمیة قم این بود که وقتی میخواستند به زیارت امام رضا (ع) در مشهد بروند، بعضی از شاگردان خود را هم با خود میبردند. آقا موسی از جانب امام خمینی (ره) و مرحوم صدوقی برای همراهی با آنان در سفر انتخاب شد و به وی اجازه دادند که کسی را به عنوان همراه با خود بیاورد. ایشان هم مرا انتخاب کرد.
در چنین سفرهایی معمولاً استادان و شاگردان آنان برخی کارها را که باید در طول سفر انجام بگیرد، میان خود تقسیم میکنند. آقا موسی با من قرار گذاشت که جز کارهای ساده، در انجام کارهای استادان همکاری کنیم، و همین طور هم شد.
او آن گونه که مناسب وی بود و با طبیعت بشری هم مخالف نبود، رفتار میکرد؛ هرچند آن رفتار مخالف عرف باشد. مثلاً در مهمانیهایی که چندین نوع غذا بر سر سفره میگذاشتند، هیچگاه اختیار از کف نمیداد و ضروری نمیدانست که برای احترام به میزبان، از همة انواع غذاها بخورد. یک بار همراه پدرم در یک میهمانی که به تنوع غذاهای سفره مشهور بود، شرکت کرد. وقتی برگشتند، مادرم از او پرسید که از کدام نوع غذا خورده است و آقا موسی جواب داد که فقط یک نوع غذا خورده است، زیرا یک نوع غذا، آدمی را هم سیر میکند و هم گواراتر است، در حالی که تناول غذاهای متنوع باعث سوءِ هاضمه میشود و لذتی در آن نیست.
اینها نمونههایی از رفتار و اخلاقیات او بود که مورد رضایت پدر ما هم واقع میشد و همواره در حق او دعای خیر میکرد. آقا موسی همان طور که با دوستان و رفقایش مهربان و صمیمی بود، نسبت به پدر و مادرش هم بسیار محبت میکرد. به یاد دارم در شش ماهة آخر از عمر پدرمان، آقا موسی شبانهروز در خدمت ایشان بود و از مادرم، برای اینکه راحت باشد، خواهش کرده بود که در اتاق دیگری بخوابد و در عوض خود او در خدمت پدر بود و از ایشان پرستاری میکرد. در طول شب، اگر پدرم کوچکترین حرکتی میکرد، آقا موسی فوراً متوجه میشد و کاری را که لازم بود انجام میداد.
منبع: شرف الدین، سید حسین، گذارها و خاطرهها، علی حجتی کرمانی، تهران؛ مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر، چاپ اول، ۱۳۸۸