زندگی حتماً هدفمند است و باید مفهومی داشته باشد. وقتی که انسان این معنی و هدف زندگی را دریافت، به تناسب آن حرکت خواهد کرد و میتواند به چیزی فراتر و بیشتر از آنچه در زندگیاش به عنوان هدف تعیین کرده، برسد.
چنان که در خاطر دارم، از زمان کودکی، ایشان نسبت به بچههای خانواده، اعم از پسر و دختر، توجه ویژهای داشت، بدون هیچ تبعیضی، البته به امور دختران بیشتر اهتمام نشان میداد.
از همان اول که کمکم توانستم چیزهایی را درک کنم، برایم روشن شده بود که سطح فکری ایشان همسنگ سطح فکری دوستانش نبود. اندیشه و فکر ایشان حد و مرزی نداشت. ایشان دارای افق فکری وسیع و دورنگر و عمیقی بودند.
در کلاس پنج ابتدایی بودم و یازده یا دوازده سال از عمرم میگذشت. یک سال و نیم بعد از وفات پدر بزرگم، مرحوم آیتالله صدر، داییام با من صحبت میکرد و میگفت که انسان از لحظۀ تولدش تا وقتی که از دنیا میورد، عمر درازی را سپری میکند و این تجربه دیگر تکرار نمیشود و قابل برگشت نیست. بنابراین، خوب است که انسان طوری زندگی کند که گویی چندین مرتبه زندگی کرده است، به گونهای که انگار بعد از وی باز هم زندگی جریان دارد و او هنوز هم زنده و اثرش نیز همچنان پاینده است. چنین چیزی میسر نخواهد شد، مگر آنکه انسان زندگی خود را در ابعاد متعددی سپری کند.
این تنها کافی نیست که صبح از خواب برخیزی و غذایی بخوری و به محل کار بروی و عصر دوباره به خانهات برگردی و غذایی بخوری و بخوابی و باز بیدار شوی و فردا را هم به تکرار کارهای دیروز سپری کنی و هفتهها و ماهها را هم به همین ترتیب بگذرانی.
زندگی حتماً هدفمند است و باید مفهومی داشته باشد. وقتی که انسان این معنی و هدف زندگی را دریافت، به تناسب آن حرکت خواهد کرد و میتواند به چیزی فراتر و بیشتر از آنچه در زندگیاش به عنوان هدف تعیین کرده، برسد. من در آن سن و سال، مفهوم کامل سخنان ایشان را، چنان که امروز میفهمم، درک نمیکردم.