«ما بسیار خوشحالیم که این سید بزرگوار از شرق به سوی ما آمده تا ما را از علم و ارشاد خود بهرهمند کند. من از ایشان میخواهم که همه ساله – به ویژه در ماه رمضان – به کشور ما سفر کنند و آموزههای اسلام را برای ما بازگویند. هواپیمای من هم در هر کجای جهان که باشند، در اختیار ایشان خواهد بود و کافی است که یک تماس تلفنی برقرار کنند تا هواپیما را تحت فرمان ایشان قرار دهم».
در سیرالئون، رئیس جمهور این کشور ما را در دفتر خود به حضور پذیرفت. در جریان گفت وگوها، رئیس جمهور از امام پرسید که آیا با مسلمانان این کشور دیدار کرده است؟ امام در پاسخ فرمود: «هدف من از این سفر آن است که هم با مسلمانان و هم با مسیحیان ارتباط برقرار کنم، چرا که همۀ آنان به خدای یگانه ایمان دارند و همگی برادران ما هستند و خوشبختانه توانستم با همۀ آنان گفت وگو کنم. رسالت من به عنوان کسی که مردم را به خداوند آفریدگار یگانه فرا میخواند، چنین اقتضا میکند. از من دعوت شده که فردا هم نماز جمعه را در مسجد جامع به جا آورم».
رئیس جمهور – که پیرو دین حضرت مسیح (ع) بود – با شنیدن این جملات به وجد آمد و گفت: «فردا من هم به مسجد میآیم تا با شما نماز بگزارم». ابتدا گمان کردم که ایشان از روی تعارف این جمله را گفته است، اما روز بعد زمانی که در مسجد بودیم، ناگهان جناب رئیس جمهور وارد شد و با نمازگزاران، نماز خواند! و به خطبههای جمعه که امام ایراد میکرد، گوش فرا داد. من در کنار او نشسته بودم و خطبهها را برایش به طور همزمان به انگلیسی ترجمه میکردم.
سپس رئیس جمهور از امام اجازه خواست تا چند کلمهای سخن بگوید و در بخشی از سخنان خود چنین گفت: «ما بسیار خوشحالیم که این سید بزرگوار از شرق به سوی ما آمده تا ما را از علم و ارشاد خود بهرهمند کند. من از ایشان میخواهم که همه ساله – به ویژه در ماه رمضان – به کشور ما سفر کنند و آموزههای اسلام را برای ما بازگویند. هواپیمای من هم در هر کجای جهان که باشند، در اختیار ایشان خواهد بود و کافی است که یک تماس تلفنی برقرار کنند تا هواپیما را تحت فرمان ایشان قرار دهم».