آقا موسی این قدر در مکارم اخلاق جلو بود که اصلاً حدّ نداشت! اصلاً عصبانی شدن با آقا موسی مفهوم نداشت! هر ناسزایی هم که گفته میشد از آن میگذاشت! معرکه بود! در مکارم اخلاق واقعاً معرکه بود.
آقا موسی در نجف که بودیم حرم داشت، اما نه حرم آقازادگان، بلکه حرم داشت. بالاتر بگویم! معمول علمای محتاط و مقدس چنین بود که پیاده به کربلا و زیارت حرم امام حسین (ع) بروند. روش آنها این بود که پیاده به کربلا مشرف شوند و زیارت مخصوصه بخوانند، مثل اول رجب، نیمة شعبان و روز عرفه. این روزها پیاده مشرف میشدند برای عظمت و درک ثواب. خوب ما هم مشرف شدیم. آقا موسی هم در اثر اینکه خیلی با هم رفیق شده بودیم و استعداد ذاتیش از نظر علم و اخلاق و فهم و معنویت در نجف بروز پیدا کرده بود (و فقط استعداد نبود بلکه به فعلیت رسیده بود)، او هم در مقام چنین سفری بر آمده بود. ایشان آمد و گفت دلم میخواهد مرا هم ببری به کربلا. موافقت کردیم و بنا شد حاج آقا تقی دایی ایشان هم با ما بیایند. مرحوم خلخالی هم ۵ نفر از آقایان را که همه از شخصیتهای معروف نجف بودند، برداشته بودند و بنا شد برای نیمة شعبان با هم پیاده به کربلا مشرف شویم.
به قدری این سفر شیرین بود که حد ندارد. من دلم میسوزد که آقا موسی از دست رفت! و از این سرمایه استفاده نشد! در سفر همه چیز از او دیدم! البته تا قبل از سفر، شبانه روز با هم بودیم. اما سفر و خستگی، چیزهای دیگری را نشان میدهد. یک چیز جالب برایتان عرض میکنم. بنا شد در راه خسته که میشدیم مشاعره کنیم. البته من سبکم اینگونه نبود که با کسی بروم، خودم تنها میرفتم. چون زیارت عاشورا میخواندم... لذا بنا شد که رفقا مزاحم ما نباشند و ما زیارت عاشورای خودمان را بخوانیم و بقیة وقت را برای اینکه خسته نشویم با هم حرف بزنیم. بنا شد مشاعره کنیم. من از اول هم مرد شعر نبودم. گفتم من اصلاً اهل شعر نیستم ولی در حدیث کار کردهام. من شاهدهایی را که شما میخواهید برایتان از حدیث میآورم. در میان کسانی که با ایشان همراهی کردند، او از همه اقوی بود. من که اصلاً داخل نبودم و اهل شعر نبودم که بخواهم مشاعره کنم.
اما آقا موسی! از همه اقوی بود! از همة چند نفری که بودیم، از مشاعره قویتر بود! اگر به ظریف گویی بود، در تمام نکات، ظرایف کلام را متوجه میشد، آن هم زودتر از همه! اکثراً ظرایف کلام یک خراشی دارد. رک میگویند و رک وقتی میگیرد که دل کسی بسوزد و تا نسوخته، کسی نمیخندد. ولی اگر ظریفی گفته میشد مگر ممکن بود آقا موسی بگذارد که دل کسی بسوزد! اصلاً نمیگذاشت! اینقدر در مکارم اخلاق جلو بود که اصلاً حدّ نداشت! اصلاً عصبانی شدن با آقا موسی مفهوم نداشت! هر ناسزایی هم که گفته میشد از آن میگذاشت! معرکه بود! در مکارم اخلاق واقعاً معرکه بود.
منبع: یادنامه امام موسی صدر، ص ۱۸۳ ـ ۱۸۴