عادل عون، از اعضای قدیم جنبش أمل و نمایندۀ سابق این جنبش در تهران در مصاحبه با گروه تاریخ شفاهی مؤسسه امام موسی صدر از روزهای همراهی با شهید چمران در لبنان گفته است.
عادل عون از همرزمان و همراهان شهید چمران در لبنان است که در دوران مدیریت چمران در مدرسۀ فنی و حرفهای جبل عامل، معاون و دستیار چمران در مدرسه بود. بخشهایی از سخنان او در این مصاحبه را در ادامه میخوانید.
از مصر تا لبناناولین بار در مصر با چمران آشنا شدم. یک دورۀ آموزش نظامی بود و جوانان ایرانی هم بودند که ابراهیم یزدی و صادق قطبزاده را به یاد میآورم. آنجا همدیگر را شناختیم، ارتباطمان با هم بیشتر شد و رفقای صمیمی شدیم...
وقتی چمران به لبنان آمد، رفتیم پیش امام موسی صدر در حازمیه مقر مجلس اعلای شیعیان. وارد شدیم. امام صدر با خوشامدگویی از چمران استقبال کرد و او را در آغوش کشید. نشستیم. امام گفت: شما را به هم معرفی میکنم. دکتر چمران مدیر مدرسه فنیوحرفهای خواهد بود و تو ناظم و معاون او هستی. به چمران هم فارسی گفت که ایشان عادل عون و معاون و دستیار شما در مدرسه است. چمران به فارسی جواب داد که من او را میشناسم. او دو سال پیش با من در دورۀ آموزش نظامی در مصر بود. امام گفت: الحمدلله که همدیگر را میشناسید. خیلی خوب است. شما در پادگان آموزش نظامی همدیگر را دیده بودید. پادگان عزت و کرامت. شکر خدا. این اتفاق را به فال نیک میگیریم.
با هم به صور رفتیم. سال 1970 میلادی و تقریباً ماه هفتم، ماه تموز بود. مدرسه از دو سال قبل شروع به کار کرده بود.
تغییر شیوههای آموزشی در مدرسه جبل عاملبه محض اینکه به مدرسه رسید، از مدرسه دیدن کرد. به کلاسها و کارگاهها رفت. از وضعیت کارکنان پرسید، از محل خوابشان، از خوراکشان، از آموزششان، کی به خانههاشان میروند. مدرسه شبانهروزی و مجانی بود و در درجۀ اول برای أیتام و فقرا و نیازمندانِ همۀ فرقهها بود، نه فقط شیعیان.
اما اکثریت دانشآموزان شیعه بودند. بعد از بررسی چمران وقتی کار آموزشی شروع شد و دانشآموزان برای سال تحصیلی جدید آمدند، شعار «عشق، ایمان، عمل» را مطرح کرد. پرسیدیم که معنای این شعار چیست؟ گفت: اگر تصمیم گرفتی که کاری را انجام بدهی، باید دوستش داشته باشی، عاشقش باشی. اگر بخواهی که کارت نتیجهبخش باشد، باید خوب کار کنی و وقتی به این کار ایمان داشتی کار را ارتقا میدهی، تا جایی که اگر بخواهی کاری را انجام دهی، باید خوب و کامل انجام دهی؛ چنان که پیامبر هم میگوید.
موفقیت او بارز و چشمگیر بود. نتیجه هم گرفت. در همان سال روش تحصیل و شیوۀ آموزشی را متحول کرد و دستگاههای کارگاهها را هم پیشرفتهتر کرد. او خودش به آلمان رفت و برخی دستگاهها را از آلمان خرید. برخی دیگر را هم از فرانسه تهیه کرد. برخی رشتههای تخصصی را به رشتههای مدرسه اضافه کرد و سطح مدرسه را تا دیپلم فنی بالا برد.
نقش مدرسه جبل عامل در شکل گیری جنبش أمل هنگام تأسیس جنبش أمل، مدرسه جبل عامل نقش اول و جایگاه اول را داشت. ما دو سال پیش از اعلامِ تأسیس جنبش أمل جوانان مؤمنی را که میتوانستند در ادارۀ این جنبش و تأسیس آن پیشتاز باشند، جمع میکردیم. جوانانی که عضو احزاب و سازمانهای فلسطینی و احزاب سکولاریستی نبودند. آنان را دو روز در هفته، روزهای شنبه و یکشنبه، جمع میکردیم و امام صدر و برخی علما و شهید چمران در این دو روز برنامه داشتند و همانجا در مدرسه میخوردند و میخوابیدند. این کلاسها دو سال ادامه داشت. به همین سبب، میگویم که مدرسۀ فنی و حرفهای جبل عامل نقش مادر دیگر نهادها و مؤسسات و مادر جنبش أمل را داشت و امید شهدای مبارز با اسرائیل بود.
پروانه، همسر و دوست چمرانواقعیت اینکه پروانه در ابتدا میگفت من خوشبختترین همسر جهانم. زیرا چمران همسرم است. چمران مرا دوست دارد و من هم او را. این نعمت است. در آمریکا کم پیش میآید که مرد به زن وفادار باشد و به او اخلاص داشته باشد. زن متعهدی بود. لباس پوشیده داشت. دکتر داروساز بود. در دورهای که با چمران در لبنان بود و مشخصاً زمانی که در مدرسه بود، لحظهای شکایت نکرد. اما به این علت به آمریکا بازگشت که در لبنان برای فرزندانش مدرسه نبود و میخواست که آنها درسشان را ادامه دهند. آنها را به آمریکا برد تا در تعطیلات تابستانی و ایام تعطیل مدارس بازگردد. وقتی به آمریکا رفت، نزدیکان و خویشاوندانش او را قانع کردند که بماند و از چمران بخواهد که به آمریکا برگردد و به او ملحق شود. چمران هم گفت که من اینجا هستم، اگر میخواهی برگرد. من به جای چهار فرزند اینجا چهارصد دانشآموز دارم. اینجا مساله تقرب به خداوند مطرح است. اگر کسی بخواهد با امام صدر و محرومان و مستضعفان و انقلاب فلسطین کار کند، باید اینجا باشد، نه در آمریکا. او نیامد.
او اغلب بر غذا پختن و مواد غذایی نظارت میکرد. بر کیفیت و کمیت و چیزی که دانشآموزان از نظر تغذیه بدان نیاز دارند، اشراف داشت. همانطور که گفتم او داروساز بود. دانشآموزان و زخمهایشان را هم مداوا میکرد. به یاد دارم که یکی از دانشآموزان زمین خورد و دستش شکست این زن آمد و با چوب به روش کمکهای اولیه دست او را آتلبندی کرد و گفت: باید او را به دکتر ارتوپد برسانید.
او با اخلاق اسلامی با دانشآموزان و کارمندان رفتار میکرد و رفتارش منطقی و اخلاقی و مؤدبانه بود. در کار کسی دخالت نمیکرد، مگر اینکه از او میخواستند.
زن چمران به شهر میرفت تا مواد غذایی و لوازم منزل را بخرد. او به تنهایی میرفت و گاهی مترجم یا راننده یا کسی که او را راهنمایی کند، با او میرفت. برخی از حسودان میخواستند او را اذیت کنند؛ برایش مشکلی ایجاد کنند یا نقطه ضعفی از او به دست آورند. به چمران میگفتند: چرا اجازه میدهی که زنت خودش تنها برود؟ چرا اجازه میدهی که او خرید کند؟ خب، خودت برو یا کسی را بفرست که خرید بکند. این ملاحظات و ایرادات بیغرض نبود.
چمران هم این ایراد را بهجا نمیدانست و مشکلی نداشت و به ایرادگیران میگفت که خبیث هستند و میخواهند برای من مشکل ایجاد کنند. چمران با زنش رفتار اسلامی داشت و میان آنها رابطۀ دوستی بود، نه فقط زوجیت. او دوست و همسر چمران بود.