همسر دکتر علی شریعتی در خاطراتی از مراسم تدفین او و حضور و حمایت امام موسی صدر میگوید.
دکتر پوران شریعت رضوی، همسر زنده یاد دکتر علی شریعتی، در گفتوگویی با گروه تاریخ شفاهی مؤسسۀ فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر بخشی از خاطرات خود را از درگذشت دکتر شریعتی و قضایای مرتبط با تدفین او در زینبیۀ دمشق و حمایتهای امام موسی صدر در مراسم چهلم و بعد از آن شرح داده است. بخشهایی از این مصاحبه را در ادامه میخوانید.
تمام کارهای تدفین به لطف آقای صدر انجام میشد
ایدۀ اصلی انتقال جنازه دکتر شریعتی به سوریه از طرف اعضای اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا و آمریکا که با آقای موسی صدر مرتبط بودند، مثل آقایان صادق طباطبایی و صادق قطب زاده و ابراهیم یزدی شکل گرفت و کارها عمدتاً از طریق همین افراد در تماس با آقای صدر پیگیری میشد. ما وقتی وارد انگلیس شدیم، بعد از دو ساعت گفتند باید به فرودگاه برویم تا به سوریه پرواز کنیم.
صبح خیلی زود به دمشق رسیدیم. آقای صدر همراه گروهی برای استقبال به فرودگاه آمدند. در بدو ورود وارد بخش مهمانهای رسمی فرودگاه شدیم. از طرف مقامات سوریه هم افرادی بودند. کمی آنجا نشستیم و پذیرایی شدیم و بعد به طرف زینبیه حرکت کردیم. حرم قرق بود. جنازۀ علی را جلوی ضریح حضرت زینب گذاشته بودند. برخی نوشتههایش را هم به اطراف چسبانده بودند. مراسمی برگزار کردند و به طرف محل دفن راه افتادند که از حرم تا آنجا راه کمی بود. بعد تدفین انجام شد. تمام کارها همه به لطف آقای صدر بود. البته، بعداً بابت همین کار و مراسم چهلم حرفهای تندی علیه آقای صدر در ایران گفته شد.
میهمان خانه ساده آقای صدر بودیم
ما دو بار میهمان آقای صدر بودیم. بار اول فردای مراسم تدفین بود که به توصیه آقای صدر دو سه روز به خانه ایشان در بیروت رفتیم. بار دوم یک ماه بعد که برای مراسم چهلم برگشتیم که علاوه بر احسان و مونا، سوسن و سارا هم بودند و مجدداً چند روزی مهمان خانۀ ایشان بودیم. البته، در همین دورۀ یکماهه ما به فرانسه رفتیم که باز هم آقای صدر لطف کردند و از یک دوست لبنانیشان که در فرانسه آپارتمانی داشت و خانوادهاش در لبنان بودند، خواست آن خانه را در اختیار ما بگذارد.
یادم هست برای مراسم چهلم شریعتی در لبنان، علاوه بر ما، تعدادی میهمان از دیگر کشورها هم آمده بودند (برخی اعضای انجمنهای اسلامی و نیروهای سیاسی) که همگی در خانه آقای صدر پذیرایی میشدند. یک سفره میانداختند و همه میهمانان همراه آقای صدر و خانوده ایشان (زن و مرد) دور همین سفره مینشستند. فضای بسیار ساده و صمیمانهای بود. مثل بعضی افراد، بیرونی و اندرونی نداشتند.
با آنکه آقای صدر رئیس شیعیان لبنان بود و خانهاش در ساختمان مجلس اعلی قرار داشت، اما امور منزلش خیلی عادی و با هدایت همسرشان پروین خانم که زنی مهربان و متواضع است، اداره میشد. هنگام انداختن سفره و جمع کردن آن، بچههای ایشان و میهمانان در کارها کمک میکردند. یعنی تشریفات نبود. مبلمان خیلی ساده و زندگی خیلی معمولی که یک آدم فرهنگی دارد.
محافظ و حامی ما بود
دکتر چمران در همۀ برنامهها کنار آقای صدر بود. یک روز میخواست احسان را به شهر صیدا و اطراف آن ببرد. اما آقای صدر مخالفت کردند و گفتند: «شما خودت برو و احسان همین جا بماند. شما سر پرشوری داری و ممکن است نزدیک صحنه جنگ بروید.» چمران جواب داد: «مطمئن باشید احسان را جلو نمی برم.» بالأخره احسان را بردند و شب به سلامت برگشتند. در حالی که میدیدم آقای صدر واقعاً نگران هستند.
در آن مقطع زمانی آقای صدر چتری محافظ برای ما در سوریه و لبنان بود. از لحظه ورود به سوریه و مراسم تدفین تا برگزاری مراسم چهلم، در همۀ زمینهها و رفت و آمدها مراقب ما بود. حتی هماهنگ کرده بود تا مهر ورود و خروج هم به پاسپورت ما نخورد.
برخوردی صمیمانه و انسانی داشت
رفتار آقای صدر با همه بسیار سنجیده و مؤدبانه بود. با همسرشان پروین خانم خیلی عاشقانه و دوستانه رفتار میکرد. با آنکه در لباس روحانیت بود، ولی رفتار و کردارش به یک روحانی سنتی شباهت نداشت. یادم هست وقتی وارد منزل میشد، عبا و عمامه را کنار میگذاشت و لباس خانگی و آراسته میپوشید. در برخورد اول خیلی صمیمانه رفتار میکرد. با توجه به اینکه ما خانوادهای عزادار بودیم، تلاش داشت ما را از آن فضا خارج کند. همان روزها یک بار ما را در یک رستوران میهمان کرد تا تنوعی باشد. یادم هست با صمیمیتی خاص، غذاها و خوراکیها را معرفی میکرد و دربارۀ آنها توضیح میداد. حتی وقتی میخواستیم از لبنان بیاییم، چند کادو هدیه داد. یعنی رفتاری انسانی و شریف از خود بروز میداد.
خبری از دستبوسی و اینجور کارها نبود
یک روز جمعه آقای صدر میخواستند برای نماز بروند، از من هم دعوت کردند که در این مراسم شرکت کنم. خودشان امام جماعت بودند.
یکی از چیزهای جالبی که از آن مراسم در خاطرم هست، شرکت زنانی بود که از نظر حجاب، پوشش کاملی نداشتند. اما مانعی برای حضورشان وجود نداشت. بعد از نماز، مردم دور ایشان را گرفتند و زمانی طولانی را صرف سؤال و جواب کردند. مشخص بود که مردم احترام فوقالعادهای برای او قائل هستند که نشان از محبوبیت بالای او داشت، اما دستبوسی و از این جور کارها نبود. به قول علی شریعتی دستی برای بوسیدن، دستی برای گرفتن نبود.
آثار شریعتی در لبنان به عربی ترجمه شد
اولین بار کتابهای علی شریعتی با کمک آقای صدر در لبنان ترجمه شد. خوب یادم هست که ایشان به کتاب امام علی، نیایش و آری این چنین بود برادر اشاره کردند و گفتند که برای ترجمه آنها اقدام شده است. همچنین بنا بود در همان محلی که علی شریعتی دفن است، کتابخانهای بسازند. یعنی آقای صدر گفتند میخواهیم کتابخانای کوچک باشد و در همین محل برخی خدمات فکری و فرهنگی هم ارائه شود. مثلاً کتابهای شریعتی را بگذاریم که عربها و یا مسافران ایرانی استفاده کنند. متأسفانه، این کار به علت غیبت آقای صدر پیگیری نشد.
آخرین دیدار ما در زینبیه بود
آخرین بار که آقای صدر را دیدم، سال بعد در سالگرد شریعتی بود که سفری به سوریه رفتم. یک بار که در حال ورود به زینبیه بودم، ایشان با شیخ محمد یعقوب از آنجا بیرون آمدند و سوار یک ماشین شدند. تا من را دیدند؛ از سر محبت و احترام پیاده شدند و سلام و علیک و احوالپرسی کردند و گفتند فردای آن روز عازم سفر هستند. این آخرین دیدار ما بود.