مرحوم سیدعلی صدر در روایت چهارم از کتاب «هفت روایت خصوصی» از زندگی خود و ارتباط با برادرش گفته است.
سیدعلی صدر، برادر بزرگتر امام موسی صدر شامگاه سهشنبه اول خرداد 1397 در تهران دعوت حق را لبیک گفت. او دومین فرزند آیتالله سیدصدرالدین صدر و بیبی صفیه قمی بود.
مرحوم
سیدعلی صدر خاطرات بسیاری را از برادرش امام موسی صدر و دوران زندگی با او در قم روایت کرده است. حبیبه جعفریان بخشی از این خاطرات را در کتاب «
هفت روایت خصوصی از زندگی سیدموسی صدر» در روایت «علی صدر، برادر بزرگتر» آورده است. این روایت بخش چهارم کتاب را در بر میگیرد. بخشهایی از این روایت را در ادامه میخوانید:
◽️من 15 اسفند 1304 به دنیا آمدم. آقا موسی سه سال بعد که میشود 1307، خرداد ماه به دنیا آمد. من بچه نجفم. آقام اینها نجف زندگی میکردند. بیبیجان خواب میبینند که حرم حضرت امیر هستند و دارند یک زادالمعاد به خط سبز میخوانند. از خواب بیدار میشوند. میگویند: آقا من چنین خوابی دیدم. میگویند: بیبی تو یک پسر به دنیا میآوری و اسمش را هم میگذاری علی. گذشت و گذشت و گذشت و یک پسر به دنیا آمد.
◽️اول آقا رضای صدر، بعد صدیقه صدر، بعد علی صدر، بعد آقا موسای صدر، بعد طاهره خانم صدر، بعد کاظم صدر که فوت کرد، بعد از کاظم منصوره صدر، بعد از منصوره، بتول، بعد بتول زهرا، بعد زهرا فاطمه، بعد از فاطمه، رباب. چندتا شدن؟ ۱۰ تاییم انگار. آقا رضا در مشهد دنیا آمد. من بچه نجفم، آقا موسی بچه قم است و بقیه هم دیگر قماند.
◽️علت اینکه ما چندتای اول هر کدام یکجا به دنیا آمدیم این است که تا قبل از اینکه به دعوت آقای حائری در قم مستقر شوند، چندبار محل اقامتشان را بین مشهد و نجف تغییر دادند.
◽️ازدواج آقا موسی یادم هست؟ این چه سوال عجیبی است. آقا موسی انیس و مونس من بود. همه چیزش یادم است. رفتند خواستگاری و صحبت کردند و به سلامتی قبول کردند. البته همهمان در نبود آقام متاثر بودیم. ولی الحمدالله خوب برگزار شد... من بچه آخوندم. همه جور چیزی در زندگیام دیدهام. الحمدالله هیچ چیزی برایم تازه نیست. اگر بگویم کجاها را دیدهام تعجب میکنید. الحمدالله، خدا سالم نگهم داشته... واسطه ازدواج آقا موسی کی بوده؟ نمیدانم. خودم، بله... آن موقع ازدواج کرده بودم و به اندازهای که لازم بود به آقا موسی توی برنامههاش کمک کردم. موسی خودش خیلی خوب بود. کم نظیر بود...
◽️من و موسی از دو سه سالگی با هم در یک اتاق بودیم تا... سفر لبنان. این زندگی را هیچ کس نمیداند و به هیچ کس هم نمیگویم، یک تکهاش را فقط به حورا، بس که التماس کرد، گفتم. موسی اگر بود، یک فیلسوف مسلم بود و اگر نجف میماند، اگر قم میماند، یک مرجع مسلم بود.
◽️موسی کارهایش را کرد و حرکت کرد و به لبنان رفت. کتابی دارم که حرکت به لبنانش را دقیقا نوشتهام. آقا موسی وقتی به لبنان وارد میشود، شیعه کلفت، نوکر، درباره، پیشخدمت و چاکرم، مخلصم بودند. آقا موسی شروع کرد به اجرای برنامهای که خودش تنظیم کرده بود در لبنان و من هم مرتب در تماس بودم و برنامههایش را میدانستم.
◽️خیلی فشار رویش بود. خیلی آنجا زحمت کشید، اما تنها بود و همه با او مخالف بودند.