روایت دکتر محمدرضا خجسته از دیدارهایش با شهید دکتر مصطفی چمران
دکتر محمدرضا خجسته پیش از انقلاب اسلامی عضو اتحادیۀ انجمنهای اسلامی دانشجویان اروپا و تحصیلکردۀ آلمان بوده است. او در همین دوران در یک جلسه با امام صدر و در چند نوبت با شهید چمران دیدار کرد و در خرید تجهیزات مدرسۀ فنیوحرفهای جبلعامل همراه چمران بود.
آنچه در پی میآید، بخشهایی از مصاحبۀ مفصل گروه تاریخ شفاهی مؤسسۀ فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر با دکتر خجسته است که به مناسبت سالگرد شهادت دکتر مصطفی چمران تقدیم میشود.
دکتر چمران را اولین بار کجا ملاقات کردید؟
آقای چمران گاهی در سمینارهای اتحادیۀ انجمنهای اسلامی دانشجویان اروپا شرکت میکرد. ما ایشان را در همین سفرها میدیدیم. ایشان خاطرات زیبایی از خودش برای همه باقی میگذاشت.
آیا در این سفرها دربارۀ موضوع مقاومت و عملکرد گروههای فلسطینی هم صحبتی میشد؟
گاهی بحثها و نگرانیهایی دربارۀ عملکرد گروه الفتح مطرح بود. مثلاً خیلی از دوستان برنامههای الفتح را نمیپذیرفتند. یکی از نکات حساسیت برانگیز این بود که مبنای ایدوئولوژی اسلامی برای این این گروه مطرح نبود، در حالیکه افرادی مانند امام موسی صدر معتقد بودند که ایدئولوژی دینی برای مبارزات لازم است. این مسائل گویا تنشهایی نیز ایجاد کرده بود. بیشتر این مسائل را شهید دکتر چمران برای ما تعریف میکرد و مراقب بود تا مبادا این بحثها موجب ناامیدی دوستان از مقاومت فلسطینی بشود و یا دربارۀ لبنانیها ذهنیت منفی پیدا کنند. وقتی صحبت میکرد مسائل موشکافانه بررسی میکرد و اگر اختلاف نظری هم بود، یکی یکی توضیح میداد و میگفت: این مسائل حل شدنی است. وقت کافی میگذاشت تا همه صحبتها مطرح بشود.
ارتباط شما به همین گفتوگوها و گزارش از لبنان محدود می شد؟
خیر. حضور ایشان فقط برای بیان گزارش نبود. شاید باورتان نشود که نگاه کردنش هم معنا داشت. غذا خوردنش نمونه بود. لقمه گرفتنش عالمی داشت. فکر میکردید تمام حرکاتش تنظیم شده و با کامپیوتر میزان کردهاند و طبق همان عمل میکند. رعایت این آداب ملکۀ وجودی او بود. در برابر سختیها قدرتمند و مقاوم بود. مثلاً سه شب سمینار بود و خواب به چشم او نمیرسید. بچهها را متحیر میکرد. البته حرکتهای خاصی برای افزایش تمرکز و رفع خستگی انجام میداد و به ما هم سعی کرد یاد بدهد که موفق به یادگیری نشدیم. از همه مهمتر ارتباط دوستانهای بود که با بچهها برقرار میکرد. مثلاً یکی از شاهکارهای مرحوم چمران این بود که در طول جلسه به همه نگاه میکرد. این کار مشکل است. یعنی بعد از سخنرانی همه احساس میکردند در طول صحبت به تک تک آنها نگاه میکرده. درحقیقت با همه در ارتباط بود. حتی اصرار داشت که او را مصطفی صدا کنیم. اما ما او را دکتر صدا میکردیم. به هرحال شخصیت ممتاز و متفاوتی داشت. به نظر من آدم عادی نبود.
غیر از شرکت در سمینارهای اتحادیه برنامه دیگری هم داشت؟
بله. دکتر چمران وقتی به آلمان میآمد کارهای دیگری هم داشت. مثلاً یکبار قصد خرید دستگاه تراش برای مدرسۀ فنی و حرفهای شهر صور لبنان را داشت که مدیر آن بود. من و آقای دکتر نواب همراهشان رفتیم و دستگاهها را سفارش دادند. یادم هست که دستگاههای خاصی هم میخواست و آنجا پیدا کردیم. حتی یادم هست در اتحادیه بر سر مسائل تشکیلاتی اختلافاتی داشتیم که وقتی جریان را تعریف کردیم مقداری به ما نگاه کرد و گفت: «پاشید برید دنبال کارتان» و تمام شد یعنی با یه نگاه همه چیز را حل میکرد.
از نکته سنجیهای ایشان چیزی را به یاد دارید؟
آقای چمران آدم منظم و منضبطی بود. مثلاً برای دیدن دستگاههای تراش قراری گذاشته بودیم، من گفتم: حالا عجله نکنید. گفت: نه، خواهش میکنم طوری برویم که سر وقت آنجا باشیم. که رفتیم و اتفاقاٌ آنها نبودند. در نیم ساعتی که وقت بود کمی با هم قدم زدیم. یادم هست پشت ویترین یکی از مغازهها چند تا شکلات بزرگ شبیه کوه بود. من همینطور اشاره کردم و گفتم این شکلاتها خیلی خوشمزه است. بعد در حال حرفزدن بودیم که ما را کشاند به داخل مغازه و همان شکلات را خرید و یک تکهاش را خودش خورد و بقیه را به من داد و گفت: من بیش از این نمیخورم و تو هر چقدرش را که میخواهی بخور و نخواستی دور بینداز. گفتم: نه میخورم و گذاشتم تو جیبم. حالا این رفتار را مقایسه کنید با دیگران که مثلاً میگفتند شکلات چیه! برو دنبال کار و تلاش! اصلاً این رفتارها با شأن مبارزه همخوانی ندارد. این برخوردها خیلی برایش عادی بود. گاهی درباره دکوراسیون هم نظر میداد. یعنی کسی که از دلِ مبارزه و مقاومت در جنوب لبنان میآمد به همه چیز توجه داشت. متأسفانه زمان برای شناخت تمام ابعاد وجودی ایشان کم بود، ولی در همه زمینهها صاحبنظر و تاثیرگذار بود و همه نشأت گرفته از روح و روان متعالی و نیت پاک ایشان بود که مطمئناً مشمول عنایتهای الهی قرار داشت.
آیا بعد از انقلاب هم ایشان را دیدید؟
انقلاب که شد و ایشان به ایران آمدند. یکی دو بار بیشتر قسمت نشد که ایشان را ببینم. ولی به خاطر دارم بار اولی که خدمتشان رفتم کمی احساس نگرانی داشتند. البته هنوز وارد جنگهای چریکی نشده بود. یکبار هم برای مسائل اتحادیه و بچههای خارج از کشور خدمتشان رسیدیم. با ایشان مشورتهایی داشتیم اما معلوم بود از این کارها و سمتها خوششان نمیآمد. یعنی ارتباطی به اینگونه عوالم نداشت و بعد چه زیبا وارد معرکه جنگ شد و به شهادت رسید.
روند خرید دستگاهها چگونه بود؟
هشت عدد دستگاه بود که پروفرمهای السی را از لبنان باز کرده بودند، حالا از چه طریقی نمیدانم. ایشان میگفت: قصد داریم کارهای حساس و دقیقی انجام دهیم که نیاز به تراشهای میکرو میلیمتری دارد. دو دستگاه مستقیماً به مدرسۀ فنی صور در جنوب لبنان منتقل شد. دکتر میگفت دانشآموزان برای ساخت بعضی از قطعات و ابزارها و وسائل جنگی باید کار بکنند و یکی از اهدافش این بود. در آن سفر دو نفر از بچههای لبنانی هم همراهشان بودند که مأموریت خاصی داشتند. یکی از آنها را ما اصلاً ندیدیم. روز آخری که برمی گشتند او را دیدیم.
پس آنها دنبال کارهای دیگری بودند؟
کارهای مختلفی که مرتبط با امور لبنان بود. ما هم آن زمان به خودمان اجازه نمیدادیم زیاد بپرسیم. فکر میکنم وسایلی میخواستند برای لبنان تهیه کنند که از راههای رسمی امکان تهیه آنها نبود.
تسلط دکتر به لحاظ فنی دربارۀ دستگاههایی که می خواستند بخرند چگونه بود؟
یکی از ویژگیهای عجیب این انسان اظهارنظر در همۀ زمینهها بدون تپق زدن بود. واقعاً کارشناسی میکرد و در این دستگاهها مهارت داشت. گاهی چنان کارشناسی میکرد که طرف گیج میشد که به چه چیزی نگاه میکند. حتی در اظهارنظرهای سیاسی نیز کارشناس بود.
رابطه چمران و امام موسی صدر را چگونه دیدید؟
متأسفانه فرصتی پیش نیامد که بتوانم هر دو بزرگوار را باهم ببینم. امام موسی صدر را یکبار در آلمان دیدیم و در آن سفر مرحوم چمران همراهشان نبود. ولی این را بارها شنیده بودیم که امام موسی صدر عنایت خاصی به ایشان دارند. در نقطه مقابل هم میدیدیم دکتر چمران اگر پنج کلمه سخن میگفت ششمین کلمه را با اسم امام موسی صدر تزئین میکرد. یعنی عشق عجیبی به امام موسی صدر داشت. گاهی بچهها سوال میکردند چرا این قدر به امام موسی صدر حساس هستید؟ گاهی بچهها در جمع خودمانی که داشتیم میگفتند این قدر امام موسی صدر؛ امام موسی صدر نکن او پاسخ میداد که شما ایشان را نمیشناسید.
یعنی میخواست بگوید اگر من چمرانم و این کارها را میکنم و به اینجا رسیدهام، مدیون امام موسی صدر هستم. البته این را صریحاً نمیگفت ولی از بیانش پیدا بود. حال از چه دیدگاهی بیان میکرد نمیدانم، ولی اصل حرفش این بود که امام موسی صدر گفتنِ من یک حرف معمولی نیست. واقعاً به امام موسی صدر عشق میورزید و او را در جایگاه الگوی عالی در همه زمینهها قبول داشت. وقتی دربارۀ امام موسی صدر صحبت میکرد همۀ حرکات و سکنات امام موسی صدر و اینکه چه جور با مردم رفتار میکند و مردم لبنان چه وضعیتی دارند را با دقت توضیح میداد. وقتی رفتار امام صدر را در بین محرومین لبنان مطرح میکرد، بچهها همه متأثر میشدند.
او توضیح میداد که چقدر شیعیان لبنان محروم بودند و مبارزات امروز مدیون تلاشها و حضور امام موسی صدر است. شهید چمران عاشق کردارها و رفتارهای امام صدر بود. در مجموع میتوانم به شما بگویم که امام موسی صدر مکملی بود برای مرحوم چمران و شاید هر کسی لیاقت چنین مسائلی را ندارد و شاید هم بگوییم که اکمال متقابل بود. یک آرامشی هم چمران برای امام موسی صدر داشت.