خاطرات رباب صدر، خواهر امام موسی صدر از ماه رمضان و شبهای قدر در کنار برادرش
من خیلی بچه بودم که آقا، پدرم، از دنیا رفتند و به ماه رمضان با ایشان نرسیدم ولی از خواهرهایم شنیدم که در شبهای ماه رمضان نزدیک افطار خیلی سفارش غذا و شربت بچهها را میکردند و خودشان میآمدند و مراقب بودند که همۀ بچهها سرسفره باشند و بعد به آسمان نگاه میکردند زمان افطار را اعلام میکردند و بعد از اینکه افطار میکردند به سراغ نمازشان میرفتند.
بعد از پدرم اخوی من، امام موسی صدر، خیلی به من عنایت داشتند و خیلی مواظب من بودند همیشه لطف ایشان و محبتهای ایشان شامل حال من بود و محبتهای خودشان حالت خاصی برای من داشت. من کوچک بودم که از ایران به لبنان رفتم.
ایام ماه رمضان که اخوی در لبنان بودند خیلی اصرار داشتند که خودشان شخصاً برنامههای ماه رمضان را اداره کنند. شبهای عادی دعای افتتاح را میخواندند و بعد آن را شرح میدادند و تفسیر میکردند. جوانان را تشویق میکردند که هرشب یک نفر در مورد ماه رمضان صحبت کند، و به این ترتیب تلاش میکردند که جوانها در مسیر درست راه خود را پیدا کنند.
شبهای قدر که مراسم خیلی زیبا بود خودشان شخصاً دعای جوشن را میخواندند، سورههای قرآنی که مخصوص شبهای قدر است میخواندند، خودشان قرآن سر میگرفتند و دعا میخواندند.
مراسم شب قدر در نادی امام صادق در صور برگزار میشد که سالن بزرگی داشت و هیچ وسایل گرمایشی نداشت. یک سال که ماه رمضان در زمستان بود هوا بسیار سرد بود. در حالیکه اخوی دعا میخواندند من برایشان روی کاغذ نوشتم خواهش میکنم کوتاهتر بخوانید من خیلی احساس سرما میکنم. اما برادرم در جواب عبایشان را برایم فرستادند و گفتند خودت را با این عبا گرم کن که از این هم طولانیتر میشود.