در این مراسم یک دفعه قذافی آمد. همین که قذافی آمد، مصطفی بلند شد و رفت سمت قذافی ولی همان عبدالحلیم خدام و بقیه شخصیتهایی که بودند نگذاشتند برود و مصطفی را گرفتند...
یادم هست در سفری که در الجزایر بودیم و روز پیروزی انقلاب الجزایر بود، (آن وقت آقای بازرگان نخستوزیر ایران بود، و مصطفی وزیر دفاع بود. من لبنان بودم و ایشان ایران بود. زنگ زد و گفت غاده من دارم به الجزایر میروم و تو هم بیا. که من از لبنان به الجزایر رفتم. آنجا مصطفی بود و بازرگان بود و آقای یزدی هم بود که آن موقع وزیر خارجه بود. سفارت ایران در الجزایر از من استقبال کرد و من به آنجا رفتم) در الجزایر مراسمی رسمی و رژۀ ارتش و اینها بود و یادم هست همه نشسته بودند و عبدالحلیم خدام هم که آن وقت وزیر خارجه سوریه بود، حضور داشت.
در این مراسم یک دفعه قذافی آمد. همین که قذافی آمد، مصطفی بلند شد و رفت سمت قذافی ولی همان عبدالحلیم خدام و بقیۀ شخصیتهایی که بودند، نگذاشتند برود و مصطفی را گرفتند... این را هیچ وقت یادم نمیرود. و بعد سربازها آمدند و داشت تشنج ایجاد میشد. و بعد هم که قذافی را از هتلی که ما در آن بودیم، به جای دیگری بردند...
مصطفی رفت با بومدین* هم صحبت کرد و عصبانی هم شده بود. به من گفت من فقط آمدهام الجزایر برای مسئلۀ آقای صدر. اصلاً در آنجا مصطفی کاری به کار دیگران نداشت، دیگران دنبال کار خودشان بودند و مصطفی دنبال ماجرای آقای صدر بود. به بومدین گفته بود که شما آقای صدر را فرستادید لیبی و مسائل دیگری... این اولین بار است که به این خاطرات فکر میکنم. من این ماجرای الجزایر را اصلاً تا به حال یادم نبودو به همین علت ممکن است خیلی چیزها هنوز یادم نیامده باشد.
------
* هواری بومدین، رهبر متوفی الجزایر که امام موسی صدر به پیشنهاد وی به لیبی سفر کرد.