اگر بخواهید با یک مسیحی دوست شوید اگر بگویید که من یک شیعه هستم و تو یک مسیحی همین جا ارتباط قطع میشود و حرفی باقی نمیماند اما اگر بگویید من یک انسانم و تو یک انسان. این میشود یک نقطۀ مشترک.
امام موسی صدر تأکید میکردند اگر بخواهید با کسی ارتباط برقرار کنید باید دنبال نقاط مشترک برای این ارتباط بگردید. و در این مورد مثال میزدند که اگر شما یک آپارتمان اجاره کنید ممکن است همسایه روبروی شما میوهفروش باشد. با خودتان میگویید او تاجر میوه است و من مثلاً دبیر ادبیات هستم چه حرفی دارم با او بزنم. و با این تفکر همیشه از هم دور میمانید. اما اگر یک کم حوصله به خرج دهید و یک ارتباط کوچک برقرار کنید متوجه میشوید که دهها مسأله هست که بین شما دو نفر ارتباط برقرار میکند. ممکن است تیم فوتبال شما یکی باشد، تاجر میوه الزاماً همیشه در حال میوه فروشی نیست امکان دارد به موسیقی یا نقاشی هم علاقهمند باشد و با شما در این زمینه علائق مشترکی داشته باشد.
پس شما اول رابطه برقرار کن و بعد که این رابطه ایجاد شد به سراغ نکات مشترکی که میتواند دوستی شما را محکم کند برو.
آسید شوخ بود و من با ایشان نزدیک بودم. در آن زمان کتاب آیین دوستیابی دیل کارنگی منتشر شده بود من به ایشان گفتم شما از آیین دوستیابی برای ما بگویید. و ایشان با کمال خوشرویی میگفتند: اگر میخواهید با کسی دوست شوید از کوچکترین خصوصیت شروع نکنید و از بزرگترین آن آغاز کنید. مثلاً اگر بخواهید با یک مسیحی دوست شوید اگر بگویید که من یک شیعه هستم و تو یک مسیحی همین جا ارتباط قطع میشود و حرفی باقی نمیماند اما اگر بگویید من یک انسانم و تو یک انسان. این میشود یک نقطۀ مشترک. بعد میپرسیم هدف تو در زندگی چیست؟ هدف هر دو نفر تکامل است و همۀ ما در راه رسیدن به خدا هستیم. آیا خدای من قرمز است و خدای تو آبی؟ نه پس خدای هر دوی ما یکی است.
ما در انسانیت و هدف با هم مشترکیم. پس اختلاف ما در چیست؟ در راه و وسیله ممکن است یک نفر هواپیما را انتخاب کند و دیگری دوچرخه. در این جدلی نیست و باید دربارۀ راه و وسیله بدون تعصب با هم بحث کنیم تا به نتیجه برسیم کدام راه نزدیک است و کدام وسیله بهتر.
منبع: مصاحبه گروه تاریخ شفاهی مؤسسه امام موسی صدر با آقای علی آب شناس