روایت چمران از مخالفین امام موسی صدر در نامهای که به صادق طباطبایی نوشته است.
بسم اللّه
صادق عزيزم! قربانت گردم! سلام گرم و آتشين مرا بپذير! دلم خيلي برايت تنگ شده و اين چند روزه همواره به ياد تو بودهايم. ... اينجا هستند و آخرين لحظات سپری ميشود گرچه فرصتي نداشتم آنها را به مقدار كافي ببينم. فقط يكبار آنها را به نبعه و تل الزعتر بردم تا نمونههای وحشيگيری عصر علم و تمدن را ببينند و برای دوستان خود به ارمغان بياورند.
راستي كه [وضع] تل الزعتر و نبعه گريهآور است، در تل الزعتر مقاومت ميبينيم و مبارزه و سرسختي و شكست شرافتمندانه، در نبعه حزن و غم مظلوميت، سرقت و تخريب از روی كينه و چقدر وحشيگيری ... دو نمونه كه بيننده را ميلرزاند و آدمي را به گريه مياندازد ... يك شب هم آنها به صور آمدند و مقداری مدرسه را تماشا كردند و بعضي اسلايدها را ديدند و خلاصه جای شما خيلي خالي بود.
به هر حال اميدوارم كه در امتحانات خود موفق شوی و برای اكمال راه تكاملي خود بيشتر آماده شوی و بعد به لبنان بيايي و كمي همديگر را ببينيم.
لابد ميداني كه مسيحيان متطرف [افراطي] دست راستي برای مبارزه با آقای صدر خيلي تلاش ميكنند، حركت محرومين را حركت مغبونين مينامند. در دههای جنوبي كه فتح كردند به دنبال أمل ميگشتند كه بكشند زيرا فقط أمل در جنوب به آنها ضربه زده است. راستي كه فقط أمل و امام صدر توانستهاند مسير جنوب را عوض كنند. جنوب ميرفت كه به پشتيباني اسرائيل زير سيطره مسيحيان درآيد و بعد از سقوط طيبه، دههای جنوب يكي بعد از ديگری به دست كتائب ميافتاد، ولي ايستادگي جوانان أمل و شهادت پنج نفر از آنها، طايفه شيعه را تكان داد و بعد از انتقاد امام از حافظ اسد، سوريه رسما موقف [موضع] گرفت و ضد كتائب نيرو فرستاد، و مسيحيان و اسرائيليان شكسته شدند و با تلفات زياد عقب نشستند.
و مسيحيان سبب شكست خود را در موقف تاريخي امام صدر ديدند و شروع به حمله و دشمني با او نمودند كه يكي از تظاهرات آن ايجاد يك سازمان جديد شيعي برای پر كردن خلأ رهبري شيعه است. محسن سليم به پشتيباني بشير جميل وارد معركه شدهاند و راديو و تلويزيون و دستگاههای چپ و راست نيز آنها را بزرگ ميكنند، رئيس جمهور لبنان آنها را ميپذيرد تا به نمايندگي شيعه درباره جنوب با رئيس مذاكره كنند و حتي شيخ حسن خالد مفتي سنيها نيز آنها را ميپذيرد تا به نام شيعه سخن بگويند و راستي كه اينها هنوز كافي نيست كه گمراه شده و منافقها و دشمنهای صدر چشم باز كنند و حقايق روشن را ببينند.
اينها خفقان گرفتهاند و الان هجوم بر صدر از اين ناحيه است كه چرا او با فلسطينيها همكاري ميكند؟ چرا دم از مقاومت فتح ميزند؟ و گروه گروه از لبنانيان به اين علت به او حمله ميكنند و يا به دشمنان او ميپيوندند و از طرف ديگر، احزاب چپ و جناح چپ مقاومت همچنان به صدر فحش ميدهند، تهمت ميزنند دروغپراكني ميكنند، و خجالت نميكشند كه بعضي از آنها حتي اتهام ميزنند كه شهداي أمل در صف كتائب بودهاند و بهدست مقاومت [فلسطين] كشته شدهاند. و عجيب اينكه مقاومت هم حرفي نميزند، جوابي نميدهد و نميخواهد با چپ درگيري به عمل آورد و چقدر بزرگي ميخواهد! چقدر بخشش! چقدر بلندنظری از طرف صدر كه همه اين بيعدالتيها و اين ظلمها و اين جنايتها را ببيند و باز هم در خط اساسي خود بماند و دم از مقاومت بزند و براي دفاع از مقاومت با كتائب بجنگد و شهيد بدهد و دشمني مسيحيان را به خود بخرد و همه عالم را، از چپ و راست ضد خود برانگيزد و به فكر سياستمداری نيفتد.
مصالح خود را، نام خود را، منافع طايفه خود را سلامت و حيات خود را و همه چيز خود را بهخاطر هدف فدا كند و يك ذره از راه خود منحرف نشود و تحت تأثير دوست و دشمن قرار نگيرد. عكسالعمل انجام ندهد، با ديدی خدايي به دنيا و آنچه ميگذرد نگاه كند و از سلسله ارزشهای خدايي قدمي فراتر ننهد ... راستي كه ظرفيت و شخصيت ميخواهد، فداكاری و بلندنظری ميخواهد، عشق و عرفان ميخواهد، احتياج به چيزهايي دارد كه در چنته دنياداران و دنياخواهان نيست ...! خدا نگاهبانش باد ...!
از حال من بخواهي بد نيستم، هنوز زندهام و اين خود معجزه است كسي كه همه روزه به دريای مرگ فرو ميرود، كسي كه زير رگبار گلولهها زندگي ميكند، كسي كه دشمنان به قتلش كمين كرده و همهجا دام افكندهاند... و باز هم اين آدم زنده باشد راستي كه معجزهای است و گاهي احساس كردهام كه من به سوی مرگ ميتازم و مرگ از من ميگريزد.
در كشمكش زندگي فرصت ندارم فكر كنم چه ميگذرد و اين خود نعمت بزرگي است و راستي كه نميدانم خدای را چگونه شكر كنم كه وقتي و فرصتي برای فكر كردن برای من نگذاشته است، زيرا دردها و غمها غيرقابل تحمل بود ... اما در كوران زندگي و كشمكشهای حيات، گويي كه خواب و خيال است، گويي كه چرخ فلك به سرعت ميچرخد و در ميان طوفانها و رعد و برقها و شلوغي و پلوغي، آدمي مات و مبهوت شده است و نميداند چه ميگذرد؟ و چه ميشود؟ و به كجا ميرود؟ و سرنوشت چه تيري به كمان كشيده است؟ فقط ميبينم كه تاريخها و سرگذشتها و فراز و نشيبها ميآيند و ميروند و ما همه را در خواب و خيال ميبينيم ... نميدانم ... شايد وقتي از اين خواب و خيال برخيزيم كه قدم به صحنه مرگ بگذاريم و تازه حقايق را بفهميم.
سلام مرا به همه دوستان برسان
دوستدار تو مصطفي