قضیه، ذراره زهرا هستند و فقر و فلاکت در آن منطقه به حدی است که این بیچارهها در شرایط بسیار نامطلوبی زندگی میکنند، واسطه قضیه هم پسر پیغمبر و شخصی مثل امام موسی صدر است که شهادت ایشان برای من شهادت عدلین است و خلاصه قضایا از این قرار است. اینها هم نهایت لطف را کردند و ارقام نجومی جمع شد
.. آشنایی من با ایشان قبل از وقتی بود که به لبنان بروند و عهده دار آن مسئولیتها شوند و زمانی که قم بودند و یا ما ایشان را در تهران زیارت میکردیم. تا اینکه ایشان به جنوب لبنان رفتند و مشغول انجام کارها و خدمات ارزنده و زیر بنایی برای شیعیان آنجا شدند.
یک مرتبه تلفن زدند که وضع اینها در شرایطی است که من باید شبانه روز دستمال به دست بگیرم و گریه و زاری کنم و خلاصه باید به اینها رسید. گفتم تا کنون آنچه برای من میسر بوده مضایقه نکردهام ولی الآن ناگزیریم که یک برنامه وسیعتر بگذاریم که انشاءالله این ذراره زهرا از تهی دستی نجات بیابند.
در آن زمان آیت الله العظمی خوئی حرف آخر را در نجف میزد و ید مبسوطی داشتند. وکیل تام الاختیار ایشان مرحوم حاج آقا رضا لطفی بود و کارهای اینجا را از ناحیه آقای خوئی اداره میکرد و نهایت لطف را هم به من داشتند. یک روز من ماجرا را مبسوطاً به آقای لطفی گفتم و ذکر کردم من از شما میخواهم این همشهریهای آذریتان را گلچین کنید و در منزلتان عصرانه بدهید؛ ما به آنجا بیاییم بلکه تحریک عواطف کنیم و برای این فرزندان زهرا در جنوب لبنان که تحت زعامت آقای موسی صدر هستند کاری بکنیم؛ ایشان هم با لطف خاصی که داشتند این کار را کردند.
ما هم ده پانزده نفر از خودمان و او هم ده، بیست، سی نفر از آذریها را دعوت کردند. از آقای فلسفی هم خواهش کردم و به ایشان گفتم شما زبان ملت و زبان اسلام هستید و ما چنین جلسهای را به سرپرستی آقای لطفی تشکیل میدهیم و مقدمتاً عنوانی را میگوییم و بعد هم من شأن نزول جلسه را میگویم و کار انجام میشود.
جلسه که تشکیل شد گفتیم که چندی پیش آقا موسای صدر که هر هفته تلفن میزند، تلفن زده و وضع اسف بار علویان و ذراره زهرا را در جنوب لبنان گفتهاند و من بر این شدهام که از جناب لطفی بخواهم دوستان و آشنایان متمکن را دعوت کنند و ما قضیه را بگوییم انشاءالله که کمک حسابی نسبت به آنجا انجام شود.
حدیثی خواندیم و گفتیم الآن این موقعیت حاصل شده است. قضیه، ذراره زهرا هستند و فقر و فلاکت در آن منطقه به حدی است که این بیچارهها در شرایط بسیار نامطلوبی زندگی میکنند، واسطه قضیه هم پسر پیغمبر و شخصی مثل امام موسی صدر است که شهادت ایشان برای من شهادت عدلین است و خلاصه قضایا از این قرار است. اینها هم نهایت لطف را کردند و ارقام نجومی جمع شد و در آن روز که قبل از انقلاب بود و دلار شش هفت تومان، بیش از بیست و سه میلیون تومان جمع آوری شد که خود رقمی بود. ما اینجا جنسهایی خریدیم و از آنها میپرسیدیم و کامیون کامیون میفرستادیم به لبنان. در آن زمان هم از حالا سهل و سادهتر بود؛ جنگ و جدالی نبود و هنوز انقلابی نشده بود.
منبع: مصاحبه بخش تاریخ شفاهی موسسه امام موسی صدر با آقای موسوی آل طعمه