ایشان میگفتند که من میدانستم که در این قضیه فحش خواهم خورد، اما خودم را فدا کردم تا روحانیت زیر سؤال نرود و این بچهها که کم هم نبودند، پایگاه روحانی خود را ازدست ندهند.
من در سال ۵۶ سفری تحقیقاتی به کشور مصر داشتم. ازطرف دانشگاه مأمور بودم تا از امکانات دانشگاهی آنجا بازدید به عمل آورم. در بازگشت به ایران به لبنان رفتم و خدمت آقای صدر رسیدم. این قضیه درست بعد از فوت مرحوم شریعتی بود.
همانطور که میدانید جسد ایشان در سوریه با احترام زیاد تشییع و دفن شده بود. این مسئله به محافل ولایی ایران و قم و تهران بسیار برخورده بود که چرا باید آقای صدر در تکریم شخصی که به اصطلاح این انحرافات اخلاقی را نسبت به ولایت داشته است، چنین مراسمی به پا کند.
حقیقت آن است که دراصل من برای این، سفرم را به لبنان کشاندم که در مورد این مسئله با آقای صدر مذاکره نمایم. روز تاسوعا و یا عاشورا بود. همراه آقای صدر به مدرسهای از شیعیان رفته بودیم که در آنجا مراسم عزاداری برپا بود. چندنفر سخنرانی کردند. یادم هست که آن روز یاسرعرفات هم آمده بود. به ایشان گفتم که در ایران بسیار از شما گلهمند هستند و بسیاری از دوستان نزدیکتان هم اعتراض دارند که چرا شما اینگونه عمل کردهاید؟
آقای صدر در جواب گفتند که وقتی مرحوم دکترشریعتی فوت کرد، هیچ کدام از رهبران روحانی اقدامی نکردند و حتی پیام تسلیتی برای پدر پیرشان (مرحوم استاد محمدتقی شریعتی) نیز ارسال نگردید. من دیدم که پیرامون این مرد را جوانان مسلمان و انقلابی و تحصیلکرده که با اسلام رابطه جدید برقرارکرده بودند، فراگرفتند و این نوع رفتار برای چنین نیروهای جوانی که درحقیقت با الهام از دکترشریعتی فعالیت میکردند، قابل هضم نیست و نزدیک است که این نیروهای جوان عکسالعملهای ناخوشایندی را نسبت به روحانیت نشان دهند. این وضعیت برای من قابل قبول نبود. ایشان میگفتند که من میدانستم که در این قضیه فحش خواهم خورد، اما خودم را فدا کردم تا روحانیت زیر سؤال نرود و این بچهها که کم هم نبودند، پایگاه روحانی خود را ازدست ندهند.
منبع: خسروشاهی، سید هادی، یادنامه امام موسی صدر ج ۱، تهران، مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر، ۱۳۸۷، ص۱۵۹