امام موسی صدر بینش و منش را یگانه میپندارد، همانگونه که میاندیشد عمل میکند، اگر تعامل میکند، گفت وگو میکند، به کلیسا میرود و سخنرانی میکند، با مسیحیان حشر و نشر دارد، تلاش میکند تا از فردیترین عبادات، اجتماعیات را استخراج کند، بدین سبب است که فهم امام صدر از اسلام، همین را اقتضا میکند.
چهاردهم خرداد، تبریک و تسلیت را با هم دارد، تسلیت به خاطر عروج رهبر والامقام، سید روح الله موسوی خمینی و تبریک برای قدم به هستی نهادن رهبر مجاهد و فرزانه، سید موسی صدر.
وجود و حضور هر دو سید، انقلاب خیز و حرکت آفرین بوده، هر دو صدرند و در تاریخ معاصر مسلمانان بر صدر نشستهاند. غم و شادی ما نیز در این روز از یک جنس است، غم از دست دادن چونان رهبری مجتهد به شادی دل سپردن به امام مقاومت، سید موسی صدر، پیوند مبارکی خورده و خدای حکیم و منان را سپاس که بندگانش را محروم از رهبرانی شایسته نگردانده است.
دلایل متعددی برای کشش و کوشش مسلمانان برای نزدیک شدن به رهبران دینی و شخصیتهای ایشان وجود دارد. به نظر میرسد در این زمینه، امام موسی صدر در درون خود گوهری را حفظ کرده و پرورش داده تا توانسته است علاوه بر مسلمانان، پیروان سایر مکاتب همچون مسیحیان را به سمت خود جذب کند، گوهری که در ظاهر نماینده تناقضی است اما در باطن از یک منبع سرچشمه میگیرد. آن گوهر را میتوان اینگونه معرفی کرد که چگونه فردی میتواند از نظر اسلوب فکری و عقیدتی، پولادین و قرص و محکم باشد، و در عین حال در عمل منعطف، تعاملی و پذیرای تمامی انسانها با عقاید مختلف باشد و به راحتی بتواند گفت وگو کند.
شاید خیلیها دستیابی به عقیده راسخ و والا را در زهد اجتماعی بدانند، در دوری از کسانی که به زعم آنان از دین دورند و با این دوری، خود را پاک نگه دارند و شاید خیلیها هم اتخاذ خط فکری مشخص را مغایر با پذیرش تکثر و تعامل با همه بدانند، اما به صراحت میتوان گفت هیچ کدام از این خیلیها، امام صدر نیستند، امام صدر دسته سوم است و همین امر این پیشوای شیعیان لبنان را بر صدر نشانده است.
امام موسی صدر بینش و منش را یگانه میپندارد، همانگونه که میاندیشد عمل میکند، اگر تعامل میکند، گفت وگو میکند، به کلیسا میرود و سخنرانی میکند، با مسیحیان حشر و نشر دارد، تلاش میکند تا از فردیترین عبادات، اجتماعیات را استخراج کند، بدین سبب است که فهم امام صدر از اسلام، همین را اقتضا میکند، اسلام وی، اسلامی اجتماعی است و در ایمان وی ریشه دارد.
نکته حائز اهمیت دیگر آن است که در جامعه امروز ما هستند بزرگانی که به تعبیری تفنگ وجودیشان پر است و داشتهها و یافتههایی دارند که نیاز نسل جوان است، اما این قدرت فکری، همنشین قدرت انتقال و ظرافتها و خلاقیتهایی برای جذب مخاطب نشده است. به بیان دیگر، علم هست اما ذوق نیست، علم هست اما هنر نیست و این در شرایطی است که مخاطب هم هست و روحیه پرسشگری، اما مردی که بیاید و بگوید: «ما در اینجا در هفته متجاوز از هفت ساعت با جوانان سرو کله می زنیم، به آنان گفته ام که درها را می بندیم و دهان ها را می گشاییم» نیست و چقدر جای او و سبک او در زمانه ما خالی بوده و احساس میشود.
کاش حالا که به زاد روزش نزدیک میشویم، خودش دوری و دوستی را به دوستی با دو دست پر مهرش خاتمه دهد.