مصطفی غفاری: رباب صدر، امروز در پی گسترش دامنه فعالیت و اثرگذاری مؤسسات از صور به بیروت و دیگر نواحی لبنان است؛ مؤسسهای که میخواهد ایده و نگاه مردم را نسبت به شیعه عوض کند. چنین انگیزهای با گذشت اینهمه سال از ربوده شدن امام، ستودنی است.
قاب یک: اولینبار که نامی از سید موسی صدر شنیدم هنگام تماشای مستند «سردار عشق» بود؛ کاری از گروه روایت فتح درباره زندگی شهید چمران. در بخشهایی از مستند که به حضور چمران در لبنان مربوط میشد صحبت از امام صدر هم به میان میآمد و بیش از همه، یک بانوی میانسال با پوششی شبیه زنان لبنانی که البته فارسی را روان صحبت میکرد، از این رابطه سخن میگفت.
مدتها گذشت و گمان میکنم اولین کتابی که درباره امام خواندم، کتابچهای به نام «موسی صدر» بود که انتشارات کتاب دانشجویی بهصورت متن مینیمال چاپ کرده و روی جلد آن تصویر چهره آقای صدر با نگاه نجیبانهای که به پایین دوخته، کار شده بود. مثل همه دانشگاهیان جوان و پرشور، خواندن همان کتاب جمع و جور تا مدتها من را تحت تاثیر قرار داد. جستوجوی اطلاعات بیشتر در اینترنت و دنبال کردن مطالبی درباره امام صدر در مجلات و البته تهیه آرشیو عکسی از این سید خوشسیما مراحل بعدی فرآیند علاقهمندی بود. با اینهمه علیرغم بسیاری از آشناییهای دوره دانشجویی، توجه به «امام» نه یک موج هیجانی بود و نه به سطحیشدن میل پیدا کرد. با ادامه تحصیلات در میانه سیاست و جامعهشناسی این علاقه نه تنها رنگ نباخت بلکه پختهتر شد تا جایی که سرگذشت و اندیشه امام صدر دستمایه و الهامبخش چند یادداشت و کار رسانهای متفاوت برای من شد.
همزمان با مرور خاطرات و تاریخ شفاهی، مطالعه آثار تحلیلی درباره شخصیت و افکار امام صدر، کفه نظری-تحقیقی این علاقه را در ترازوی ذهن و ضمیر من بیشتر کرد. امروز یک احساس قوی متکی به تحلیل مستند دارم که به من میگوید: سبک زندگی و الگوی رهبری امام موسی صدر، گشایش بسیاری از گرههای فروبسته جامعه ما است؛ در حال گذار به تمدن اسلامی و در حال اسلامی شدن!
***
قاب دو: از خودم میپرسم این علاقه روزافزون و پختهشده، چگونه به من منتقل شد؟ الآن که دارم این یادداشت را مینویسم حدود ۱۳۰۰۰ روز از ناپدید شدن امام صدر در لیبی میگذرد. اگرچه هر از گاهی رسانهها با انتشار اخباری اغلب نادرست سرنوشت او را به سوژهای برای جلب نگاههای پرسشگر مردم تبدیل میکنند اما این اندازه از پرداخت رسانهای هیچگاه نمیتواند چنین انگیزشی در مخاطب ایجاد کند؛ چنانکه برای من هم اخبار و تکذیبهای اینگونه، محرک جستجو و آشنایی بیشتر نبوده است.
راستش در تجربه شخصی من یک نقطه عطف در این رابطه وجود دارد: آشنایی با دوستان موسسه فرهنگی- تحقیقاتی امام موسی صدر و بازدید از غرفه آنها در نمایشگاه اردیبهشتی کتاب تهران. تاثیر این آشنایی فقط به دسترسی مستقیم به متن آثار امام صدر نبود بلکه بیش از همه به برخورد نزدیک با خانواده و اعضای موسسه بازمیگشت. سبکی از دوستی و همکاری در آنها هست که سایهای از همه آنچه درباره امام موسی صدر خوانده و شنیدهاید را با خود دارد و دائماً حال و هوایی مانند آنانکه تجربه زیستن با موسی صدر را داشتهاند، بازسازی میکند.
علیرغم همه بیمهریها و سستیها در پیگیری پرونده ربایش امام صدر، هرگز بیاحترامی نسبت به تدبیر مسئولان و یا کمصبری نسبت به تقدیر الهی در این برخوردها نمیبینید. مهمتر اینکه آنها بدون فراموشی یاد امام صدر و پیگیری سرنوشتش، اهتمامی خاص به احیای آثار و افکار وی دارند. کتابهایی که حاصل سخنرانیها یا دستنوشتههای اوست با دقت و به تدریج منتشر میشوند و از همه مهمتر آنکه با ظرافت تلاش میشود تا روح و لُب آرای امام صدر و سبک اندیشه و کنش وی در همه فعالیتهای موسسه نمود یابد. در واقع دغدغه موسسه تنها سرنوشت امام موسی صدر یا شمارگان بیشتر کتابهای او نیست، بلکه زنده نگه داشتن و گستردن مرام او به عنوان یک اسوه است؛ چنان که گاهی برخی مانند من گمان کنند دغدغه نشر آثار و احیای منش امام صدر شاید بر پیگیری وضعیت حیات ایشان نزد خانواده مهمتر است. حال آنکه احساس آنها پس از سالهای سال دوری از عزیزی چون او، هیچ نشانی از کاهش دلبستگیهای عاطفی ندارد.
***
قاب سه: امام موسی صدر شاید بیش از آنچه در کشور ما شناخته شده، نزد مردم لبنان گرامی است. حتماً بخشی از این محبوبیت به تجربه نزدیک دو دهه حضور و جهاد فکری، اجتماعی، سیاسی و حتی نظامی او در این سرزمین بازمیگردد اما همان حجاب فاصله نسلها و عصرها قاعدتاً نباید بگذارد که نقش او امروز هم اینهمه پررنگ به نظر برسد. اگرچه طایفه شیعه احیای قدرت و بازیابی نقش جدی خود در جامعه لبنان را مرهون رهبری امام صدر است اما چرا باید حتی مسیحیان و اهل سنت نیز با گذشت سه دهه و نیم هنوز از او به کرامت یاد کنند؟
این سئوال مدتها در ذهنم بود تا آنکه زمستان گذشته فرصتی برای سفر به لبنان برایم فراهم شد. تجربه سفر اگرچه عطش این سئوال را به خاطر مشاهده میدانی حضور معنوی امام صدر در میان لبنانیها بیشتر کرد اما در نهایت پاسخ تام و تمامی هم به این پرسش در بر داشت: سی و پنج سال مجاهدت یک زن برای زنده نگه داشتن یاد و راه امام صدر.
از زمان ناپدید شدن امام موسی صدر در لیبی، حتی یک روز هم حرکت فرهنگی- اجتماعی او که بر پایه توانمندسازی و انگیزهبخشی به شیعیان محروم جنوب لبنان بود، متوقف نشد. رباب صدر، خواهر سیدموسی که آثار پیری در چهره و در راه رفتنش کمکم نمودار شده، تنها کسی است که در غوغای پرماجرای لبنان خط امام صدر را زنده نگه داشته است.
در حالی که حزبالله و امل به عنوان میراث معنوی امام صدر در تمام این سالها به عنوان دو نیروی سیاسی پرقدرت شیعه عمل کرده و توانستهاند بسیاری از آرزوهای موسی صدر را در ارتقای موقعیت شیعیان جامه عمل بپوشانند، بار تداوم حرکت فرهنگی-اجتماعی امام صدر که زیربنای آن کامیابیهاست، بر شانههای یک زن استوار است. ۳۵ سال جهاد فرهنگی-اجتماعی رباب صدر مدرسه کوچک جبل عامل را که پرورشگاه فرماندهان بزرگ حزبالله در سالهای بعد بود، به موسسات بزرگ امام صدر تبدیل کرده است که در جنوب، همان اعتبار را میان طوایف لبنانی و حتی خارج از لبنان دارد و همان هدف «انسانسازی» را هم دنبال میکند. تا جایی که حزبالله هم از پرورشیافتگان موسسات امام صدر به عنوان نیروهایی امین و کارآمد بهره میبرد.
خانم صدر، بانوی میانسال مستندِ سردار عشق که این روزها به هفتاد سالگی نزدیک میشود، امروز در پی گسترش دامنه فعالیت و اثرگذاری موسسات از صور به بیروت و دیگر نواحی لبنان است. موسسهای که میخواهد ایده و نگاه مردم را نسبت به شیعه عوض کند. چنین انگیزهای با گذشت اینهمه سال از ربوده شدن امام، ستودنی است.