آیتالله العظمی سید محمد فرزند سید صالح فرزند سید محمد فرزند سید ابراهیم شرفالدین (ح ۱۱۹۳ [۱] -۱۲۶۴ [۲] ق): از نوابغ دهر [۳] و از بزرگترین علماء زمان خود در فقه، اصول، حدیث، رجال و ادبیات عرب بود [۴]. لقبش صدرالدین بود و به همان شهرت یافت [۵]؛ چنانکه نام اصلیاش متروک ماند و خود نیز همهجا خویش را «صدرالدین» خواند [۶]. سر سلسله خاندان شریف و بزرگ صدر در عراق و ایران و لبنان است [۷].
در روز ۲۱ ذیالقعده [۸] سال۱۱۹۳ق، در قلعهٔ «قشیب» [۹] که مزرعهٔ «شدغیث» [۱۰] نیز خوانده شد، نزدیک روستای معروف «معرکه» از توابع شهر صور [۱۱] در منطقهٔ تاریخی جبلعامل واقع در جنوب لبنان به دنیا آمد. امروز تنها خرابههایی از آن قلعه یا مزرعه باقی است [۱۲]. پدرش آیتالله سید صالح شرفالدین از علمای بزرگ لبنان و از مردان بسیار سلیمالنفس، بزرگوار، باعزت و محترم بود [۱۳]. مادرش دختر شیخ علی فرزند شیخ محیالدین فرزند شیخ علی فرزند شیخ محمد فرزند شیخ حسن صاحب «معالم» [۱۴] فرزند شیخ زینالدین معروف به شهید ثانی بود [۱۵]. مادر پدرش آقا سید صالح نیز دختر آیتالله شیخ حر عاملی صاحب کتاب «وسائلالشیعه» بود [۱۶].
پس از جنایات جزار پاشا والی جبلعامل و عکار [۱۷] در سال ۱۱۹۷ق و در حالیکه چهار سال بیشتر سن نداشت، همراه خانوادهاش به عراق هجرت کرد و به پدرش پیوست [۱۸]. پدر در تربیت فرزند چنان کوشید [۱۹] که از همان کودکی با شور و عشق خاصی به فراگیری علوم حوزوی و معارف دینی پرداخت. بسیار خوش استعداد، سریعالانتقال، دارای فهم عالی، حدت ذهن، خوش قریحه، خوشحافظه و نبوغش زبانزد همگان بود [۲۰]. پدر و آیتالله شیخ سلیمان معتوق عاملی اولین اساتید سید صدرالدین بودند [۲۱]. در سن هفت سالگی بود که حاشیهای بر کتاب «شرح القطر فی النحو» نگاشت [۲۲]. در سال ۱۲۰۵ق و سن دوازده سالگی در درس اصول آیتالله العظمی وحید بهبهانی در کربلا حاضر شد [۲۳]. آنطور که خود در آغاز رسالهاش در باره «حجیت ظن» آورده است، «استادِ اکبر» را در حالی یافته بود که «بر اثبات حجیت ظن مطلق اصرار فراوان داشته است» [۲۴]. از همان سال در درس فقه آیتالله العظمی سید مهدی بحرالعلوم در نجف حاضر گشت [۲۵]. مرحوم بحرالعلوم آن زمان در حال نگارش منظومهای در فقه به نام «الدره النجفیه [۲۶]» بود که با توجه به ذوق و مهارت فوقالعادهٔ آقا سید صدرالدین در ادبیات عرب، ویراستاری و رفع اشکالات ادبی و شعری آن را به وی سپرد [۲۷]. وی همچنین در دروس آیات عظام شیخ جعفر کاشفالغطاء، میر سید علی طباطبایی حائری صاحب «ریاض المسائل»، سید محسن اعرجی کاظمی صاحب کتابهای «المحصول» و «الوافی»، میرزا محمد مهدی شهرستانی حائری، شیخ اسدالله کاظمی و نیز سید جواد حسینی شقراوی عاملی صاحب «مفتاح الکرامه» شرکت و از آنها سالها بهره برد [۲۸]. سالهای رشد و تحصیل آقا سید صدرالدین عمدتاً در نجف و کاظمین سپری شد [۲۹]. آیتالله العظمی سید حسن صدر از آیتالله سید احمد فرزند سید حیدر حسینی کاظمی نقل کرده است که آقا سید صدرالدین در ایام اقامت پدرش در بغداد، در دروس سید صبغتالله فقیه و مرجع وقت حنفی مسلک اهل سنت و از متکلمین اشاعره نیز حاضر میشده و ضمن انجام مناظرات علمی در مباحث کلامی و خصوصاً موضوع امامت، وی را مغلوب میساخته است [۳۰]. به گفتهٔ ایشان، در این باره حکایات شنیدنی فراوانی نقل شده که هم بر مراتب علم و فضل آقا سید صدرالدین در عنفوان جوانی دلالت دارد، هم اسباب چند بار سوءقصد نافرجام علیه او را توجیه میکند و هم شاید یکی از انگیزههای احتمالی وی را در ترک عراق و مهاجرت به ایران [۳۱] بیان میدارد.
آقا سید صدرالدین حتی قبل از درگذشت پدرش در سال ۱۲۱۷ق [۳۲]، در محافل علمی عراق و نزد علماء خاصه و عامه جایگاه بلندی یافته بود و او را تکریم و تحسین میکردند [۳۳]. علاقهٔ استادش آیتالله العظمی شیخ جعفر کاشف الغطاء مرجع بزرگ و مطلق وقت شیعه به او چنان بود که دخترش را به عقد او در آورد [۳۴]. آیتالله العظمی سید حسن صدر از پدرش آیتالله سید هادی صدر نقل کرده است [۳۵] که صاحب «ریاض المسائل» در سال ۱۲۱۰ق پیرو درخواست آقا سید صدرالدین به وی اجازهٔ اجتهاد داد و در متن آن تصریح کرد که وی از چهار سال پیشتر، یعنی در سن سیزده سالگی، در احکام مجتهد بوده و بعد هم نوشته [۳۶]: «مانند علامه [حلی] و فاضل هندی قبل از بلوغ مجتهد شده، منتها در ادبیات و شعر تفوقی بر آن دو دارد». همچنین نقل گردید که آقا سید صدرالدین خود نیز پیش از بلوغ برای خویش جایگاه اجتهاد قائل بوده است.
آقا سید صدرالدین در سال ۱۲۲۶ق [۳۷] و پس از متجاوز از ربع قرن تحصیل در حوزههای علمیه عراق، خانوادهاش را به کربلا فرستاد و خود به قصد زیارت امام رضا (ع) رهسپار مشهد شد. یکی از اشعار زیبا، معروف و طولانی وی در ادبیات عرب که «الرحله» نام دارد و در وصف امام رضا (ع) سروده شد، حاصل همین سفر است [۳۸]. پس از مشهد عازم قم شد تا در حوزهٔ درسی میرزای قمی صاحب کتاب «قوانین الاصول» که آوازهاش نجف را پر کرده بود، شرکت کند [۳۹]. در مقدمهٔ کتاب قوانین دو بیت شعر از سید صدرالدین نقل شده است که علاقهٔ او را به مؤلف آن نشان میدهد [۴۰]:
لیت فرزند سینا دری اذ جاء مفتخرا
باسم الرئیس بتصنیف لقانون
ان الاشارات و القانون قد جمعا
مع الشفا فی مضامین القوانین
مدت اقامت آقا سید صدرالدین در قم حدود یک سال طول کشید [۴۱]. در سال ۱۲۲۷ق و در راه بازگشت به عراق، از یزد عبور کرد و مدت کوتاهی را به تقاضای علمای شهر در آنجا گذراند [۴۲]. سپس رهسپار اصفهان شد [۴۳]. اصفهانِ آن روزگار از مراکز بسیار گرم و پررونق علمی، آموزشی و پژوهشی شیعه به شمار میرفت؛ چنانکه دارالعلم خوانده میشد و تعداد زیادی از بزرگان علما، از قبیل آیات عظام سید محمدباقر رشتی [مشهور به حجتالاسلام سید شفتی]، حاجی ابراهیم کلباسی، حاج ملا علی حکیم نوری، شیخ محمدتقی رازی صاحب کتاب «الهدایه فی شرح المعالم» و نیز هزاران تن از فضلا و جویندگان معارف دینی در آن گرد آمده بودند [۴۴]. مشاهدهٔ آن وضع آقا سید صدرالدین را سر شوق آورد. مراجع وقت اصفهان، خصوصاً آیات عظام رشتی، کلباسی، رازی و نیز بسیاری از علما و فضلای آن دیار، سرسختانه از وی تقاضا کردند تا همانجا ماندگار شود و حوزهٔ درسی آن را گرمتر سازد [۴۵]. از طرفی دو تن از خواهران همسر آقا سید صدرالدین، یعنی دختران آیتالله العظمی شیخ جعفر کاشفالغطاء، در اصفهان سکونت داشتند [۴۶]. طبیعی بود که مجموعهٔ این شرایط مشوق آن باشند تا وی از بازگشت به عراق صرفنظر و در اصفهان رحل اقامت افکند. با این همه آنچه به نظر میرسد انگیزهٔ اصلی آقا سید صدرالدین را از عدم بازگشت به عراق تشکیل میداد، عامل دیگری بود. تنها آیتالله العظمی سید صدرالدین صدر [نوهٔ آقا سید صدرالدین و پدر امام موسی صدر] بود که از این عامل به صراحت یاد کرد [۴۷] و البته علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی [۴۸] نیز از آن با اشارتی یاد نمود: آیتالله العظمی شیخ جعفر کاشفالغطاء مرجع علیالاطلاق وقت شیعه طی سفری به ایران فتحعلیشاه قاجار را به دخالت در بخشی از امور شرعی مجاز ساخته بود که از وظایف خاص حکام شرع و قضات باتقوای اسلامی است. آقا سید صدرالدین از این امر بینهایت آزرده خاطر شده بود؛ چه بر خلاف شیخ، فتحعلیشاه را فردی فاسق و ستمکار میدانست که صلاحیت لازم جهت دخالت در امور مرتبط با شئون زندگی و جان و مال مسلمانان را فاقد است. این اختلافنظر، اعتراض و سپس دوری سید از شیخ را موجب شد و تدریجاً علاقه به ماندن در عراق را نیز از وی سلب کرد. اینگونه بود که آقا سید صدرالدین به اقامت در اصفهان تصمیم گرفت و همسر و فرزندان خویش را از کربلا به سوی خود خواند [۴۹]. وی در حالی عزم خود را بر عدم بازگشت به عراق و اقامت در اصفهان جزم کرده بود که به گفتهٔ آیتالله العظمی سید عبدالحسین شرفالدین، در محافل حوزوی نجف و کربلا، با توجه به جایگاه علمیاش، از گزینههای مطرح و جدی جانشینی مرجع بزرگ وقت شیعه آیتالله العظمی شیخ جعفر کاشفالغطاء، شمرده میشد [۵۰]. آیتالله العظمی سید محمدباقر رشتی که زعامت دینی وقت را در اصفهان بر عهده داشت، به مجرد آنکه از تصمیم آقا سید صدرالدین بر اقامت در اصفهان آگاهی یافت، در محلهٔ «چهارسوق درب شیخ» برای او خانهای خرید و سید در همان منزل ساکن شد [۵۱].
با اقامت آقا سید صدرالدین در اصفهان، فضلا و طلاب گرد او حلقه زدند و حوزهٔ درسیاش بسیار شکوفا، گسترده و مشار بالبنان شد. نه تنها مهارت ستودنی او در فقه و اصول، که تسلط و آگاهی وسیعش بر احوال رجال و نیز استادیاش در شعر و ادب، به انضمام حسن بیان و قلم نیکو، گرمی حوزهٔ درسیاش را مضاعف ساخته بود [۵۲]. خیلی سریع، هم در تدریس و هم در قضاوت، به شکل مطلق بر تمام همگنان تقدم یافت [۵۳]. برخی معاریف شاگردان وی در اصفهان عبارتند از آیات عظام [۵۴]: میرزا محمد هاشم چهارسوقی صاحب کتاب «اصول آلالرسول»، میرزا محمدباقر چهارسوقی صاحب کتاب «روضاتالجنات»، سید هادی صدر، سید محمد علی صدر [آقا مجتهد]، میرزا حسن شیرازی و سید جعفر طباطبایی یزدی نجفی. صاحب کتاب «روضات الجنات» در شرح حال آقا سید صدرالدین تصریح کرده که نامبرده به او محبتی خاص داشت و حتی او را در تألیف کتاب مذکور به شکلی مؤثر یاری نمود [۵۵]. برخی بزرگان آیتالله العظمی شیخ مرتضی انصاری را نیز از شاگردان آقا سید صدرالدین بر شمردند [۵۶] که با توجه به اقامت بسیار کوتاه آن بزرگوار در اصفهان، بعید به نظر میرسد مدت شاگردی قابلتوجه بوده باشد. همچنین آیات عظام شریفالعلما مازندرانی که احتمالاً «اسن از او بوده» [۵۷] و سید محمد شفیع چاپلقی صاحب کتاب «الروضه البهیه» را نیز از شاگردان آقا سید صدرالدین برشمردند [۵۸] که گمان میرود به دوران اقامت وی در نجف مربوط است. از آیتالله العظمی میرزا محمدهاشم چهارسوقی نقل شده است که آقا سید صدرالدین شریفالعلماء را از کثرت تعمق در اصول فقه منع و به تعمق در فقه توصیه میکرده است [۵۹].
سکونت آقا سید صدرالدین در محلهٔ «چهارسوق درب شیخ» اصفهان که «مورنان» و «مردبان» نیز نامیده میشد [۶۰] و امروز به «میدان شهداء» معروف است، موجب شد تا جمع کثیری از مردم متدین شهر جهت استفادهٔ بیشتر از محضر وی به آن ناحیه روی آورند [۶۱]. چنانکه این بخش از شهر که از زمان حملهٔ مغول تقریباً از سکنه خالی و متروک مانده بود، مجدداً به آبادانی روی آورد. پیش از آمدن آقا سید صدرالدین تنها دو مسجد به نامهای «علیقلیآقا» و «آببخشان» در این محله وجود داشت. پس از سال ۱۲۴۲ق به همت حاج رسول مهاجر از اهالی قفقاز [۶۲] که از ارادتمندان آقا سید صدرالدین بود، مسجد جدیدی در این محله بنا شد که بعدها به نام «مسجد نو حاجرسولیها» شهرت یافت [۶۳]. امامت این مسجد در زمان حیات آقا سید صدرالدین با او و پس از آن با فرزندان و احفادش بود [۶۴]. اگرچه برخی محققین مدعی شدند که بقعه و خانقاه «شیخ ابومسعود رازی» از مشایخ طریقت که در همان محله واقع بود، به فرمان آقا سید صدرالدین بود که تخریب شد [۶۵] اما بعضی دیگر از محققین این ادعا را رد و آن را فاقد مستندات معتبر دانستند [۶۶]. آقا سید صدرالدین بر اجرای امر به معروف و نهی از منکر اهتمام فراوان داشت و در این باره حکایات فراوان و حتی کراماتی از او نقل گردید [۶۷]. نفوذ کلام و اعتقاد مردم به پاکی و قداست او چنان بود که بانیان برخی مجالس لهو و لعب اصفهان همینکه اطلاع حاصل میکردند خادم سید [حاجی محمد علاقهبند] در راه است تا [تنها] تذکر آن بزرگوار را به آنها ابلاغ کند، فوراً بساط مجلس را جمع میکردند [۶۸]. آقا سید صدرالدین همچنین طی سالهای اقامت در اصفهان، به عنوان حاکم شرع قضاوت و اقامهٔ حدود میکرد [۶۹].
آقا سید صدرالدین در اواخر عمر بیمار و ضعف و حالتی شبه فلج بر برخی اعضاء بدن وی عارض شد [۷۰]. درگذشت نابهنگام دو تن از پسران وی، آقا سید محمد تقی (۱۲۳۸-۱۳۴۴ق) و خصوصاً آقا سید علی (۱۲۴۰-۱۲۵۸ق)، نیز ضربات سختی را بر وی وارد آورد [۷۱].
گویا در ماه شوال سال ۱۲۶۲ق، شبی امام علی (ع) را به خواب دید که به وی فرمود: «تو در نجف میهمان من خواهی بود» [۷۲]. از این خواب چنین استنباط کرد که عمرش دیگر دیری نخواهد پایید. به همین سبب، بیدرنگ و در اواخر همان ماه شوال [۷۳]، در حالیکه قریب هفتاد سال سن داشت، بدون خانواده و در تنهایی عازم عراق شد تا پس از مرگ در جوار مولای متقیان امام علی (ع) به خاک سپرده شود [۷۴]. برخی نزدیکان و شاگردان، خصوصاً صاحب روضات، خیلی تلاش کردند تا با توجه به بیماریاش و سختی حرکت، او را از رفتن به این سفر منصرف سازند. اما آقا سید صدرالدین تصمیم خود را گرفته و پاسخش آن بود [۷۵] که از این سفر تنها یک هدف دارد: «مرگ در راه خدا و دفن در کنار اهل بیت (ع)». اوایل ماه ذیالحجه وارد کاظمین شد و چند ماهی را در آنجا سپری کرد [۷۶]. پس از آن راهی سامرا و سپس کربلا شد و پس از زیارت آن امکنه مقدس رهسپار نجف گشت و به قصد مجاورت، در منزل برادر کوچک خود آیتالله سید ابوالحسن موسوی عاملی سکونت گزید [۷۷].
آنطور که برخی مورخین نوشتند، آقا سید صدرالدین حتی در روزگار سخت بیماری در نجف نیز اشتغالات علمی و از جمله امر تدریس را ترک نکرد [۷۸]. به گفتهٔ آیتالله العظمی سید موسی شبیری زنجانی، آقا سید صدرالدین به لحاظ علمی «انسان خیلی فوقالعادهای بود» [۷۹] و با آنکه به دلیل عدم تمایل خود یا هر دلیل دیگر مرجعیت عامه نداشت، «ولی همهٔ مراجع در برابرش خضوع عجیبی داشتند» [۸۰]. آنطور که آیتالله العظمی سید حسن صدر از آیتالله شیخ صادق بن شیخ محسن اعسم نجفی نقل کرده [۸۱]، وقتی آقا سید صدرالدین از ایران به نجف بازگشت، آیات عظام شیخ محمد حسن صاحب جواهر و شیخ حسن کاشفالغطاء که بزرگترین مراجع وقت نجف بودند، با اینکه به لحاظ سنی با آقا سید صدرالدین متقارب بودند [۸۲]، ایشان را در مرتبهٔ اساتید اعظم خود مینگریستند، با ایشان بسان شاگرد در برابر استاد تعامل میکردند و با منتهی درجهٔ ادب و نزاکت در محضر او دو زانو مینشستند. آقا سید حسن صدر از ایشان نقل کرده است [۸۳] که «روزی نزد صاحب جواهر بودم که آقا سید صدرالدین به دیدنشان آمد. صاحب جواهر فوراً بلند شد و به استقبال ایشان شتافت. بازوی سید را در دست گرفت، ایشان را در جای خود نشاند و خود دو زانو در مقابل ایشان نشست. در میانهٔ صحبت از اختلاف نظر فقهاء در فرعی از فروع فقهی سخن به میان آمد. سید به تشریح و تبیین تفاوت فقهاء در مسلک فقهی آنها پرداخت؛ طبقات فقهاء از صدر اسلام تا زمان حاضر را یکییکی برشمرد و اختلاف آنها در مسلک و مبانی را چنان با دقت و جزئیات شرح و بیان کرد که انسان را در حیرت فرو میبرد. وقتی سید رفت، صاحب جواهر گفت: سبحان الله! سید گویی با تمامی طبقات فقهاء زندگی کرده، با آنها بحث نموده و به رموز و جزئیات مذاق و مسلک فقهی آنها آگاهی یافته است. به خدا سوگند این خیلی عجیب است. ما [اینجا نشستهایم] و خود را جزو فقهاء میشماریم، در حالیکه فقیهِ متبحر ایشان است [و نه ما]»! آیتالله العظمی سید حسن صدر همچنین از آیتالله شیخ صادق نجفی نقل کرده است [۸۴] که روزی به صحن شریف [حرم امام علی (ع)] وارد شدم و دیدم که آقا سید صدرالدین در حالی به زیارت آمده، که صاحب جواهر و شیخ حسن صاحب «انوار الفقاهه» به رغم آنجایگاه بلندشان، هر کدام یکی از بازوان سید را گرفتهاند و او را در راه رفتن کمک میکنند.
آقا سید صدرالدین از پرهیزگارترین علماء زمان خود بود و در بارهٔ تقوا و عبادت او حکایتها نقل گردید [۸۵]. بسیار اهل دعا و مناجات بود و گریه زیاد میکرد [۸۶]. آیتالله العظمی سید حسن صدر از آیتالله شیخ عبدالعالی اصفهانی نجفی نقل کرده است [۸۷] که «شبی از شبهای ماه رمضان در حرم امیرالمؤمنین (ع) بودم که آقا سید صدرالدین به حرم آمد. وقتی از خواندن زیارتنامه فارغ شد، پشت ضریح مقدس بر روی زمین نشست و به خواندن دعای سحر ابوحمزه پرداخت. من در نزدیکی ایشان بودم. به خدا سوگند از جمله «الهی لاتؤدبنی بعقوبتک» فراتر نرفت و آن را در حالی که اشک میریخت آنقدر تکرار کرد تا از حال رفت و ایشان را از حرم بیرون بردند».
اقامت آقا سید صدرالدین در نجف به سال سوم نکشید [۸۸] و سرانجام در شب جمعهٔ مورخ اول صفر سال ۱۲۶۴ق [۸۹]، و به روایتی دیگر شب جمعهٔ مورخ ۱۴ محرم همان سال [۹۰]، که صبح آن بسیار سرد و بارانی بود [۹۱]، دار فانی را وداع گفت [۹۲]. آیتالله العظمی سید حسن صدر وقایع آخرین ساعات حیات سید صدرالدین را از برادرزادهٔ ایشان علامه سید محمدعلی موسوی عاملی چنین نقل کرده است [۹۳]: «ساعات اولیه از اولین شب ماه صفر بود که دیدیم عمویمان سید صدرالدین با ما از جدایی سخن میگوید. پدرم [آیتالله سید ابوالحسن موسوی عاملی] مطالبی گفت و آقا سید صدرالدین در پاسخ این بیت را خواند:
ستفقدنی قومی اذا جد جدها
و فی لیلهٔ الظلماء یفتقد البدر
پس از آن توصیه کرد بلند شویم و به اتاقهایمان برویم تا استراحت کنیم». پدرم [برای مراعات حال ایشان] بلند شد و رفت، اما من ماندم. از من سؤال کرد الآنچه میخوانی؟ گفتم «شرح ابن ناظم بر الفیه» را میخوانم. پرسید به کدام قسمت آن رسیدهای؟ گفتم به بحث «ال». گفت ابن مالک در وصف «ال» فلان بیت را سروده است... من نیز در الفیهٔ خود این بیت را گفتهام... تفاوت این دو بیت با هم را تشریح کن! خواستم تفاوت آن دو بیت را بیان کنم که گفت: «نه، برو و تفاوت آنها را بر روی کاغذ تشریح کن»! فهمیدم که مایل است او را تنها بگذارم. بلند شدم و به اتاق دیگری رفتم و به نگارش تفاوت دو بیت مشغول شدم. پس از مدتی شنیدم که میگوید «الله... الله» و سپس «لا اله الا الله». فوراً نزد پدرم رفتم و او را بیدار و مطلع کردم. وقتی بالای سر آقا سید صدرالدین رسیدیم، دیدیم که رو به قبله خوابیده و جان به جانآفرین تسلیم کرده است. آخرهای شب بود که درب خانه به صدا در آمد. رفتیم و درب را باز کردیم. سیدی از بزرگان سادات نجف بود که او را میشناختیم. پرسید آیا آقا سید صدرالدین درگذشت؟ گفتیم بله. گفت «قبر ایشان در حجرهٔ کنار «باب الفرج» صحن شریف [حرم امام علی (ع)] آماده است» و ما را با این سخن خود در بهت و حیرت فرو برد»! روز بعد آیتالله شیخ محمد کاشفالغطاء بر پیکر وی نماز گزارد [۹۴] و سپس در همان محلی که آن سید گفته بود، به خاک سپرده شد. آنطور که صاحب روضات گزارش کرده، مجالس ترحیم و بزرگداشت مفصلی در نجف، کاظمین و اصفهان برپا گردید [۹۵].
آقا سید صدرالدین دار فانی را در حالی وداع گفت که چون همهٔ عمر، زهدی خیلی فوقالعاده داشت [۹۶] و از زاهدترین مردمان زمان بود [۹۷]. طبعی منیع و بلند داشت و هرگز تحمل بار منت از احسان ملوک و امرای زمان را نکرد [۹۸]. خیلی به دنیا بیاعتماد بود [۹۹]، در سراسر زندگی ثروتی نیندوخت و جز همان خانهای که آیتالله العظمی سید محمد باقر رشتی در اختیارش نهاد و نیز کتابهایش، ارثی برای فرزندان خود باقی نگذاشت [۱۰۰]. نه روستایی داشت، نه ملکی و نه سرمایهای [۱۰۱]. به رغم آنکه خانوادهٔ پرجمعیتی داشت و کثیر العیال بود، سطح زندگی و نوع خوراک و پوشاکش در اصفهان همان سطح طلبگی بود که پیش از ترک عراق در نجف داشت [۱۰۲].
از تألیفات آقا سید صدرالدین علاوه بر مواردی که پیشتر اشاره شد، کتابها، حواشی و رسائل زیر را در حوزههای فقه، اصول، رجال و ادبیات بر شمردند [۱۰۳] و بیانگر کثرت علم، علو فهم و قدرت بسیار بالای فقهی و اجتهادی او دانستند [۱۰۴]: «اثره العتره» در فقه استدلالی و چکیدهٔ آن به نام» عتره العتره»؛ «القسطاس المستقیم» در اصول؛ رساله «المستطرفات» در باره بخشی از مسائل نادر فقهی که فقهاء به آن نپرداختهاند؛ «منظومه الرضاع» در ابعاد فقهی مسألهٔ شیر دادن و نیز شرح آن [۱۰۵]؛ «نکت الرجال بر منتهی المقال» در علم رجال [۱۰۶]؛ «قره العین» در علم نحو که آیات عظام سید حسن صدر و میرزا محمدهاشم چهارسوقی آن را از کتاب «مغنی» ابنهاشم برتر دانستهاند؛ رساله «شرح مقبوله فرزند حنظله» [۱۰۷] در فقه؛ رساله «مسائل ذی الرأسین» [۱۰۸]؛ «قوت لایموت» که رسالۀ عملیهای به فارسی است؛ «المجال فی الرجال» در علم رجال؛ حاشیهای بر «نقد الرجال» تألیف میر مصطفی تفرشی؛ حاشیه بر کتاب «تسهیل در نحو» تألیف فرزند مالک نحوی؛ حاشیه بر کتاب «منتهی امل الادیب من کلام مغنی اللبیب» تألیف فرزند ملا حلبی؛ «حجیه المظنه» در اصول؛ دیوان شعر؛ رسالهای در احوال فرزند ابی عمیر.
از بیش از چهل مجتهد، فقیه و عالم بزرگ اجازهٔ نقل حدیت داشت که مشهورترین آنان عبارتند از [۱۰۹] آیات عظام: پدرش، سید مهدی بحرالعلوم، صاحب کتاب «ریاض المسائل»، سید محسن اعرجی کاظمی، شیخ جعفر کاشف الغطاء، میرزا مهدی شهرستانی و شیخ سلیمان معتوق عاملی. صاحب روضات نوشته است [۱۱۰] که مهمترین این اجازات به لحاظ سندیت، از آن پدر آقا سید صدرالدین بود که ایشان نیز از طریق پدر خود آقا سید محمد، از مرحوم آیتالله شیخ حر عاملی نقل حدیث میکرد. همچنین علماء بزرگی از آقا سید صدرالدین اجازهٔ نقل حدیث دریافت داشتند که برخی از آنها عبارتند از [۱۱۱] آیات عظام: شیخ مرتضی انصاری، میرزا زینالعابدین چهارسوقی، میرزا محمدهاشم چهارسوقی، سید شفیع چاپلقی، سید محمدحسن موسوی اصفهانی و همچنین سید عیسی موسوی عاملی.
آقا سید صدرالدین اگرچه پس از ترک لبنان در اوان کودکی دیگر هرگز به آنجا باز نگشت، اما علاقهٔ به زادگاه و سرزمین اجدادی همواره در وجودش شعلهور بود؛ از علما و بزرگان و بیوتات و عشایر آن زیاد یاد میکرد؛ اخبار آن سرزمین را با علاقهمندی پی میگرفت و با میهمانانی که از جبلعامل به دیدارش میآمدند، با همان لهجهٔ محلی آنان سخن میگفت [۱۱۲].
آقا سید صدرالدین در دوران زندگی خویش روزگار بیش از یک همسر اختیار کرد [۱۱۳]. همسر اول وی، بانو جانجان خاتون فرزند آیتالله العظمی شیخ جعفر کاشفالغطاء بود [۱۱۴]. همسر دوم وی فرزند آیتالله سید ابوالحسن خوشمزه از علما معروف کاظمین بود [۱۱۵]. آقا سید صدرالدین پنج فرزند پسر و شش فرزند دختر از خود به یادگار گذاشت [۱۱۶] که به تعبیر علامه محمدباقر الفت [۱۱۷]، هر یک به نوبهٔ خود «مایه آبادانی و اعتبار یک خانواده بزرگ گردیده و اولاد و اعقاب صاحب شهرتی به یادگار گذاشته است»: ۱- آقا سید محمدعلی [مشهور به آقا مجتهد]؛ ۲- بانو زمزم بیگم همسر آیتالله العظمی شیخ محمدباقر نجفی؛ ۳- بانو حبیبه بیگم همسر آیتالله العظمی میرزا محمدهاشم چهارسوقی؛ ۴- آقا سید ابوجعفر [مشهور به خادمالشریعه]؛ ۵- آقا سید اسماعیل؛ ۶- آقا سید ابوالحسن؛ ۷- آقا سید حسین؛ ۸- بانو زهرا بیگم همسر آیتالله محمدصالح مازندرانی؛ ۹- بانو فاطمه بیگم همسر آیتالله میرزا محمدتقی خاتونآبادی؛ ۱۰- بانو فاطمه بیگم همسر شیخ عبدالهادی قاضی اصفهان؛ ۱۱- بانو مریم بیگم همسر شیخ محسن برادر کوچک شیخ اسدالله دزفولی صاحب مقابیس [پس از وفات شوهر اول همسر آیتالله محمد شریف دزفولی شد]. شایان ذکر است که همسر اول آقا سید صدرالدین مادر فرزندان اول، دوم، سوم، چهارم، هشتم و نهم ایشان است [۱۱۸]. فرزندان ششم و هفتم نیز یک مادر داشتند [۱۱۹]. آقا سید صدرالدین به سبب شدت اهتمام و دلبستگیاش به حوزههای علمیه و فقاهت و اجتهاد، با خود عهده کرده بود که دامادهایش الزاماً از میان مجتهدین باشند، و همینطور نیز شد.
مراجع: الکرام البرره (ج ۲)؛ تکمله امل الآمال؛ روضات الجنات (ج ۴)؛ مکارم الآثار (ج ۱)؛ تاریخی علمی اجتماعی اصفهان (ج ۱)؛ دانشمندان و بزرگان اصفهان (ج ۲)؛ اعلام اصفهان (ج ۲)؛ اعیان الشیعه (ج ۱۴)؛ اعلاط در انساب؛ احسن الودیعه؛ ریحانهالادب (ج ۳)؛ منتهیالآمال؛ معجم رجال الفکر و الادب فی النجف (ج ۲)؛ گنج زری بود درین خاکدان؛ جرعهای از دریا (ج ۱)؛ یادنامهٔ امام موسی صدر؛ زندگی و افکار شهید صدر؛ محمدباقر الصدر (السیره و المسیره فی حقائق و وثائق) (ج ۱)؛ نوزده ستاره و یک ماه.
پینوشتها
[۱]. ر. ک. به: حسن الصدر، ۲۳۶؛ بلاغی، ۲۶ و موسی شبیری زنجانی، ۱/۴۹۲.
[۲]. ر. ک. به صاحب روضات، ۴/۱۲۸.
[۳]. ر. ک. به هادی خسروشاهی، ۱۱۱ (گفتگو با آیتالله العظمی سید موسی شبیری زنجانی).
[۴]. ر. ک. به: صاحب روضات، ۴/۱۲۶؛ محسن الامین، ۱۴/۱۸۲؛ آغا بزرگ تهرانی، ۱/۶۶۹؛ موسوی اصفهانی، ۲۰۸؛ هادی الامینی، ۲/۸۰۲؛ مدرس، ۳/۴۲۹ و هادی خسروشاهی، ۱۱۱ (گفتگو با آیتالله العظمی سید موسی شبیری زنجانی).
[۵]. ر. ک. به: معلم حبیبآبادی، ۱/۹ و مهدوی، ۲-۱/۲۱۷.
[۶]. ر. ک. به مهدوی، ۲-۱/۲۱۷.
[۷]. ر. ک. به هادی الامینی، ۲/۸۰۳.
[۸]. ر. ک. به: حسن الصدر، ۲۳۶ و شرفالدین، ۷/۱۵۸.
[۹]. ر. ک. به صاحب روضات، ۴/۱۲۶.
[۱۰]. ر. ک. به حسن الصدر، ۲۳۶.
[۱۱]. ر. ک. به شرفالدین، ۷/۱۵۸.
[۱۲]. ر. ک. به محسن الامین، ۱۴/۱۸۲.
[۱۳]. ر. ک. به صاحب روضات، ۴/۱۲۷.
[۱۴]. ر. ک. به مهدوی، ۲-۱/۲۱۷.
[۱۵]. ر. ک. به: صاحب روضات، ۴/۱۲۶؛ حسن الصدر، ۲۳۶؛ شرفالدین، ۷/۱۵۸ و معلمحبیبآبادی، ۱/۹.
[۱۶]. ر. ک. به معلم حبیبآبادی، ۱/۹.
[۱۷]. ر. ک. به محسن الامین، ۱۴/۱۸۲.
[۱۸]. ر. ک. به حسن الصدر، ۲۳۶.
[۱۹]. ر. ک. به هادی الامینی، ۲/۸۰۳.
[۲۰]. ر. ک. به: صاحب روضات، ۴/۱۲۶؛ شرفالدین، ۷/۱۷۳؛ محسن الامین، ۱۴/۱۸۳؛ مهدوی، ۲-۱/۲۳۲؛ [۱]. مدرس، ۳/۴۲۹ و هادی خسروشاهی، ۱۱۱ (گفتگو با آیتالله العظمی سید موسی شبیری زنجانی).
[۲۱]. ر. ک. به شرفالدین، ۷/۱۶۱.
[۲۲]. ر. ک. به حسن الصدر، ۲۳۶.
[۲۳]. ر. ک. به حسن الصدر، ۲۳۶.
[۲۴]. ر. ک. به حسن الصدر، ۲۳۶.
[۲۵]. ر. ک. به: آغا بزرگ تهرانی، ۱/۶۶۹ و هادی الامینی، ۲/۸۰۳.
[۲۶]. ر. ک. به کاظم حائری، ۱۶.
[۲۷]. ر. ک. به صاحب روضات، ۴/ (۱۲۷ و ۱۲۸)؛ حسن الصدر، ۲۳۶ و هادی خسروشاهی، ۱۱۱ (گفتگو با آیتالله العظمی سید موسی شبیری زنجانی).
[۲۸]. ر. ک. به: صاحب روضات، ۴/۱۲۷؛ محسن الامین، ۱۴/۱۸۳؛ شرفالدین، ۷/۱۶۲ و مهدوی، ۲-۱/ (۲۳۲- [۱]. ۲۳۵).
[۲۹]. ر. ک. به کاظم حائری، ۱۶.
[۳۰]. ر. ک. به: حسن الصدر، ۲۳۷ و محسن الامین، ۱۴/۱۸۳.
[۳۱]. ر. ک. به حسن الصدر، ۲۳۷.
[۳۲]. ر. ک. به معلم حبیبآبادی، ۱/۹.
[۳۳]. ر. ک. به: صاحب روضات، ۴/۱۲۸ و محسن الامین، ۱۴/۱۸۳.
[۳۴]. ر. ک. به حسن الصدر، ۲۳۷.
[۳۵]. ر. ک. به حسن الصدر، ۲۳۶.
[۳۶]. ر. ک. به موسی شبیری زنجانی، ۱/۴۸۷.
[۳۷]. ر. ک. به شرفالدین، ۷/۱۶۲.
[۳۸]. ر. ک. به حسن الصدر، ۲۳۷.
[۳۹]. ر. ک. به شرفالدین، ۷/۱۶۲.
[۴۰]. ر. ک. به شرفالدین، ۷/۱۶۲.
[۴۱]. ر. ک. به شرفالدین، ۷/۱۶۲.
[۴۲]. ر. ک. به حسن الصدر، ۲۳۷.
[۴۳]. ر. ک. به شرفالدین، ۷/۱۶۲.
[۴۴]. ر. ک. به مهدوی، ۲-۱/۲۳۹.
[۴۵]. ر. ک. به شرفالدین، ۷/ (۱۶۳ و ۱۶۴) و مهدوی، ۲-۱/۲۴۳.
[۴۶]. ر. ک. به مهدوی، ۲-۱/۲۴۴.
[۴۷]. ر. ک. به جعفریان ۱/ (۴۵-۴۶).
[۴۸]. ر. ک. به: آغا بزرگ تهرانی، ۱/۶۶۹؛
[۴۹]. ر. ک. به حسن الصدر، ۲۳۷.
[۵۰]. ر. ک. به شرفالدین، ۷/۱۷۲.
[۵۱]. ر. ک. به: مهدوی، ۲-۱/۲۴۴ و به بلاغی، ۲۷.
[۵۲]. ر. ک. به: صاحب روضات، ۴/۱۲۶ و مهدوی، ۲-۱/۲۳۹.
[۵۳]. ر. ک. به حسن الصدر، ۲۳۷ و مهدوی، ۲-۱/۲۳۹.
[۵۴]. ر. ک. به: حسن الصدر، ۲۳۷- ۲۳۸؛ معلم حبیبآبادی، ۱/ (۱۰ و ۱۱)؛ مهدوی، ۲-۱/ (۲۳۹-۲۴۲)؛ کاظم حائری، (۲۰ و ۲۴) و ابوزید، ۱/۴۹.
[۵۵]. ر. ک. به: صاحب روضات، ۴/۱۲۸ و مدرس، ۳/۴۲۹.
[۵۶]. ر. ک. به: حسن الصدر، ۲۳۸؛ کاظم حائری، ۲۰؛ عباس قمی، ۱/۲۵۹ و ابوزید، ۱/۴۹.
[۵۷]. ر. ک. به موسی شبیری زنجانی، ۱/۴۸۷.
[۵۸]. ر. ک. به: حسن الصدر، ۲۳۸؛ کاظم حائری، ۲۰؛ عباس قمی، ۱/۲۵۹؛ موسی شبیری زنجانی، ۱/۴۸۷ و ابوزید، ۱/۴۹.
[۵۹]. ر. ک. به حسن الصدر، ۲۳۸.
[۶۰]. ر. ک. به مهدوی، ۲-۱/۲۴۹.
[۶۱]. ر. ک. به مهدوی، ۲-۱/۲۴۹.
[۶۲]. و جد اعلای یکی از دوستان همدرس نگارنده در مقطع کارشناسی مهندسی عمران دانشکده فنی دانشگاه تهران [سالهای ۶۲ تا ۶۸]، مهندس سید علی حاجرسولیها.
[۶۳]. ر. ک. به مهدوی، ۲-۱/۲۴۹.
[۶۴]. ر. ک. به مهدوی، ۲-۱/۲۴۹.
[۶۵]. ر. ک. به بلاغی، ۲۷.
[۶۶]. ر. ک. به مهدوی، ۲-۱/۲۴۷.
[۶۷]. ر. ک. به حسن الصدر، ۲۳۹ و۲۴۰.
[۶۸]. ر. ک. به حسن الصدر، ۲۴۰.
[۶۹]. ر. ک. به حسن الصدر، ۲۳۹.
[۷۰]. ر. ک. به حسن الصدر، ۲۴۰.
[۷۱]. ر. ک. به: صاحب روضات، ۴/۱۲۸ و شرفالدین، ۷/۱۸۳.
[۷۲]. ر. ک. به حسن الصدر، ۲۴۰.
[۷۳]. ر. ک. به صاحب روضات، ۴/۱۲۸.
[۷۴]. ر. ک. به: حسن الصدر، ۲۴۰؛ محسن الامین، ۱۴/۱۸۳ و هادی الامینی، ۲/۸۰۳.
[۷۵]. ر. ک. به صاحب روضات، ۴/۱۲۸.
[۷۶]. ر. ک. به: صاحب روضات، ۴/۱۲۸ و محسن الامین، ۱۴/۱۸۳.
[۷۷]. ر. ک. به: صاحب روضات، ۴/۱۲۸؛ محسن الامین، ۱۴/۱۸۳ و شرفالدین، ۷/۱۸۳.
[۷۸]. ر. ک. به الامینی، ۲/۸۰۳.
[۷۹]. ر. ک. به موسی شبیری زنجانی، ۱/۴۸۸.
[۸۰]. ر. ک. به موسی شبیری زنجانی، ۱/۴۸۶.
[۸۱]. ر. ک. به حسن الصدر، ۲۳۸.
[۸۲]. ر. ک. به موسی شبیری زنجانی، ۱/۴۸۶.
[۸۳]. ر. ک. به حسن الصدر، ۲۳۸.
[۸۴]. ر. ک. به حسن الصدر، ۲۳۸.
[۸۵]. ر. ک. به مهدوی، ۲-۱/۲۶۳.
[۸۶]. ر. ک. به حسن الصدر، ۲۳۹.
[۸۷]. ر. ک. به حسن الصدر، ۲۳۹.
[۸۸]. ر. ک. به محسن الامین، ۱۴/۱۸۲.
[۸۹]. ر. ک. به: حسن الصدر، ۲۴۰ (مرحوم آقا سید حسن صدر سال درگذشت آقا سید صدرالدین را در این صفحه ۱۲۶۳ق نوشته اما در ص ۱۰۴ ضمن شرح حال آقا سید اسماعیل صدر آن را ۱۲۶۴ق نگاشته است)؛ مهدوی، ۲-۱/۳۰۹ و موسی شبیری زنجانی، ۱/۴۹۲.
[۹۰]. ر. ک. به: صاحب روضات، ۴/۱۲۸ و بغیهالراغبین، ۷/۱۸۴ (آیتالله العظمی شرفالدین، با استناد به مشاهدات آیتالله شیخ ابراهیم صادق عاملی که خود در مراسم تشییع، نماز و ترحیم آقا سید صدرالدین شرکت کرده بود، بر صحت این تاریخ اصرار دارد).
[۹۱]. ر. ک. به صاحب روضات، ۴/۱۲۸.
[۹۲]. برخی مورخین نیز سال رحلت آقا سید صدرالدین را ۱۲۶۳ق نوشتهاند (به عنوام ثال ر. ک. به حسن الصدر، ۲۰۴؛ موسوی اصفهانی، ۲۱۰؛ هادی الامینی، ۲/۸۰۳ و موسی شبیری زنجانی، ۱/۴۹۲) که با توجه به شواهد و قرائن مختلف به نظر میرسد نادرست است. مرحوم معلم حبیبآبادی در شرح حال آقا سید صدرالدین نوشته که علامه شیخ محمدباقر الفت (از احفاد دختری آقا سید صدرالدین) «شفاهاً میفرمود که اصلاً سال ۱۲۶۳ق غلط است» (ر. ک. به معلم حبیبآبادی، ۱/۱۲).
[۹۳]. ر. ک. به حسن الصدر، ۲۴۰ و ۲۴۱.
[۹۴]. ر. ک. به: صاحب روضات، ۴/۱۲۹ و محسن الامین، ۱۴/۱۸۳.
[۹۵]. ر. ک. به صاحب روضات، ۴/۱۲۹.
[۹۶]. ر. ک. به موسی شبیری زنجانی، ۱/۴۸۹.
[۹۷]. ر. ک. به حسن الصدر، ۲۴۰.
[۹۸]. ر. ک. به الفت، ۱۰۵.
[۹۹]. ر. ک. به موسی شبیری زنجانی، ۱/۴۸۹.
[۱۰۰]. ر. ک. به حسن الصدر، ۲۴۰.
[۱۰۱]. ر. ک. به حسن الصدر، ۲۴۰.
[۱۰۲]. ر. ک. به حسن الصدر، ۲۴۰.
[۱۰۳]. ر. ک. به: صاحب روضات، ۴/ (۱۲۶ و ۱۲۷)؛ آغا بزرگ تهرانی، ۱/۶۷۰؛ معلم حبیبآبادی؛ مدرس، ۳/۴۲۹ و مهدوی، ۲-۱/ (۲۵۰-۲۵۹).
[۱۰۴]. ر. ک. به: صاحب روضات، ۴/۱۲۶ و آغا بزرگ تهرانی، ۱/۶۷۰.
[۱۰۵]. آیتالله العظمی میرزا محمد تقی شیرازی نیز بر این منظومه شرحی نوشته است (ر. ک. به کاظم حائری، ۱۹).
[۱۰۶]. این کتاب در حقیقت حاشیه سید صدرالدین بر کتاب «رجال» شیخ ابوعلی بوده است که بعدها به همت آیتالله العظمی سید حسن صدر به شکل مدون کنونی در آمد (ر. ک. به حسن الصدر، ۲۴۲).
[۱۰۷]. صاحب روضات احتمال داده است که این رساله چون در اواخر عمر آقا سید صدرالدین نوشته شد، احتمالا به سبب بیماری و سپس بازگشت ایشان به نجف، ناتمام ماند (ر. ک. به صاحب روضات، ۴/۱۲۷).
[۱۰۸]. یعنی کودکان ناقصالخقهای که با دو سر و یک بدن به دنیا میآیند.
[۱۰۹]. ر. ک. به: آغا بزرگ تهرانی، ۱/۶۶۹؛ معلم حبیبآبادی، ۱/۱۱ و ابوزید، ۱/۴۹.
[۱۱۰]. ر. ک. به صاحب روضات، ۴/۱۲۷.
[۱۱۱]. ر. ک. به: آغا بزرگ تهرانی، ۱/۶۷۰؛ معلم حبیبآبادی، ۱/۱۱؛ مهدوی، ۲-۱/ (۲۳۹-۲۴۳)، عباس قمی، ۲/۳۱۳ و مدرس ۳/۴۲۹.
[۱۱۲]. ر. ک. به شرفالدین، ۷/ (۱۵۹-۱۶۰)
[۱۱۳]. ر. ک. به. به مهدوی، ۲-۳/۲۴۰. بلاغی، ۲۷.
[۱۱۴]. ر. ک. به بلاغی، ۲۶.
[۱۱۵]. ر. ک. به: آغا بزرگ تهرانی، ۱/۶۶۹ و مهدوی، ۲-۱/۲۶۴.
[۱۱۶]. ر. ک. به بلاغی، ۲۶.
[۱۱۷]. ر. ک. به الفت، ۱۰۶.
[۱۱۸]. ر. ک. به: بلاغی، ۲۶ و معلم حبیبآبادی، ۱/۱۳.
[۱۱۹]. ر. ک. به معلم حبیبآبادی، ۱/۱۳.