فلسفه در پیشگاه دین،گاه مقصر بلکه قاصر مینماید، اما آنگاه که با گزارههای دینی هم رأی میشود، کامل میگردد. امام موسی صدر با آنکه عالمی ژرفنگر در امور دینی بود، در مسائل و مشکلات فلسفه یدی طولا داشت.
آری امام موسی صدر در زمینه فلسفه یدی طولا داشت، ادعا نمیکنیم که ایشان فیلسوف بود، ولی دست کم اطلاعی عمیق و گسترده از فلسفه اسلامی داشت، چنانکه از فلسفههای جدید و معاصر نیز آگاه بود. بدیهی است که از فلسفه قدیم و منطق ارسطویی نیز آگاهی داشت. برای مثال زمانی که از فلسفه اسلامی صدر الدین شیرازی (ملاصدرا) سخن میگوید و آن را با فلسفه جدید مقایسه میکند از سارتر و اگزیستانسیالیسم و هوسرل و پدیدارشناسی و برگسون و حدسباوری و اینشتین و نظریه نسبیت و مارکس و هگل و ماتریالیسم دیالکتیک سخن به میان میآورد.
صدر معتقد است که ملاصدرا توانسته است حرکت جوهری را با برهان ثابت کند و حرکت جوهری منشأ حرکت کم و کیف و وضع است: «بنابراین موجود مادی، با جوهر و تمام ذات خویش در حرکت است. اساساً این موجود هم متحرک است و هم حرکت.» صدر میخواهد به این نکته توجه دهد که ملاصدرا با مقوله حرکت جوهریاش، بر اینشتین که زمان را «بخشی از حقیقت یک موجود و تعبیری از حرکت درونی و بعدی تازه از اشیاء» میداند پیشی گرفته است. چنانکه بر فیلسوف واقعگرا الکساندر ساموئیل و برگسون آرمانگرا نیز پیشی داشته است. اما درباره اگزیستانسیالیسم میگوید: «ملاصدرا شیرازی توانست اصالت وجود را تنقیح کند. اصلی که برخی فلاسفه آلمانی مانند کارل یاسپرس و هوسرل که به مکتب اگزیستانس اعتقاد دارند و مکتب اگزیستانس را به وجودباوری سارتری (اگزیستانسیالیسم) تبدیل کردهاند که در حقیقت وجود باور و اصاله الوجودی نیست بلکه اصالت پدیده (پدیدارشناسی) است.»
امام موسی صدر معتقد است که ملاصدرا شیرازی در موضوع اصل تضاد که در منطق دیالکتیکی شناخته شده بر هگل برتری دارد، زیرا ملاصدرا موجود را به ماده و صورت یا هیولا و صورت تقسیم کرده است.
امام موسی صدر توضیح میدهد که تضاد به عنوان یکی از اصول دیالکتیک به معنای پدیدهای که ضدش را در خود میپرورد (تز+آنتیتز) در فلسفه اسلامی شناخته شده است. زیرا هر موجود مادی از صورت و ماده تشکیل شده است، و صورت حالت بالفعل یک شیء است: درست همانند تز و هرچه در آن امکان تحول و دگرگونی یا آنچه قوه یا هیولا نامیده میشود. موجود در میان صورت و ماده در حرکت مستمر است، زیرا در هر مرحله صورت از طریق تکامل به ماده تبدیل میشود. صدر در مثالی برای این امر میگوید: «دانه گندم جامد است و شیئیت یا صورت گندمی آن (تز) تحرک نیافته است. اما دانه گندم میتواند به خوشه گندم تبدیل شود، و برای اینکه به خوشه تبدیل شود نیازمند شرایط مناسبی است. بنابراین دانه گندم جز اینکه دانه گندم است، شیئیت دیگری هم دارد. شیء دوم ماده هیولا نامیده میشود. بنابراین تبدیل دانه گندم به خوشه بالقوه نامیده میشود... آنچه فلاسفه ما از ان به انفعال تعبیر کردهاند همان است که دیالکتیکیباوران به شکلی دیگر بیان کردهاند.»
صدر پس از تحلیل فلسفه ملاصدرا میگوید: «ملاصدرا اوج فلسفه اسلامی و خلاصه قدما و الگوی متأخران و مؤسس حکمت متعالیه است که فلسفه مشاء، حکمت اشراق و عرفان را یکجا گرد آورده است. زمانی که فلسفه اسلامی را که در شخص صدر الدین شیرازی تجسم یافته با فلسفه قرن بیستم مقایسه میکنیم تفوق روشنفکری وی را بر بسیاری روشهای فلسفی جدید احساس میکنیم.»
صدر در معرفی نخستین پژوهشگر غربی که به مطالعه آرا و اندیشههای ملاصدرا پرداخته، از نبوغ فلسفی هانری کربن پرده بر میدارد و به تحسین فلسفه شرق میپردازد که «توانست فلسفه اروپا را از تیرگی و پراکندگی نجات دهد؛ اینکه اروپا به تجهیز به حکمت خالده بسیار نیازمند است که ما آن را از شرق برانگیختهایم.»
مهمترین مسائل فکری که امام موسی صدر مطرح کرده مسائل عقیدتی و فروغ آن چون بحث نبوت، اجتهاد، مسائل الهیات و موضوعات مربوط به آن چون بحث وجود و صفات و افعال است. ما در ادامه این جستار گزارشی از آرای این متفکر در برخی مسائل نظری فرهنگ اسلامی ارائه میدهیم.
از نگاه صدر فرهنگ اسلامی ستون اصلی دین و شریعت اسلامی است. صدر در بحث فرهنگ اسلامی ستون اصلی دین و شریعت اسلامی است. صدر در بحث فرهنگ اسلامی دو محور مهم را مطرح میکند که یکی مفاهیم اسلامی و دیگری آموزههای اسلامی است. وی در جای جای نوشتههای خود به این دو اشاره کرده است.
مفاهیم اسلامی
اسلام با اصول و مبادی عقیدتی خود، مبانی فکریی برای انسان مسلمان قرار داده که مفاهیم معینی را در درون او تثبیت میکند که عنصری جوهری برای ایمان و رفتار او به شمار میآید. اسلام مفهومی از ذات الهی و ماهیت و صفات آن به ما عرضه میکند، زیرا خدا در ذات و حقیقت خود جز اراده مطلق و قادر به تمام معنای کلمه نیست. خدا موجود واحد، ازلی، عادل، حی و قادر است. این مفهوم انسان را وا میدارد که با خرد در تمام موجودات و مخلوقات پیرامون خود و نظامها و قوانین موجود در آن تدبر کند، و با عقل و وجدان به فضای زیستایمانی دست یابد. این مفهوم راه ایمان و معنای همه عبادات را هم تبیین میکند، زیرا عبادات سودی به خدا نمیرساند و بر عظمت او نمیافزاید. این مفهوم تجسم اخلاص انسان در عبودیت مطلق نسبت به خداست؛ تجسم تقرب انسان به خدا و احساس قدرتگیری از او و پیوند با او و زیستن با او و نماد صفات او بودن و توجه به اوست.
این خدا همان خدای واحد در همه ادیان آسمانی است. همو که کامل، منزه و متعال است. صدر در این باب میگوید: «خدا یگانه است... این اقرا را در همه ادیان مییابیم.» انسانها حقیقت خدا را از دیرباز شناختهاند؛ از همان روزگاران قدیم که جوامع درکی ابتدایی از خدا داشتند. در مقابل الهه بابلیها رئیس کاهنان وجود داشت و خدای فراعنه در عوامل طبیعی و حیوانات تجسم مییافت. درک دینی جوامع از مفهوم خدا چندان تحول و تکامل یافت که به تعبیر صدر «مفهوم خدا در اسلام، همان تکامل و فراگیری» شد.
در اسلام، جهان پدیدهای هماهنگ است که بر پایه عدل، حق و نظم استوار است و هماهنگ با قوانین ثابتی است که آن را نظم میبخشد و به سوی اهداف آرمانیاش رهنمون میشود. صدر این آیه قران را بر این سخن گواهی میگیرد: «المتر ان الله یسجد له من فی السموات و من فی الارض و الشمس و القمر و النجوم و الجبال و الشجر و الدواب و کثیر من الناس.» (حج/۱۸).
صدر و همه مسلمانان بر این باورند که جهان حادث است و این اصل مبنای قواعد همه ادیان آسمانی است؛ چنان که همه ادیان بر این نکته اتفاق نظر دارند که تنها موجودی قدیم و ازلی خداست و او جهان را از عدم خلق کرده است. بنابراین اراده خداست که جهان را آفریده است و اراده او نیز توان فنای این جهان را دارد.
هر آنچه میبینیم و احساس میکنیم، حادث است، زیرا کلی مستقل از وجود افرادش نیست. صدر میگوید: «جهان تمامی بر بنیادی دقیق پایه نهاده شده و بر نظامی دقیق نظم یافته که در آن هیچ افراط و انحراف و خطایی نرفته است.» در اینجاست که علم و دین به طور جدی تلافی مییابند، زیرا هردو اعتراف میکنند که هر بخشی در هستی با دقتی تمام به کار خویش مشغول است.
از دیدگاه وی هستی فراهم آمده از اجزایی است که به لحاظ تکوین، کارکرد و تداوم ارتباطی شگرف با یکدیگر دارند: «هستی موجودی یگانه است. تمام هستی حرکت و حیات و نظم و رویکرد به سوی خداست.» اما خروج از قاعده نظم موجود در هستی که در برخی حوادث غیر مترقبه مانند طوفان، زلزله و غیر اینها نشاهده میشود، از دیدگاه صدر خود دارای قاعدهای است: «قاعدهای که برای اینگونه حوادث از دل آموزههای دینی میتوان دریافت، تأکید فزونتر بر انسان است تا بر جهان و نیروهای طبیعی سیطره یابد. زیرا انسان اگر با سرما، گرما و دشمن مواجه نشود برای غلبه با این مشکلات دست به کار نخواهد شد و برای کشف حقایق نخواهد شتافت.»
افزون بر این اسلام مفهوم انسان را معین کرده است. انسان از مخلوقاتی است که از دو نیروی عقلانی و شهوانی با هم بهره میبرد. او موجودی مستقل است که به لحاظ احساسات و مشاعر از دیگر موجودات متمایز است. خدا او را از ماده آفرید، اما به عقل مجهزش کرد و به او آزادی بخشید و سلطه بر همه چیزهای دیگر را برای او فراهم کرد تا او خلیفه خدا بر روی زمین باشد. بنابراین، او موجودی یگانه در میان موجودات است. صدر در این باب میگوید: «انسان این بخش ممتاز از جهان ذاتاً نیکوکار است و فطرتش گرایش به دین راست و درست دارد و بنا به آفرینش خود میتواند در خطی که برایش ترسیم شده حرکت کند. او در سلوکش به سوی کمال مجبورر است؛ نه اینکه مجبور باشد تنها تسبیح بگوید. او؛ یعنی انسان، همچنین خلیفه خدا بر روی زمین قرار داده شده و کلیدهای هستی به دست اوست... و تمام نیروهای هستی به تسخیر او در آمده است. مفهوم خلیفه به درستی گویای استقلال انسان و آزادی کامل او در کار و کنش بر روی زمین است.
خدا انسان را آزاد آفرید و او را به علم و مدنیت و معرفت فرا خواند تا او را تعالی بخشد و برتریاش را بر بسیاری مخلوقات به او بفهماند: و لقد کرمنا بنی آدم حملناهم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلنا هم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلاً» (۰اسراء/۷۰)
آموزههای اسلامی تأکید میکنند که خدا به انسان از هرکسی نزدیکتر است و این همان چیزی است که در آیه «نحن اقرب الیه من حبل الورید» (ق/۱۵) و «اذا سالک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوه الداع اذا دعان» بدان اشارت رفته است.
صدر معتقد است که چنین نگره و آموزهای روحیه انسان را بالا میبرد و از گرفتاری در رنجها اندوهها و پستیها فرا میبرد.
اسلام انسان را محترم میدارد بر حفظ حیات او تأکید میورزد و کشتن یک انسان بیگناه را مساوی با کشتن همه انسانها و احیای یک انسان را مساوی با احیای همه انسانها میداند: «من قتل نفساً بغیر نفس او فساد فی الارض فکانما قتل الناس جمیعاً» (مائده/۳۲).
اسلام همچنین بر توجه و یاریرسانی به دیگران تأکید میورزد کسانی را که به وضعیت فقرا و ایتام بیاعتنا هستند، تهدید میکند: «و انفقوا فی سبیلالله و لا تلقوا بأیدیکم الی التهلکه» (بقره/۱۹۵).
اسلام بر آزادی اعتقاد دینی پای فشرده است، زیرا اعتقاد نتیجه اندیشیدن است. قرآن تأکید میکند که «لا اکراه فی الدین» (بقره/۲۵۶) عقیدهای هم که در نتیجه اندیشیدن و باور به درستی آن نباشد، ارزشی ندارد. اسلام نیازهای انسان را نیز به رسمیت شناخته و این نیازها را از نعمتهای الهی برشمرده است. از اینرو تلاش انسان برای پاسخگوییبه این نیازها به صورت درست و مشروع از دیدگاه اسلام نوعی عبادت است. به این ترتیب اسلام پایههای اجتماعییی را بنیان نهاده که رابطه انسان را با دیگران، جامعه و هستی تنظیم میکند.
بر اساس چنین مفهومی از انسان و جایگاه اوست که امام موسی صدر ماهیت جامعه اسلامی را تعریف میکند:
«این جامعه جامعهای انسانی است نه فردی و نه جمعی. جامعهای یگانه و منسجم نه پراکنده و متنازع... در عین کثرت، واحد است، همانند دیگر عناصر هستی.» متفکر ما توضیح میدهد که مقصودش از این تعریف، تأکید بر جامعه کمونیستی و نظام مارکسیستی نیست. زیرا معتقد است راز غلبه شیعیان لبنان بر محنتشان این بود که لبنان به دولتی کمونیستی تبدیل نشده بود. از دیدگاه امام موسی صدر جامعهای که اسلام برای تحقق آن تلاش میکند «جامعهای است که وجود فرد را با تمام جوانب و ابعاد شخصی و اجتماعیاش به رسمیت میشناسد. بنابراین میتوانیم بر مبنای انگاره خود از انسجام میان منافع افراد و منافع جامعه به جامعه بنگریم.»
اسلام مفاهیم تازهای از بسیاری مسائل و موضوعات مهم ارائه میکند، مانند کار انسانی که وقتی هدفمند و دارای نقشی کارآمد در تغییر جامعه به سوی خیر باشد، به مثابه عبادت خالصانه برای خداست. امام موسی صدر مسئولیتهای انسان را فراتر از حد اشباع غرایز و تمایلات میداند و انسان را به تحقق انسانیت خود و تعالی یافتن بر دیگر موجودات از راه عمل نیک مکلف میداند. از نگاه وی کار انسان مورد توجه اسلام است: «کار انسان تنها نیروی شکلدهنده به تاریخ، حرکت و تکامل تاریخ است... کار انسان نتیجه تعامل میان انسان و جهان است... پس قهرمان یگانه در عرصه تاریخ انسان است و مسئولیتی که بر کار انسان مترتب است بر جایگاه ویژه انسان و تأثیر ویژه وی تأکید میکند: فمن یعمل مثقال ذره خیراً یره و من یعمل مثقال ذره شراً یره.»
با مرور شتابانی که بر مفاهیم اسلامی داشتیم، البته نتوانستیم تمامی آنها را در سایه اندیشه امام صدر بکاویم. ولی این اندازه یادآور میشویم که متفکر ما معتقد بود مفاهیم اسلامی به شرط درک درست و تطبیق درک سالم، رکن اساسی سازندگی عقاید، افعال و اخلاق مسلمانان است.
امام موسی صدر بر صلاحیت و شایستگی اسلام به عنوان مبنایی اخلاقی برای جامعهای پیشرفته و توسعهیافته تأکید میورزید. البته مقصود وی آن نبود که اسلام با هرگونه پیشرفت و تکاملی موافق و سازگار نشان داده شود، یا اینکه هدف علمای دین پوشاندن لایهای از مشروعیت بر وضعیت واقعی یا به تعبیر دیگر مشروعسازی واقعیت باشد.
اسلام چنانکه امام موسی صدر میفهمید اصلی بازدارنده است که به مدد آن انسان مسلمان قدرت تمییز میان خیر و شر و درست و نادرست را مییابد. از این رو وی به معرفی ماهیت اسلامی میپردازد.
از دیدگاه متفکر ما، دین اسلام از سویی با چشماندازها و مقتضیات عقل بشری و نظریات علوم جدید سازگاری دارد و از سوی دیگر ایده باور به خدایی متعال را پاس میدارد. از این رو وی بر عنصر دین و جایگاه عالی آن در عقل و خرد انسان تأکید میورزد و میان آموزههای اسلام و مسائل علم جدید همسازی میافکند. وی در مباحثات فراوانی پیرامون این موضوع پرداخته که مهمترین آنها سخنرانی با نام «اسلام و قرن بیستم» است. وی در این سخنرانی نتیجه میگیرد که جوهر اسلام به دلیل وجود عناصر پیشرفت و مدنیت در آن با علم جدید تطابق دارد، زیرا وی تضادی میان اصول اسلام و مبانی و شرایع الهی آن و قوانین مدنی و مبانی اجتماعی آن نمیدید. این همان نتیجهای است که محمد عبده نیز پیشتر بدان دست یافته بود و اعلام داشته بود که اسلام با مدنیت حقیقی تطابق و سازگاری دارد.
مبنای دفاع امام موسی صدر از اسلام، مفهوم روشنی است که از حقیقت دین ارائه میکند؛ دینی که بر تمایز میان عناصر جوهری ثابت و عناصر عرضی قابل تغییر استوار است.
امام صدر معتقد بود که برای اکتشاف باورهای خاص زندگی بشر و تجسم بخشیدن به آن ضرورتاً باید عقل و وحی همنشین باشند، چنانکه تأکید میورزید که برای استحصال هر معرفتی، هرچند معرفت دینی، باید از عقل آغاز کنیم تا به خدا برسیم. در اینجا وی به نقش تفسیری عقل به ویژه در مواردی از نصوص قرآنی و احادیث نبوی که واضح نیست، توجه ویژه میکند. وی بر آن است که اموری هست که قرآن یا حدیث به روشنی ما را بدان دلالت نکردهاند و این ممکن است دو دلیل داشته باشد؛ قرآن به صراحت از آن سخن نگفته و به اشاره اکتفا کرده یا برای شک در درستی سخن گفتن از آن. در چنین حالاتی بر عقل است که آن را تفسیر کند و به شیوهای روشن که جایی برای ابهام نگذارد آن را عرضه کند.
به این ترتیب امام صدر به موضوع اجتهاد راه میبرد و آن را در ضمن حدود معینی که در آن نظر مجتهد به با خصوص قرآن و احادیث صحیح نبوی متعارض نیست، ضروری میشمارد.
از دیدگاه وی تنها مجتهدان هستند که قدرت عقلی و امکانات ضروری معرفت اجتهاد را دارا هستند و عامه مردم باید از آن پیروزی کنند و این به مصلحت مردم در هر زمان و مکانی است تا تفسیرهایی را که به این هدف و مقصود خدمت میکند، برگزینند.
تمایز اساسی جامعه آرمانی اسلام از دیدگاه امام موسی صدر تنها در شریعت منحصر نمیشود، بلکه رکن دوم این تمایز عقل است. زیرا بر انسان مسلمان ضروری است که در امور دین و دنیا از عقل خود بهره گیرد و اسلام بر خلاف آنچه دشمنانش ادعا میکنند، نقش عقل را تعطیل نکرده است. درست به عکس بر اهمیت همه علوم و مباحث عقلی تأکید میورزد. اسلام دین عقلانی نیست که به پیروان خود اجازه اقتباس علوم جدید را بدون آنکه به خروج از باورهای دینیشان نیاز باشد، داده است.
یکی از وظایف اساسیی که امام موسی صدر بر دوش خود احساس میکرد و بدان اهتمام داشت، رها سازی اندیشه از قید و بندهای تقلید به هدف فهم صحیح دین بوده است. یعنی وی بر آن بود که دین را باید به گونهای فهمید که گویی دوست و همپیمان علم است و حقایق ثابت علمی را محترم میشمارد و به بحث و کاوش در هستی و اسرار آن تشویق میکند.
با این حال جامعه آرمانی اسلام جامعهای توانمند و شکوفاست که تن به اوامر الهی میدهد و اوامر الهی را به گونهای عقلانی و تأمین کننده مصلحت عامه انسانها تأویل و تفسیر میکند. زیرا اوامر الهی با اصول انسانی و عقلی انسانها تعارض ندارد. بنابراین زمانی که آموزههای اسلامی را درک و اطاعت کردیم، جوامع ما شکوفا خواهند شد. اما با بدفهمی این آموزهها و اهمال نسبت به آنها جوامع ما دچار انحطاط و پسماندگی خواهد شد. از اینرو امام موسی صدر به بازگشت به دین صحیح و کنار گذاشتن اختلافات و نزاعها میان عامه مسلمانان فرا میخواند و همه را به تقریب میان مذاهب دعوت میکند: «ما تلاش گسترده را در راه وحدت شعایر دینی و اسلامی برای بالا بردن شأن اسلام مبذول داشتهایم و هرکس نسبت به اسلام برای بالا بردن شأن اسلام اخلاص داشته باشد به تقریب مذاهب فرا میخواند.
جامعه آرمانیی که امام صدر به دنبال تحقق آن بود، تنها در آن زمان صدر اسلام و مشخصاً در زمان پیامبر اسلام تحقق یافته است. از اینرو وی تعلق خاطری به دوره نخست اسلامی و سلف صالح یا دوران شکوفایی و رشد دارد.
امام موسی صدر توضیح میدهد که اسلام مشتمل بر مبانی دینی عقلانی و علم اجتماعی و قانون اخلاقی است و این امر به آن امکان میدهد که مبنا و بنیادی برای جوامع تثبیت شده و پیشرفته در زندگی مدرن باشد، زیرا اسلام به تعبیر وی «قدرت رهبری بشر در این قرن را دارد.»
آموزههای اسلام
امام صدر قرآن را منبع اساسی نخست برای تجهیز انسان مسلمان به آموزههای عقیدتی، اخلاقی، تربیتی و تشریعی میداند، و در درجه بعد به سیره پیامبر (ص) و خاندان پاک و اصحاب درستکار آن حضرت نظر دارد. زیرا قول و فعل پیامبر منبع اصلی دوم برای احاطه به فرهنگ اسلامی است.
با توجه به اینکه بحث در این موضوعات دامنهای گسترده دارد، ما به ذکر نشانههای اساسی فرهنگ اسلامی که امام موسی صدر آن را به ربانیت، ثبات، فراگیری و پویایی توصیف کرده، میپردازیم.
ویژگی نخست فرهنگ اسلامی از دیدگاه متفکر ما ربانیت است. زیرا این عنصر حلقه وصل میان آفریدگار و آفریده و میان آسمان و زمین است. این صفت (ربانیت) زیانی به عقل سلیم نمیرساند و مانع شکوفایی آن نمیشود. نیز به معنای هرج و مرج در پدیدهها، حوادث، قوانین و دیگر مسائل نیست. زیرا خداوند پدید آمدن هر معلول را از راه علت خود مقرر داشته و این همان مضمون حدیث نبوی است که «ابی الله ان یجری الامور الا باسبابها.» همچنین امام صدر با استناد به این آیه «و ما ارسلنا من قبلک فی قریه من نذیر الا قال مترفوها انا وجدنا آبائنا علی امه و انا علی آثارهم مقتدون» ایمان تقلیدی سنتی و موروثی را مردود میداند و ایمان درست را برآمده از حکم تفکر و تدبر و تعقل میشمارد.
امام موسی صدر بر آن است که خدا با همه مردم معاملهای واحد دارد، حتی با انبیاء. زیرا خداوند قوانین طبیعت را جز در مورد معجزه، که استثنا و بخشی از رسالت است، برای پیامبران نمیشکند. خداوند اراده فرموده تا انبیاء و پیامبران «نخستین گروندگان از میان مردم باشند و سپس بشارتدهنده باشند و در راه وعدت رنجهایی را تحمل کنند که کوهها از تحمل کنند که کوهها از تحمل آن ناتوانند.»
صفت دیگر فرهنگ اسلامی که مرتبت بر عنصر ربانیت است، صفت ثبات است. زیرا فرهنگی که از ثابت ریشه میگیرد و از زمین تا آسمان امتداد دارد، باید صفت ثبات را کسب کند: «لا تبدیل لخلقالله.»
امام موسی صدر به این نکته جوهری توجه دارد که چارچوب ربانی ثابت مانع جهش فکر و اجتهاد نمیشود و متذکر میشود که عمل به اجتهاد امری ضروری است و مجتهد باید در هر کنش اجتهادی به اصلی ثابت مستند باشد، این مسئله به معنای آن است که اجتهاد در مسائل مختلف فرهنگ اسلامی، با حفظ اصل ربانیت و ثبات و عدم خروج از اصول و خطوط کلی آن، در این فرهنگ در فضایی گسترده و باز جریان دارد. امام صدر در اینباره میگوید: «فقها و مجتهدان میکوشند تا هر اجتهاد و هر نظریه جدیدی را به اصول ثابت و ازلی و عام مستند کنند. برای مثال فقیه قانونگذاری میکند و به علم یا قطع عمل میکند و قطعی و علمی همان دلیل ظنیی است که منتهی به سندی ثابت و تحقیقی میشود.»
صفت سومی که امام موسی صدر برای فرهنگ اسلامی بر میشمارد صفت شمول است. پس از شرح دایره، گستردگی و انسجام و تعادل آخرین صفتی که متفکر ما برای فرهنگ اسلامی برمیشمارد، صفت وحدت و یکپارچگی است که از تمایزات مهم فرهنگ اسلامی است. این یکپارچگی در هر حوزهای از حوزههای فرهنگ اسلامی با سایر فعالیتها هماهنگ است و «یکپارچگی منظمی را تشکیل میدهد که سمفونی کیهانی و تسبیح موجودات را در گوش جان روشنفکر باز پژواک میدهد.»
امام صدر پس از تبیین مفهوم فرهنگ اسلامی موضوع اسلام را نسبت به فرهنگهای غیر اسلامی توضیح میدهد و نتیجه میگیرد که اسلام به همه اندیشههای مثبت و همه نوپدیدههای ناشی از تأمل عقلانی سلیم و تأمل فکری استوار خوشامد میگوید. اسلام این موضع را در درون مبادی کلان فرهنگیاش نشانده است، زیرا از دیگر فرهنگها بر اصالت و شخصیت خویش بیم ندارد. اسلام هراس از آن ندارد که هر قانون یا اخلاق یا فلسفه یا علمی به جایش بنشیند، زیرا از دیگر فرهنگها بر اصالت و شخصیت خویش بیم ندارد.
اسلام هراس از آن ندارد که هر قانون یا اخلاق یا فلسفه یا علمی به جایش بنشیند، زیرا جایگاه استوار دین اسلام قرآن است و قرآن ثابت و جاودانه است و بیمی از سرایت تحول و دگرگونی به دامن عناصر ثابت خود ندارد.
امام موسی صدر در این باره میگوید: «همه فعالیتهای انسان مؤمن برخاسته از رهبری الهی است که به وجدان انسان کمک میکند و بیدارش میدارد... بنابراین هدایت از مبدأ و جهش و خیزش در مسیر، دو تصویر از انسان در حالت حرکت به سوی کمال از هر راه و در هر زمینهای است.»
امام موسی صدر نتیجه میگیرد که اسلام به تکوین فرهنگ اسلامی – ایمانی اهتمام میورزد، چنانکه به روی پذیرش دیگر فرهنگها گشوده است و با آنها تعامل دارد و فعالشان میکند. این مسئله را فرهنگهای اسکندری و هند و دیگر کشورهایی که در قرون اولیه اسلام شاهد حضور اسلام شدند، مشاهده کردند. از دیدگاه صدر تدین به معنای گشودگی به روی دیگران است. هیچ دینی به گوشهگیری و تحقیر دیگران دعوت نمیکند. از اینرو وی از طائفه گرایی بیزار است و آن را از عناصر دخیل در دین نمیداند: «معتقد نیستیم که طائفهگرایی که مبنای حکومت در لبنان قرار گرفته از دین باشد. این (طائفهگرایی) بحثی سیاسی است نه بحثی دینی.» اما نفرت وی از طائفهگرایی به معنای آن نبود که امام موسی صدر حقوق طائفه شیعه را در لبنان مطالبه و پیگیری نکند. وی همواره بر بهرهمندی طائفه شیعه لبنان از حقوق اولیه و برخوردیشان از مسئولیت کلی تأکید داشت.
شکی نیست که دعوت امام صدر به گشودگی به روی جهان و استفاده از تجارب جوامع و فرهنگها دعوتی برگرفته از قرآن کریم است: «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا.» (حجرات/۱۳) بر اساس چنین آموزههایی امام صدر نسبت به دیگران رویی گشاده داشت. سخن را با فرازی از مقدمه وی بر چاپ عربی کتاب تاریخ فلسفه اسلامی هانری کربن به پایان میبرم: «این کتاب بابی گسترده را از فرهنگ شرق برابر اندیشه غربی گشود و گنجهای سرشاری از تولید دینی، فلسفی و تصوف اصیل را گشود.»