تجربه قرون گذشته نشان داده است که حوزه فعالیت روحانیت شیعه، بسته به مکان و زمان، از مَدرَسِ حوزههای علمیه تا صحنه جامعه گسترش یافته است. طبیعی است که در این میان، اولین قدم اصولی برای شناختن و شناساندن این بزرگان، آشنایی با زمینههای فکری و فعالیت آنان است. یک محقق قبل از هر چیز مایل است بداند، در چه زمینهای میتواند از افکار و اندیشههای شخصیت مورد نظر خویش استفاده کند.
اشاره
مهمترین هدف این میزگرد، معرفی چهره درخشان یکی دیگر از ستارگان پرفروغ آسمان روحانیت به مردم عزیز و خصوصاً جوانان فرهنگدوست کشورمان است.
تجربه قرون گذشته نشان داده است که حوزه فعالیت روحانیت شیعه، بسته به مکان و زمان، از مَدرَسِ حوزههای علمیه تا صحنه جامعه گسترش یافته است. طبیعی است که در این میان، اولین قدم اصولی برای شناختن و شناساندن این بزرگان، آشنایی با زمینههای فکری و فعالیت آنان است. یک محقق قبل از هر چیز مایل است بداند، در چه زمینهای میتواند از افکار و اندیشههای شخصیت مورد نظر خویش استفاده کند.
در این زمینه سه سؤال اساسی تنظیم شده است که در قالب میزگرد حاضر، با حضور تعدادی از «صدر شناسان» امروز ایران مورد بحث و بررسی قرار میگیرد. هدف این میزگرد، فقط آشنا شدن با زمینههای فعالیت، و همچنین عناوین موضوعات فکری مورد اهتمام امام موسی صدر است. اگر این میزگرد بتواند دیدی کلی درباره نوع نگرش و گرایشهای فکری و عملی این بزرگوار در ذهن علاقهمندان ایجاد کند، قطعاً رسالت خود را انجام داده است.
اساتید بزرگوار و سرورانی که در تمام یا برخی از جلسات این میزگرد شرکت داشتند عبارتند از: حجت الاسلام و المسلمین سید هادی خسروشاهی، عبدالرحیم اباذری، دکتر صادق طباطبایی، دکتر کاظم صدر و مهندس مهدی فیروزان.
بسم الله الرحمن الرحیم. با تشکر از همه شما سروران و بزرگوارانی که دعوت ما را پذیرفتهاید، امیدواریم که در این لحظات و دقایقی که خدمتتان هستیم، بتوانیم به بهترین شکل از فرصت استفاده کنیم، و زوایایی از این شخصیت عظیم جهان اسلام را بشناسیم، و ان شأ ا در مراحل بعد بشناسانیم. به عنوان شروع گفتگو، اولین سؤال خود را مطرح میکنیم:
شاید بتوان از دیدگاه کلی، علما، بزرگان و برجستگان حوزههای علمیه شیعه را در سه گروه عمده قرار داد:
گروه اول: شخصیتهایی هستند که در زمینههای سنتی و رایج حوزههای علمیه، از قبیل فقه، اصول، تفسیر، فلسفه، کلام و الخ صاحب مکتب، مبنا و اندیشه هستند و سعی کردهاند که مسائل جدید و راهحلهای جدیدی عنوان کنند. گروه دوم: شخصیتهایی هستند که بیشتر به عنوان مصلحان اجتماعی مطرحند وقرائتهای جدیدی از اسلام مطابق با شرایط زمان و مکان ارائه کردهاند. گروه سوم که در حقیقت ادامه دهنده و مکمل گروه دوم هستند، شامل شخصیتهایی است که بیشتر وارد صحنههای عملی اداره جامعه شدهاند، تا در عمل ثابت کنند که اسلام قادر به اداره جامعه است. اگر این تقسیمبندی سهگانه را بپذیریم، امام موسی صدر را عمدتاً در کدام یک از این گروهها میتوان قرار داد؟ و ویژگیهای ایشان چیست؟
دکتر طباطبایی: بسم الله الرحمن الرحیم. اگر بخواهیم طبقهبندی مطرح شده در سؤال اول را محور قرار دهیم، به نظر من میتوان آقای صدر را جزو شخصیتهای هر دو گروه دوم و سوم به حساب آورد. یعنی هم به عنوان شخصیتی که در زمینههای فرهنگی و اجتماعی اندیشههای نویی را منطبق با موازین دینی ارائه کردند، و هم به عنوان کسی که در صدد تغییر وضع جوامع فعلی و حرکت به سمت جامعه مطلوب تلاشهایی کرد و پیریزیهایی انجام داد. به اعتقاد من آقای صدر جزو شخصیتهای مصلحی بودند که هم در زمینههای فرهنگی و اجتماعی اندیشههای نویی داشتند، و هم در صدد اداره جامعه بودند و در قسمت اداره جامعه و برخورد با واقعیتهای مربوط به جامعه نگرشی داشتند که با نگرش سنتیِ بسیاری از بزرگان جور در نمیآمد. روش ایشان در برخورد با مسائل روش نویی بود که بر یک سعه صدر بسیار وسیعی تکیه داشت. به عنوان مثال به برخورد ایشان با فرقهها، مذاهب و مکاتب مختلف اشاره میکنم. جامعه مورد نظر ایشان جامعهای بود که مبتنی بر آرا و اندیشههای اسلامی باشد. اما جامعه و یا حکومت اسلامی را تا آنجایی که من از ایشان برداشت کردم، به این نمیدانستند که تمام افراد و آحادی که تحت این بیرق زندگی میکنند، مسلمانهای حزب اللهی دوآتشه باشند. خود جامعه لبنان هم به عنوان نمونه کوچکی از مجموعه جهان، آرای گوناگون، ادیان و مکاتب مختلفی را در بر گرفته است. روش برخورد ایشان یک روش توأم با سعه صدر بسیار، کاملاً آگاهانه و هوشیارانه، و در عین حال مبتنی بر شناخت دقیق از وضعیت زمانه بود. بنابراین و به طور خلاصه، ایشان را میتوانیم در هر دو گروه دوم و سوم قرار دهیم. حرکتهایی که ایشان کردند و آثار و سخنرانیهایی که از ایشان باقی مانده است، همه مؤید این نظریه هستند.
ببخشید آقای دکتر! این موضوع کلاً محرز است که امام موسی صدر روحانی قالب شکنی بودند؛ هم در عرصههای فکری و هم در عرصههای اجرایی. اما مایل هستیم که این موضوع را قدری دقیقتر بشکافیم. هنر یا توانایی اصلی ایشان در چه بود؟ آیا در تولید افکار اصلاحی و اندیشههای نو بود، که طبعاً آرای خلاف مشهور را هم در بر میگیرند؟ یا در تطبیق وضعیت موجود جامعه با اندیشههای دینی و شرایط آرمانی بود؟ به عبارت دیگر میدان اصلی فعالیت ایشان آیا در زمینههای فکری بود یا در صحنههای اجرایی؟
دکتر طباطبایی: هنر و توانایی ایشان در هر دو بخش بود. ایشان صاحب فکر و اندیشههای نویی بودند که بر اساس استنباطهای فقهی خود به آنها رسیده بودند. چون به نظرات خلاف مشهور اشاره کردید، من میتوانم نمونههایی از آنها را اینجا ذکر کنم. مثلاً یک مورد مسئله طهارت اهل کتاب است که آن موقع هنوز کسی جرأت ابراز آن را نداشت! یا مورد دیگری که من هنوز در جایی ندیدم مطرح شده باشد، ذبیحه اهل کتاب است! البته مرحوم پدر من هم در آخرین سفری که به آلمان داشتند، در جلسهای با حضور برخی از فضلا عنوان کردند که ذبیحه اهل کتاب را پاک میدانستند. نمونه دیگر، آرای ایشان در مورد موسیقی است. شما در کتاب اسلام و فرهنگ قرن بیستم میتوانید فشردهای از مبانیِ احکام و اندیشههای ایشان را پیدا کنید که برخاسته از یک اندیشه و پیشقراول نوآوریها باشد. این تعبیر را همیشه داشتند که ما در برخورد با مسائل نو آنقدر صبر میکنیم و صبر میکنیم، که آن چیز نو خودش را با همه خصوصیاتش بر ما تحمیل کند و بعد عکس العمل نشان میدهیم. مثال میزدند که...
استاد خسروشاهی: اول تحریم میکنیم، بعد یواش یواش میپذیریم.
دکتر طباطبایی: بله. مثلاً تعریف میکردند که وقتی تازه پنکه آمده بود، یکی از بزرگان قم تعریف کرده بود که امروز برای من چیزی آورده بودند که فوت تعبیه میکرد! و چون از غرب آمده چه بسا که یک گرفتاری برای جامعه اسلامی ایجاد کند! به همین جهت گفته بود که آن را بیرون ببرند، و همین طور درباره رادیو، سینما، تلویزیون و موارد دیگر. ایشان میگفتند که چون ما از جریانات به دور هستیم و در مسیر نوآوریها نیستیم، نه تنها از آنها بهرهای نمیبریم، بلکه به قول آقای خسروشاهی اول آنها را تحریم میکنیم و بعد میپذیریم. یعنی بعد از آنکه خودشان را با همه خصوصیات بر ما تحمیل کردند و اثرشان را گذاشتند، چون چارهای نداریم با آنها کنار میآییم. هنر دیگر آقای صدر آن بود که درصدد تطبیق شرایط موجود با وضع آرمانی و مطلوب بودند. نوع سلوک ایشان با انسانها و افرادی که با ایشان مواجه میشدند، خیلی جالب بود. هیچ وقت اینطوری که ما عادت کردیم، از موضع آمرانه برخورد نمیکردند. در عین حال همیشه اثرگذار بودند. یعنی به گونهای از درون آدم را به جوشش میانداختند، که خودِ فرد آنطور که شایسته است وظیفه خودش را انجام میداد. مثلاً خواهر ایشان تعریف کردند که هیئتی از سازمان تبلیغات اسلامی به لبنان رفته و از مدارس ایشان بازدید کرده بود. بعد از چند روزی که آنجا بودند، یکی از آقایان به خانم صدر گفته بود که ما در ایران با وجود اینکه بیست سال است حکومت را در دست داریم، رادیو و تلویزیون داریم، خرج میکنیم و در سازمانها، مدارس و دانشگاهها ابزار تبلیغاتی را در دست داریم، اما نتوانستهایم دانشآموزان و دانشجویان خودمان را از درون آنطور نسبت به مسائل و احکام دینی مشتاق کنیم که شما در این جا کردهاید، آن هم در جامعهای که از در و دیوارش همه چیز غیر از معروف میبارد. شما چه میکنید؟ خانم صدر هم در جواب گفته بودند که ما بر روی در و دیوار شهر نمینویسیم که نماز نور فلان است یا مرگ بر فلان و مرگ بر فلان. ما سعی میکنیم که در بچه ذوق و شوق را به وجود آوریم. در مدرسه شبانهروزی ساعت سه یا چهار نیمهشب بچه را بیدار نمیکنیم که نماز جماعت بخواند. بچه وقتی میبیند که دوستانش برای نماز بیدار میشوند، خودبهخود انگیزه پیدا میکند و در شبهای بعد بیدار میشود...
استاد خسرو شاهی: یا خیابان را نمیبندند که نماز جماعت بخوانند.
دکتر طباطبایی: بله! اخیراً خواندم که در یکی از استانها قرار شده است مدیران ادارات هفتهای یک روز نماز صبح را به جماعت بخوانند. خوب، اینجور حرکات را هیچگاه آقای صدر انجام نمیدادند...
استاد خسروشاهی: خود پیامبر (ص) هم انجام نمیداد. مرحوم حاج احمد آقا تعریف میکرد که در یکی از روزهای اول انقلاب که حضرت امام در قم تشریف داشتند، اعضای شورای انقلاب آمده بودند و تا ساعت دو بعد از نیمه شب جلسه طول کشیده بود. میگفتند که من خیلی خسته بودم و تازه به خواب رفته بودم که برادری آمد و محکم در را کوبید. میگفت من از خواب پریدم و فکر کردم که شاید حملهای شده و یا انفجاری رخ داده است. جریان را پرسیده بودند که آن برادر جواب داده بود، اذان صبح میگویند و برای نماز بیدارتان کردم. ایشان پرسیده بودند که شما مقلد کی هستید، و آن برادر جواب داده بودند مقلد امام. حاج احمد آقا به وی گفته بودند که اولاً از موقع اذان تا وقت آفتاب یک ساعت وقت هست، ثانیاً امام در طول این چهل سال حتی یک دفعه بدون اجازه مرا برای نماز بیدار نکردهاند، شما چطور مرا بیدار کردید؟ البته من هم شوخی کردم و گفتم، پس معلوم میشود که شما چهل سال نماز صبح نخواندهاید. بله، متأسفانه تبلیغات ما اینطوری است.
دکتر طباطبایی: به هر حال جواب سؤال اول شما را اینگونه جمعبندی میکنم که آقای صدر را میتوان یکی از چهرههای برجسته و موفق هر دو گروه دوم و سوم برشمرد.
با تشکر از جناب آقای دکتر طباطبایی، از استاد بزرگوار جناب آقای خسروشاهی دعوت میکنیم تا نظرهای خود را درباره موضوع مورد بحث ارائه فرمایند.
استاد خسروشاهی: بسم الله الرحمن الرحیم. شناختی که من از امام موسی صدر دارم، به حدود چهل الی پنجاه سال پیش بر میگردد. برای اینکه من از سال ۱۳۳۲ در قم هستم و منزل ایشان هم در همان کوچه منتهی به مدرسه حجتیه بود. آقا صادق آن موقع هنوز کوچک بودند. آقای صدر در آن موقع با آقای حاج آقا موسی زنجانی و تعدادی دیگر از بزرگان همبحث بودند. بعداً هم که در مجله مکتب اسلام مدیر مسئول بودند، من نیز در مجله حضور داشتم. گاهی برای غلطگیری به چاپخانه آقا رضا برقعی میرفتم که البته مقداری هم برای امرار معاش بود. چون برای غلطگیری پول میدادند. آقای صدر هم برای نظارت و اِشراف میآمدند. خوب، وقتی که آدم همیشه با یک فردی باشد، بهتر میتواند او را بشناسد. بعداً هم در برخی از کنفرانسهای اسلامی بینالمللی در خارج از ایران ایشان را زیارت کردم. واقعاً ایشان در همه زمینهها نجم آن کنفرانسها بودند. یادم هست که در کنفرانس «الفکر الاسلامی» الجزایر، شخصیتهای برجسته جهان عرب و اسلامی حضور داشتند. مثلاً از مصر شیخ محمد غزالی بود، شیخ محمد ابوزهره بود، شیخ محمد بیطار بود و همچنین خیلی از بزرگان دیگر. آقای صدر در هر موضوعی به قول عربها اجازه تدخلی میگرفت، میرفت بالا و اظهار نظر میکرد. یکی دوبار هم که من خدمت ایشان نشسته بودم میگفتند: «آقای خسروشاهی! شما هم در هر موضوعی که میتوانید حرف بزنید، اجازه بگیرید و حرف بزنید. اینها باید شیعه را بشناسند.» بعد هم به شوخی اشاره کردند که یک بچه طلبه قم و نجف مسائل را بهتر از شما میفهمد. و واقعاً هم اینطور بود. انعکاس تفوق ایشان در بین محافل علمی آنجا کاملاً محسوس بود. در قم هم ایشان در همه رشتهها یعنی فقه و اصول و فلسفه، صاحبنظر و مجتهد بودند. به اعتقاد من اگر شرایط ایشان اجازه میداد، یعنی مثلاً در قم یا نجف میماندند یا بعدها فرصتی مییافتند که بتوانند نظریات خودشان را بنویسند، حتماً صاحب مکتب میشدند. خوب، آقای طباطبایی به بعضی از فتاوای ایشان اشاره کردند. برخی را هم خود من شاهد عینی بودم. یکی همین بحث موسیقی است. مثلاً در همان سفر الجزایر، بعد از کنفرانس بنا به پیشنهاد ایشان به منزل آقای نورالدین آل علی رفتیم. در آنجا مقداری صحبت کردیم که ایشان از من پرسیدند، نظرتان در مورد موسیقی چیست؟ گفتم من چه بگویم، اول شما نظرتان را بفرمایید. گفتند: نه، اول باید فقهای قم نظرشان را بگویند. من گفتم که از نظر من دو نوع موسیقی وجود دارد؛ یک نوعش حرام است و دیگری نیست. اگر موسیقی را امثال ویگن بخوانند حتماً حرام است. اگر امثال فیروز بخوانند، مثل «یا قدس یا مدینه سلام»، حلال است. ایشان به شوخی گفتند: «آقای خسروشاهی مکتب اسلامی است، بعداً میرود قم چیز دیگری میگوید، نوار «قدس یا مدینه سلام» را بیاورید تا ایشان را در عمل هم امتحان کنیم.» خوب، نوار را آوردند و ایشان هم گوش کردند. این نشان میداد که ایشان یقیناً موسیقی را اشکال نمیکنند. چون معقول نیست که شخصیتی مثل آقای صدر موسیقی را اشکال کند و در عین حال آن را گوش هم بکند. من معتقدم که اگر میدانی به وجود میآمد، ایشان یقیناً تالیتِلو شهید سید محمدباقر صدر میشدند. بنابراین، ایشان اگرچه بالفعل صاحب مکتب نبودند، اما اگر فرصت و میدانی پیش میآمد قطعاً صاحب مکتب میشدند.
اما در مورد گروه دومی که مطرح گردید باید بگویم ایشان در زمینههای فرهنگی و اجتماعی شخصیت مصلحی بودند. نظرات و اندیشههای نویی داشتند که در بسیاری از سخنرانیها و مقالاتشان مطرح شده است. در همه زمینههای فکری، اجتماعی و اقتصادیِ جهان اسلام نظر داشتند. به تقریب مذاهب اسلامی توجه داشتند و روی آن کار میکردند. ایشان عضو «مجمع البحوث الاسلامیه» قاهره بودند و در هر کنفرانس اسلامی که تشکیل میشد حضور فعال و مؤثر داشتند. بنابراین، در ایجاد تقریب و وحدت فعالیت بسیاری داشتند. در مورد مطلبی که الاَّن مطرح شده است، یعنی وحدت یا گفتگوی بین ادیان، ایشان پیشتاز بودند. همانطور که اشاره کردم، آن زمان رفتن به یک کلیسا و سخنرانی کردن، بین روحانیون و علما یک نوع ضد ارزش بود. یک بار که من خدمتشان بودم، گفتند که برویم به صور. ظاهراً قرار بود فردای آن روز یک تظاهراتی در دفاع از فلسطینیها در آنجا صورت بگیرد. به اتفاق رفتیم و دکتر چمران هم حضور داشت. یادم هست که دکتر چمران اتاق خودشان را برای استراحت در اختیار من گذاشتند که تصویر نقاشی شده زیبایی هم از آقای دکتر طباطبایی بر دیوار آن آویزان شده بود. قبل از نماز صبح اسرائیلیها منطقه را بمباران کردند که از شدت انفجار بیدار شدیم. نماز صبح را خواندیم و امام موسی صدر به اتفاق دکتر چمران برای بازدید و سرکشی به منطقه رفتند. الاَّن درست یادم نیست که بعد از برگشتن ایشان بود یا روز قبلش، امام موسی صدر به من گفتند آقای خسروشاهی، این جا یک کشیشی هست که وقتی من تازه از قم آمده بودم، خیلی به من اظهار محبت میکرد. آن موقع من یک بچه طلبهای بودم که تازه به صور آمده بودم. غریب بودم و ایشان به من خیلی محبت کرد. الاَّن که خدا این موقعیت را به من داده است، مایلم که جبران کنم و میخواهم بدون خبر به دیدن ایشان بروم. شما هم اگر مایل باشید میتوانید بیایید. با هم رفتیم. اتفاقاً عید هم بود و کشیش در سالن کلیسا جلوس داشت. شخصیتهای معروف منطقه به دیدن ایشان آمده بودند. وقتی که وی امام موسی صدر را دید، خیلی خوشحال شد. پیدا بود که در میان میهمانان بر خود میبالید که امام موسی صدر به دیدن ایشان آمده است. این دیدار خیلی برایش مسرتبخش بود. امام موسی صدر هم خیلی به ایشان احترام گذاشت. نکته مهمی که در اینجا میخواهم بدان اشاره کنم، آن جاذبه و حالت کاریزمایی ایشان است. این حالت کاریزمایی بر نفوذ ایشان در میان مردم خیلی تأثیر داشت. امام موسی صدر در میان مردم که قرار میگرفت، چه مسلمان و چه مسیحی، چه شیعه و چه سنی، همه را تحت تأثیر قرار میداد. حتی در خارج از لبنان، یعنی در هر جایی که بودند، مردم شیعه میآمدند تا ایشان را زیارت کنند، دور ایشان جمع میشدند و عبای ایشان را لمس میکردند. این حالت در همه کس نیست و فقط علمای مخصوص چنین بودند. مثلاً مرحوم آقای حکیم را من یادم هست که به حج تشریف آورده بودند. خوب، هزاران تن از مقلدین ایشان در آنجا بودند و کسی هم این کار را انجام نمیداد. اما امام صدر با آنکه آن موقع مرجع هم نبود، چنین حالتی داشت. من این حالت کاریزمایی را قبل از همه در امام خمینی (ره) یافتم، و بعد از ایشان هم در امام موسی صدر.
اما در مورد رهبرانی که در صدد اداره جامعه بودند، به نظر من اصلاً ایشان این حرکت را آغاز کردند. ساختن یک جامعه شیعه نمونه در لبنان کار آسانی نبود، آن هم با توجه به آن فقر علمی، اجتماعی و معنوی که از صدها سال پیش بر جامعه شیعه لبنان سایه افکنده بود...
دکتر طباطبایی: و فقر روانی.
استاد خسروشاهی: دقیقاً با آن فقر روانی و روحیه حقارت و خودکمبینی که خود را شهروند درجه سوم میدانستند. واقعاً اینکه کسی بیاید و اینها را از این وضع درآوَرَد، آنان را ارتقا دهد و در یک سطح اعلایی قرار دهد، خیلی کار بزرگی است. نکته مهم آن است که ایشان در عین حالی که کوشش میکردند تا جامعه شیعیان را رشد دهند و موقعیت مناسبی برای آنان فراهم کنند، اما هرگز در فکر آن نبودند که شیعیان را بر مسیحیان و سایر طوایف لبنان حاکم کنند. من یادم هست که اولین روز جنگ داخلی، در لبنان بودم. در اولین دقایق صبح خدمتشان رسیدم. اگر چه آمادگی نداشتند، ولی بسیار احترام کردند و قرار شد که بعدازظهر، به اتفاق، به سمت عالیه برویم و به اصطلاح گعده کنیم. بعدازظهر که رفتم، دیدم که اوضاع غیر عادی است. تاکسیِ مرا تفتیش کردهاند و همه هم مسلح هستند. آقای صدر تلفنهایی به یاسر عرفات و پیر جُمَیِل زدند و حتی یادم هست که از جمیل خواستند تا آن مجرمین را به ایشان تحویل دهد و هشدار دادند که در غیر این صورت ممکن است جنگی آغاز گردد که به این زودیها خاتمه نیابد. بعد خودشان توضیح دادند که این رهبر فالانژیستهاست. به هر حال برنامه عالیه رفتن ما به هم خورد. چرا که هم اوضاع شلوغ بود و هم اینکه ایشان میبایست در دفترشان باقی بمانند و برای حل بحران بکوشند. دیدیم که دامنه این جنگ تا پانزده سال بعد هم کشیده شد. آقای صدر در آن روز به بافت جامعه لبنان اشاره کردند. تأکید داشتند که ما نمیتوانیم بگوییم، حالا چون شیعیان اکثریت دارند، پس قانون اساسی عوض شود و رئیس جمهور از شیعهها باشد. چون یک زمانی مسیحیان همین را میگفتند.
امروز در کشورمان صحبت از جامعه مدنی و مدینه النبی میکنیم. واقعیت این است که آن روز ایشان به فکر جامعه مشابهی بودند که شیعیان، اهل سنت، مسیحیان و طوایف دیگر در کنار یکدیگر و هماهنگ با هم زندگی کنند. نه اینکه شیعه بر آنها تفوقی داشته باشد، مسیحیان اهل ذمه باشند و از آنها جزیه گرفته شود. درست است که این دیدگاهها در اسلام هست، اما آیا واقعاً ضرورتی دارد که در عصر ما این مسائل به همین شکل مطرح شوند؟ یا اینکه به عناوین دیگری هم میتوانیم مسئله را اجرا کنیم، بدون آنکه طرف را برنجانیم و یا آنکه او را در طبقه دوم و سوم جامعه اسلامی قرار دهیم. یقیناً در تشریع این بخش از احکام اسلام، چنین نظری نبوده است که طرف تحقیر گردد. حضرت پیامبر و ائمه بزرگوار ما هم چنین نظری نداشتند.
به هر حال، ایشان در مورد چگونگی اداره جامعه یک دیدگاه وسیعی داشتند. نمونهای هم که از جامعه شیعه درست کرده بودند، نشان میدهد که در پی اداره جامعه بر اساس موازین دینی هستند. البته مراد من از موازین دینی قطعاً قشریگری و چسبیدن به ظواهر نیست. منظور این است که از اول همه احکام و ما انزل ا پیاده گردند. یادم هست که در یکی از سفرهایم به لبنان، با ایشان به جلسهای رفتیم که قرار بود در آن سخنرانی کنند. وقتی وارد شدیم دیدم که هفتاد درصد حضار دختر هستند و همه هم بیحجاب، با آن آرایشهای خاص خودشان. به ایشان گفتم آقا من نمیتوانم اینجا بنشینم تا شما سخنرانی کنید. ایشان گفتند که آقای خسروشاهی، اولاً اغلب اینها مسیحی هستند، اگرچه شیعههای ما هم از نظر معلومات و اطلاعات مذهبی دست کمی از اینها ندارند. ثانیاً اگر من هم برای اینها سخنرانی نکنم، دیگر چه کسی این کار را خواهد کرد؟ البته چون اینجا عکس میگیرند و شما هم میخواهید به قم برگردید، بهتر است در جایی بنشینید که در انظار نباشید. ما هم که دیگر عادت کردهایم، چوبش را خوردیم و خواهیم خورد.
همینطور هم شد. من در یکی از ردیفهای عقب پشت ستونی مستقر شدم. علی ایِ حال، امام موسی صدر یک سعه صدر واقعاً عجیبی داشتند که دوستان ما بعد از گذشت بیست سال متأسفانه هنوز به آن نرسیدهاند...
دکتر طباطبایی: در این جا یک نمونه به یادم میآید که یکی از دوستان ما در آمریکا، به نام آقای دکتر کنی، تعریف میکرد. چندی پیش، تلویزیون آمریکا به مناسبتی که به لبنان و آقای صدر مربوط میشد، با یک مرد مسیحی لبنانی مصاحبه کرد. این مرد یک بستنی فروش ساکن شهر صور بود که مورد ظلم یک بستنی فروش مسلمان و شیعه قرار گرفته بود. بستنی فروش مسلمان تبلیغ میکرد که رقیبش مسیحی است و بر اساس فتاوای فقها، اهل کتاب پاک نیستند. آن بستنی فروش مسیحی عملاً تحریم شد و زندگی برایش به صورت دشوار در آمد. تا اینکه صبحِ یکی از روزهای جمعه نزد امام موسی صدر رفت و از اوضاع خود شکایت کرد. آقای صدر هم بعد از نماز ظهر آن روز، به اتفاق جمعی از نمازگزاران به سمت بازار راه افتادند. وقتی به آن بستنیفروش رسیدند، آقای صدر با وی خوش و بشی کردند و پرسیدند: شما امروز برای ما چه نوع بستنی در نظر گرفتهاید؟ چند لحظهای طول نکشید که تمامی بستنیها به اتمام رسیدند. یعنی آقای صدر و همراهان هر کدام یکی را تناول کردند. از آن ساعت به بعد دیگر مشکل آن بستنیفروش حل شد. جالب آنکه وی علیرغم اصرار آقای صدر، حاضر به اخذ مبلغ مربوط به بستنی نگردید. به همین دلیل آقای صدر مبلغ یادشده را از طرف این بستنیفروش به جمعیت خیریه «البر و الاحسان» هدیه کردند.
استاد خسروشاهی: بله! از این قبیل نمونهها زیاد بودند. به هر حال اگر بخواهم جواب سؤال اول شما را جمعبندی کنم، باید بگویم که هر سه بُعدی که مطرح گردید در شخصیت ایشان وجود داشتند. منتها بُعد اول بالقوه بود و مجالی برای ظهور آن فراهم نگردید. در حالی که ابعاد دوم و سوم به فعلیت رسیده بودند. درست همانند سید جمالالدین اسدآبادی. مرحوم سید جمال کاملاً مشغول سیاست و مبارزه شده بود و همواره این طرف و آن طرف در حال حرکت بود. به همین جهت نرسید افکار و تئوریهای علمی خود را بپروراند و انتشار دهد. من اخیراً دو سه تا رساله از ایشان پیدا کردهام که در کتابخانه مجلس چاپ شده است. یکی از آنها الواردات فی صدق التجلیات است و دیگری الاشارات ابن سینا. شما وقتی اینها را میخوانید، احساس میکنید که گویی ملاصدرا، علامه طباطبایی یا امام خمینی (ره) نوشتهاند و دارند درباره وحدت وجود صحبت میکنند. رساله دیگری پیدا کردم به نام مرآت العارفین که عیناً همین جور است. یک سیدی در دوران جوانی چنین اندیشههایی دارد، یقیناً معلوم است که در دوران چهل سالگی به بالا، که زمان پختگی است، چه وضعیتی میتواند داشته باشد. منتها از آنجایی که در آن مراحل بالا گرفتار مبارزه شده است، دیگر مجالی برای ظهور فراهم نگردید. یعنی متأسفانه فرصتی برای شکوفائیِ اندیشههای علمی پیش نیامد و همه چیز در سیاست و مبارزه منحصر گردید. من معتقدم که واقعاً اگر امام موسی صدر در قم یا نجف میماندند، بر بسیاری از فقها پیشی میگرفتند و حتماً صاحب مکتب جدیدی میشدند.
ضمن تشکر از استاد بزرگوار جناب آقای خسروشاهی، که مطالب و خاطرات بسیار لذتبخشی بیان کردند. از فاضل محترم جناب آقای اباذری خواهشمندیم تا بحث خود را را شروع بفرمایند.
استاد اباذری: بسم الله الرحمن الرحیم. چون در تعابیر برادران صحبت از هنر امام موسی شد. من مایل هستم که صحبت خودم را بر روی یکی از بارزترینِ این هنرها متمرکز کنم، که به گروه سوم در طبقهبندی سؤال مربوط میشود. البته ایشان هنرهای زیادی داشتند. اما من به تناسب سؤال، یکی از مهمترینِ آنها را که به گروه سوم تعلق دارد، انتخاب کردهام. تشکیل یک نوع حکومت اسلامی در لبنان، تحت پوشش مجلس اعلای شیعیان به طور تلویحی نوعی هنر بود. بنده در مرور مختصری که به همین مناسبت بر روی تاریخ شیعه انجام دادهام، با فهرستی از دولتهای شیعه برخورد کردم که در طول قرون گذشته سرکار آمدهاند. مثل آل بویه، علویان، سربداران و خیلیهای دیگر که تقریباً به بیست و چهار مورد میرسند. در این میان، حکومت امام موسی صدر یک سلسله برجستگیها و امتیازهایی دارد که آن را از سایر حکومتهای شیعه متمایز میکند...
استاد خسروشاهی: ببخشید که من فرمایشاتتان را قطع میکنم، آیا برنامههای امام را واقعاً میتوان حکومت نامید؟ البته مقدمات حکومت میتوان نامید. اما خود حکومت بالاخره در جامعهشناسی تعریفی دارد که با آن مجتمعی که ایشان ساخته بودند متفاوت است.
استاد اباذری: حالا من عرض میکنم. ببینید، حکومتی که ایشان به وجود آورده بودند، در برخی از مقاطع اصلاً حکومت مرکزی لبنان را تحت الشعاع قرار داده بود. اصلاً برخی از فعالیتهای حکومتی کاملاً زیر پوشش ایشان انجام میگرفتند. حداقل چیزی که میتوان گفت آن است که به معنیالاعم حکومت تشکیل داده بودند...
استاد خسروشاهی: تعبیرات قدری حوزوی شدند. به هر حال به معنیالاخص حکومت نبود. ایشان یک مجتمعی را تشکیل داده بودند که در دراز مدت ممکن بود به حکومت تبدیل شود. بالاخره حکومت برای خودش تعریف دارد.
مهندس فیروزان: من اجازه میخواهم که در اینجا نکتهای را عرض کنم. در لبنان، استثنائاً و به دلیل آن بافت طایفهای که دارد، یک سلسله حکومتهای طایفهایِ اعلاننشده وجود دارند. هر طایفه برای خودش شیخ الطایفهای دارد، که همیشه سیاسی است و نه دینی، و این شیخ الطایفه بر طایفه خود حکومت میکند. این حکومت طایفهای مقیاس بزرگتری است از حکومتی که در عشایر وجود دارد. چگونه است که هر عشیرهای برای خود یک محور و آیینی دارد. بافت آنها بافت حکومتی است، یعنی حتی ممکن است قانون نانوشتهای بر آنان حاکم باشد. در لبنان نیز وضعیت هر سه طایفه در مقیاس بزرگتری به همین شکل است. هر طایفهای برای خود یک شیخ سیاسی دارد و یک شیخ دینی. در طایفه شیعه این شیخ سیاسی و شیخ دینی هر دو یکی شدند. اگر لحظهای این طایفه را از دولت لبنان جدا کنیم و به آن بنگریم، مشاهده میکنیم که استخوانبندی آن استخوانبندی حکومتی است. درست مثل مجتمعی که از نظر ایدئولوژی دور آن حصار و مرزی کشیده شده باشد. به این شکل میتوان آنجا را به عنوان یک تشکیلات حکومتی در نظر گرفت.
تشکیلاتی که برای خودش مجلس قانونگذاری دارد، هیئت اجرایی دارد، رهبری دارد. بنابراین شاید بتوان در فضای لبنان و با اندکی مسامحه، واژه حکومت را براین تشکیلات اطلاق کرد.
استاد خسروشاهی: بله! این دقیقاً همان معنای اعمی میشود که آقای اباذری اشاره کردند. به این معنی دروزیها برای خودشان حکومتی دارند، مسیحیها هم دارند،...
مهندس فیروزان: دقیقاً! شما اگر زمان جنگ را در نظر بگیرید، هرکدام از این طوایف برای خودشان جغرافیایی داشتند، یک نیروی شبه نظامی یا میلیشیا برای دفاع از حدودشان داشتند، که الاَّن هم دارند، یک مرکز تصمیمگیری در داخل خودشان داشتند، یک مرکز حمایت کننده از خودشان در خارج داشتند.
همانطور که سروران بزرگوار اشاره داشتند، امام موسی صدر انسان قالب شکنی بودند که در اغلب عرصههای فکری و اجرایی مربوط به دین حرفهای نو داشتند. برادر عزیزمان آقای اباذری هم به ایشان تأسی جستند و موضوع جدیدی را فتح باب کردند. البته نگرانی آقای خسروشاهی نیز کاملاً بجاست و بایستی در انتخاب تعابیر نهایت دقت را به کار برد. امیدواریم که حاصل این میزگرد ما را در این امر یاری دهد. اما در دنباله بحث اساتید محترم آقایان اباذری و فیروزان، بد نیست که دو نکته را مورد توجه قرار دهیم:
نکته اول: این نوع انسجام، استقلال نسبی و حکومتهای طایفهای در لبنان تنها مربوط به امروز نیست. بلکه قدمت چند ساله دارد. به عنوان مثال، طایفه مارونی در طول قرون گذشته عمدتاً تحت سیطره خاندان شهاب قرار داشتند. یا طایفه دروزی که الاَّن متجاوز از سه قرن است توسط خاندان جنبلاط اداره میشود. در کتب تاریخ آمده است که در نیمه اول قرن نوزدهم، امیر بشیر دوم که بزرگ خاندان شهاب بود، منطقه جبل را برای مدتی قریب به ۴۰ سال اداره میکرده است. در همان زمان شیخ بشیر جنبلاط نیز بر زیر مجموعهای از قلمرو جبل، یعنی منطقه دروزینشین شوف، حکومت میکرد. بین این دو طایفه جنگهای خونین متعددی در گرفته است که یکی از مهمترینِ آنها مربوط به سالهای ۱۸۵۸ تا ۱۸۶۰ است. همچنان که امام موسی صدر نقل کردهاند، کمال جنبلاط جنگ داخلی اخیر لبنان را امتداد جنگهای قرن نوزدهم میدانسته است. در طول تاریخ هر کدام از طوایف لبنان برای خود قلمروی داشتند که مرزهای آن حتی امروز هم در حکم خط قرمز هستند.
مثلاً دروزیها الاَّن صدها سال است که در مناطق شُوف، عَالَیه، حاصبَیا و راشَیا زندگی میکنند. مارونیها صدها سال است که در مناطق کوهستانی شمال بیروت، از قبیل کِسِروان، مَتن، بَترون، جونیه و همچنین بخشهایی از جبل مثل دیرالقمر زندگی میکنند. شیعیان لبنان در طول تاریخ همواره در دو منطقه جنوب این کشور و دره بِقاع (بعلبک و هرمل) سکونت داشتهاند. یا برادارن اهل سنت که همواره در شمال لبنان، یعنی طرابلس و عکار، و همچنین در منطقه صیدا و بخشهایی از بیروت استقرار داشتهاند. از طایفه شیعه اگر بگذریم، دیگر طوایف لبنان در طول تاریخ همواره از یک بافت منسجم، متحد و مستقل برخوردار بودهاند. این استقلال نسبی و طایفهای حتی در دوران استقلال این کشور، یعنی از سال ۱۹۴۳ به بعد نیز حفظ شده است. تجلی این وضعیت را میتوان در قانون اساسی امروز لبنان مشاهده کرد که قانونی طایفهای است، و حتی ارکان حکومت مرکزی را نیز بر اساس منافع طوایف تقسیم کرده است. موضوع جالب اینکه در هر مقطعی از تاریخ که به لبنان بنگریم، مشاهده میکنیم که طوایف موجود بر اساس منافع خود روابط جداگانه و مستقلی را با دنیای خارج تنظیم کردهاند. در دوران استقلال هم این رویه حفظ شده است. یعنی همین امروز هم روابط طوایف مختلف لبنان با دنیای خارج مستقل از دولت مرکزی شکل میگیرد. این نمونهای از همان قانون نانوشتهای است که آقای مهندس فیروزان به آن اشاره کردند. یعنی سنتی است که حکومت مرکزی لبنان هم بهناچار آن را پذیرفته است.
اما نکته دوم مربوط به طایفه شیعه است. اینکه شیعه را از سایر طوایف جدا کردیم، به این دلیل است که شیعیان لبنان متأسفانه در طول تاریخ و تا قبل از آمدن امام موسی صدر، همواره گرفتار تشتت، تفرقه و ظلم فئودالها و دولتهای عثمانی بودهاند. آن فقر روانی و احساس حقارت و خود کمبینی که اساتید بزرگوار آقایان خسروشاهی و طباطبایی بدان اشاره کردند، دقیقاً به سبب این ریشه تاریخی است. یعنی در حالی که تمامی طوایف لبنان برای خود قدرت و کیانی داشتند، شیعیان از چنین کیانی محروم بودند. در طول قرنها عزت شیعیان لبنان پایمال شده بود. متأسفانه روحانیت شیعه هم هیچ نقشی در حیات سیاسی مردم نداشت. به همین دلیل است که جوانان شیعه در دهههای ۴۰ و ۵۰ میلادی به احزاب چپ و ملی روی آوردند، چون ریشه گرفتاری خود را در شیعه بودن خود میدانستند. آنگونه که استاد سید حسین شرفالدین نقل میکند، این مسئله در سفر سال ۱۳۳۶ توجه آقای صدر را بهشدت جلب میکند. مرحوم شیخ محمد جواد مغنیه در سال ۱۳۳۸ در مجله العرفان مقالهای نوشتهاند تحت عنوان «الی العلمأ الشیعه فی جبل عامل» تمامی مقاله درباره دلایل رویگردانی و اِعراض جوانان شیعه از روحانیت و علمای دین است. یکی از کارهای بزرگ امام موسی صدر همین بود که این عقده روانی و بیماری تاریخی را درمان کرد. ایشان برای طایفه شیعه کیانی به وجود آورد و برای اولین بار شیعیان لبنان را متحد و منسجم کرد. یکی از اولین آثار این حرکت آن بود که جوانان شیعه احساس کردند آن عزت از دسترفته خویش را باز یافتهاند. از همین رو در اواخر دهه ۶۰ میلادی احزاب چپ و ملی را رها کردند و به دور آقای صدر حلقه زدند. در مصاحبهای که در اسفند ماه سال ۷۶ با جناب آقای هاشمی رفسنجانی داشتیم، ایشان از تشکیلات آقای صدر با تعبیر «شبه حکومت» یاد کردند. همچنین نقل شده است که مرحوم شهید بهشتی تشکیلات آقای صدر را در میان جوامع شیعه بیسابقه توصیف کردهاند.
با عرض پوزش از اطاله کلاممان، از آقای اباذری خواهش میکنیم که بحث خود را ادامه دهند.
استاد اباذری: خواهش میکنم. صحبت من در مورد امتیازات حکومت امام موسی صدر بود. آن حکومتهای شیعهای که اشاره کردم در طول تاریخ به وجود آمدهاند، که حدود ۲۴ مورد هم هستند، هیچگاه سرانشان از فقها نبودهاند. مثلاً در حکومت آل بویه غالباً نظامیان و سرداران حاکم بودهاند، همینطور در سایر حکومتهای شیعه که کم و بیش مطرح بودهاند. البته فقها هم تا حدودی در برخی از این حکومتها نفود کرده بودند، مثل شیخ صدوق در دوران آل بویه یا محقق کرکی و شیخ بهایی در دوران صفویه که نقشی داشتند و جهت میدادند. اما خود فقها هیچگاه مستقیماً متولی حکومت و امور مربوط به زندگی روزمره مردم نبودند. آنطور که به ذهن میرسد، امام موسی صدر اولین فقیهی بودند که پیشقدم شدند و توانستند حکومتی را بدین معنا در همان محدوده طایفه شیعه لبنان به وجود آورند. این اولین امتیاز ایشان بر سایر حکومتهای شیعه است. جملهای که الاَّن میخواهم بیان کنم شاید یک مقداری جرأت بخواهد؛ حضرت امام خمینی (ره) وقتی که طرح مباحث نظری حکومت اسلامی و ولایت فقیه را در نجف اشرف شروع کردند، امام موسی صدر همزمان با ایشان داشتند در عمل این مباحث را اجرا میکردند. درس ولایت فقیه حضرت امام در بهمن ماه سال ۱۳۴۸ در نجف اشرف آغاز گردید. مجلس اعلای اسلامی شیعیان نیز در خرداد ماه همان سال تأسیس شد.
استاد خسروشاهی: چون در مقایسه خود، اصطلاح ولایت فقیه را به کار بردید، خوب است این را هم اضافه کنیم که با اختلافاتی در بینش. استاد اباذری: طبیعی است. من هم الاَّن خیلی به جزئیات نظر ندارم. عرضم این است که این دو بزرگوار همزمان با هم طرحی از حکومت اسلامی را در فضای فکری خود میپروراندند. منتها امام موسی صدر از سال ۱۳۴۸ به بعد موفق شد تا بخشهایی از اندیشه حکومتی خود را در مرحله عمل نیز اجرا کند و چیزی که میخواهم اضافه کنم این است که همین نکته را هم حضرت امام خمینی (رض) متوجه بودند. ایشان دقیقاً مراقب بودند که امام موسی صدر چه میکند. یکی از دلایل من خاطرهای است که در همان زمان برای یکی از بزرگان حوزه قم پیش آمد. آیتا حاج سید محمد علی موحد ابطحی در نجف از امام سؤال میکنند، شما که اینقدر دنبال حکومت اسلامی هستید، برفرض هم که شاه را سرنگون و حکومت اسلامی برقرار کردید، آیا کسی را دارید که در رأس حکومت بگذارید؟ حضرت امام (ره) در آنجا از امام موسی صدر اسم میبرند و میگویند که بله، فلانی هست. بنابراین به نظر میرسد که خود حضرت امام هم به این مسئله توجه داشتند و میدانستند که امام موسی صدر در لبنان چهکار میکند. امتیاز دیگر حکومت امام موسی صدر که آن هم خود هنر مهمی است، برخورد ایشان با پیروان ادیان و مذاهب دیگر است. حکومتهای شیعه که به آنها اشاره کردیم، معمولاً با فرقههای دیگر از قبیل اهل سنت و مسیحیت درگیری پیدا میکردند، ولی در حکومت امام موسی صدر قضیه درست برعکس است...
استاد خسروشاهی: یعنی برخوردها به اصطلاح امروز فراجناحی بودند.
استاد اباذری: بله، فراجناحی.
دکتر طباطبایی: ایشان هیچگاه در صدد بر نمیآمدند که خود و افکارشان را بر دیگران تحمیل کند. در همین حال هنرشان در این بود که بدون آنکه قصد تحمیل داشته باشند، با اخلاق و منطق خود دیگران را تحت تأثیر و سیطره قرار میدادند.
استاد اباذری: دقیقاً. یعنی آن عدالت اجتماعی که ما الاَّن مطرح میکنیم، در حکومت امام موسی صدر کاملاً قابل دسترسی است. آن بستنیفروش مسیحی که شما اشاره کردید یک فرد مسلمان به او ظلم کرده بود، اما آقای صدر به دفاع از او بر میخیزد و حق یک مسیحی را به او باز میگرداند. بنابراین، ایشان یک امتیازی هم از این جهت دارند.
با تشکر از آقای اباذری، از آقای مهندس فیروزان در خواست میکنیم که بحث خود را ارائه دهند.
مهندس فیروزان: بسم الله الرحمن الرحیم. نگاه من به سؤال اول، یک نگاه فقهی یا حوزوی نیست، به دلیل اینکه در تخصص من هم نیست. نگاهم به این سه بخش طبقهبندی، یک نگاه تقریباً جامعهشناختی است. حقیقت این است که ما در حوزه فقهدان زیاد داشتیم. اما فقیه، به معنای آنکه بتواند در موضوعات مستحدثه به تناسب زمان پاسخهای مناسبی بیابد، کم داشتهایم. یعنی فقهایی که بتوانند با دانش فقه راهحلهای مناسبی برای مشکلات جامعه استنباط کنند، کم بودهاند. در طول تاریخ در هر کدام از حوزهها، که برخی حتی متجاوز از چند قرن تاریخ دارند، طلبههای فاضل زیادی تربیت شدهاند. اما کسانی که به عنوان فقیه وارد عرصه زندگی اجتماعی شدهاند، بسیار معدود هستند. فلسفهدان هم دقیقاً همین وضع را دارد. ما فلسفهدان زیاد داریم، اما فیلسوف کم داریم. یعنی کسی که بتواند درباره موضوعی که فکر میکند، بهطور فلسفی اندیشه کند کم داریم. خوب، فلسفی فکر کردن هم یک متد منطقی لازم دارد که آدم چگونه با موضوع برخورد کند تا بتواند از دیدگاه فلسفی، و نه دیدگاهی که تاریخ و شیمی با آن مخلوط باشد، وارد فلسفه شود. یعنی با همان تعاریفی که افلاطون از فلسفه به دست میدهد که به معنی حکمت است. در سیاست و تاریخ هم همین طور است. سیاستدان و تاریخشناس ممکن است زیاد داشته باشیم، اما کسی که بتواند تاریخ را تحلیل کند کم داریم. آدمهایی که بتوانند فقهی فکر کنند، نه آنکه فقهدان باشند و تاریخ فقه را بدانند، همین امروز هم در حوزههای خودمان کم داریم. یعنی اگر همین الاَّن هم بخواهیم آمار بگیریم، حتی اگر بگوییم ۱۰۰ یا ۱۵۰ مدرس در حوزه داریم، تعداد کمی است. ۱۵۰ مدرس در طول ۵۰ سالی که عملاً معادل نسل این مدرسین است واقعاً کم است. حالا...
استاد خسروشاهی: یعنی اگر رسالهنویس بخواهیم، که عمل به این رساله مُجزی است ان شأ ا تعالی - الاحقر، ۱۵۰ تا داریم و آنطور که نقل میشود، قریب به همین عدد هم رساله چاپ شده است. حالا اگر بخواهیم از بین این ۱۵۰ نفر کسی را پیدا کنیم که در بینش، دیدگاه، سیاست، کیاست و مدیریت تالی تلو امام خمینی (ره) باشد، آمار به نزدیکیهای صفر میرسد.
مهندس فیروزان: دقیقاً. چون در سؤال تعبیر «مکتب جدید» آمده بود، من میخواستم به همین جا برسم. به نظر من بیاییم تفاهم کنیم، و مفهوم این تعبیر را کمی باز کنیم. اگر مکتب جدید به معنای آن است که حرف جدید و استنباط جدیدی در فقه آغاز شده باشد، قطعاً مدتهاست که نداریم. یعنی حداقل از آقای بروجردی به بعد دیگر کسی را که در همه ابواب و رشتهها به گونهای کار کرده باشد که اسمش را مکتب بگذاریم، نداشتهایم. شاید بهتر باشد که از یک تعبیر خیلی رقیقتر از مکتب استفاده کنیم. مثلاً بگوییم، مشرب، شیوه یا استنباط. یک سلسه استنباطهای همجنس، همگون و غیر متناقض، که اگر در همه عرصههای اجتماعی کنار هم قرار گیرد، یک موزاییک شفاف و درستی را به دست دهد.
استاد خسروشاهی: شاید اگر اسمش را اجتهاد نوین یا اجتهاد جدید بگذاریم بهتر باشد.
مهندس فیروزان: بله، حالا اگر مکتب را به این معنا تعریف کردیم، یعنی اگر پذیرفتیم که مقصودمان از مکتب همان شیوه است، آن وقت جواب دادن به سؤال قدری آسانتر میشود. در این حالت، نفس اینکه کسی فقیه باشد، فقهی فکر کند، برای مشکلات فقهی خود در مسائل مستحدثه روز پاسخ پیدا کند و با جامعه پیش بیاید، نفس این خودش یک شیوه است. البته الاَّن روی سطح آن هیچ بحثی نمیکنم. زیرا در اول اسلام هم همه احکام به یک بار بر پیامبر اکرم (ص) نازل نشدند. همه احکام از پیامبر سؤال نشدند که ایشان بخواهند برای همه آنها پاسخ داشته باشند، تعدادی از موضوعات بعدها برای مردم پیش آمد که از ائمه بزرگوار (ع) سؤال کردند و جواب شنیدند. اگر از این دیدگاه به سؤال اول نگاه کنیم و مکتب را به معنای مشرب فقهی در نظر بگیریم، آن وقت امام موسی صدر قطعاً به عنوان یک فقیه صاحب سبک است، صاحب شیوه است. ایشان کسی نبود که مجموعهای از تئوریهای فقهی در ذهنش باشد، و جدای از جامعه بنشیند و رساله بنویسد، یا حتی خیلی علمیتر، مکتب اسلام را منتشر کند. مکتب اسلام حاصل تلاشهای تئوریک علمای ما بود. اگر امروز این تلاشهای تئوریک وارد صحنه عمل شود و پاسخ مثبت دهد، آن وقت میتوانیم بگوییم که این تئوری عملی و به اصطلاح visible است که دارد نتیجه خودش را میدهد. امام موسی صدر در یک دوره بیست ساله به تمامی مسائل مستحدثه جامعه خود جواب درست داد. ایشان در این مرحله، با آن مقدار مراجعاتی که جامعه لبنانی به او کرد، موفق بود. بنابراین، درباره بخش اول سؤال، اگر از این دیدگاه به مکتب و مشرب فقهی بنگریم، آقای صدر به عنوان یک فقیه، صاحب سبک بودند.
اما بخش دوم سؤال: حقیقت این است که ما، در تاریخ، مصلحان معدودی داشتیم. اینطور نبود که تاریخ ما پر از مصلح باشد. ما عده بسیاری داشتیم که دلسوزی داشتند، اما فرصت، مجال، شانس، قسمت و تقدیری نیافتند که به میدان بیایند و مؤثر باشند.
استاد خسروشاهی: شاید هم شجاعت را نیافتند.
مهندس فیروزان: شاید. در هر حال، مثل شاعری بودند که هیچ وقت شعر نگفت. دلشان برای جامعه میسوخت. شاید برای اصلاح جامعه دعا هم میکردند. آمر به معروف و ناهی از منکر هم بودند. اما مؤثر نبودند. آن عده از مصلحانی که همه این عوامل را داشتند، حالا یا خداوند برایشان فراهم کرده بود و یا بهطور ارادی برای خود فراهم کردند، یعنی مصلحانی که بتوانند اصلاح بکنند و نتیجه اصلاحشان هم مثبت و معروف و مطلوب باشد، چنین افرادی کم داشتیم. یعنی اگر در انتهای یک دوره بیست یا سی ساله بیاییم و عملکرد اصلاحی یک آدم را بررسی کنیم، تعداد کسانی که نمره مثبت بگیرند و نمره منفی نگیرند، قطعاً زیاد نیست. خیلیها بودند که در مرحله عمل به نتیجه خیلی مثبتی نرسیدند. حتی در مورد مصلحانی که در عین حال تأثیری هم گذاشتند. مثلاً بیاییم دکتر شریعتی را در نظر بگیریم. دکتر شریعتی با تمام خدماتی که کرد، اگر امروز بخواهد ارزیابی گردد آیا همان نمره ۲۰ را خواهد گرفت که در ابتدای انقلاب به او میدادیم؟ میخواهم بگویم که اگر در انتهای یک حرکت اصلاحی نتیجه اعمال را بررسی کنیم، امام موسی صدر را یک مصلح موفق خواهیم یافت. تئوریهای ایشان شخصی نبودند، بلکه استنباطهایی بودند که ایشان از تئوریهای دینی داشتند.
اما بخش سوم سؤال که درباره مسئله رهبری است. به نظر من مشکلی که همیشه رهبران دینی به آن گرفتار میشوند، این است که بالاخره در یک زمانی مجبور میشوند بین خواست مردم و خواست دین یکی را انتخاب کنند. یعنی کار بر رهبران دینی آن زمانی دشوار میشود، که لازم باشد از بین خواست مردم و دین یکی را انتخاب کنند. چون رهبران دینی باید مشروعیت خودشان را هم از دین بگیرند و هم از مردم. زیرا اگر از مردم نگیرند، دیگر حکومت و دایره حکومتی برای خود نخواهند داشت. این از آن جاهای دشواری است که در تاریخِ حکومتهای دینی به چشم میخورد. قرون وسطایی که در پنجاه سال آخر به ظلم، دشواری و فساد رسید، در چهارصد سالِ قبلش که این طوری نبود. در آن چهارصد سال مهد تمدنِ دینی بود. یعنی از حدود چهارصد سال حکومت دینی مسیحیت، در حدود سیصد و پنجاه سال آن تاریخ درخشانی از علم، کلام، هنر و معماری مسیحیت به ثبت رسیده است. در پنجاه سال آخر بود که حاکمان دینی بین مشروعیتی که از مردم میگرفتند و مشروعیت دینی دچار تناقض شدند. خوب، طبیعتاً مجبور شدند که یکی را انتخاب کنند. رهبران دینی بسیاری از مواقع بر سر این دو راهی قرار میگیرند. آن رهبر دینیی میتواند موفق باشد و جاودان بماند که این دو بال مشروعیت زمینی و آسمانی را همزمان با هم به پرواز درآورَد. مثلاً حضرت امام (ره) را در نظر بگیریم. ایشان درحالی از این دنیا رفتند که مشروعیت دینی و مشروعیت مردمیشان را داشتند. حتی سید جمالالدین هم همینطور بود. البته هر کسی در سطح و مرتبه خودش قرار دارد. بالاخره در مورد رهبران دینی هم نمیتوانیم همه را در یک سطح بدانیم. امام موسی صدر هم از کسانی بود که وقتی از صحنه لبنان کنار رفت، تا امروز، مشروعیت مردمی و مشروعیت دینی خودش را به عنوان یک رهبر دینی نگه داشته است؛ آن هم در جامعهای که همه ضد این دین هستند. یعنی از مسیحیت، دروزی، مسلمانِ اهل سنت، در داخل لبنان و خارج آن، امروز همه و همه به دیده احترام به ایشان نگاه میکنند. و این خیلی پدیده عجیبی است. من یادم هست که پارسال در سالروز ربودن امام موسی صدر، مناطق مسیحینشین بیشتر تعطیل شدند تا مناطق مسلماننشین؛ آن هم در اعتصابی که مسلمانها اعلام کرده بودند. فیلمی که شبکه N. B. C. از مناطق مسیحینشین لبنان پخش میکرد، چیز بسیار غریبی بود؛ آن هم در مورد یک رهبر دینی که قریب بیست سال است که از صحنه اجتماع دور شده است.
این فیلم را آقای ابطحی، که آن موقع هنوز در لبنان بودند، مشاهده کرده بودند. ایشان همان شب زنگ زدند و گفتند امسال مسیحیها در اعتصاب مردم، نسبت به امام موسی صدر غوغا کردند. خوب، این خودش ویژگیی است که از داخل آن یک سلسله خصوصیات دیگر درمیآید. یکی از این خصوصیات شناخت درست فقه است. بالاخره قرار است که فقه تا آخرالزمان برای مردم راهگشا باشد. امام موسی صدر روح اسلام را بهدرستی شناخته بود. از همین رو این توانایی را داشت که بیاید و خود را در معرض سؤال قرار دهد. بسیاری از فقهای ما، از ترس آخرت، بسیاری از پاسخها را با کلماتی چون اَولی و اَحوَط و امثال آن بیان کردهاند. اما عده کمی از فقهای ما بودند و هستند که خودشان را در معرض سؤالات جامعه قرار میدهند. کسی که میآید و مسئولیت رسیدگی به زندگی مردم را بر عهده میگیرد، عملاً خود را در معرض سؤالات فراوانِ روزانه جامعه قرار میدهد. چنین فردی باید پاسخگو باشد. او نمیتواند بگوید «من میروم فکر میکنم و جواب میآورم.» اگر بار دوم این حرف را بزند، استخوانبندی رهبری خود را از دست میدهد. اینکه یک فقیهی بیاید و با چنین شرایطی حکومت را به دست بگیرد، حقیقتاً خیلی شجاعت میخواهد، و امام موسی صدر این شجاعت را داشت.
تصور میکنیم که اکنون میتوان پاسخ سروران محترم را به سؤال اول جمع بندی کرد. حاصل گفتگو این بود که امام صدر به عنوان فقیهی زمانهشناس، بهطور بالفعل در دو گروه دوم و سوم جای داشتهاند. و اگر به جای ورود به متن جامعه، زندگی رایج و سنتی حوزوی را در ادامه میدادند، با توجه به خصوصیاتی که داشتند، در گروه اول جای میگرفتند. اگر اساتید بزرگوار موافق باشند، سؤال دوم میزگرد را مطرح میکنیم. سؤال از این قرار است:
اگرچه هدف مشترک تمامی مصلحان دینی بیداری امت اسلامی بوده است، اما در عین حال هر یک از آنها بسته به زمان و مکان بر روی برخی موضوعات تأکید بیشتری داشتهاند، به گونهای که در برخی موارد نام آن بزرگواران با نام آن موضوعات عجین شده است. مثلاً اندیشه اتحاد اسلامی با نام سید جمالالدین اسدآبادی پیوند خورده است، یا تئوری ولایت فقیه با نام امام خمینی (ره) گره خورده است، امام موسی صدر بیشتر بر چه موضوعاتی تأکید کردند؟ و آیا میزان موفقیت ایشان به گونهای بوده است که بتوان گفت، آن موضوع با نام ایشان عجین شده است؟
از استاد محترم جناب آقای خسروشاهی تقاضا میکنیم تا بحث جدید را شروع بفرمایند:
استاد خسروشاهی: در پاسخ سؤال اول، محورهای عمده گرایشات فکری آقای صدر را مورد بحث قرار دادیم. اما درباره سؤال دوم، نظر بنده این است که ابتدا بایستی مجموعه آثار ایشان را بررسی کرد. تازه بعد از این است که میتوان به پاسخ این سؤال پرداخت. مقالات و سخنرانیهای ایشان باید به دقت مورد بررسی قرار گیرند، تا بعد بتوان مهمترین مسائلِ مورد اهتمام ایشان را مشخص کرد. آثار مکتوب، قلمی و گفتاری ایشان قطعاً نتیجه سالیان دراز کار فکری، فرهنگی و فقهی است. اگر این آثار را ارزیابی نکنیم، تصور میکنم که استنباط یک موضوع مثل تعایش، تقریب یا غیر از اینها کار درستی نخواهد بود. تعایش ادیان و یا تقریب مذاهب تنها نمونهای از مسائل مورد اهتمام ایشان بودند. پیشنهاد میکنم که دوستان دیگر بحث را شروع کنند تا بالاتفاق آن را ادامه دهیم.
جناب آقای دکتر صدر، خواهش میکنم که شما بحث را شروع بفرمایید:
دکتر صدر: بسم الله الرحمن الرحیم. اگر اجازه دهید، مایلم در ابتدای پاسخ به سؤال دوم، به نکتهای درباره سؤال اول اشاره کنم. ببینید در هر یک از این سه طبقهای که عنوان کردید، اگر بخواهیم امام صدر را قرار دهیم، قاعدتاً انتظار خواهیم داشت که آثار و باقیات صالحاتشان نیز در همان زمینه باشد. امام موسی صدر وقتی به لبنان رفتند، نیازی نبود که در زمینههای فقهی شروع به کار و اجتهاد کنند. البته ایشان ملکه اجتهاد را داشتند و مجتهد مسلم بودند. اما جامعه شیعیان آن روز لبنان خلأ مرجعیت نداشت. خلأ مسائل فقهی را نداشت. ایشان صلاح شیعیان لبنان را در این میدانستند که با حوزههای نجف و قم در ارتباط باشند. طبیعتاً بهترین ارتباط، رابطه با مراجع نجف و قم بود. به همین دلیل آن رابطه مرجعیت محفوظ بود و ایشان سعی نکردند تا مسائلِ متداول فقهی و شرعی را جوابگو باشند. چالشی که در برابر ایشان و شیعیان لبنان قرار داشت، خودِ «هویت اسلامی» بود، خود «مسلمان بودن» و «شیعه بودن» در آن مقطع زمانی بود. علاوه بر آن، در این دورانی که ایشان در لبنان زندگی کردند، مرتباً چالشهای جدیدی پدید آمد. خوشبختانه شیعیان رشد فرهنگی سریعی کردند و تحولات زیادی مشاهده نمودند. اما به هر حال لبنان با تمام دنیا مرتبط بود. لبنان در کشورهای عربی از نظر فرهنگی و ارتباطات جایگاه خاصی داشت. شیعیان نیز میبایست در این ارتباط سهیم باشند. از همه مهمتر، مسئله اسرائیل بود که به صورت یک دشمن جدی و تمام عیار برای مسلمانان و شیعیان در آمده بود.
میخواهم به این موضوع برگردم که امام موسی در آن زمان چه نقشی را میبایست ایفا کند. صِرفِ نقش فقاهتی در آن زمان کفایت نمیکرد. مهم این بود که شیعیان چگونه با این اوضاع جدید داخلی و خارجی برخورد کنند. از نظر داخلی، آنها اولاً میبایست خودشان را دریابند و احیا کنند. ثانیاً میبایست با سنیها متحد شوند و از برخوردها جلوگیری کنند. ثالثاً با فلسطینیها میبایست همزیستی داشته باشند. رابعاً در برابر مسیحیان میبایست عزت خودشان را حفظ کنند. از نظر خارجی نیز میبایست در مقابل اسرائیل مقاوم باشند. مقاومت در برابر اسرائیل مسئله کوچکی نبود. مگر شیعیان در آن زمان چه مقدار امکانات داشتند؟ چه از نظر تعداد، چه از نظر امکانات اقتصادی و چه از نظر نیروی نظامی یا شبه نظامی؟ مسلم بود که شیعیان به تنهایی نمیتوانند در برابر اسرائیل قرار بگیرند. البته بر آنها لازم بود که در برابر اسرائیل مقاومت کنند. اما این کار به تنهایی عملی نبود. برای مقابله با اسرائیل لازم بود که تمام لبنان تجهیز و آماده شود. بنابراین رسالت امام موسی صدر ایجاب میکرد که با تمام مردم لبنان، با دولت و طوایف آن نوعی همکاری و تعایش داشته باشد. چرا که یک دشمن مشترک تمام کشور را تهدید میکرد. از طرفی اسرائیل قویتر از آن بود که لبنان به تنهایی بتواند با آن مقابله کند. بنابراین ارتباط با کشورهای عربی و اروپایی لازم بود. ارتباطاتی که امام موسی صدر در سالهای اخیر با کشورهای عربی و اروپایی برقرار کرده بودند، ضرورتی بود که برای مسلمانان و شیعیان لبنان ایجاد شده بود. بالاخره لازم بود که با اسرائیل مقابله کنند. یا باید تسلیم میشدند، یا اینکه ایستادگی کنند. مقاومت در برابر اسرائیل نیاز به همپیمان، همکار و توسعه امکانات داشت. بنابراین ضرورت داشت که این ارتباطات برقرار شوند.
به همین جهت اولین نقش امام موسی صدر بعد از ورود به لبنان، نقش عالمی بود که میخواهد دین را تبیین و روشن کند. نقش عالمی بود که میخواهد آن شیعیانی را که تنها اسماً مسلمان و شیعه هستند، مؤمن به دین اسلام بار آورد. نقش رهبری بود که میبایست برای آنها یک جامعه دینی ایجاد کند، یعنی برای آنها یک سری امکانات، تشکیلات و سازمانهایی را ایجاد کند که بتوانند استقلال فکری، فرهنگی و اقتصادی خودشان را اعاده و حفظ کنند.
طبیعتاً ما هم باید در همین زمینهها، به دنبال آثار وجودی امام موسی در لبنان باشیم. این اولین نکتهای است که میخواهم در جواب سؤال دوم بیان کنم. مثلاً هیچ وقت نباید انتظار داشته باشیم که نظریهای نظیر ولایت فقیه را در آنجا مطرح کرده باشد. البته ایشان مسلماً درباره مسائل حکومتی نظر داشتند، اما با شرایط آن زمان لبنان و جهان عرب، اصلاً چنین مسائلی در آن فضاها قابل طرح نبود.
بهطور کلی اگر بخواهیم دنبال ایدهها و تئوریهای امام موسی صدر باشیم، باید ببینیم که در عمل چه کردهاند، زیرا محیط زندگی ایشان، محیط آرام و ثابتی نبود. شرایط، خود را بر همه تحمیل میکرد. اوضاع، خیلی سریع تغییر مییافت. ایشان ناگزیر بود دائماً با شرایط جدیدی روبه رو شود. به همین دلیل باید سعی کنیم، تا افکار و اندیشههای ایشان را در آثار علمی پیدا کنیم. باید ببینیم چه نهادهایی را در لبنان ایجاد کردند، چه زمینههای فکری و اجتماعی را پدید آوردند، چه اقداماتی انجام دادند که امروز بعد از گذشت چند دهه، آثارش را در لبنان مشاهده میکنیم.
اگر بخواهیم آثاری نام ببریم که با نام امام موسی صدر عجین هستند، طبیعتاً در ابتدای امر مجلس اعلای شیعیان به ذهن خطور میکند. این سازمانی است که با هدف هدایت، هماهنگی و رهبری فعالیتهای دینی، اجتماعی و سیاسی شیعیان در لبنان ایجاد شده است. اگر به تاریخچه تأسیس این سازمان و مشکلاتی که فرا راه آن وجود داشت نظری افکنیم، اهمیت آن و تحولاتی که در اثر آن به وقوع پیوست روشنتر خواهد شد. این سازمان حداقل تا آن زمانی که خود ایشان در لبنان حضور داشتند، مرکز فعالیتهای دینی، اجتماعی و فکری شده بود.
اثر دوم حرکت محرومین و به دنبال آن حرکت امل است. اینها دقیقاً نهادهایی هستند که امام موسی صدر تأسیس کردند. البته زندگی شیعیان لبنان، خصوصاً بعد از رفتن امام موسی به آنجا، توأم با مبارزه و مقاومت بود. یعنی همانطور که لازم بود شیعیان آموزشهای نظامی ببینند، به مدرسه روند و شغلی پیدا کنند، همانطور هم لازم بود در برابر اسرائیل مقاومت کنند. بنابراین مجلس اعلای شیعیان، حرکت محرومین و سازمان نظامی امل نهادهایی هستند که تقریباً همزمان، اما هر کدام با ضرورتهای وجودی خاص خود، تأسیس شدهاند. بعد از اینها مدارس و مؤسسات فرهنگیِ متعددی هستند که ایشان در لبنان به وجود آوردند. آغاز همه اینها به دوران حضور ایشان بر میگردد. قبل از ایشان، تنها مدارس جعفریه در صور و عاملیه در بیروت را سراغ داریم. اینها نسبتاً قدیمی بودند و جالب است که هنوز به همان شکل قدیمی باقی ماندهاند.
استاد خسروشاهی: ببخشید آقای دکتر! مطالبی که جنابعالی اشاره میفرمایید، در واقع بازتاب آن اندیشههای درونی ایشان است، البته بازتاب بخشی از آنها. من معتقدم اگر حضرت عالی به خود آن اندیشهها اشاره بفرمایید، بحث قدری پربارتر خواهد شد. ایشان چه نوع اندیشههایی داشتند که بر خلاف علمای سنتی لبنان، و حتی چهرههایی چون مرحوم سید محسن حکیم و مرحوم سید عبدالحسین شرف الدین، بسیاری مسائل را مسکوت گذاشته و سراغ سازندگی رفته است؟ لابد در اندیشه دینی، فلسفی و فقهی ایشان چیزهای جدیدی وجود داشته که چنین تحولاتی را در سازماندهی موجب شده است. اینها ناشی از فکر و اندیشه است. اگر نوع اندیشه را بیان بفرمایید، بحث مفیدتر خواهد بود.
ببخشید آقای دکتر، برای حفظ بیشتر انسجام بحث، خواهشمند است که یک جمعبندی کوتاه از پاسخ خود به سؤال اول ارائه بفرمایید:
دکتر صدر: ببینید، سؤال اول این بود که امام موسی صدر را به چه عنوانی میشناسیم؟ آیا ایشان را به عنوان یک فقیه میشناسیم؟ به عنوان یک اندیشمند اسلامی میشناسیم؟ یا به عنوان یک متحول کننده؟...
مهندس فیروزان: به عبارت دیگر یک مصلح.
دکتر صدر: بله، البته منظورم از مصلح امثال سید جمال نیست. منظورم از مصلح کسی است که واقعاً تحولی را ایجاد کرده است و جامعهای را عوض کرده است...
استاد خسروشاهی: یا جامعهای را به وجود آورده است.
دکتر صدر: بله، هم از نظر اندیشه و فکر و هم از نظر اجتماعی و سیاسی...
بنابراین شما معتقدید که امام موسی صدر را باید قبل از هر چیز در گروه سوم قرار داد؟
دکتر صدر: همین طور است. به نظر من، ایشان را باید در گروه سوم قرار داد. یعنی شخصیت وجودی، اهمیت، آثار ایشان و تحولاتی که ایجاد کردند، همه و همه بر این امر دلالت دارند. شرایطی که ایشان در آن زندگی میکردند، به گونهای بود که بالاخره یک سری تحولاتی رخ میداد. خوشبختانه ایشان در آن جا حضور داشتند و توانستند به این تحولات جهت داده و آن را هدایت کنند. اما چه شد که ایشان توانست هدایت این تحولات را به عهده گیرند؟ چه شد که جوانان شیعه آن زمان، که متمایل به احزاب چپ بودند، آمدند و حرکت امل و حزبا را درست کردند؟ چه شد که احزاب و گروههایی به نام و تفکر شیعیان به وجود آمدند، به پارلمان لبنان راه یافتند و اینگونه در صحنه سیاسی جای پیدا کردند؟ چه شد که اسرائیل، که یک زمانی فقط حمله میکرد و همه را به وحشت میانداخت، امروز از دست شیعیان عاصی شده است؟ چه شد که اسرائیل امروز بیش از هر جا از لبنان میترسد؟ اینها همه آثار وجودی امام موسی صدر است.
البته درست است که ایشان در لبنان ضرورتی برای استنباط و اجتهاد نداشت، و در امور فردی همه را به نجف و قم ارجاع میداد، اما در زمینههای دیگر اسلامی همانند علمای تراز اول حوزه وارد شدند. مثلاً کارهایی که ایشان درباره قرآن کردند و تفسیرهایی که ارائه دادند، بهشدت مورد اعجاب تمامی علمای اسلامی بود. نظریات ایشان نظیر ندارد. تمامی کسانی که به لبنانی میآمدند و صحبتهای ایشان را میشنیدند، بهشدت تحت تأثیر تفسیر ایشان قرار میگرفتند.
آیا اشاره شما به جلسات خاص تفسیر قرآنی است که ایشان برگزار میکردند؟
دکتر صدر: منظور من تمامی مباحث قرآنی است که در طول این سالها ارائه کردند. البته همه صحبتهای ایشان متأسفانه ضبط نشدند. اما آن مقداری را که باقی مانده و در روزنامهها درج شده است، الاَّن مرکز مطالعات و تحقیقات امام موسی صدر جمعآوری میکند. یک مقداری از این تفاسیر در سحرهای ماه رمضان از رادیو لبنان پخش شد. شاهد اصلی مثال من، سخنرانیهای بیشماری هستند که ایشان در لبنان ایراد کردند. من خود در بسیاری از این سخنرانیها حضور داشتم. ایشان در تمامی سخنرانیها از قرآن استفاده میکردند. در طول دو ساعت بحث، مطلب را آنچنان زیبا میپروراندند که همه تحت تأثیر واقع میشدند. بنابراین ایشان دقیقاً به عنوان یک عالم وارد صحنه شدند. تمامی آن مقدمات و بنیه فقهی را داشتند. به منابع اصلی مراجعه میکردند و افکار و نظریات خودشان را ارائه میدادند. اصولاً اگر کسی بخواهد منشأ تحول باشد و تغییراتی ایجاد کند، نمیتواند اندیشهای نداشته باشد، نمیتواند برنامه نداشته باشد. اگر اینها را نداشته باشد، خود به خود تحت تأثیر اندیشههای موجود قرار خواهد گرفت. برای اینکه بتوان به حرکتی جهت داد، باید عالم، اندیشمند و با برنامه بود، و ایشان دقیقاً اینطور بود. برخی از اینها را ما در نوشتهها، سخنرانیها و مصاحبههای ایشان میبینیم. برخی را شاید بهطور خصوصی از ایشان میشنیدیم.
خیلی ممنون آقای دکتر. اگر موافق باشید، اکنون به پاسخ سؤال دوم بپردازیم. شما نکته جالبی را مطرح فرمودید که در حقیقت، روشی جدید برای کشف شخصیت فکری امام صدر است.
دکتر صدر: همانطور که اشاره کردم، اگر بخواهیم ببینیم که چه موضوعات و پدیدههایی با نام امام موسی تداعی دارند، باید نهادهایی را نام ببریم که ایشان ایجاد کردند. امام موسی صدر مثل هر متفکر اسلامی دیگر، اندیشههای اصلاحی بسیاری داشتند. اما شرایط لبنان ایجاب میکرد که تنها به برخی از آنها جامه عمل بپوشاند. بنا بر شرایط لبنان، تنها برخی از این اندیشهها اولویت و اهمیت پیدا کردند. امام موسی نیز امکان یافت که تنها اینها را با معماری خودش به اجرا درآورد. اینها همان آثاری هستند که الاَّن باقیاند. ائمه اطهار ما نیز در عین حالی که بهترین افکار و اندیشهها را داشتند، اما فرصتی پیدا نکردند تا همه را بیان کنند. شهید صدر در کتاب اقتصادنا مینویسد، اگر ما بخواهیم اندیشههای اقتصادی مکتب اسلام را بیان کنیم، میبینیم برخی مسائل علیرغم آنکه وجود دارند، اما در احادیث و روایات گفته نشدهاند. شاید چون هیچگاه موردی پیش نیامد، یا کسی سؤالی نکرد. اما همین قدر میدانیم که چنین اندیشههایی وجود داشتند، و بر اساس همانها قوانین و مقررات مربوط به معاملات، داد و ستد، مالکیت، توزیع درآمد و غیره را تنظیم کردند. شهید صدر معتقد است که باید با استفاده از همین قوانین و مقررات، اندیشههای اقتصادی مکتب اسلام را کشف کرد.
به عنوان یکی از آثار روبنایی، به مجلس اعلای شیعیان اشاره داشتید.
دکتر صدر: همانطور که گفتم، مجلس اعلای شیعیان نمودی از اندیشه ایشان است. اندیشه اسلامی، کار جمعی را ضرورت میداند، کار اجتماعی را لازم میداند، کار فرهنگی را زیر بنا میداند، مشارکت در کار سیاسی را لازم میداند. پس باید سازمانی تأسیس بشود که بتواند این فعالیتها را جهت داده و رهبری کند. این تشکیلات در شرایط لبنان توانست به صورت مجلس اعلای شیعیان تجلی پیدا کند. شاید در ایران یا یک کشور دیگر، شکل دیگری پیدا میکرد. شما از مجلس اعلای شیعیان باید استنباط کنید که اندیشههای ایشان چه بودند. باید از مجموعه آن چیزهایی که مستقیماً به ایشان مربوط میگردند، یک آمار دقیق تهیه کرد. آنوقت میتوان از این روبنا به زیربنا رسید.
جناب آقای فیروزان! تقاضا داریم که شما نظر خودتان را بیان بفرمایید:
مهندس فیروزان: خواهش میکنم. آقای دکتر صدر نکته جالبی را مطرح کردند. براساس این نظر، اگر بخواهیم مهمترین موضوعات تئوریک و عملی مورد نظر امام صدر را بیابیم، باید ببینیم که ایشان در طول این سالها چه ساختهاند، یعنی آثار باقی مانده از ایشان را بررسی کنیم. یکی از این آثار مجلس اعلای شیعیان است که در قسمت قانونگذاری و حمایت از شیعیان مطرح میگردد. بخش دیگر، مجموعه مؤسسات تربیتی، علمی و درمانی هستند که ایشان به وجود آوردند. بخش دیگر، تغییراتی است که در درون طایفه به وجود آوردند. مثلاً شیعیانی که در درگیریهای داخلی میان خود یکدیگر را به قتل میرساندند، به مقاومترین نیرو در برابر اسرائیل تبدیل شدند. طبیعتاً اگر مجموعه این آثار را کنار هم بچینیم، به موزاییکی دست خواهیم یافت که تصویری کلی از افکار و اندیشههای امام صدر را به دست میدهد. این یک راه است.
اما به نظر من از یک منظر دیگر نیز میتوان به قضیه نگاه کرد. یک راه دیگر نیز وجود دارد و آن استفاده از همین محفوظات و خاطرهها است. بدون اینکه بخواهیم آمار و احصأ دقیقی از آثار ایشان به دست آوریم. بیایید بررسی کنیم که چند موضوع وجود دارد، که قطعاً در مورد ایشان صادق است. اینها زیر بناهای فکری آن آثاری هستند که امروز در لبنان از ایشان بر جای ماندهاند.
به نظر من، بحث تعایش ادیان یکی از جدیترین تئوریهایی است که ایشان در عمل به اجرا در آوردند. اصولاً بحث تعایش ادیان در کشورهایی مطرح شده است، که پیروان ادیان مختلفی در آن زندگی میکنند. کشورهایی که فاقد تعدد ادیان و مذاهب هستند، اصلاً به این بحث نپرداختهاند....
استاد خسروشاهی: چون ضرورتی برای طرح این بحث وجود نداشته است.
مهندس فیروزان: دقیقاً. من یادم هست که در یکی از کنفرانسهای بعد از انقلاب، دو تا کشیش به ایران آمدند. یکی از اینها در بحث الهیاتِ مسیحیت و مباحث فلسفی و کلامی آن بسیار قوی بود. اما به هیچ وجه در این زمینه، که مسیحیت چه اشتراکات و تفاهماتی با اسلام دارد، توانایی نداشت. این به دلیل آن بود که او در کشوری زندگی میکرد، که اصلاً غیرمسیحی در آن وجود نداشت. کشیش دوم از هندوستان آمده بود. او به قدری با مبانی و مبادی هندوییسم و اسلام آشنا بود، که خیلی راحت آنها را با هم منطبق میکرد، و با ذکر کد و آدرس دقیق از قول متفکرین مربوطه نقل میکرد. تعبیر زیبایی هم داشت که الاَّن به صحت و سقم آن خیلی کار ندارم. میگفت خداوند مثل رهبر ارکستری است که سازهای مختلفی به دست نوازندگان مختلف داده است تا صدای توحید را از همه اینها درآورند، ادیانی مثل مسیحیت، اسلام و غیره هرکدام در این ارکستر نقشی بر عهده گرفتهاند.
به هر حال، عرض من این است که در مبحث تعایش ادیان، آقای صدر به دلیل اینکه در موقعیت قرار گرفتند، مجبور شدند به این مبحث بپردازند. البته ایشان خودشان این موقعیت را انتخاب کردند. یعنی از بد حادثه در این موقعیت قرار نگرفتند. ایشان میتوانستند لبنان را انتخاب نکنند. صرفاً مسئله اصرار آیتا شرفالدین نبود. ایشان بعد از مطالعه و شناخت دقیق اوضاع واحوال لبنان، خودشان پذیرفتند که به آنجا بروند. ایشان با مطالعاتی که داشتند، مسیحیت را خیلی خوب شناخته بودند. اسلام را هم از قبل میشناختند. به همین دلیل بحث تعایش را در پیش گرفتند. البته آن را یک ضرورت نیز میدانستند. ایشان معتقد بودند که برای حل مشکلات شیعیان و بلکه کل لبنان، بایستی بحث تعایش ادیان را جدی گرفت. در این صد سال اخیر، ما حتی یک نفر را سراغ نداریم همانند ایشان، بحث تعایش ادیان را مطرح کرده و در محقق ساختن آن موفق بوده باشد. واقعاً در این صد سال گذشته کدام یک از بزرگان ما موفق شدند، بدون اینکه از مواضع اسلام عدول کنند، در فضای تعایش قرار بگیرند و آن را اجرا کنند؟ کدام یک از بزرگان ما توانستند در هر دو جنبه تئوری و عمل، آنچنان تأثیری در جامعه بگذارند که امر تعایش پذیرفته شود؟ البته ما خیلی وقتها کنار هم مینشینیم و بحثهای آکادمیک و علمی میکنیم. مثل بحثهایی که در سالهای قبل از انقلاب، درباره اقتصاد ایران، اقتصاد اسلام، آزادی و غیره میکردیم. اما وقتی که بعد از انقلاب در صحنه عمل قرار گرفتیم، دیدیم که باید خیلی متفاوت عمل کنیم. این حقیقتاً خیلی حرف است که انسان در صحنه عمل قرار گیرد، و بتواند همان چیزی را که بدان معتقد است اجرا کند. بنابراین قطعاً میتوان بحث تعایش ادیان را، هم در تئوری و هم در عمل، به نام امام موسی صدر ثبت کرد. ایشان در این زمینه یک تئوری داشت که همان را اجرا کرد. من در این زمینه و در میان علمای موجود، هیچ حرفی را به اصطلاح شعرا برای ایشان سراغ ندارم. حتی در کشورهایی که پیروان ادیان و مذاهب مختلف در کنار هم زندگی میکنند؛ مثلاً در خود هندوستان پیروان سه دین مختلف کنار هم زندگی میکنند....
استاد خسروشاهی: یا در خود مصر، در آنجا قبطیها هستند، پیروان مذاهب دیگر هستند، آنجا هم هنوز با بحث تعایش ادیان فاصله دارند. خیلی وقتها قبطیها را میکشند و همچنین بالعکس.
مهندس فیروزان: حتی در خود لبنان هم وضع به همین شکل بود. قبل از اینکه این مباحث مطرح شود، درگیریهای متعددی بین مسلمانان و خصوصاً برادران اهل سنت، با مسیحیان صورت گرفت. بنابراین، ما میتوانیم بحث تعایش ادیان را به عنوان یکی از موضوعاتی که با نام آقای صدر عجین شده است در نظر بگیریم، البته تنها به عنوان یک موضوع. اما آیا واقعاً موضوع تعایش کافی است؟ یعنی آیا واقعاً درست است بگوییم نام امام موسی صدر تنها بحث تعایش را در اذهان تداعی میکند؟
دکتر صدر: آقای فیروزان به نکته مهمی اشاره کردند. امروز بعضی از اندیشمندان ما ایدههایی مطرح میکنند. اما آیا این توفیق را پیدا میکنند که اندیشه خود را به عمل برسانند؟ مسئله مهم این است. من وقتی از نهادهایی صحبت میکنم که امام موسی ایجاد کرده است، به مراتب از مرحله اندیشه فراتر میروم. در عالم اندیشه و فکر، ما علمای زیادی داشتیم که شرایط زمان خود را دیدند و طرحهایی برای تغییر اوضاع ارائه دادند. کدام یک این توفیق را پیدا کردند که طرح و روش مناسب پیدا کنند، آن را آزموده و اجرا کنند تا به نتیجه برسد؟ شما از پدیده مجلس اعلای شیعیان افکار و اندیشههای بسیاری میتوانید استنباط کنید. بحث تعایش ادیان تنها یکی از اینهاست. مجلس اعلای شیعیان قبل از هر چیز میبایست در پارلمان لبنان به تصویب برسد. بودجه این مجلس از دولت است. اگر مسئله تعایش وجود نداشت، این مجلس اصلاً نمیتوانست به وجود بیاید. وقتی میگوییم تعایش، منظور این نیست که ایشان به عنوان یک رهبر دینی بیایند با یک کشیش گفتگو کنند، یا برای مسیحیان سخنرانی کنند، منظور از تعایش این است که طایفه شیعه با سایر طوایف مذهبی در ارتباط باشد و داد و ستد اجتماعی داشته باشد. اهمیت امام موسی صدر در این است...
استاد خسروشاهی: همینطور است. این خیلی اهمیت دارد.
دکتر صدر: تنها این نبود که ایشان بیایند و چند تا اندیشه را مطرح کنند. مهم این است که ایشان از مرحله اندیشه به مرحله عمل رسیدند، به تغییر و تحول رسیدند، ایشان تغییرات زیادی در جامعه لبنان و کشورهای عربی به وجود آوردند. نظر من این بود که روی این مسائل دست بگذاریم و با استفاده از اینها به آثار وجودی امام موسی و افکار و اندیشههای ایشان برسیم. اما چون حالا بحث تعایش را مطرح کردید، اجازه دهید تا مسئلهای را عرض کنم.
تعایش تا حدی در لبنان بود. برای اینکه نظام لبنان یک نظام طایفی بود. از قدیم میان شیعه و سنی، و مسلمان و مسیحی ارتباط وجود داشت. همه وجود دیگری را قبول کرده بودند. یعنی مسلمانان مسیحیان را قبول کرده بودند و همینطور بالعکس. نکته مهم و ظریف در جای دیگری بود. مسیحیان حکومت لبنان را در دست داشتند و رفته رفته شیعیان و مسلمانان را از خود بیگانه کرده بودند. به همین دلیل حالا دیگر وقت آن بود که شیعیان به خود بیایند، وقت آن بود که یاد بگیرند تا اصالت واقعی خود را حفظ کنند. تعایش یعنی اینکه وقتی کشیشان مذهبی میآیند و نظرات خود را درباره مسیحیت بیان میکنند، مسلمانها هم بتوانند افکار و اندیشههای اسلامی را بیان کنند. هیچ لزومی ندارد تا به هم رسیدند بگویند فلان موضوع در اسلام و مسیحیت یکی است، پس ما میتوانیم آن را به اتفاق هم دنبال کنیم. امام موسی هیچ وقت، در طول این دو دهه، به یک سازش و توافق مطلق با مسیحیان روی نیاوردند. ایشان هیچ وقت کوتاه نیامدند، هیچ گاه اعتقادات و ارزشهای اسلامی را کنار نگذاشتند، بالعکس، ایشان در خود کلیساها سعی میکرد تا آیات قرآن و معارف اسلامی را برای مسیحیان تبیین و تفهیم کند. ایشان در طول مباحث و صحبتهای خود با مسیحیت، صرفاً آرا و نظریات اسلامی را تبیین میکردند. تعایش به این نحو بود که شیعیان و علمای اسلامی بتوانند شخصیت خودشان را حفظ کنند. در آن زمان یک چنین خلئی در لبنان حس میشد. علمای مسیحی و اهل سنت بودند که آرای مذهبی خود را بیان میکردند، اما در میان شیعیان کسی نبود که بتواند همسطح آنها جهانبینی اسلامی را تبیین کند، کسی نبود که بتواند نظریات اسلام را درباره اجتماع، زن، نحوه دفاع و مسائل مهم و مبتلا به روز را تبیین کند. مثلاً در الندوه اللبنانیه جلساتی گذاشته میشد که علمای مسیحی و اهل سنت نظرات خود را بیان میکردند. در میان شیعیان کسی نبود که بتواند اینگونه، جهانبینی شیعه را مطرح و از آن دفاع کند. امام موسی صدر این خلأ را پر کرد. بنابراین میتوانیم اینطور بیان کنیم: امام موسی صدر مسئله تعایش را زنده و احیا کردند، آن هم با درست و بهجا عرضه کردن نظرات و اندیشههای اسلامی، یعنی دین اسلام را به همان شکلی که هست، با همان شکل منطقی و فطری آن، عرضه کردند. در سخنرانیهای مختلفی هم که در مناطق مسیحی نشین ایراد میکردند، همین مباحث را طرح مینمودند و جالب است که مسیحیها میپذیرفتند. بسیاری از دوستان نزدیک و صمیمی ایشان از مسیحیان بودند. بنابراین تعایش به این معنی نبود که مسیحیان مسلمان شوند. هر چه از عناد و دشمنی یک مسیحی با اسلام کاسته شود، هرچه به این دین مبین نزدیکتر شده و هرچه رفاقت و دوستی وی با اسلام و مسلمانان بیشتر گردد، موفقیت تعایش بیشتر خواهد بود...
مهندس فیروزان: یعنی مسیحیان سرنوشت خود را در همکاری با مسلمانان ببینند.
دکتر صدر: بله، معنای تعایش این است و مجلس اعلای شیعیان تجلی این اندیشهها است، و همینطور نهادهای دیگری که ایشان ایجاد کردند. اینها تحولاتی هستند که بر اساس افکار ایشان ایجاد شدند...
استاد خسروشاهی: ببخشید جناب آقای دکتر صدر، سؤال اصلی ما همین بود، که باز من تصور میکنم بدون پاسخ مانده است. این نوع اندیشهها چه بودند؟ اندیشههایی که علمای دیگر نداشتند، آن هم علمایی که برخی از آنها استاد خود امام صدر بودند. چه اندیشههایی بودند که مبنای این همه تحولات قرار گرفتند؟ یکی از اینها تعایش بود. اندیشههای دیگر چه بودند؟ به هر حال، من معتقدم که یافتن پاسخ این سؤال، نیازمند مطالعه دقیقتر افکار و اندیشههای امام صدر است.
مهندس فیروزان: اگر اجازه دهید، مایلم این بحث تعایش را قدری بیشتر باز کنم. تعایشی که قبل از آقای صدر وجود داشت، از نظر شیعیان، تعایش محکومانهای بود. اکثریت شیعیان، که حدوداً یکسوم جمعیت لبنان را تشکیل میدادند، بهرهای از زندگی اجتماعی نداشتند. آن چیزی که به عنوان تقسیم امکانات و قدرت صورت میگرفت، تنها میان فئودالها بود. یعنی به این شکل بود که فئودالهای سیاسی شیعه، که ریاست طایفه را بر عهده داشتند، با فئودالهای طوایف دیگر در مورد چگونگی تنظیم قدرت و مصالح عشیرهای و خانوادگی خود به توافق رسیده بودند. نتیجتاً با هم زندگی میکردند. به همین دلیل مناصب خود را نیز از دست نمیدادند. چون اگر از دست میدادند نه تنها خود متضرر میشدند، بلکه فئودالهای طوایف دیگر نیز همپیمان خود را از دست میدادند. مثلاً اگر کامل اسعد کنار میرفت، هم خودش ضرر میکرد، و هم فئودالهای مسیحی که متحد و همپیمان خود را از دست داده بودند. بنابراین نکتهای که آقای دکتر صدر گفتند، نکته بسیار درستی است. تعایش قبل از آقای صدر، تعایشی بود که شیعه در آن محکوم به پذیرش بود. اما وقتی آقای صدر آمد، شیعه آن قدر رشد پیدا کرد که تعایش متقابل در قدرت نیز مطرح گردید. یعنی اگر مسیحیان حق داشتند در رادیو تفسیر انجیل بگویند، شیعه نیز این حق را یافت که تفسیر قرآن بگوید. اگر در صیدا یک مفتی سنی وجود داشت که اهل سنت و حتی حکومت لبنان مسائل شرعی و حتی ماه رمضان خود را از او تبعیت میکردند، همه پذیرفتند که مفتی دیگری نیز باید در شهر وجود داشته باشد تا امور شیعیان را با یکدیگر هماهنگ کند. به عبارت دیگر، تعایش در فرایند جدیدی مطرح شد که نهتنها شیعه را محکوم به تنزل و پذیرش نکرد، بلکه او را همسطح و همتراز دیگر طوایف مطرح کرد....
استاد خسروشاهی: یعنی قرائت جدیدی از تعایش مطرح گردید، آن هم با شفافیت بیشتر.
مهندس فیروزان: دقیقاً...
دکتر صدر: به همین سبب من معتقدم شاید اگر از تعبیر دیگری به جای تعایش استفاده شود بهتر باشد. در واقع، چیزی که آقای صدر مطرح کرد و مورد نظر همه ماست، وسیعتر از تعایش بود.
مهندس فیروزان: درست است. یعنی شیعه آمد و بالاخره حق خود را گرفت.
دکتر صدر: یعنی تنها محاوره و گفتگو نبود، بلکه در عمل بود، در سیاست بود، در همکاریهای اجتماعی بود،...
مهندس فیروزان: این واقعاً مهم است که از چه تعایشی صحبت میکنیم. شاید اگر صفت دیگری به تعایش اضافه کنیم، هم از ایجاد مشابهت با تئوریهای دیگر جلوگیری شود، و هم یک معنای اولیهای در اختیار مخاطب قرار میدهد که منظور از تعایش چیست، و اینکه تعایش معنای دقیقتری دارد. تعایش در فارسی به معنای همزیستی مسالمتآمیز است. البته صفت مسالمتآمیز را به این دلیل اضافه کردند که بتوانند بحث سیاسی کنند. به نظر من اگر یک صفت، پیشصفت و یا پسصفتی را به کلمه تعایش اضافه کنیم، میتوان محتوای مورد نظر را رساند. به هر حال این خیلی مهم است که انسان در تعایش حقوق خود را بگیرد، نه اینکه آن را از دست دهد.
ظاهراً همکاری و همدلی امام صدر با رهبران مسیحی لبنان، برای مقابله با تجاوزات اسرائیل به جنوب، یکی از جلوههای زیبای همین تعایش است؟
دکتر صدر: دقیقاً، یکی از نتایج تعایش مورد نظر امام موسی زمانی ظاهر میشد که حملات اسرائیل شدت پیدا میکرد، و لازم بود تا همه لبنان در برابر اسرائیل موضعگیری کند. این جا بود که این همکاریها خیلی اهمیت پیدا میکردند. شاید اگر این تعایش را همکاری یا تقریب نامگذاری کنیم، بهتر باشد. باز اگر بخواهم نمونهای از تعایش را مثال بزنم، میتوانم به همین مسئله «الزواج المدنی» اشاره کنم که هماکنون در لبنان مطرح است. همانطور که میبینیم، هم مسلمانان و هم مسیحیان آن را رد کردهاند. بنابراین همکاری مذهبی و یا تقریب، بسیار وسیعتر از معنای لفظی تعایش است. آن هم در لبنانی که جنبههای دینی در آن اولویتی ندارند، حتی همان کلیساها و کشیشها نیز اینگونه نبود که بر مواضع فکری خود پافشاری کنند. جنبههای سیاسی، طایفی و فئودالی در آنجا خیلی قویتر است...
مهندس فیروزان: و وابستگی طوایف به قدرتهای خارجی.
دکتر صدر: دقیقاً. اینها بودند که اهمیت داشتند. به هر حال این تعایش باعث شد تا شیعیان بتوانند خود را مطرح کنند، و حقوق خود را بگیرند. البته اینکه چگونه چنین چیزی تحقق یافت و چگونه شیعیان حقی را که دائماً نصیب دیگران میشد بازپس گرفتند، دیگر به مهارت و هنر خود امام موسی صدر باز میگشت.
استاد خسروشاهی: مهم آن بود که نهتنها حق خود را گرفتند، بلکه برتری خود را نیز ثابت کردند. همین مقاومت را شیعیان به وجود آوردند. در حالی که امروز اهل سنت، دروزیها و حتی مسیحیان نیز در آن حضور دارند.
بنابراین تا این جا بدین نتیجه رسیدیم که تعایش به معنای تقریب و همکاری، با پیروان دیگر ادیان و مذاهب، یکی از موضوعاتی است که با نام امام صدر عجین شده است. اما همانطور که اساتید محترم اشاره کردند، تعایش تنها موضوع مورد اهتمام آن بزرگوار نبود. موضوعات دیگری نیز وجود داشتند که شاید به همین اندازه در مورد آن موفق بودهاند. اگر موافق باشید، به برخی دیگر از این موضوعات بپردازیم:
مهندس فیروزان: من نیز تصور میکنم که اگر قرار است کاری به آقای صدر نسبت داده شود، باز وسیعتر از تعایشی است که در این جلسه معنا کردیم. ایشان فراتر از مسئله تعایش بود...
استاد خسروشاهی: قطعاً. ما هیچ وقت قبول نمیکنیم که ایشان تنها تعایش را مطرح کردهاند.
مهندس فیروزان: برخی دوستان مسئله فرهنگ را مطرح کردهاند. اما فرهنگ نیز به یک معنا بسیار عام است. یعنی نمیتوان آن را علامت زد و درخشان نمود. حقیقتاً امام موسی چه چیزی را بنیان گذاشت؟ اگر بخواهیم مسئله نوآوری دینی را مطرح کنیم، باز میبینیم که ایشان فراتر از آن بود. اگر بخواهیم مسئله پرچمداری عملی تئوری حمایت از حقوق فلسطین و مبارزه با اسرائیل را طرح کنیم، باز میبینیم که ایشان فراتر از آن است. یعنی مشخصات آقای صدر به گونهای است که نمیتوان ایشان را به این مسائل محدود کرد.
استاد خسروشاهی: به قول مرحوم دکتر شریعتی، فاطمه همه اینهاست، اما نهایتاً فاطمه، فاطمه است. در مورد امام موسی صدر نیز باید گفت که همه اینهاست، اما نهایتاً امام موسی، امام موسی است. با این حال باز تأکید میکنم، برای رسیدن به جواب دقیقترِ سؤال، باید آثار مکتوب ایشان را مورد بررسی جدیتر قرار داد.
دکتر صدر: اگر اجازه دهید، مایلم نکته دیگری مطرح کنم. شما خودتان را به فکر، اندیشه و نظریهپردازی محدود نکنید. اگر خیلی هم زحمت بکشید و کلمه تعایش را درست معنی کنید، اندیشههای دیگری نیز از قبیل همین جامعه مدنی و... به آن اضافه کنید، تازه آمدید و ایشان را در حد مرحوم مطهری، مرحوم طباطبایی یا شهید محمدباقر صدر مطرح کردهاید. یعنی تنها به عنوان یک متفکر؛ در حالی که امام موسی به ورای فکر و اندیشه رفت. اگر ما خود را تنها به بُعد فکر و اندیشه محدود کنیم، از واقعیت فاصله گرفتهایم. ما شاید به دلیل اینکه در ایران هستیم، و همواره بزرگانی مثل مرحوم مطهری را پیش ِ چشم داریم، بر این جهت اصرار داریم. در حالی که در خارج از ایران، وضع به گونه دیگری است. اگر به لبنان، اروپا و آمریکا برویم، و اگر علوم جدید را مورد بررسی قرار دهیم، میبینیم که تنها برای تحولات، نهادها، تأسیسها، قراردادهای اجتماعی جدید و بهطور خلاصه این نوع تغییرات ارزش قائلاند. برای کسی ارزش قائلاند که بتواند اینگونه امور را متحول کند. اوست که اهمیت دارد. البته کسی که بتواند چنین تحولی ایجاد کند، طبعاً باید هم صاحب فکر و اندیشه باشد و هم صاحب قوه معماری، مهندسی و مدیریت، تا بتواند فکر و اندیشه خود را جامه عمل بپوشاند. و امام موسی همه اینها بود.
استاد خسروشاهی: در یک کلام میخواهید بگویید که امام موسی فراتر از این حرفها بود. ما هم این را قبول داریم. اما باز جواب سؤال داده نشد.
دکتر صدر: اجازه دهید منظور خود را به شکل دیگری بیان کنم. شیوهای که الاَّن با آن بحث میکنیم، شیوه سنتی بحثها در ایران است. همان شیوهای است که در مورد مرحوم سید جمال، مطهری، طباطبایی و دیگران نیز مطرح شده است. اینها بزرگانی هستند که متفکر بودند، اما در همان مرحله فکر متوقف شدند. مرحوم مطهری اندیشههای بزرگی داشت. اما نهایتاً تنها یک متفکر بود. در مقیاسی کوچکتر، مرحوم شریعتی نیز فکر و اندیشه داشت. اما در حد یک متفکر باقی ماند. اما اگر کسی آمد و جامعهای را واقعاً متحول و عوض کرد، این خیلی فراتر از فکر و اندیشه است. چنین کسی مسلماً فکر و اندیشه را داشته، اما فراتر از آن بوده است. بیایید علوم اجتماعی جدید، مثل اقتصاد و جامعهشناسی را در نظر بگیریم. در علم اقتصاد، دانشمندی داریم که نامش «فریدمن» است. تعداد مقالات و تألیفاتش کم است. اما نقش بسیار بزرگی در اقتصاد آمریکا دارد، نقشی که هیچ تناسبی با حجم مقالات و تألیفاتش ندارد. تحولات بزرگی در اقتصاد آمریکا ایجاد کرد. سیاست اقتصادی آن جا را به کلی تحت تأثیر قرار داد. طبیعتاً چنین کسی از مرحله فکر، اندیشه، استدلال و نظریهپردازی فراتر رفته است. یعنی به جایی رسیده است که سایر اقتصاددانان نتوانستند برسند. با اینکه تعداد اقتصاددانان صاحبنظر و برجسته آمریکا کم نبوده است. اما هیچ کدام نتوانستند اینگونه نظام اقتصادی آن کشور را تحت تأثیر قرار دهند.
من به امام موسی صدر نیز از همین زاویه نگاه میکنم. از یک طرف فکر اسلامی را در آن جا احیا کردند، از طرف دیگر برای شیعیان یک تشخصی را فراهم کردند، از یک طرف مسئله زندگی با غیر مسلمانان مطرح است، از طرف دیگر برخورد با غرب مطرح است، زیرا لبنان بهشدت با غرب مرتبط بود. در کنار اینها، مسئله عزاداری تاسوعا و عاشورا هم هست. یادم هست که میگفتند یکی از ؟؟ چیزهایی که برای آخرتم ذخیره کردم، روضهخوانی باشگاه امام صادق (ع) است. تا قبل از اینکه ایشان بیایند، چنین روضهخوانیی در آنجا وجود نداشت. ایشان بود که مراسم محرم، صفر و ماه رمضان را در آنجا راه انداخت. در کنار همه اینها، مسئله اسرائیل نیز مطرح است. نمیشد شیعه بود و در جنوب لبنان زندگی کرد اما نسبت به مسئله اسرائیل بیتفاوت بود. بالأخره یا باید تسلیم اسرائیل میشد، یا باید کشته میشد و از بین میرفت، یا باید میماند و مقاومت میکرد، و این ماندن و مقاومت کردن خیلی حرف است. شیعیان چگونه توانستند بمانند و مقاومت کنند؟ اینها تحولاتی بود که امام موسی به وجود آورد. من واقعاً نمیدانم اگر امام موسی نبود، چه بر سر جنوب لبنان میآمد؟ بنابراین مسئله فراتر از فکر و اندیشههایی چون تعایش است. البته تعایش مهم است. اندیشههای دیگر نیز مهم هستند، اما مسئله فراتر از این حرفهاست. امام موسی فقط اندیشه نبود. مسائل دیگری نیز مطرح بودند. وجود فکر و اندیشه، قطعاً شرط لازم تحولات بود. اما یک شرط کافی هم وجود داشت. وقتی این شرط لازم با آن شرط کافی جمع شوند، آن تحولات، مؤسسات و نهادها پدید میآیند. شاید این اندیشهها را دیگران نیز داشته باشند. بالأخره اینها همه از یک سرچشمه تغذیه شدند. اما آن خصوصیتی که خاص امام موسی بود، و مرحوم مطهری و دیگران نداشتند، در آن شرط کافی نهفته است. شاید بتوان روی رفتار، برخورد و همکاریهای اجتماعی تکیه کرد که تأثیر اینها حتی از فکر و اندیشه نیز بیشتر است. بیایید سیره ائمه اطهار (ع) را بررسی کنیم. آیا واقعاً تحولاتی که ائمه ما ایجاد کردند، صرفاً به واسطه حرفها و اندیشههایشان بود؟ یا اینکه رفتار و سلوکشان نیز نقش مهمی داشت؟ البته این عزیزان قرآن کریم و احادیث شریف را باقی گذاشتند که تا قیامت نیز راهگشای بشریت است، اما...
مهندس فیروزان: حتی احادیث هم قسمتی از سلوک آنها بوده است. چون عند الاتفاق ضرورت یا سؤالی مطرح میشد، و آنها مطلبی را بیان میفرمودند. به عبارت دیگر، اندیشه امام، از عمل امام جدا نبوده است.
دکتر صدر: همینطور است. البته ائمه اطهار (ع) به وحی و بینهایت متصل بودند. اما علیرغم بینهایت بودن اندیشههایشان، چیزی که به واسطه آن مردم را تحت تأثیر قرار دادند، رفتارشان بود...
مهندس فیروزان: خود حضرت پیامبر (ص) نیز فرمودند: «انی بعِثتُ لاُتمِمَ مکارم الاخلاق.»
دکتر صدر: بنابراین بیاییم ببینیم، چه تحولاتی، نهادها و مؤسساتی در لبنان و غیر آن تحت تأثیر وجودی ایشان ایجاد شدند. بعد میتوانیم برگردیم، زیر بنای فکری ایشان را در آوریم، و ببینیم کدام اندیشهها، نظریهها و قرائتها باعث این تغییر و تحولات شدند.
به هر حال این نوعی متدولوژی کشف است. شما در بخشی از سخن خود به مجلس اعلای شیعیان به عنوان یکی از این مؤسسات اشاره کردید. اگر موافق هستید، همین بحث را قدری جلوتر ببریم. دیگر به چه تحولاتی میتوان اشاره کرد؟
دکتر صدر: یکی دیگر از تحولات، خودباوری شیعیان و بازگشت آنها به خویشتن است. به نظر من امل و حزبا را نباید دست کم گرفت. در دهه ۱۳۴۰، که من در لبنان بودم، فضا از آنِ احزاب قومی، ناصری، بعثی و کلاً چپیها بود. افراد بسیار موجهی از شیعیان در این احزاب فعالیت میکردند. اصلاً بدنه این احزاب از شیعیان بود. رشد آنها در این بود که به این احزاب بپیوندند و نردبان ترقی را طی کنند. در حالی که امروز دیگر این حرفها مطرح نیست. جوانان شیعه امروز آلترناتیو دارند. امروز برای آنها تنها امل و حزبا مطرح است. دیگر حزب قومی سوری و افرادی چون «عاصم قانسوه» برای آنان اهمیتی ندارند.
مهندس فیروزان: به عبارت دیگر، در آن زمان مجال بروز شیعیان تنها در احزاب چپ، امثال بعث و قومی سوری، بود. اما امروز چنان هویتی پیدا کردند که تنها به احزاب شیعه میپیوندند.
دکتر صدر: تحول مهم دیگر همین مقاومت در برابر اسرائیل است. این مقاومت چیز کمی نیست. ببینید واقعاً کشورهای عربی در برابر اسرائیل چه شدند. اردن چه شد و به کجا رسید؟ البته جمهوری اسلامی نیز در این قضیه نقش دارد. اما واقعاً چه شد که جمهوری اسلامی فقط در لبنان توانست چنین نمودی داشته باشد؟ چرا در افغانستان نتوانست و بلکه در آنجا اخراج شد؟ چرا در آذربایجانِ کاملاً شیعه نتوانست؟ چرا در هند و پاکستان اینگونه موفق نبود؟ این به دلیل آن بود که در این کشورها زمینه مناسبی وجود نداشت. در حالی که امام موسی در لبنان زمینه مناسب را فراهم کرده بود. اگر این زمینه مناسب نبود، جمهوری اسلامی بر لبنان همانقدر اثر میگذاشت که بر سوریه و عراق گذاشت.
به هر حال، تفکر اسلامی، تربیت شیعیان، و همچنین مسئله مقاومت در برابر اسرائیل، سه ضرورتی بود که در لبنان وجود داشتند، و میبایست با یکدیگر هماهنگ شوند. این هماهنگی ایجاب میکرد که فعالیتهای امام موسی به لبنان محدود نشود و گسترش پیدا کند. البته ایشان از یک مقطع به بعد، به دلیل ممانعت شاه، نتوانست به ایران بیاید. به همین دلیل صحنه اصلی فعالیتهای ایشان در کشورهای عربی بود. ایشان در کنفرانسهای عربی و اسلامی شرکت، و افکار و اندیشههای خود را ارائه میکرد. از طرفی با فعالیتهای بسیار زیاد توانست بین سوریه، مصر، الجزایر، عربستان و...، درباره مسائل خاص لبنان، یک وحدت نظر یا حداقل تقریبی ایجاد کند. ماهیت کشورهای عربی به گونهای بود که دائماً یکدیگر را دفع میکردند. اما ایشان توانست آنها را به یکدیگر نزدیک کند.
در خاتمه، مجدداً از اساتید و سروران معظمی که در این میزگرد شرکت داشتند، صمیمانه تشکر میکنیم
----------------------------
۱- این میزگرد، در دو جلسه و در ماههای خرداد و تیر سال ۱۳۷۷ برگزار گردید. البته از حجت الاسلام و المسلمین آقای حجتی کرمانی نیز برای حضور دعوت به عمل آمد که متأسفانه به علت کسالت آن عزیز، توفیق استفاده از محضر ایشان فراهم نگردید.
۲- امام موسی صدر، نای و نی (چاپ اول: تهران، مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر، ۱۳۸۳)، ص۹۵.
۳- گاهشمار تاریخ خاورمیانه (۱۸۴۹-۱۷۹۸)، مرسسه مطالعات تاریخ خاورمیانه، انتشارات سروش۱۳۶۷.
۴- یادنامه امام موسی صدر، تاریخ و فرهنگ معاصر، ویژه نامه شماره۵.
۵-مجله العرفان، سپتامبر ۱۹۵۹، شماره ۴۷، ص۷۷.
۶- سید حمید روحانی (زیارتی)، نهضت امام خمینی (تهران، واحد فرهنگی بنیاد شهید، ۱۳۶۴)، ص۴۹۲.