O برخی میگویند روابط میان شما و امام موسی صدر چندان روشن نبوده است. این رابطه چگونه آغاز شد و چگونه ادامه یافت؟
علامه: اولین دیدار من با امام موسی صدر زمانی بود که وی برای برپایی مراسم اولین سالگرد رحلت پدرشان، آیتالله سید صدرالدین صدر، به نجف آمده بودند. او به همراه پسر عمویش، سید اسماعیل صدر، که از علمای روز نجف بود، از من دعوت کرد تا در مجلس ترحیم شرکت کنم. من دعوت را پذیرفتم و شعری نیز سرودم، اما بنا به ملاحظاتی، خودم آن را نخواندم. روابط من با خاندان صدر در نجف اشرف بسیار خوب بود، خصوصاً با شهید محمدباقر صدر و برادرش، سید اسماعیل صدر. از طریق همین دو نفر هم بود که آشنایی و روابطم با سید موسی صدر محکم شد. با هم در درس آیتاالعظمی خویی و سید محسن حکیم شرکت و در مسائل علمی و غیرعلمی با یکدیگر بحث میکردیم. در نجف اشرف او را تبلور کسی یافتم که جاذبه مشهودی از حیث سعه صدر در برابر دیگران داشت. همین ویژگی اخلاقی باعث جذب دیگران به او میشد، چندان که توانست شخصیت محبوب بیشتر محافل و مجامع علمی نجف شود. رابطه من با او رابطه احترام متقابل بود. حتی من از اهالی شهرمان، بنت جبیل شنیدم که وقتی علامه شرفالدین که یکی از شخصیتهای علمی معروف است، از سید موسی صدر درباره وضعیت عاملیها در نجف پرسید، سید موسی پاسخ داد که بهترینشان فلانی است، و به من اشاره میکرد. البته صحت این نقل و قول به عهده گویندگان آن است، اگر چه راویان مورد اطمیناناند. به مدت چهارسال با سید موسی در نجف بودم، و او زودتر از من به لبنان آمد.
هنگامی که شنید من به لبنان و منطقه نبعه بازگشتهام، بسیار شگفتزده شد، زیرا که موقعیت فرهنگی من را بیش از آن میدانست. اما من زندگی با مستضعفین را دوست داشتم. من از جوانی و در نجف اشرف هم به مناطق فقیرنشین میرفتم و با اهالی آن مناطق و کشاورزان و کارگران آن مناطق دمخور میشدم. در لبنان هم عادتم همین بود. با فقرا هم صحبت میشدم، نیازهای آنان را میشنیدم و از جانب مرجعیت نجف، که در آن دوران آیتا سید محسن حکیم بود، کمکهایی به آنان میرساندم.
وقتی به لبنان آمدم و سیدموسی به دیدارم آمد، روابط گذشتهمان را از سر گرفتیم، و دوباره صمیمی شدیم. در آن زمان از نظر سیاسی اختلافاتی با هم داشتیم، بیآنکه این اختلاف بر دوستی ما تأثیری بگذارد. زیرا که از ویژگیهای ممتاز او سعه صدر و ذهن باز او بود. شاید با او اختلاف پیدا میکردی، اما این اختلاف نظر راه به دلش نمیبرد. دل بزرگی داشت و طبیعی بود که به عنوان انسان برای مخالفین و دشمنانش ناراحت میشد. اما از نظر ذهنی فراتر از هرگونه کدورت و رنجیدگی بود. روابط ما ادامه یافت، و هیچ گاه از همدیگر نبریدیم، زیرا اختلاف نظر ما جنبه شخصی نداشت، و از اختلاف اساسی در دیدگاه هم ناشی نبود.
O وجوه اختلاف و اشتراک نظرِ شما در برخی مسائل چه بود؟
علامه: در آن زمان اختلاف بر سر برخی القاب بود که سید موسی برای برخی مقامات دینی جهان به کار میبرد که به نظر من مناسب فضای اسلامی نبود. علاوه بر این، درباره اوضاع آن روز لبنان نیز اختلاف داشتیم. در آن برهه، همکاری و ارتباط با دیگر محافل لبنانی روشن نبود. خصوصاً با وجود تنشهای سیاسی شدید در لبنان، در اواخر دهه شصت و اوائل دهه هفتاد و به طور مشخص تنشهای موجود در جنبش ملی و فلسطینی و در حوزه مسیحیت و کشمکشهایی که در جنگ سرد و کودتا متبلور شدند، چیزی که باعث روشن نبودن بخش مهمی از چشم انداز میشد. انتقاداتی که در آن زمان نسبت به این دیدگاه یا آن دیدگاه ابراز میشد نتیجه ابهام در موضعگیریهای آن مرحله بود. وقتی که امروز برخی از این ملاحظات را بررسی میکنیم، در مییابیم که این اختلاف ناشی از روشن نبودن وضعیت آن زمان بود، چنان که اگر ما هم در جایگاه سید موسی صدر بودیم، بسیاری از کارهایی را که وی در آن دوران انجام داد، انجام میدادیم.
از جمله کارهای سید موسی این بود که به شکل بارزی توانست با دانش و بینش خود بسیاری از مفاهیم اسلامی را با چارچوب معنوی و اجتماعی آن وارد عرصه مسیحیت کند. در کلیساها حاضر میشد و درباره ابعاد معنوی اسلام که با ابعاد معنوی مسیحیت مشترک بود، سخنرانی میکرد. گویی او عالمی مسیحی است که مسیحیان را موعظه میکند، بیآنکه از اسلام و تفکر اسلامی دور شود.
O ممکن است به طور خلاصه نگاه خود و امام موسی صدر را به اوضاع آن زمان بازگو کنید؟
علامه: پس از بازگشت از نجف، همچنان اندیشههای اسلام مبارزاتی را داشتم، خصوصاً اینکه ما در عراق با حرکات مارکسیستی و ملی و سکولاریستی و پارهای جریانهای سیاسی محلی مبارزه میکردیم. در آن رویاروییها ما اسلام گرا بودیم، بدین معنا که میخواستیم در آگاهی امت و بیداری وجدانشان به اسلام به عنوان پایه اندیشه و زندگی و احساس محوریت دهیم.
اندیشه ما سیاست ما را به حرکت وا میداشت. البته باید دانست که ما وارد عرصه فعالیتهای گسترده سیاسی نشدیم. همه تلاش ما این بود که این نسل از مسلمانان را با روش پیامبر به اسلام پیوند دهیم، پیامبری که برای اسلامی کردن جهان به وسیله حکمت و موعظه حسنه آمده بود. با دستمایههایی فرهنگی، معنوی، قانونی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی حرکت میکردیم؛ اما با اندکی ابهام. زیرا که ما پیش از آن پا به عرصه ننهاده بودیم و همه جزئیات را نمیدانستیم. از همین رو بود که در عرصه سیاسی هنوز فعالیت نمیکردیم. امام موسی صدر مصلحت لبنان را در این میدید که پارهای از افکار ما نباید مطرح شود. زیرا شرایط لبنان آن اندیشهها را بر نمیتافت. اما او با تفکر ما خیلی فاصله نداشت، ما همراه یکدیگر بودیم. در آن زمان برای بسیاری از دیدارها که با حضور علمای مبارزی در لبنان انجام میگرفت، برنامه ریزی میکردیم. سید محمد باقر صدر در رأس این علما بود. این دیدارها برای مقابله با ستمی بود که بر علمای نجف میرفت. این ستم به دست حکومتهای عراق صورت میگرفت. برای رویارویی با این ستم که بسیاری از علمای نجف را آواره ساخت، با هم فعالیت میکردیم.
O برخی میگویند حضور امام موسی صدر در عرصه فعالیتها جایی برای فعالیت دیگران نمیگذاشت، نظر شما چیست؟
جواب: این مسئله طبیعی بود. هنگامی که امام موسی صدر به لبنان آمد، شخصیتی بود که اندیشههای پر بار و روشهای گوناگون و اخلاقی والا داشت. شیعیان لبنان چنین شخصیت همه جانبهنگری را نداشتند که در حرکت دینیاش، از عادتها و سنتها گذشته باشد، و بسیاری از فضاهایی را که در حالت عادی و سنتی ناآشنا و دور از ذهن بودند، در نور دیده باشد. دیدیم که چگونه در کنار بستنی فروش مسیحی برای خوردن بستنی او نشست، در حالی که، آن زمان، در فقه شیعه سخن از نجاست غیر مسلمان آمده بود. بسیاری بر کار او خرده گرفتند. اما سرانجام نظر غالب همین شد. یعنی بسیاری از علما به طهارت اهل کتاب معتقد شدند، اما از دادن فتوا بیم داشتند. امروز به طهارت همه انسانها فتوا داده شده است. این فتوایی است که من در رسالهام آوردهام. علت این است که کفر باعث نجاست جسم نمیشود، بلکه، بنابر سخن خداوند که میفرمایند: «انما المشرکون نجس» به نوعی ناپاکی در اندیشه میانجامد.
سید موسی صدر این گونه در عرصههای اجتماعی حرکت میکرد، و با سعه صدر با غیرمسلمانان در کارهای اجتماعی همراه میشد. افزون بر این او با سیاستی باز به دنبال حقوق فقرا و ستمدیدگان بود. همین مسأله باعث دشواریهای بسیاری برای وی در لبنان شد، همچنان که به او اجازه داد در عرصههای بسیاری حرکت کند. امام موسی صدر این گونه به عرصهای خالی پا گذاشت و طبیعی است که با توجه به فضای و شرایط آن روز بتواند این جای خالی را پر کند. پس از وفات علامه عبدالحسین شرفالدین به صور آمد. صور در زمان علامه شرفالدین یکی از پایگاههای مرجعیت لبنان بود. علامه شرف الدین، خود، این ویژگی را به صور داده بود. این مسئله در حرکت امام صدر نقش داشت. چنان که اگر به شهر دیگری قدم میگذاشت، به زمانی طولانی نیاز داشت تا بتواند به آنجایی که در صور رسید، برسد. همچنین شرایط سیاسی در انتظار آمدن شخصیتی با این ویژگیها و توانمندی بود.
O نظر شما درباره حملاتی که در آن زمان متوجه امام موسی صدر بود، چیست؟
وقتی این حملات را که ظالمانه متوجه سید موسی صدر بود، آن هم از سوی کسانی که خود مشکل فکری و روحی داشتند، بررسی میکنیم، میفهمیم که این مرد چه اندازه مظلوم بود. فکر میکنم علت برخی از این دشمنیها فضای پر تنش سیاسی بود که چپیها و فئودالها و برخی عناصر اطلاعاتی منطقه در آن سهم داشتند، چه بسا سازمانهای امنیتی و اطلاعاتیی هم بودند که ما از آنها بیخبریم. گمان میکنم برخی از کسانی که به او حمله میکردند، چنانچه همراه او و از موضع گفتگو حرکت میکردند، این موضع را در برابر او نمیگرفتند.
O امروز مشاهده میکنیم که حرکت سیاسی شما، که جزئی از حرکت دینی شماست، با سیاستهای بازی که امام صدر در پیش گرفت، همسوست؟
علامه: درباره بسیاری از مسائل با هم گفتگو کردیم. فکر میکنیم بسیاری از کارهایی که سید صدر انجام داد، ما هم بعدها بدانها عمل کردیم، اما در عین حال ما خود را معذور میدیدیم.
به یاد دارم که برخی بزرگان، نقدهایی بر سید ابوالحسن اصفهانی، یکی از مراجع بزرگ شیعه، داشتند، چنان که همیشه اینگونه است. پرسشهای بسیاری مطرح میشد: پولها چگونه خرج میشود؟ چه اقداماتی میکند؟ چرا این روابط را برقرار کرده است؟ اما سخنی از مرجع بزرگ پس از او نقل میکنم. سید محسن حکیم (رحمه ا علیه) گفت: بر مرجعیت سید ابوالحسن اصفهانی پارهای ملاحظات داشتیم. اما وقتی مرجعیت به ما رسید، بیشتر از آنچه او انجام داده بود، انجام دادیم. ولی خودمان را معذور دیدیم.
به طور طبیعی کسی که بیرون گود نشسته است، نمیتواند مانند کسی که در داخل گود است، مسائل را دریابد. فکر میکنم، دشمنیهایی را که امروز من نسبت به خود میبینم و آنها را ظالمانه میدانم، از همان سنخ دشمنیهایی است که سید موسی آنها را ظالمانه میدانست، و با آنها روبهرو بود. همانگونه که او از دیگران میخواست که با او بیقصد و غرض صحبت کنند، من هم میخواهم که با خود من بیقصد و غرض گفتگو کنند.
زیرا برخی از کسانی که درباره من نوشتند، آن چه نوشتند، از روی هوای نفس بود و نه عقل و منطق. اینان میخواهند، از من ایراد آشکار بگیرند، چنان که دیگران میخواستند از سید صدر ایراد بگیرند. امروز من هم گرفتار کسانی هستم که سید موسی صدر گرفتارشان بود، کسانی که با توجه به آنچه درباره او میشنیدند نسبتهایی به او میدادند و نه آنچه از خود او میشنیدند. من هم امروز با همان مشکل مواجهم. برخی از بزرگان در لبنان و غیر لبنان، بیآنکه از خود من چیزی بشنوند، و یا بخوانند، درباره من قضاوت میکنند، آنها از اینجا و آنجا سخنانی به گوششان میرسد و قضاوت میکنند.