دین باید در خدمت انسان باشد یا انسان خادم دین است؟ آیا کسی که به دین به عنوان مرهمی بر زخمهای بشر بیندیشد اومانیست است؟ جامعه شایسته انسان کدام جامعه است؟ آیا تحقق یافته یا در شرف تحقق است؟ اینها سوالاتی هستند که با عضو پژوهشکده علوم انسانی، دکتر سیدجواد میری مطرح کردیم و درباره آن به گفتوگو نشستیم. دکتر سیدجواد میری، در دانشگاه گوتنبرگ سوئد، تاریخ ادیان و فلسفه علم خوانده و سپس در دانشگاه بریستول حائز رتبه دکتری جامعهشناسی است. او صاحب ۳ تالیف به زبان انگلیسی درباره امام موسی صدر است: فلسفه فکری امام موسی صدر، مقایسه اندیشه امام موسی صدر و کارل یاسپرس و تصور جامعهشناسانه در منظومه فکری امام موسی صدر.
بسیار شنیده شده که مرکزیت تفکر امام موسی صدر، انسان است. به گونهای که در برخی موارد حتی به ایشان اومانیست گفته میشود. نظر شما که صاحب تالیفاتی درباره اندیشههای ایشان هستید، چیست؟
به قول پروفسور نقیب العطاس که فیلسوف ـ عارف دوران ماست، مفاهیم را باید بسیار با دقت به کار برد، زیرا هر مفهومی دارای یک بار تاریخی است. به عنوان مثال ممکن است ۲۰۰۰ سال پیش لفظ تخنه یا تکنیک وجود داشته است، اما در این ۲۰۰۰ سال تغییراتی کرده است که وقتی امروز ما از تکنولوژی حرف میزنیم باید دید رابطه این مفهوم امروزی با مفهوم تخنه چیست.
هر مفهومی، دورههای مختلفی چون تولد و دوره جنینی و پیری نیز داشته و ممکن است حتی فرسوده هم شود. هنگامی که از اومانیسم سخن گفته میشود پیشینهای طرح میشود. اواخر قرن سیزدهم میلادی در جنوب اروپا، حرکت رنسانسی پیدا شد که شاید کسانی در آن قصد اعتلای مسیحیت را داشتند، اما ماحصل کار این شد که همان گونه که زمین از محوریت عالم خارج شد و انسان نیز دیگر اشرف مخلوقات دانسته نمیشد، خداوند نیز دیگر محور وجود نبود.
تا آنجا که گفته شد دیگر مسیحیت معیار سنجش نخواهد بود. وقتی در قرن شانزدهم و هفدهم، سفرها آغاز شد و اسپانیاییها به آمریکا و پولنیزیای استرالیا و جزایر سلیمان، چین، هند، ایران، قفقاز و ماورای آن رفتند، مشاهده شد انسانها، دینهای مختلفی دارند و اسلام و هندوئیسم و آیین بودا هم هست.
کم کم معیارها زیرسوال رفت. در این بستر وقتی اومانیسم گفته میشود در آنچه از امام موسی صدر موجود است نمیتوان او را اومانیست یا انسان مدار به این معنایی که گفته شد خواند و او را نمیتوان با اندیشه پست رنسانس تطبیق داد زیرا در تفکر او، هرگز انسان جایگاه خدایی ندارد.
اما میتوان گفت اندیشههای او با بسیاری دیگر از اندیشمندان که آنها هم در دامان اسلام اندیشیدهاند و حتی هر دو در گستره فلسفه صدرایی قرار میگیرند، تفاوتهای آشکار بسیاری دارد. چرایی این فاصله را میتوان از سخنرانی او در کلیسایی در لبنان واکاوید. عنوان این سخنرانی «دین در خدمت بشر» است.
در اینجا او اختلاف ادیان را ناشی از تعداد ادیان و حتی مسائل تئولوژیکال نمیداند. اختلاف ادیان را در این میداند که متولیان ادیان مختلف نقطه مرکزی و محوری دین را فراموش کردهاند: «التیام آلام و دردها و رنجهای بشری». وقتی تمرکز از این رنجهای همیشه برداشته شود، باعث تعدد آنها و غفلت آنها از اعتلای انسان میگردد. نمونه این غفلت عجیب جنگهای صلیبی است. به قول شهید بهشتی (ره) اتخاذ آیهای بدون در نظر گرفتن روح قرآن ما را به انحراف و گمراهی میبرد. این روح قرآن است که در تلاش است آیین رحمت، مروت و راه مدارا را بیاموزاند تا در پرتوی فهم آن بتوان به چیزی به نام امت دست پیدا کرد.
شما بویژه به عنوان یک جامعهشناس که در سوئد و انگلستان تحصیلکرده و در اندیشههای بزرگان شرق و غرب کاویدهاید، اینجامعه آرمانی را که قرآن از آن به امت یاد میکند، چگونه تصویر میکنید؟
به تاریخ که بنگریم، انسانها همواره براساس یک سلسله نیازهایی گرد هم جمع شدهاند. از دل این نیازها خانواده، خویشاوندی، قبیله و سپس قوم و ملت و امپراتوری شکل گرفته است. قرآن لزوم وجود اقوام را برای شناختن «لتعارفو» میداند و بر آن چیزی میافزاید که به نظر میرسد در جهان کم سابقه و تا حدودی بیسابقه است و آن لفظ امت است. رابطه انسانها معمولابا یکدیگر خونی، خاکی، زبانی، خویشی، خانوادگی، قبیلهای، قومی، ایلی، اقتصادی و... بوده است. در اینجا گفته میشود رابطه انسانها با هم میتواند براساس باورهای متعالی باشد. باورهایی چون عشق، رحمت، محبت، نیکی، سبقت در کار خیر و.... این رابطه و جامعهای است که هنوز متولد نشده است.
میری: معنویتی زنده است که با جریان زندگی بشری ارتباط داشته باشد و با آن بیامیزد و برای این آمیزش باید به روز باشد و مدام بازتولید شود تا به موزه نپیوندد. این معنای اصیل اجتهاد است. این گونه است که با اصولی اولیه در هر جامعهای میتوان در معنا به اجتهاد پرداخت.
به عنوان مثال کانت در قرن هجدهم خبر از شکل گرفتن چیزی در جهان میدهد که امیدوار است این پدیده ملتها را به هم نزدیک کند و این ارتباط جهانی بتواند به حکومت جهانی بینجامد، اما در عمل سیستم سرمایه داری به وجود آمد که براساس کار و سرمایه بود. کار هر چه ارزانتر و سرمایه هرچه بیشتر براساس آن کشورها طبقه بندی میشوند. کشورهای جهان سوم، مواد خام میدهند یا نیروی کار میفرستند و در جهان اول سیستم، مواد خام و کار را پردازش کرده و فرآورده به ما تحویل میشود.
پس این کوچکترین شباهت و نسبتی با تعبیر قرآن ندارد. به نظر کسی چون ایمانوئل والشتاین، پس از دهه ۷۰ و افول قدرت اقتصادی آمریکا، دنیایی چند قطبی خواهیم داشت که مرکزیتی ندارد و قطبها نیز به مشترکات یکدیگر دست نیافتهاند و شکل نگرفتهاند. بنابراین در مرحله گذاری طولانی قرار خواهیم گرفت که در آن امکان دیکتاتوریهای شدید و جنگهای بزرگ و بحرانهای وسیع و شدید وجود دارد که اصل وجود بشریت در مخاطره خواهد بود. به قول اریک فروم اگر روزی فاجعهای هستهای ایجاد شود به دلیل این نیست که انسانها توانایی جلوگیری از آن را نداشتهاند، بلکه به این دلیل است که همه بر پیروی از حماقت توافق کردهاند.
علت دیگری که اندیشههای امام موسی صدر از دیگران زاویه میگیرد همان دلیلی است که به گفته دکتر شریعتی تاریخ اسلام از تولد و بعثت پیامبر (ص) آغاز نمیشود، بلکه از هجرت آغاز میگردد. هجرت است که از امام موسی صدر این منشور جهانی اندیشه شیعی را میآفریند. لبنان، آزمایشگاه عملی مدارا برای او بوده است. او وارد جامعهای شده است که در آن مارونیهای مسیحی و سنیها صاحب قدرت هستند و شیعیان با وجود کثرت در موضع ضعف فرهنگی و اقتصادی قرار گرفتهاند آن هم در استراتژیکترین منطقه دنیا و در مجاورت رژیم اشغالگر قدس. هجرت نه فقط روی اندیشه بلکه بر وجود اوست که تاثیر مینهد و عمق وجود را ژرفتر میسازد. امام موسی صدر از دید غربیان، در نهایت دیپلماتی زیرک خوانده میشود، در حالی که او اندیشمندی بسیار هوشمند است و غرب نمیتواند اینجامع الاطراف بودن او را درک کند.
آیا انسان مدرن میتواند صاحب حکمت بوده و در نظر و عمل حکیمانه رفتار کند؟
انسان مدرن خلیفه الله نیست. طبیعت را به عنوان کارگاهی در نظر گرفته که تا میتواند باید از آن سود برده و از منابع آن استفاده کند. علم مدرن، علم تسخیر عالم است. از درون آن انسان جانشین خدا بیرون نخواهد آمد.
یکی از نقاط اشتراک اندیشه امام موسی صدر و علامه جعفری (ره) این است که زندگی انسان را چگونه میتوان هم از درون و هم از بیرون به سمت تعالی سوق داد و دیگر اینکه چگونه میشود انسان در ارتباط با دیگری و در مجموعهای به نام مجتمع مقاوم زندگی کند. در اندیشه امام موسی صدر، در جامعه مقاوم که از مولفههای مختلفی چون فرهنگ، سیاست، اقتصاد و امنیت برخوردار است، معنویت در تمام این ارکان فردی و اجتماعی سرایت کرده و بازتولید میشود و در نتیجه زنده میماند. معنویتی زنده است که با جریان زندگی بشری ارتباط داشته باشد و با آن بیامیزد و برای این آمیزش باید به روز باشد و مدام بازتولید شود تا به موزه نپیوندد. این معنای اصیل اجتهاد است. این گونه است که با اصولی اولیه در هر جامعهای میتوان در معنا به اجتهاد پرداخت و آن را به روز کرد.