امام موسی صدر هم در جامعۀ مسیحی و هم در جامعۀ سنی لبنان، یک چهرۀ برجستۀ شناخته میشود. در جامعۀ شیعه که البته برجستهترین است. این وحدت نظر در مورد امام موسی صدر نشانگر این است که آن وجود مبارک، نگاه و اندیشهای فراتر از اندیشههای دُگم و بستۀ متداول داشته است.
مجلس امروز که برای بزرگداشت یاد و خاطره یکی از چهرههای برجسته فکری، فرهنگی و سیاسی تاریخ معاصر ما برگزار شده است، فرصت خوبی است تا ضمن نگاه به زندگانی روشن، مشخص و فکر و اندیشه آن بزرگوار، به برخی از مشکلات، اتفاقات و حوادث موجود در شرایط فعلی توجه کنیم. زمانی که بنده به لبنان رفتم، به یک نکتۀ مهم دربارۀ امام موسی صدر پی بردم. این نکته با همه آنچه میخواندم و میشنیدم، کاملاً متمایز و متفاوت بود. آن نکته این بود که گذر زمان و حوادث مختلفی که در کشور پر بحران لبنان رخ داده، و اتفاقاتِ مختلفِ سیاسیی که در این دو سه دهه بر جامعۀ جهانی گذشته است، هیچ یک باعث نشدند امام موسی صدر از اذهان مردم پاک شود.
به خوبی به یاد دارم که یک بار که از سوی ریاست محترم جمهوری، به دلیل علاقۀ شدید ایشان به پیگیری و روشن شدن ماجرای امام موسی صدر، در مذاکرات با مقامات لیبیایی موضوع را پیگیری میکردیم، از اصلی ترین نکاتی که به عنوان یک شهادت در آن جمع مطرح کردم، این بود که گمان مبرید با گذر زمان مسئلۀ امام موسی صدر حل خواهد شد، یا ممکن است که بدون روشن شدن سرنوشت امام موسی صدر، مردم لبنان و به خصوص شیعیان، ایشان را فراموش کنند. این مطلب را صریحاً به آنان گوشزد کردم. هنگامی که لبنان بودم، این نکته را به دیگران و حتی به کسی که طرف اصلی مذاکراتِ ما دربارۀ سرنوشت امام موسی صدر بود، منتقل کردم.
اینکه شخصی با سن نه چندان زیاد، آن هم در مدتی کوتاه، در کشوری پر مدعا و مملو از اندیشمندان و روشنفکران و اهل علم مثل لبنان، که حتی بخشی از دوران اصلی حیات و زندگیاش را نیز در آنجا نگذارنده و عملاً تنها یک میهمان بوده است، بتواند چنین جایگاهی را به دست آورد، و سپس از همۀ این مراحل بگذرد و به جایی برسد که به عنوان رمز مردم لبنان مطرح شود، این حقیقتاً خیلی مهم و دشوار است. کسانی که همۀ این معیارها را کنار هم قرار دهند، معنی سخن مرا درک میکنند. دوستانی که در لبنان بودند، شهادت میدهند که برکات وجود امام موسی صدر، به هیچ کدام از شیعیان، اهل سنت یا مسیحیان منحصر نمیشود.
امام موسی صدر هم در جامعۀ مسیحی و هم در جامعۀ سنی لبنان، یک چهرۀ برجستۀ شناخته میشود. در جامعۀ شیعه که البته برجستهترین است. این وحدت نظر در مورد امام موسی صدر نشانگر این است که آن وجود مبارک، نگاه و اندیشهای فراتر از اندیشههای دُگم و بستۀ متداول داشته است.
به همین دلیل وقتی که دوستان عزیزم از من برای حضور در این همایش دعوت کردند، احساس نویی داشتم. نه به این دلیل که فقط از یک شخصیت برجسته تجلیل میشود. بلکه به این دلیل که ما در شرایط فعلی به چنین شخصیتها، اندیشهها، تفکرات و چنین نگاهی که میتواند بسیاری از مشکلات جوامع فعلی را حل کند، شدیداً احتیاج داریم.
به همین دلیل من به بخشی از اصلی ترین تمایزهای امام موسی صدر در اندیشه و فکر اشاره میکنم. شاید نیازهای اصلی ما در ایران و نیازهای اصلی جامعۀ جهانی نیز همینها باشد.
نکتۀ اولی که قابل توجه است، آنکه امام موسی صدر همانطور که عنوان سمینار هم تداعی میکند، مقتضیات، نیازها و واقعیات دورانی را که در آن زندگی میکرده است، به درستی میشناخت. البته تعبیر، تعبیر راحتی است و استفاده از آن دشوار نیست. اما اینکه در عمل کسی بتواند نیازهای دوران خودش را به طور حقیقی بشناسد، کار سادهای نیست. امروز بعد از گذشت سه دهه از اوج حضور و شکوفایی امام موسی صدر در لبنان، هنوز رگههای جِدی نیازها و احتیاجات فکریمان را در وجود ایشان میبینیم. این خیلی حرف است که پس از سه دهه، هنوز نیازمندیهای جامعۀ جهانی را در کنار این شخصیت برجسته ببینیم.
در حالی که گاهی سه دهۀ گذشته، حتی قابل قیاس با قرنهای پیش است. روزهایی که در شرایط تاریخی جهان بسیار پر تحول بود، اما علیرغم همۀ این تحولات و شرایط و سرعت و مهمتر از آن دنیای ارتباطات، و با وجود سیستم و اندیشهای که بر جهان حاکم است، باز هم این نیاز را میبینیم.
این نکتۀ برجستهای برای یک فرد است. نگاه گذرایی به حضور سبز امام موسی صدر در آن تاریخ نشان میدهد که یکی از جدیترین مبانی فکری ایشان، قدرتِ تحمل و پذیرش است. این قدرت که اجازه دهد دیگری هم باشد، حرف بزند، صحبت کند. یعنی آنقدر به نظر و اندیشه خودش اعتماد داشته باشد که اگر دیگران حرف زدند گمان نکند صحبت کردنِ آنان نفی اوست. یعنی امکان حضور و پذیرش دیگری! این یکی از اصلی ترین نکاتی است که امام موسی صدر را در آن شرایط، در جامعۀ لبنان مطرح کرد.
پس از تجربۀ نزدیک به ۲۵ سال از انقلاب اسلامی در ایران و به رغم تکیه بر ارزشهای دینی، هنوز هم در بسیاری از مسائل نمیتوانیم دیگری را بپذیریم. هنوز نمیتوانیم قبول کنیم که در بسیاری از مسائل، دیگری هم میتواند مثل ما و احیاناً بهتر از ما، رأی و نظرِ خود را اعلان کند و وجود داشته باشد. اما با این نگاه در جامعۀ آن روز لبنان، نه تنها دیگرانی بودند که از لحاظِ سلایقِ سیاسی جدا بودند، بلکه از نظر مبانی اعتقادی هم جدا بودند. به طور مثال مسیحی بودند، و پیامبر مورد قبول جامعۀ شیعه را قبول نداشتند. در جامعۀ شیعه و سنی آن روز هم کسانی بودند که اصول اعتقادیشان با اصول اعتقادی امام موسی صدر متفاوت بود. دیگرانی که نه تنها اختلاف نظرهای سیاسی داشتند، بلکه در مسائل مختلف آن روز متفاوت و مخالف بودند.
خاندان معظم امام موسی صدر از رفتار عملی ایشان بر اساس فضایی که در آن شرایط وجود داشت، تعریف میکردند. من از برادر عزیز، فاضل و دانشمند، جناب استاد شرفالدین خاطرهای شنیدم. خاطره مربوط به واقعهای است که امام موسی صدر در دوران رویارویی گروههای مسیحی و مسلمان، جمعی را برداشته و با آنان به مغازه بستنیفروشی مسیحی رفتند. تا آن روز کسی از شیعیان جرأت نداشت به سمت مغازه بستنیفروشی مسیحی برود. حتی خرید و فروش با مسحیان را در جامعۀ لبنان ممنوع میدانستند. اما امام موسی صدر به آنجا رفتند، نشستند و به همراه دوستانشان بستنی خوردند. این اتفاق به ظاهر کوچک، حرکتی را در لبنان پایهریزی کرد؛ میتوان در کنار یکدیگر زندگی کرد، با هم بود، همزیستی داشت، و گفتگو کرد.
نکتۀ بسیار مهمِ دیگر این است که امام موسی صدر در عین حال، بر هویت دینی خود هم تاکید داشت. هیچ یک از این اتفاقات باعث نشد تا ایشان جایی از هویت دینی، اعتقادی و اجتماعی خود دست بکشد. و این خیلی مهم است.
برخی گمان میکنند که اگر بخواهند در دنیای معاصر زندگی کنند، باید از دیانت تبری بجویند و از همۀ ارزشها و اندیشههای بزرگان و گذشتگان خود دست بشویند. اینها هم در جامعۀ عرب، هم در جامعۀ اسلام و هم در ایران وجود دارند. اینها کسانی هستند که معتقدند، برای بودن حتماً باید هویتِ دینی گذشته خود را نفی کنیم. برای اینکه بتوانیم باشیم، حتماً باید نسخهای به نام نسخه غربی با تمام ویژگیهای آن داشت. ممکن است آن نسخه برای غربیها چیز خوبی باشد، اما با فرهنگ و هویت و اندیشه ما منطبق نباشد. همان چیزی که از قدیم در ایران مطرح بود، که از فرق سر تا نوک پا غربی شویم. هویت فرهنگی و دینی خود را فراموش کنیم و اعتقاداتمان را کنار گذاریم. این یک نگاه است که خطر دارد، و جدی هم هست.
خطر جدی دیگری هم وجود دارد، و آن این است که اختلاطی از تحجر و تخلف را در دنیای امروز به نام دین مطرح کنیم. فکر میکنم طرح این نکته خیلی ضرورت دارد و اکنون فرصت مناسبی است. روشنفکران جهان اسلام سالهای سال و خصوصاً در دو دهه اخیر، تلاش کردند تا اسلام در جامعه جهانی معادل تروریسم مطرح نشود. برای اینکه افرادی در جهان، در ایران، در سعودی، در خلیج فارس و در برخی نقاط جهان اسلام بودند که تلاش میکردند، تا دین با تمام موازین خشونت، با تمام موازین تروریسم و با تمام موازینی که جامعۀ جهانی آن را نمیپذیرد، به نام «اسلام» به جهان عرضه شود. در مقابل، بسیاری از روشنفکران جهان اسلام، چه در لبنان، چه در ایران، چه در مصر و چه در کشورهای آسیایی، در این سالها تلاش کردند تا چهرۀ خشن و معادلِ تروریسمی که از اسلام ترسیم شده بود، به یک چهره منطقی و انساندوست در جهان معاصر تبدیل گردد.
طبیعتاً حادثۀ این چند ماه گذشته آنقدر بزرگ است که آدم نمیتواند در اینجا به آن اشاره نکند. اتفاقاتی که در جامعۀ جهانی به وجود آمد، ائتلافی ایجاد کرد که به حذف هویت و فرهنگ جهان اسلام و جامعۀ اسلامی بینجامد. یعنی تفکری که مبنای آن این است: چون بر حق هستم، همۀ انسانهای غیر از خودم را باید از سرزمین جهانی محو و نابود کنم، و به بدترین شیوه انسانهای بیگناه را، چه در داخل هواپیما و چه در داخل برجهای شهر نیویورک، از بین ببرم.
بدین ترتیب بدترین شکل تروریسم را به نام اسلام در دنیا عملی میکنند، و جامعۀ جهانی، اندیشۀ جهانی و افکار عمومی را دچار نگرانی میسازند. این سؤال را طرح میکنند که چه تفکری این فاجعۀ بزرگِ بشری را برای جهان به ارمغان آورده است؟ سپس پاسخی به نام اسلام را در برابر آن قرار میدهند. از آن طرف یک انسان مغرور در بالاترین نقطۀ حاکمیت جهانی، یعنی آمریکا، به حکومت رسیده است، که او نیز در ادامه همان مسیری که بنلادن برای جامعۀ جهانی تنظیم کرده است، حرکت میکند. او هم اعتقاد دارد که هر کس با من نیست، یعنی هر کس علیرغم داشتن اندیشهای قابل قبول با آمریکا نیست، او نیز تروریست است. هر دو جریان دقیقاً با یک منطق با جامعۀ جهانی حرف میزنند. آمریکا ادعا میکند که یا با ما هستید، یا با تروریستها.
امروز جامعه جهانی یک جامعه بالغ و رشد یافته است. جامعهای است که هم مشکل تروریسم را میفهمد، و هم مشکل سلطهگری آمریکا را. امروز این سؤال به طور جدی مطرح است که در دنیای فعلی، کسانی که اندیشۀ مستقل دارند و خود را برای مبارزه با تروریسم آماده کردهاند، بسیارند. من این را بارها گفتهام و غصه خوردهام. دوران پس از واقعۀ یازده سپتامبر بهترین موقعیت تاریخی برای جامعۀ بشریت بود تا از شر تروریسم نجات پیدا کند. زیرا جامعۀ جهانی به طور یکپارچه تروریسم را محکوم کرد.
وقتی جامعۀ جهانی، و حتی کسانی که از سیاستهای آمریکا به شدت رنجیده بودند، با این یکپارچگی تروریسم را محکوم کردند، بهترین فرصت بود تا مرکزی به نام سازمان ملل به میدان آید، و برای زندگی آیندۀ بشریت چنان تصویری ارائه کند که تروریسم در آن جایی نداشته باشد و تاریکی و سیاهی در آن دیده نشود.
اما انتقامخواهی و سلطهطلبی آمریکا به کمک اندیشۀ بنلادن آمد، و جامعۀ جهانی را در برابر این سؤال قرار داد که یا با تروریسم هستید یا با آمریکا! یعنی سعی کردند اجازه ندهند، که جامعۀ جهانی راه سومی پیدا کند. و این مسئله آسیبهای بسیار بزرگتری را در آینده به دنبال خواهد داشت.
به موضوع بحث برگردیم. در چنین شرایطی دو آفت جدی بیهویتی، یعنی دور شدن از هویت دینی و بیاعتقادی به فرهنگ و ارزشهای دینی از یک سو، و غالب کردن خشونت، تحجر و واپسگرایی به نام اسلام به جامعۀ جهانی از سوی دیگر، ما را تهدید میکند. این دو به مثابه دو لبه قیچی عمل میکنند و هویت و فرهنگ جامعۀ جهانی، خصوصاً اسلام را، نابود میکنند. در چنین موقعیتی اگر به سی سال پیش برگردیم، میبینیم امام موسی صدر نیز دقیقاً بر اساس همین دو مبنا حضور خودش را در لبنان تفسیر میکند. ایشان به عنوان یک اندیشمند و صاحب فکر شیعه، هیچگاه نخواست برای اینکه با جوامع دیگر لبنانی ارتباط داشته باشد، دست از هویت خویش بردارد. بلکه با رشادت و قوت سینه سپر میکرد و از فرهنگی که به آن وابسته است، دفاع مینمود. از طرفی در همان لحظه با اندیشهای که نمیخواهد اینها با یکدیگر تفاهم کنند، رویارویی میکند.
نکتۀ بعدی این است که امام موسی صدر امکان گفتگو را فراهم کرده بود. اگر شما نگاهی گذرا به دو قرن گذشته و به حوادثی که تاریخ درست کرده و به وجود آورده بیندازید، در خواهید یافت که مهمترین عنصری که همۀ جنگها را به وجود آورده است، این بوده که به جای گفتگو دربارۀ یک موضوع، اسلحه کشیدند. به جای اینکه با زبان تفاهم با هم صحبت کنند، با زبان زور صحبت کردند. به جای اینکه بتوانند فضایی برای گفتگو به وجود آورند، هرچه توانستند بر طبل جنگ کوبیدند. مهمتر از حوزه سیاست در این ماجرا، حوزۀ دین است.
خصوصیت دین و همۀ ادیان به طور کلی این است که متصلباند. همۀ ادیان معتقدند و البته این اعتقاد از ذات آنهاست، که چون بر حق هستند و حقیقتِ مطلق در اختیار آنهاست، جایی برای گفتگوی با دیگران باقی نمینماند. یعنی بده و بستانی وجود ندارد. اما امام موسی صدر از بنیانگذاران مکتب گفتگوی ادیان است. حوزۀ دین به لحاظ استراتژیک، از سختترین حوزهها است. وقتی دو دین که به لحاظ فلسفی هیچ راهی برای گفتگو با هم نداشتند، راهی پیدا کنند که بتوانند اصولی مشترک داشته باشند و این اصول مشترک مبنای گفتگوی آنها قرار گیرد، به این معناست که امکانی پیدا شده است تا تقدسها با یکدیگر حرف بزنند. در جامعۀ ما به این نکته خیلی باید پرداخته شود. حتی ادیان گذشته میپذیرند تا با ادیان بعدی صحبت کنند. طبیعتاً این یک درجه سختتر از آن است که ادیان بعد با ادیان گذشته خود صحبت کنند. امکان صحبت کردن ادیان قبلی با بعدی همواره دشوارتر است. زیرا پذیرش این مطلب است که امکان تکمیل آنچه در ذات آنهاست، وجود دارد. و این بدان معنی است که جامعه دربارۀ همه چیز میتواند گفتگو داشته باشد. این مکتب را امام موسی صدر در لبنان طراحی کرد.
در مکتب گفتگوی ادیان فضایی به وجود آمد که ادیان با یکدیگر گفتگو کنند. در لبنان یک روحانی مُعممِ شیعه راه کلیسا را باز کرد و در زیر آهنگ دلنواز ناقوس کلیسا، از مبنای حقیقت واحده که همانا خدای تبارک و تعالی است، سخن گفت. به دنبال وی روحانیون محترم مسیحی نیز آمادگی پیدا کردند تا در مساجد لبنان و درکنار امام موسی صدر، براساس حقیقت مشترک مورد قبول همگان که همانا خداوند است، سخن بگویند. این فضای گفتگو ایجاد گردید و ما نیز امروز، علیرغم گذشت سه دهۀ پر حادثه، به این گفتگوی دینی شدیداً احساس نیاز میکنیم. بنابراین چه بخواهیم و چه نخواهیم، امام موسی صدر به دلیل این مکتبی که عرضه کرده است، از بزرگانِ نامآورِ تاریخ معاصر باقی خواهد ماند.
من در این مناسبت ضمن تقدیر و تشکر از کسانی که این سمینار را سامان دادند و برگزار کردند، از اینکه فضایی به وجود آوردند تا نسل جدید و معاصر با مفاخر تاریخآفرین ما آشنا شوند، به سهم خودم تشکر میکنم. همچنین با خانوادۀ آن بزرگوار که سالهاست در نگرانی و اضطراب به سر میبرند، و سالهای نگرانی و اضطرابشان بیش از سالهای آرامششان در کنار امام موسی صدر بوده است، شدیداً احساس و ابراز همدردی میکنم.
ما بارها اعلام کردهایم که دنیا باید این ننگ را از خود بزداید، که شخصیتی با چنین عظمتی مفقود باقی بماند. روشنفکران و سیاسیون و اهل نظرحق دارند به صورت جدی بخواهند، شخصیت بزرگی که نزدیک به سه دهه مفقود شده است، تکلیفش روشن شود.
علاقهمندی و اصرار جناب آقای خاتمی بر اینکه این ماجرا باید حل شود، باعث گردید تا ما تلاشهای فراوانی را آغاز کنیم. مذاکرات وسیعی با دولت لیبی سامان داده شد. اما من به خودم حق میدهم در اینجا اعلام کنم، که نسبت به همکاریهای دولت لیبی بسیار امیدوارتر بودیم. توقع ما آن بود که تلاشهای مصرانه ایران برای مشخص شدن قضیۀ امام موسی صدر به نتیجه برسد، و بارها نیز در مذاکرات با مقامات لیبی افقهای روشنی را برای به ثمر رسیدن مشاهده کردیم. با این حال متأسفانه تا امروز به نتیجۀ مطلوبی که مورد نظرمان بوده است، نرسیدهایم. تصور میکنم خواست همۀ کسانی که امام موسی صدر را میشناسند، و همۀ کسانی که به فکر و اندیشه احترام میگذارند، این است که با سرعت هرچه تمامتر برای روشن شدن وضعیت این پرونده ننگین تاریخی تلاش کنیم. من همواره سعی کردهام آدمی خوشبین باشم. بنابراین امیدوار هستم که سریعتر به نتیجه برسیم.
در همین جا اعلام میکنم از کسانی که در دولت لیبی همراه و شریک مذاکرات ما بودند، انتظار همکاری و تلاش بیشتری داریم. گاهی نقطه نظراتی را از دولت لیبی میشنویم که نشانۀ آمادگی بیشتر آنان برای همکاری جهت وصول به یک نتیجۀ مشخص است. ما از این نوع اظهارات استقبال میکنیم و امیدواریم که هرچه سریعتر به نتیجۀ قطعی برسد.
برای همۀ شما که حوصله کردید و برای همۀ دستاندرکاران برگزاری این مجلس و نیز برای خاندان محترم صدر، برادر بزرگتر و بزرگوار امام موسی صدر و همچنین فرزند رشید ایشان جناب آقایصدرالدین صدر که حضور دارند، برای همه آرزوی توفیق میکنم.
و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.