یک شب به ما گفتند که در منزل آقای هاشمی رفسنجانی مهمان عزیزی میآید و شما هم بیایید. در خاطرم نیست که آقای خسروشاهی هم بودند یا نه. ظاهراً ایشان تشریف داشتند، ولی مرحوم آقای قدوسی، مرحوم آقای ربانی شیرازی، آقای مصباحیزدی و تنی چند از بزرگان که الان هم حضور دارند و از برجستگان حوزه علمیهاند، در آن جلسه بودند. من قامت رعنا و رشید امام موسی صدر را اولین بار آنجا زیارت کردم. آنچه در آن جلسه برای منِ طلبه نوجوان آموزنده بود، حرکت حق ناسنانهای بود که آن بزرگوار کردند.
بسم الله الرحمن الرحیم. اولین جلسه آشنایی من با امام موسی صدر منزل حجتالاسلام و المسلمین آقای هاشمی رفسنجانی بود. ما در قم طلبههای جوانی بودیم که تازه از شهرستان آمده بودیم، و شور و هیجان خاصی داشتیم. قبل از هر چیزی سعی میکردیم که محضر بزرگان را درک کنیم و از آنان الهام بگیریم. به دلیل علاقهای که به فعالیتهای مبارزاتی داشتیم در کانونهایی گرد هم میآمدیم. خوشبختانه یکی از بزرگانی که عضو یکی از آن کانونها بودند، جناب آقای خسروشاهی بودند. ما در محضر مرحوم شهید باهنر، شیهد ربانی شیرازی، جناب آقای هاشمی رفسنجانی، جناب آقای مصباح یزدی، جناب آقای خسروشاهی و اخوان محترم حجت نشستهایی داشتیم، که هسته مبارزاتی مهم و فعالی را سازماندهی میکرد. نمود بیرونی حرکت مبارزاتی ما انتشار نشریهای بود به نام «بعثت»، و شاید اولین نشریه سازمان یافته و منظم بود، که در عرصه مبارزات و فعالیتهای انقلاب در قم شکل گرفته بود. البته در بُعد فرهنگی قبل از نشریه بعثت مجلههای مکتب اسلام و مکتب تشیع بودند که علنی بودند، و مجوز داشتند.
در کانونهای مبارزاتی بعثت یک نشریه زیرزمینی بود که سازمان یافته و منظم انتشار مییافت و من نیز خادم کوچکی بودم که به آن جمع خدمت میکردم.
یک شب به ما گفتند که در منزل آقای هاشمی رفسنجانی مهمان عزیزی میآید و شما هم بیایید. در خاطرم نیست که آقای خسروشاهی هم بودند یا نه. ظاهراً ایشان تشریف داشتند، ولی مرحوم آقای قدوسی، مرحوم آقای ربانی شیرازی، آقای مصباحیزدی و تنی چند از بزرگان که الان هم حضور دارند و از برجستگان حوزه علمیهاند، در آن جلسه بودند. من قامت رعنا و رشید امام موسی صدر را اولین بار آنجا زیارت کردم. آنچه در آن جلسه برای منِ طلبه نوجوان آموزنده بود، حرکت حق ناسنانهای بود که آن بزرگوار کردند.
جریان از این قرار بود که یکی از شخصیتهایی که آن روزها در هسته سیاسی فعالیتهای زیرزمینی سِمَت برجسته و رهبری داشتند، وارد مجلس شدند. قد کوتاهی هم داشتند. اما امام موسی صدر قامت بلند و رشیدی داشت و من دیدم که ایشان خم شد و به زحمت دست آن بزرگوار را گرفت و بوسید. این حرکت برای ما مایه تعجب بود. البته دیگران هم تعجب کردند. اما چون دوستان از مراتب معرفت و تواضع و حقشناسی آقای صدر شناخت داشتند، برایشان عادی بود. ولی برای منِ طلبه نوجوان خیلی سازنده و الهام بخش بود که ایشان خم شوند و دست آن بزرگوار را ببوسند. رهبر یک جمعیت شیعی نیرومند در جهان اسلام، به عنوان میهمان وارد کشور شده و شخص اول آن روز کشور نیز میزبان ایشان بود و حالا استاد خود را میبیند، خم میشود و دست او را به زحمت میبوسد و میفشارد. هر چه آن بزرگوار اکرام کرد که این کار صورت نگیرد، ایشان بوسید و فرمود شما استاد من بودید. من در محضر شما تلمذ کردم و وظیفه است که حقشناسی کنم. در آن جلسات بحثهای زیادی میشد. در خاطرم هست که در آن ایام به سبب کینه و عداوتی که شاه به رهبر فقید مصر، مرحوم جمال عبدالناصر، میورزید، ما هم از حکومت شاه نفرت داشتیم. چون در ذهن ما برداشت و تلقی خوبی از ناصر بود. ضمن صحبت از مشکلات جهان اسلام برای اولین بار در این جلسه انتقادی مستند و روشن از امام موسی صدر درباره جمال عبدالناصر شنیدم. خوب برای ما طلبههای جوان گران بود که دشمن شاه را بد تلقی کنیم.
ولی این آموزنده بود که هر چیزی را در حد خودش باید شناخت و به آن معرفت پیدا کرد. ایشان انتقادات خیلی روشنی از جریان ناسیونالیسم عربی داشت و آن را فتنهای میدانست. البته در کنار انتقاد عالمانهای که امام موسی صدر از حرکت ناسیونالیسم عربی داشت، بارقه وطندوستی و میهندوستی را هم ارائه داد، که برای ما آموزنده بود. بحث این بود که میخواهند حتی حقایق تاریخی و جغرافیایی اطراف ما را تحریف کنند و آن تغییر نام خلیج فارس به پیشنهاد عبدالناصر بود. البته فراموش نکنیم که آن بزرگوار در کنار بزرگواران دیگری بودند که پرچمداران نوآوری و روشن فکری و نوجویی در حوزه علمیه قم بودند. در کنار ایشان مرحوم شهید بزرگوار، آیت ا بهشتی و بزرگان دیگری بودند که برخی به شهادت رسیدهاند و برخی حضور دارند و من بر خودم لازم میدانم که چون برای اولین بار است که در این محفل گرم و صمیمی در این مکان حضور پیدا کردم، خاطر حضرت آیتا موسوی اردبیلی را گرامی بدارم که در زمره همان نوآوران و بزرگانی بودند که آن روزها ما طلبههای جوان را هدایت میکردند و به سمت و سوی فلاحی و رستگاری و سعادت رهنمون میشدند. حوادث به سمتی پیش رفت که ما ناگزیر شدیم از کشور هجرت کنیم. من از میهن فرار کردم از زندان به من پیغام دادند که شناساییها دارد به تو نزدیک میشود و هر چه زودتر باید از کشور خارج شوی. به هر حال من به عنوان یک مأموریت از کشور خارج شدم و به عراق رفتم. در آن دوران ما در عراق مجال فعالیت سیاسی داشتیم. مجال فعالیت مبارزاتی داشتیم و امکانات تبلیغی فراهم بود. با حفظ بعضی از اصول و کرامتها سعی میکردیم که از این امکانات بهره بگیریم.
امکانات تبلیغاتی عمدتاً انتشار و در اختیار داشتن موجی رادیویی بود. این فعالیتها، طبیعی است که دوام نمییافت. تاکتیک بود و مرحلهای و گذرا. آنچه ما نیاز داشتیم پشتوانهها و پناهگاههای مطمئن و راهبردی و دائم بود. حکومت شاه و حکومت عراق حرکتهای مبارزاتی مرحلهای داشتند که نقطه پایانش توافقی بود که در الجزایر کردند و سرانجام شاه با حکومت عراق متحد شد و اتحاد آنها فضا را برای مبارزانی که در عراق پناه گرفته بودند، تنگ کرد و طبیعتاً برای انتخاب مکان و تریبون و محلی که بشود به راحتی و با آسایش کامل فعالیت را دنبال کرد، در پی راهی بودیم و مکانهایی را میجستیم. تشکلهای دانشجوییِ انجمنهای اسلامی در اروپا و آمریکا به نوعی سازماندهی خاص خودشان را کرده بودند و امکاناتی داشتند. منتها دور بودند و از طرفی سنخیت فعالیتهای مبارزاتی روحانیت میطلبید که پناگاههای مطمئنتر و با سنخیت متناسب با خودش در اختیار بگیرد. اینجا بود که ما متوجه شدیم که میتوانیم در لبنان کنار این بزرگوار پناه بگیریم.
سالی دو سه بار من از عراق بیرون میآمدم و برای ادامه فعالیتهای مبارزاتی به لبنان سفر میکردم.
خاطراتی هم در این زمینه دارم که اگر مجال بود سعی میکنم آن خاطرات را ماندگار کنم. ولی آنچه متناسب با این فضا میخواهم عرض کنم، میزان بهره و صفایی بود که ما از محضر آن بزرگوار در بیروت میبردیم. اولین بار به نمایندگی از جمعی از روحانیون مبارز که در قم بودیم و عمدتاً پروانههایی گرد شمع نورانی امام بودیم، به بیروت آمدم. امکانات انتشاراتی و آموزشی را بررسی کردم. در گذشته اگر مبارزان انقلابی ایران برای برخی از آموزشهای نظامی تصمیم میگرفتند که کانونهایی را انتخاب کنند، به کانونهای فلسطینی روی میآوردند. عمدتاً سازمان الفتح بود که مورد اعتماد بود و امکاناتی در اختیار داشت.
آنان با شناساییهای خاصی که میکردند، عناصر خاص را پناه و آموزش میدادند. اما اردوگاههای فلسطینی به رغم امکانات وسیعی که داشت و آموزشهای مفیدی که میداد، آلودگیهایی درون خود داشت و برای هر طیفی از گروههای اسلامی مناسب نبود. چه بسا برای کسانی که گرایشهای غیر اسلامی و ضد اسلامی داشتند، یا مارکسیست بودند، پناهگاههای دلخواهی بود. ولی مسلمانِ معتقد و عمدتاً متعبد که نماز میخواند و روزه میگیرد و بعضی از اصول طهارت را رعایت میکند، در آنجا به سخره گرفته میشد و چه بسا عناصری بودند که به دلیل کینهای که به این قبیل اعتقادات داشتند، اینها را در مجامع لو میدادند و افشا میکردند. در آن ایام خود ایشان هم به دلیل ضرورت آموزش گروههای مسلمان لبنانی و به ویژه شیعیانِ لبنان در فکر چارهای بودند. به دلیل همجواری با مرز اسرائیل ضرورت مقاومت، توجه به فعالیتهای مسلحانه و آمادگی برای دفاع مسلحانه اقتضا میکرد که قشر وسیعی از جوانان و عناصر مستعد شیعه آموزش ببینند. این آموزشها عمدتاً اگر در محفلها و کانونهای فلسطینی صورت میگرفت، بد آموزیهای خاصی را هم به همراه داشت. این بزرگوار برای آنکه این بد آموزیها وجود نداشته باشد، بلکه به عکس، کانونهای مطمئنی را پایه گذاری کند که با اطمینان کامل و با آموزش لازم در کنار فعالیتهای مبارزاتی مسلحانه، آموزشهای آرمانی و اخلاقی را هم بدهند، جنبش امل را سازمان دادند. این اقدام پاسخی به نیاز طبیعی و ضروری جامعه آن روز ایجاد یک محفل و کانون گرم برای آموزش حرکتها و سازمانها و جریانهای مبارزاتی انقلابی بود. مخلصترین، کارآمدترین و فداکارترین عناصر را دور خود جمع کردند. پیشاپیش آنان مرحوم شهید چمران بود که خود او آموزشهای خاصی را میداد و نفس حضور مرحوم چمران و خصلتهای بسیار انسانی و انقلابی که آن بزرگوار داشت، آموزشی بود برای هر کس که به نحوی امکان حضور در آن محافل را پیدا میکرد. در خاطرم هست که در برههای حادثهای خیلی سنگین در کشور ما و مربوط به کشور ما اتفاق افتاد. آن حادثه به دکتر علی شریعتی (ره) مربوط بود.
به هر حال فضایی به وجود آمد که ایشان از زندان آزاد بشود. وضعیت بسیار سختی داشت. به شدت زیر نظر بود و با رایزنیهایی که با تشکلهای دانشجویی در خارج از کشور صورت گرفته بود، بنا شد که به هر قیمتی دکتر شریعتی را از کشور خارج کنند تا در اروپا و بعد در یک نقطه امن دیگر به عنوان محور و مسئول یک کانون گرم و روشنگر و ارشادی فعالیت کند. به هر حال دوستان موفق شدند با آن شیوه هایی که آن ایام برای خارج کردن مبارزان و شخصیتها شناخته شده وجود داشت، ایشان را با گذرنامه و مشخصات خاص از کشور خارج کنند. ایشان ابتدا به انگلستان وارد شدند و بنا بود که سفری به آلمان بروند و در آن جا در جمع اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان بازنگری اساسی درباره آثار گذشتهشان داشته باشند. چند اثر را بازنگری کرده بودند. یکی از آثارشان اقبال بود و نیاز داشتند که مجموعه آثارشان را بازنگری کنند و با بهرهگیری از اندیشه و نظریات متقن شخصیتهای برجسته آنها را پالایش کنند. دکتر شریعتی تعبیری به این مضمون داشتند که خطر اصلیی که امروز احساس میکنم مجامع اسلامی را تهدید میکند، خطر مارکسیست است و من بنا دارم که سفره و بساط آن را برچینم. کانونی که ایشان را از کشور خارج کرده بود، در تدارک سازماندهی یک جریان سالم و نوپا بود. با امام موسی صدر در بیروت ارتباط داشتند. خود امام موسی صدر به دلیل احاطهای که به تعالیم اسلامی داشتند اعلام کرده بودند که آمادگی نقد آثار ایشان را دارند. البته خود مرحوم شریعتی بزرگان دیگری را هم در نظر داشتند تا آثار خود را با نظریات آن بزرگواران پالایش کنند و به هر حال آنچه را همه اتفاق نظر دارند، به نام خودش عرضه کند. معروف است که شخصیتهایی را وصیت کرده و نام برده بود. از جمله این بزرگان استاد حکیمی و مرحوم استاد محمد تقی جعفری بودند. کانونی که در بیروت بود به ترجمه آثار مرحوم شریعتی اقدام کرد. خاطرم هست یک روز در جلسهای خدمت امام موسی صدر بودم. ایشان از مشکلات کار خودشان میگفتند که بعضی آثار آقای شریعتی را که میخواهم در اینجا ترجمه کنم، به قدری در ائمه اطهار و مبانی تشیع تعصب دارد که من ترجمه آنها را به این نحوه مصلحت نمیدانم. چون آن جا ما نوعی همزیستی و سازش با مجامع اهل سنت داریم و نمیخواهم که عواطف آنان را برانگیزم. من میبینم که ترجمه آثار ایشان عواطف اهل سنت را تحریک میکند و من ناچار به پالایش این آثار هستم. به هر حال مقدر بود که عمر مرحوم دکتر شریعتی کوتاه باشد و چنان که مرحوم امام بر کوتاهی عمر ایشان تأسف خوردند، دوستان دیگر هم تأسف خوردند. شخصیتی چون مرحوم شریعتی که از دست رفت، تجلیل و بزرگداشت او مسئله و دغدغه کانونهای گرم دانشجویی و اسلامی آن روز خارج از کشور شده بود، که ایشان را در کجا و با چه کیفیتی تجلیل کنند.
این جا بود که آغوش باز و دامن پر مهر و سایه آرام بخش آن سرو ارجمند که در بیروت بود، پناه داد و خود ایشان پیشنهاد دادند که من شخصاً به دمشق میآیم و جنازه مرحوم شریعتی را استقبال میکنم و با ارتباطاتی که دارم سعی میکنم بهترین تجلیلها و تکریمها را از آن شخصیت به جا بیاورم. شاید آخرین ملاقاتی که من با آن بزرگوار داشتم که امیدوارم آخرین عهد نباشد و بار دیگر توفیق دیدار ایشان را داشته باشم، توفیقی بود که من به نمایندگی از طلاب مبارز مقیم نجف پیدا کردم، تا در محضر ایشان و در مراسم تشییع جنازه مرحوم شریعتی در دمشق حضور پیدا کنم. البته رفتم محضر امام و از ایشان اجازه گرفتم. اگر مرحوم امام اجازه نمیدادند یا نهی میکردند، من آن قدر گستاخ نبودم که تخطی کنم. چون ایشان سکوت کردند و نفرمودند نه و من هم اجازه ضمنی ایشان را دانستم، آمدم دمشق. در فرودگاه امام موسی صدر در تالار تشریفات حضور پیدا کردند. دوستان زیادی از اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان آمده بودند.
شخصیتهای برجستهای از بیروت آمده بودند. عناصر برجسته فکری و مبارزاتی از آلمان آمده بودند. جنازه را استقبال کردیم و با تشریفات بسیار باشکوهی به زینبیه آوردیم و از زینبه هم به جایی که خود امام موسی صدر انتخاب کرده بودند، بردیم و به امانت سپردیم. بعد از آن در بیروت مجالس متعددی تشکیل شد و به رغم مسائلی که در داخل کشور وجود داشت، به رغم همه این مسائل برجستهترین تجلیلها و تکریمها از آن مرحوم شد و مجالس متعددی برگزار شد. ایشان مجلسی را به عنوان مجلس شخصی خودشان اعلام و شخصیتهایی را دعوت کردند. به خاطرم دارم که آن روز یاسر عرفات، شخصیت مطرح و موجه جهان عرب و کانونهای گرم مبارزاتی، به دعوت امام موسی صدر حضور داشتند و ارجی بود که به آقای شریعتی گذاشته شد. آنچه من مصلحت دیدم که در این مراسم عرض شود، حقشناسی و سپاس از شخصیتی است که در دوران غربت تنهایی و آوارگی به ما پناه داد. امیدوارم که خداوند به همه بستگان و علاقمندان ایشان صبر عنایت کند و روزگاری بشود که همه با سرافرازی و خوشحالی از ایشان خبر خوشی داشته باشیم.
و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.