بنده میخواهم این مسئله را مطرح کنم که واقعاً از امام موسی صدر چه میتوانیم بیاموزیم و راه او چیست؟ فلاسفه میگویند که انسان همان است که خود را میسازد و راههای مختلفی دارد. راه او به عنوان عالمِ اندیشمندِ مصلحِ اجتماعی مخصوصاً در جهان امروز و وضعیت أسفباری که جهان اسلام به آن دچار شده چیست؟ واقعاً چه درسی ما باید بیاموزیم و چه درسهای فراوانی برای ما دارد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسمالله الرحمنالرحیم. حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر.
بنده از دوست ارجمند جناب آقای فیروزان و همچنین جناب آقای دکتر صدر که بنده را به این مجلس شریف، به مناسبت بزرگداشت و همچنین بیست و ششمین سال ربودن عالم بزرگ، امام موسی صدر، دعوت کردهاند، بسیار تشکر میکنم.
بنده میخواهم این مسئله را مطرح کنم که واقعاً از امام موسی صدر چه میتوانیم بیاموزیم و راه او چیست؟ فلاسفه میگویند که انسان همان است که خود را میسازد و راههای مختلفی دارد. راه او به عنوان عالمِ اندیشمندِ مصلحِ اجتماعی مخصوصاً در جهان امروز و وضعیت أسفباری که جهان اسلام به آن دچار شده چیست؟ واقعاً چه درسی ما باید بیاموزیم و چه درسهای فراوانی برای ما دارد.
در آغاز میخواهم چند خاطرهای که از این مرد بزرگوار دارم، با دوستان و همکاران عزیز در میان بگذارم. بنده وقتی که دیپلمه بودم از شهرستان برای تحصیل به بیروت رفتم و آنجا شهریه تحصیلی داشتم. در یک محیط دینی و مذهبی پرورش یافته بودم و بدون اینکه اغراق کنم در ادای اعمال دینی و نماز تا اندازه وسع سعی و کوشش میکردم. شما در نظر بگیرید که یک دانشآموز بسیار جوان از محیطی وارد محیط دیگر شود. کسانی که در خارج تحصیل کردهاند میدانند که واقعاً تا مدتی چقدر سخت است. مخصوصاً ادای فرایض دینی در محیطی که چندان هم دینی نیست. بعد از مدتی عدهای از دانشجویان مسلمان دور هم جمع شدند و گفتند این وضع نمیتواند ادامه پیدا کند. بالاخره باید چارهای بیندیشیم و مجالسی برقرار کنیم. در آنجا مسئلهای که مطرح شد این بود که جناب آیتا موسی صدر در آنجا حضور دارند و واقعاً شخصیتی بسیار معروف و شناخته شده بودند. با اینکه دو سال بیشتر از هجرت ایشان به لبنان نگذشته بود، در همه جا اسم ایشان شنیده میشد. تصمیم گرفتیم که به صور خدمت آیتا موسی صدر برویم. بعد از یکی دو بار رفتن به صور ایشان تقبل کردند که برای جلسات وعظ و تعلیم به بیروت بیایند. این جلسات در خانه یک تاجر اصفهانی برگزار میشد که بسیار معروف و از مریدان و شاگردان ایشان بود. جلساتی که ایشان تشریف آوردند شاید سه چهار جلسه بیشتر نشد.
بعد از برگزار شدن چهار یا پنج جلسه یکی از علمای دیگر را به جای خودشان معرفی کردند و جلسات مرتب تشکیل میشد. در سالهایی که لبنان بودیم این جلسات مرتباً در خانه آن تاجر و جاهای دیگر و مساجد برگزار شد. در واقع انجمن دانشجویان مسلمان بیروت بود که در آن سال تشکیل شد. اعضای حاضر در این جلسات هستند و گاهی یکدیگر را میبینیم و از آن دوره یاد میکنیم. پس از آن نیز بارها امام را دیدم، ولی یک خاطره از ایشان دارم که هرگز فراموش نمیکنم. هنگامی بود که ایشان به سفر حج میرفتند. شب بود و بنده هم تصادفاً برای بدرقه دوستی آنجا رفته بودم. دیدم جمعیت بسیار عظیمی در حدود ۶۰۰ یا ۷۰۰ نفر دور کسی را گرفتهاند؛ مثل شمعی در میان محفلی، مثل سروی در میان درختان انبوهی. واقعاً امام موسی صدر بسیار وجیه بودند و اینکه کتابی درباره ایشان نوشتهاند با عنوان یوسف لبناندرست است. بسیار نورانی و روشن و در واقع بسیار خوش سیما بودند. حالتی بسیار متفکر و متبسم داشتند.
یکی از خصوصیات ایشان این بود که هرگز تبسم و لبخند از چهره ایشان جدا نمیشد. این اخلاقِ خوب و پسندیده اهل بیت همیشه در چهره ایشان به چشم میخورد. حالتی همراه با تفکر داشت یعنی چهره ایشان حکایتی داشت از چهره کسی که متفکر و صاحب اندیشه است، در عین اینکه قلب او پر از حزن واندوه بود. چنان که جناب رئیس جمهور دانشمند ما فرمودند واقعاً عالم به زمان بود: «العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس.» ما میخواهیم چه درسی از امام موسی صدر بیاموزیم؟ شاید درسی که باید بیاموزیم این باشد که عالم به زمان باشیم.
علمای گذشته و شاید بعضی از علمای بعدی ما عالم به زمان نبودند. اگر عالم به زمان بودند روزگار و سرنوشت عالَم اسلام مسلماً این نبود. فلسطین در دست دیگران نبود. سرنوشتی که واقعاً حتی از جنگهای صلیبی بدتر است، زیرا که در جنگهای صلیبی تمام اروپا بسیج شد و فقط یک منطقه را در عالم اسلام گرفتند و اصلاً جاهای دیگر از آن خبر نداشتند. البته کاری عظیم بود. این جنگ ۲۰۰ سال طول کشید، اما آنچه امروز اتفاق میافتد بسیار عظیمتر است. واقعاً بدنه عالَم اسلام را چه میشود؟ بنابراین ما باید درس بگیریم از عالمانی که به امور مسلمانان اهتمام داشتند؛ نه در نظر بلکه در عمل. ایشان یکی از آن علما بود. ایشان متولد ۱۳۰۷ بودند و در سال ۱۳۳۸ وارد لبنان شدند، یعنی ۳۰ ساله بودند که وارد لبنان شدند. ایشان در آن سن وسال دارای اندیشه و فکر و برنامه بسیار دقیق بودند.
مراتب حوزوی را نزد بزرگانی مانند آیتالله العظمی بروجردی، امام راحل، مرحوم علامه طباطباطی، مرحوم آیتالله محقق داماد، مرحوم آیتالله حجت و دیگران گذراندند. ایشان اجتهاد داشتند و فلسفه خوانده بودند. در دانشگاه تهران در رشتهای که مورد نیاز جامعه است و اصلاً آموختن آن در حوزه ممکن نیست، اقتصاد خوانده بودند. در دانشگاه تهرانِ آن روز مسلماً بهترین اقتصاددانان جمع بودند. ما اقتصاد را نمیتوانیم از شرح لمعه و مکاسب بیاموزیم. البته احکام شرعی بیان شده و باید آن را تطبیق بدهیم. اما از تمام کتب فقهی نمیشود یک مسئله اقتصادی در بیاوریم. باید علوم را بیاموزیم و با مبانی شرع تطبیق بدهیم. ایشان این کار را کردند. مسلماً بعد از اینکه مجتهد بودند، درس اقتصاد خواندند و این خیلی به کارشان آمد. در لبنان کارهای اقتصادی زیادی کردند. اقتصاد یک راه ترویج دین است. شما میبینید که در شرق ایران تجار و علما اسلام را به چین، اندونزی و مالزی بردند.
چند سال پیش با دوست عزیز جناب آقای دکتر دینانی در اندونزی بودیم. استادی آنجا میگفتند که در این جا اسلام، مثل کشور شما، از طریق نظامی نیامده، از طریق تجارت آمده است. میر سید علی همدانی را آورنده اسلام در آن دیار میدانند. پیش از آن کشمیر فرهنگ اسلامی نداشته است، فرهنگ اسلامی را میر سید علی همدانی به کشمیر بردهاند و کشمیر را ایران صغیر میگویند.
او عالِم بوده اما در کنار خودش چهار صد پیشهرو مختلف، از بهترین استادان را، با خودش برده که نوعی از آن حرفهها هنوز در آنجا است. مثلاً ترمهبافی و شال کشمیر که از صنایع ایرانی است. این کار اقتصادی - اسلامی خوب است و نظیر این کار را امام موسی صدر در لبنان کردند. دارالایتامها، دبیرستانها، مدارس دینی، مدارس حرفهای، کارگاههای حرفهای، کارخانههای ریسندگی و بافندگی، مدارسی به نام مدینهالطب، درمانگاهها حتی سازمان زنان و سازمان خیریه بسیار معروف «البر والاحسان» را تأسیس کردند.
همچنین به کارهای سیاسی از جمله تأسیس و ریاست مجلس اعلای شیعیان، که بسیار معروف است، پرداختند. نهضتِ حرکت محرومین را برای رسیدگی به احوال مستضعفان ایجاد کردند. کسانی که در لبنان بودهاند میدانند که واقعاً لبنان از لحاظ جغرافیایی و اجتماعی و فرهنگی چگونه است. ادیان بسیار مختلف، همه، جمع شدهاند و در کنار هم زندگی میکنند. از دروزی گرفته تا اسماعیلی شیعه، فرقههای مختلف اهل سنت و فرقههای مختلف مسیحی.
اینها از دیرباز در کنار هم زندگی میکردند. در عین حال لبنان یک بافت فرهنگی دارد. دانشگاههای بسیار زیاد، کتابفروشیها و کتابخانههای بسیار. میدانید که این کشور ۳ میلیونی شاید بیشترین انتشارات را در تمام کشورهای اسلامی دارد. بیشترین کتابهای عربی در بیروت چاپ میشود. اینها فعالیتهای بزرگی است. ولی درآن دوره در کنار اینها فساد هم بود، یعنی کابارههای بزرگ و بزرگترین مراکز فساد. بنابراین ایجاد این مراکز چه اهمیتی در آن روزگار داشته است؟ بنده میخواهم دو مسئله را درباره شخصیت ایشان بگویم.
البته بحث من این بود که ما از ایشان به عنوان یک استاد و به عنوان کسی که برای اصلاح جامعه راهی را رفته و نقش مهمی در فروکش کردن آتش جنگ در لبنان و ایجاد صلح و سازش در میان فرقهها داشته است، چه میتوانیم بیاموزیم؟ امام موسی صدر شخصی بود ذاتاً صلح دوست و صلح طلب. علت سازشِ بین فرقهها و احیای تفکرشیعی در لبنان بود. شیعیان در لبنان با اینکه از فرقههای دیگر جمعیتِ بیشتری داشتند اما از لحاظ سیاسی و اقتصادی محرومترین مردم بودند. واقعاً محروم بودند و در وضع أسفباری به سر میبردند. اتفاقاً بنده بعد از ۳۰ یا ۳۵ سال چند ماه پیش به لبنان رفتم. وضع این زمان را دیدم که چه تفاوتهایی دارد.
منطقه شیاح که شیعهنشین بود واقعاً نسبت به مناطق دیگر لبنان بسیار أسفبار بود. همچنین کسانی که وضعیت فلسطینیها را دیده بودند که بنده بارها و بارها در سفرهای خود این وضعیت را دیده بودم. انسان باید واقعاً بیرحم و قسیالقلب باشد که متأثر نشود. ببیند انسانهایی را که شأن و شوکتی داشتند و در خانه خودشان زندگی میکردند و از دیر باز در فلسطین بودند، با زور با عنف و حیله و سیاست بیرون راندهاند. و در اردوگاهها و در بیابان خشک نشاندهاند. هر گاه این صحنهها یادم میآید واقعاً تکان میخورم. البته شیعیان چنین وضعی نداشتند ولی وضعیت خوبی هم نداشتند. ایشان باعث شدند که شیعیان سر بلند کنند و وحدت یابند.
علاوه بر آن برای گفتگو و تفاهم بین ادیان مراکزی به وجود آوردند. به نظر من این مسئله بسیار مهم است. مرکزی به نام «الندوه الاعلأ» برای گفتگوی بین ادیان به وجود آوردند. نه تنها شیعه و سنی بلکه مسیحیان هم در جلسات گفتگوها شرکت میکردند. در کنفرانسهایی که تشکیل میدادند سخنگوی اصلی بودند و شرکت فعال داشتند. این بسیار تأثیرگذار بود. بنابراین در تفاهم بین ادیان ایشان را باید یکی از پیشگامان به حساب بیاوریم. نمیخواهم وقت را بیشتر از این بگیرم اما یک نکته دیگر را میخواهم عرض کنم. البته بنده نه نظامی هستم نه متخصص به اصطلاح راهبرد.
فقط میخواهم مشاهده مختصر خودم را بیان کنم. در آن دوره لبنان ارتش نداشت و اسرائیلی که مصر، سوریه و اردن را در یک هفته گرفته بود، در نیم ساعت میتوانست لبنان را بگیرد. چون لبنان ارتش منظمی نداشت. در دانشگاهها هفت ماهی یکبار، یک ساعت تعلیم نظامی میدادند. لبنانیها را به صف میکردند و یک تفنگ هم دستشان بود. این ارتشی نبود که بتواند دفاع کند. اما این بار که رفتم لبنان با دوستان تا مرز اسرائیل رفتیم. اینها کار عظیمی کردند. اسرائیل تا نزدیک بیروت را گرفته بود و شیعیان آنان را پس رانده بودند و چقدر شهید داده بودند. هر صد قدم به صد قدم گورهای دسته جمعی میبینید. خوب اینها جان خودشان را برای اعتلای دینشان، فرهنگشان و برای سربلندی خودشان دادند. صحبت از دین و ملیت و اینها نیست.
میبینیم که دشمن به کشوری که میرود چه میکند. این باعث خواری و خفت خود انسان میشود. حالا این تحول چگونه پدید آمد؟ آن لبنانی که آن سالها دیدم و این لبنانی که این بار دیدم، بعد از سی و چند سال، توانسته اسرائیل را به مرز خودش براند. مسلماً امام موسی صدر هم در این مسئله نقش بسیار بسیار اساسی دارند. شما فراموش نکنید. جایی را به ما نشان دادند که مرحوم چمران، مرحوم سید احمد خمینی و دیگران در آن بودند، و تعلیمات نظامی میدیدند. این کارِ ارتش لبنان نبود بلکه کار همین ارتش اسلامی و خصوصاً شیعیان بود. اسرائیل همیشه از جنگ خیبر بسیار متأثر بوده یعنی پس از شکست خیبر همیشه درصدد انتقام بوده است.
میگفتند که در این جنگها بالاخره اشارهای به حادثه خیبر داشتند. اما بالاخره این فرزندان خیبر بودند که توانستند این کار عظیم را انجام بدهند. بنده بار دیگر میگویم که معلم فلسفه هستم و نباید دراین کارها دخالت کنم. ولی نمیتوانم از این چیزهایی که پبرامون من اتفاق میافتد، بیاعتنا باشم و اگر بیاعتنا باشم واقعاً دور از انسانیت است، چه برسد به فلسفه و تفکر. بنده از اینکه وقت شما را گرفتم و سرتان را به درد آوردم بسیار پوزش میخواهم.
و السلام علیکم و رحمهالله و برکاته.