در طول تاریخ هر وقت این معارفِ بزرگِ اسلامی به دستِ انسانهای شایسته و مردانِ متفکر و ارزشمند افتاده، اسلام درخششِ خوبی داشته است. بالعکس، هر وقت همین قوانینِ عالیه اسلامی به دست مردانِ غیر صالح افتاده، بلایی برای جامعه انسانی بوده است.
بسم الله الرحمن الرحیم و الصلاه و السلام علی نبینا و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین و العظمه لرسوله.
من معتقدم که اگر از ما بپرسند فصل مُمیزِ اندیشه شیعه و غیر شیعه چیست؟ باید بگوییم همان پیامی است که در حدیث ثقلین آمده است. حدیث ثقلین یک پیام جاودان دارد و یک فلسفه سیاسی در آن نهفته است. پیامبر بزرگوار (ص) در آن حدیث فرمودهاند: «اًنی تارٌ فیکم الثقلین: کتاب ا و عترتی، لن یفترقا حتی یردا علی الحوض.» اگر این جمله را به نحو شایسته تفسیر کنیم، آن پیام را دریافت میکنیم. به نظر من، پیام این است که برای قوام ملت و پویایی یک جامعه دو چیز لازم است، که اگر هرکدام از آنها مفقود باشد جامعه ایستا خواهد شد. یکی معارف ارزنده حاوی جهانبینی و قوانین و غیره است، و دیگری مجریان فرهیخته و مردان شایسته که باید آن معارف را تحقق بخشند و اجرا کنند. معارف، هر قدر هم که والا و عالی باشند، اگر به دست نااهل بیفتند جامعه پیشرفتی نخواهد داشت؛ همچنان که انسانهای بزرگ در بستر معارفی در سطحِ عقلانیتِ پایین نمیتوانند کاری کنند. پیامبر اکرمص میفرماید که قرآن در کنار مجریان صالح و شایسته است که میتواند تجلٌی یابد. هیچکدام به تنهایی نمیتواند موفق شود. این اندیشه شیعه است.
در طول تاریخ هر وقت این معارفِ بزرگِ اسلامی به دستِ انسانهای شایسته و مردانِ متفکر و ارزشمند افتاده، اسلام درخششِ خوبی داشته است. بالعکس، هر وقت همین قوانینِ عالیه اسلامی به دست مردانِ غیر صالح افتاده، بلایی برای جامعه انسانی بوده است. ای کاش آن اسلامی که قرار است به دست امثال معاویه و حجاج بن یوسف اجرا شود، اصلاً نمیبود. عدمش به ز وجود. اسلام اگر به دست علیع و فرزندانش باشد میتواند برای انسانها نعمت باشد، وگرنه بلای محض است. از این مقال بگذریم. یکی از مردانِ بزرگ و شایسته، که میتوانیم بگوییم در طول تاریخِ تشیع توانست در مدت کوتاهی اسلام را در یکی از مناطق کره زمین بدرخشاند، امام موسی صدر است. او دولتی مستعجل بود و، به عقیده من، انگیزه آنهایی که باعث شدند ایشان از میان ما برود حسادت بود. انسانهای زیادی پیدا میشوند که نمیتوانند چنین کسی را در کنار خود ببینند و وجودش را تحمل کنند.
من درباره آن قسمت از زندگی ایشان که در قم بودند صحبت میکنم. قسمت لبنان را علما و فضلای محترمی که در جلسه تشریف دارند روشن خواهند کرد.
امام موسی صدر شخصیتی بود که، در مدت کوتاهی که در قم بودند، با داشتن اساتید بزرگ و به مدد استعداد و نبوغ ذاتی، توانستند در همان اوان جوانی، به سرعت و قدرت هرچه تمامتر، مدارج علمی را طی کنند. ما در دوران آغازین طلبگی بودیم که ایشان در قم حضور داشتند. جلسه درس ایشان در مدرسه فیضیه از درسهای درخشان حوزه علمیه قم بود. با وجود حضور فقیهان و معلمان بزرگِ معاصر، که لازم نیست نامشان را ببرم، امام موسی صدر، به عنوان فقیهی بزرگ، در جهان شناخته شدند. خاطرهای را که در کتابم نیز آوردهام برای شما نقل میکنم.
اوایل اردیبهشت سال ۱۳۵۸ بود که به نجف مشرف شده بودم. مرحوم سید محمدباقر صدر، به محض ورودشان به محل سکونتم، جملهای بیان فرمودند. ایشان نمیتوانستند فارسی را درست صحبت کنند. از جملههای شکسته عربی، تکهای عربی و تکهای فارسی، استفاده میکردند. عین آن اصطلاح را برایتان نقل میکنم. ایشان فرمودند: «من شاگرد بالمنزله پدرِ شما، آیتا محقق داماد هستم.» گفتم: «یعنی چه استاد؟» فرمودند: «برای اینکه وقتی آقا موسی صدر به نجف آمدند، ایشان تحصیلکرده قم و شاگرد ممتاز پدر شما بودند و نوشتههای درسهای قم را همراه خود آورده بودند. من احساس کردم که باید بنشینم و مباحثی را که ایشان نوشتهاند، به واسطه، بشنوم.»
این برای حوزه قم یک افتخار است که شخصیتی مثل امام موسی صدر، که در آن تاریخ از قم به نجف رفته بود، همتایان خودش را تحتالشعاع علمی و فقهی و اصولیِ خویش قرار داده بود. این برای من آنقدر جالب بود که در یکی از کتابهایم عین عبارت مرحوم سید محمدباقر صدر را نقل کردم. بعدها حضرت آیتا سید جلالالدٌین طاهری در اصفهان فرمودند که واقعه کاملاً درست است. برای اینکه یک قطعه از نوشتههای ایشان را، وقتی که مسافرت بودند و تشریف نداشتند، از من گرفتند و هنوز هم پیش ایشان مانده و نمیدانم کجاست.
این برای من، به عنوانِ طلبه فقه، یک افتخار است که شخصیتی مثل امام موسی صدر، تفکر بالای فقهیاش آنقدر درخشان و ارزشمند بود که، به محض ورود به حوزه علمیه نجف، در آن حوزه پر برکتِ هزارساله، اینگونه جا باز کرده و خوش درخشیده است. به یقین، میدانم که اگر الاَّن ایشان میان ما بود، که از خداوند بزرگ میخواهم که هرچه زودتر اسباب نجات ایشان را فراهم آورَد و ما باز هم به زیارت ایشان نایل شویم، یکی از مراجع مسلم تقلید شیعه بود. هیچ وقت نباید فکر سیاسی ایشان اندیشه فقهی و علمیشان را تحتالشعاع قرار دهد. این را فراموش نکنید. من قسمتی از نوشتههای امام موسی صدر را، که به خط خودشان است، دارم. حقا که، در آن تاریخ، اینگونه تفکر و اینقدر تسلط بر فقاهت برای من به عنوان یک طلبه فقه بسیار ارزشمند است. تدریسی نیز که ایشان در قم میکردند، نشاندهنده همین نکات بود.
هرکدام از شما امام موسی صدر را به گونهای میشناسید، ولی، به نظر من، ایشان کسی بود که اعتقاد داشت از طریق عقلانیت، فکر، گفتگو، اخلاق، عمل و کونوا دعاه الناس باعمالکم و عملِ با علم باید اندیشه سیاسی را تبلور داد و مجسم کرد. اگر معنای دعوت این است، ایشان اهل دعوت بود. اگر معنای جهاد این است، ایشان اهل جهاد بود. اگر این است معنای تبلیغ، ایشان اهل تبلیغ بود. و اگر این به معنای آن است که ایشان انقلابی نبود، بله ایشان انقلابی نبود. به نظر بنده اینگونه است.
در آن زمان بنده جوان بودم و با اینکه در لبنان نبودیم، اطلاع دقیقی از وضعیت ایشان داشتیم. هیچگاه نشنیدم که، تحت عنوان انقلابیگری، یک جا را به هم بریزد یا آشوب کند. راه ایشان جذب قلوب دشمنان، دوستان و جمعیتهای مختلفی بود که آن وقت حضور داشتند. یادم میآید که بعد از فوت استادشان، مرحوم محقق داماد، به منزل ما آمدند. این آیه را با این تفسیری که الاَّن ارائه میکنم، اولین بار از ایشان شنیدم. وقتی داستان لبنان را برای ما نقل میکردند، گفتند که: «من به این آیه شریف معتقدم: اُدعوا اًلی سبیل رب بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن.» سپس گفتند که قرآن میگوید دعوت را باید بر سه پایه استوار کرد: پایه اول عقلانیت و خردورزی و حکمت است. پایه دوم «موعظه حسنه» یعنی موعظه همراه با مهربانی و به دور از هرگونه خشونت است. بالاخره پایه سوم «و جادلهم بالتی هی احسن» یعنی «گفتگو» است.
گفتگو معنایش چیست؟ به معنای مباحثهای است که هدف آن غلبه بر خصم نباشد. به نظر ایشان، گفتگو، در درجه اول، مقدمه یک امر است. پیشمقدمه است. مسئله درک طرف مقابل است. ایشان اعتقاد داشت که گفتگو صرفاً این نیست که انسان مباحثه کند و بر طرفِ مقابلش چیره شود. گفتگو مسبوق به تفاهم و درک یکدیگر است. انسانی که اهل یک تمدن است و میخواهد در انسانی که اهل تمدن دیگری است نفوذ کند، در درجه اول، باید تمدن طرف مقابل را بداند و بشناسد. بنده فکر میکنم که در ترجمه فارسی، کلمه گفتگو مناسب نیست. باید گفت و شنود باشد. من معتقدم که تنها گفتن و آماده شنیدن نبودن هیچ ارزشی ندارد.
مولوی میگوید: «آدمی فربه شود از راه گوش.» فرهنگِ گفتگو این است که انسان آماده شنیدن حرفهای طرف مقابل باشد. انسان اگر فقط آماده گفتن باشد، آن هم اثری ندارد. باید بده بستانی در قضیه باشد. به این معنا که هم بگوید، هم صبر کند تا بشنود. ایشان این آیه را اینگونه برایم تفسیر کرد. این خاطرهای است که هیچ وقت و هیچ جا یادم نمیرود. سال ۴۸، که به قم آمده بودند، میگفتند: «من معتقدم که ما، برای رسانیدن پیام خودمان، باید آماده شنیدن پیام طرف مقابل هم باشیم.»
چندی قبل، در یکی از مجلات، دعوا بر سر این بود که امام موسی صدر انقلابی بود یا نه! این مسئله چه اثری دارد؟ چه ارزشی در انقلابی بودن یا نبودن امام موسی هست؟ اگر انسان راهی داشته باشد، باید آنچه هست معرفی شود. امام شخصیتی بود که اعتقاد داشت اسلام میتواند مدیر جامعه باشد. وی معتقد بود که امروز حقوقِ قضاییِ اسلام میتواند دستگاه قضاییِ بالنده و عدلگستری را در جامعه تشکیل دهد. ایکاش الاَّن بود و میدانستیم طرح ایشان چیست. لااقل برای مملکت خودمان به درد میخورد.
همچنین، ایشان معتقد بود که اسلام دینِ زندگی است و فقط برای آخرت نیست. من آن عده از متفکرین را که میگویند: «دین فقط برای آخرت است» تخطئه نمیکنم. اما لااقل ایشان اینگونه فکر نمیکرد. ایشان معتقد بود که اسلام دینی است که هم برای آخرت است و هم برای دنیا، و میتواند یک برنامه عملیِ مناسب برای زندگی ارائه کند. ایشان اعتقاد داشت که دین حاوی هر دو عنصرِ معنویت و عدالت است، و این مطلب را در سلسله مقالات خود در مجله مکتب اسلام مطرح کردند.
اجازه دهید به مناسبت این موضوع مطلبی متذکر شوم: آقایانِ روحانیِ جوانی که الاَّن در جلسه حضور دارید، دانشجویان و دوستانِ عزیزِ من، ایشان از کسانی بود که آن روز، به اتفاق دوستانش، حرکت روشنفکری را در قم آغاز کرد. حوزه علمیه قم، در اواخر دوران مرجعیتِ مرحوم آیتا بروجردی یا دست کم در اواسطش، با جرقه فکریِ عدهای از فضلای بزرگ روبهرو شد. من معتقدم که در رأس اینها یا لااقل یکی از رئوس آنها ایشان بود. برای ما طلاب جوان این طور تداعی شده بود که چند نفر پیشقراول نهضت روشنفکری ما بودند. آن وقت به ذهنمان این گونه میآمد که، به قول خودمانیِ آن روزمان، آقا موسی یکی از آنها بود. مجلهای که مطرح کردند، مجله مکتب اسلام بود.
اول از همه ایشان امتیازِ آن را گرفت و وقتی که به لبنان رفت، به دیگران منتقل شد. من حتی در جلسات اولیه مجله شرکت میکردم و به عنوان یک طلبه جوان در جریان بودم. دقیقاً در خاطرم مانده است که آن جلسات در کجا تشکیل میشد، قرار میشد که چه کارهایی انجام شود و چگونه ادامه پیدا کند. این جلسات و این مجله حرکت جالبی در حوزه علمیه قم بود؛ حوزه علمیهای که حوزه فقه و اصول و تقوا بود و به هیچ وجه در زندگیِ آن روز حضور نداشت. این حوزه یکمرتبه با نشر یک مجله ماهانه خیلی جالب روبهرو شد. چاپ یک مجله فارسیِ جذاب، جالب و خواندنی، که در میانِ مجلاتِ آن روز دارای آمار مشترکین خیلی بالایی بود، بسیار جلبِ توجه میکرد. البته بعدها که ایشان از ایران به لبنان رفتند، جریان مجله در مسیر دیگری افتاد. اگرچه باز سلسله مقالاتی برای آن میفرستادند.
به هر حال، یکی از مباحثی که آن مجله مطرح کرد این بود: معنویت همراهِ عدالت. این فکر شالوده این حقیقت است که دین فقط برای اموات و آخرت نیست. این دین، یعنی اسلام، دینی است که هم برای آخرت است و هم برای دنیا، معنویتِ تنها نیست، معنویتِ توأم با عدالت است، که عدالتش از طریق شریعت تأمین میشود. اندیشه شریعت، تحققبخشِ آمال عدالت است. امام موسی صدر این فکر را در سخنرانیهای خود در لبنان نیز مطرح کردند و مهم آنکه وقتی این فکر را مطرح میکردند آماده شنیدن حرفهای مخالف نیز بودند.
در یکی از سفرهایم که به کنگرهای در آمریکا دعوت شده بودم، با یک متفکر مسیحی لبنانی برخورد کردم. فردی بود بسیار باسواد، از حقوقدانان ارزشمند. ایشان عاشق امام موسی صدر بود. بیشترین انگیزهای که مایه گرایش او به این بزرگوار بود این بود که میگفت وقتی ما با امام صحبت میکردیم، حرفهای ما را گوش میداد و میشنید، به همین دلیل با او جلسات زیادی داشتیم. این است آداب حوار و گفتگو. گفتگوی یکسویه معنا ندارد. تنها گفتن و یکجانبه گفتن غلط است. انسان باید هم آماده گفتن باشد و هم آماده شنیدن.
به هر حال، فرهنگ شیعه، به همتِ این بزرگوار، یک فرهنگ همراه با عقلانیت معنی میشود. من معتقدم کسانی که راه ایشان را ادامه میدهند باید به این نکته توجه کنند که شیعه پایگاه تفکٌر و اندیشه بوده است. درست است که شیعه در طول تاریخ یک اقلیٌت بوده، درست است که شیعه یک اپوزیسیون و اقلیٌت سیاسی بوده، اما همواره اقلیٌتی متفکٌر بوده است؛ اقلیتی که حرف برای گفتن دارد. امام صادقع و امام باقرع نهضتشان را از راه حرکت فرهنگی آغاز کردند. شیعه همیشه به این نام معرفی شده است. امروز نیز زمانی است که باید این فکر را ادامه دهیم.
آقایان، ما شیعیان پیامآورِ صلح و آرامشیم. ما طرفدارِ دوستی، مهربانی و برابری هستیم. ما عداوت بغضأ را از شیطان میدانیم. ما پیرو امام صادقع هستیم که فرمود: «مگر دین چیزی جز محبت است؟» ما، با این اندیشه، تحققبخشِ عدالتیم. ما باید دست هر کسی را که طرفدار دوستی و مهربانی است بفشاریم. ما اهل تخریب نیستیم. البته هیچگاه نمیگذاریم به حریم شرافت و بزرگی و عزتمان تجاوز شود. ما مدافع عزت و شرفمان هستیم، در عین حالی که هیچ وقت مهاجم هم نیستیم. ما به حکمِ شیعه بودنمان آماده پذیرش ِ حرفِ حقیم. ما پیروِ مولا علی بن ابیطالبع هستیم که اگر قدرت به دستمان افتاد آن را برای خدمت میدانیم. آماده شنیدنِ هرگونه انتقاد نیز هستیم، که انتقاد کردن و نقدپذیر بودن را او به ما توصیه کرده است: «ادعُ اًلی سَبیل رب بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن.»
خدایا، تو را به صدیقه طاهره سوگند میدهیم که هرچه زودتر توفیق زیارت امام موسی صدر را برای ما فراهم فرما. خدایا، دشمنان اسلام، شیعه و اهل بیت را اصلاح فرما.
و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.