خداوند به امام موسی صدر زیادت در علم و جسم عطا فرموده است و از شکوه و هیبتش و نیز از جمالش بر او پرتو افکنده است. جلال و قدرت خداوند را در وجودش عیان میدیدی. اگر با او همنشین میشدی گنجهای معارف الهی بر تو گشوده میشد، که این مسئله نیز شخصیت این بزرگوار را بیش از پیش مزیَّن میکند. هنگامی که از تو دور میشد، سایه انعکاس وجودش در عقل و قلبت به جای میماند. اینگونه وارد لبنان شد و اینگونه پس از ربودن در آن جاودانه ماند.
بسم الله الرحمن الرحیم
خداوند میفرماید: قال ان الله اصطفاه علیکم و زاده بسطه فی العلم و الجسم (۲: ۲۴۷) (گفت: خدا او را بر شما برگزیده است و به دانش و توان او بیفزوده است) از ویژگیهای طالوت، به عنوان برگزیده خداوند، توانایی جسم است، و اینکه ظاهر شخص راهی برای تثبیت رهبریِ نیرومند شمرده میشود. و نیز علم نشان دهنده جوهره اندیشهای است که مرزهای فقه را در استنباط قوانین و ارزشهای والای زندگی معین میکند، و در صورت درستی راه، سعادت دنیا و پیشرفت آن را به ارمغان میآورَد.
خداوند به امام موسی صدر زیادت در علم و جسم عطا فرموده است و از شکوه و هیبتش و نیز از جمالش بر او پرتو افکنده است. جلال و قدرت خداوند را در وجودش عیان میدیدی. اگر با او همنشین میشدی گنجهای معارف الهی بر تو گشوده میشد، که این مسئله نیز شخصیت این بزرگوار را بیش از پیش مزیَّن میکند. هنگامی که از تو دور میشد، سایه انعکاس وجودش در عقل و قلبت به جای میماند. اینگونه وارد لبنان شد و اینگونه پس از ربودن در آن جاودانه ماند.
همه این هیبت و جلال، ملموس تمام کسانی شد که با او اندک تماسی داشتند. جسم مادی او از میانمان دور شد، ولی نور آن مانند آثار پرتو خورشید در میان ظلمات باقی ماند. هنگامی که میخواهیم از امام موسی صدر سخن بگوییم در اقیانوس ژرف و وسیعی وارد میشویم که نمیدانیم از کدام ساحل آن شروع کنیم و یا در کدام بندر آن لنگر بیاندازیم. حال میخواهیم موقعیت لبنان قبل از امام موسی را عرضه کنیم تا مطلب روشن شود.
لبنان، پس از تقسیمات جغرافیایی متعدد، در سال ۱۹۴۳م (۱۳۱۲ ه «ش) به صورت و اندازه کنونی استقلال خویش را باز یافت و نظام به اصطلاح طایفهای در آن حاکم شد. در این نظام هر طایفهای مورد حمایتِ حکومتهای بیگانه بود. همین امر موجب تنش و درگیری بین این گروهها برای متابعت از نیروهای خارجی میشد. این حکومتهای بیگانه لبنان را به مثابه دروازه نفوذ مسیحیت و جهان اسلام در نظر گرفته بودند. در این جو و درگیری، لبنان از نظر اداری و منطقهای بین طوایف متعدد تقسیم و بر این اساس قانون اساسی وضع شد. بدینگونه نظام طایفهای تثبیت شد و منطق محروم کردن ضعیفان در آن پا گرفت و در همین هنگام دولت غاصب اسرائیل نیز به وجود آمد، که نماینده نژادپرستی صهیونیسم در منطقه بود.
امام موسی صدر میگفت که اسرائیل در زمان غفلت جهان عرب به وجود آمد و همیشه از نظر زمان بر اعراب پیشی داشت. هیچگاه اعراب ندانستند که در چه مرحلهای از برنامهریزیِ صهیونیستها قرار دارند و همیشه پس از فوت وقت در فکر محو آثار تجاوز بر میآیند، در حالی که اسرائیل به دنبال زمینهسازی تجاوز دیگری است. در حقیقت وضع لبنان پیش از آمدن امام موسی صدر به طور خلاصه چنین بود.
در لبنان بیگانگان مد نظر بودند که این هدف با تکیه بر نظام طایفهای به دست میآمد. قوت لبنان در ضعفش بود. این شعار را برای همزیستی با اسرائیل مطرح کرده بودند. چون لبنان خطری برای اسرائیل بود و اگر به تاریخ نگاه کنیم میبینیم که همیشه تلاشی برای جداسازی لبنان از همسایگان عرب و مسلمان وجود داشته است. در لبنانِ قبل از امام موسی صدر، شیعه در عقبماندگی زیادی به سر میبُرد و هیچگاه به آنان اجازه مشارکت در امور داده نمیشد.
البته شیعیان در موارد استثنایی تحرکاتی داشتهاند، از جمله زمان امام عبدالحسین شرفالدین، که ایشان امام موسی صدر را به علت قرابت خانوادگیی که با وی داشت و شناخت عمیق از وی، به لبنان دعوت کرد و بدینگونه خورشید وجود امام موسی صدر ابتدا در شهر صور، در سال ۱۳۳۸، تابید و مرحله جدید لبنانِ پس از وی آغاز شد. امام به مطالعه و بررسی زمینههای کاری پرداخت. با همه نشست و برخاست داشت و درد و رنج همه را لمس کرد. درهای بسته را گشود. دژهای مختلف را فتح کرد. همه موانع را از پیش رو برداشت. در این باره گفته است که هیچ کس برایم وظیفه تعیین نمیکند، بلکه وظیفه و رسالت مرا خدا، تاریخ، وطن، دین و مذهبم مشخص میکند. او اولین کسی بود که شعار لبنان دروازه نفوذ اسلام به غرب را مطرح کرد. به هر حال کارها در لبنان، با این عنوانها شکل عملی گرفت:
۱. نقش عالِم در رهبری جامعه.
۲. دگرگون کردن فهم دینی در رسالت عالِم دین و سازماندهی جامعه شیعه.
۳. مقابله با نظام طایفهای سیاسی و غیر دینی.
۴. مقابله با خطر صهیونیسم برای لبنان و جهان عرب و اسلام.
۵. مقابله با غربزدگی در لبنان.
۶. همبستگی با اعراب و پشتیبانی از مقاومت سوریه.
۷. حمایت از آزادی فلسطین و قدس شریف.
۸. مقابله با توطئههای داخلی برای تجزیه لبنان و مهاجرت اجباری لبنانیها.
۹. پشتیبانی از انقلاب اسلامی و مقابله با شاه.
امام موسی صدر نقش عالم دین را دگرگون کرد. خود نیز شخصاً از تمام معاصرانش در فهم امور جلوتر بود و این مطلب پس از تحقق پیشبینیها و تجزیه و تحلیل او از مسائل مختلف به دست میآید و همگی، اکنون، وامدار درک موقعیتهای وی در آن زمان هستیم. به هر حال، امام شیعیان را از گروهی محروم که در احزاب و دستهبندیهای سیاسی و قبیلهای و فئودالی سردرگم شده بودند، به طایفهای نیرومند مبدل ساخت. همین امر باعث مخالفتهای شدید دیگران شد. ولی امام کار خود را دنبال کرد و عوامل فقر و محرومیت را از مناطق بقاع و جنوب و حاشیه بیروت و صور و دیگر جاها زدود و به موازات آن در سال ۱۳۴۶ش، (۱۹۶۷م) قانون تأسیس مجلس اعلای شیعیان را تثبیت و رئوس برنامههای آن را چنین تعیین کرد:
۱. تنظیم و بهبود اوضاع اجتماعی و اقتصادی شیعیان.
۲. احیای نقش اسلام از نظر فکری، عملی و جهادی.
۳. سعی در وحدت مسلمانان.
۴. همکاری با طایفههای دیگر لبنان و حفظ وحدت لبنان.
۵. انجام مسئولیتهای ملی و کوشش در راه حفظ استقلال لبنان و آزادی و حفظ تمامیت ارضی آن.
۶. مبارزه با جهل و فقر و ظلمهای اجتماعی و فساد اخلاقی.
۷. پشتیبانی از مبارزه فلسطینیان و مشارکت حقیقی با کشورهای عرب در آزادسازی سرزمینهای اشغالی.
۸. مقابله با محرومیت و عقبماندگی.
در این میان راهپیمایی بعلبک و سپس صور به عنوان دو حرکت مردمی در پشتیبانیِ منویات وی نقش اساسی داشتند. لذا امام در مدت کمی کارهای بسیار بزرگی انجام داد. نهایتاً در ۲۲/۱/۱۹۷۵ یعنی اواخر دی ماه ۱۳۵۳ حرکت محرومین و در حدود ۶ ماه بعد شاخه نظامی آن، «أمل»، متولد شد.
شیعه لبنان در آن دوران یعنی هیچ، یعنی انسانهایی که خجالت میکشیدند بگویند ما شیعه هستیم. شیعیانی که از همه طرف کوبیده میشدند. شیعیانی که هیچ هویتی نداشتند. پستترین مشاغل از آنِ شیعیان بود. کارگزارانِ کثیفترین مکانهای لبنان، و عشرتکدههای آن، متأسفانه، شیعیان بودند. شیعیان، بهخصوص آنان که احساس روشنفکری میکردند، برای اینکه خودشان را نشان بدهند یا با یک دختر مسیحی ازدواج میکردند که شناسنامه مسیحی بگیرند یا در یکی از احزاب چپ لبنان اسمنویسی میکردند که کارت حزب داشته باشند و وقتی از او میپرسند تو کیستی؟ بگوید: من اینم، نه اینکه شیعه هستم. در چنین شرایطی و با چنین فقر و فلاکتی، امام موسی صدر کار در صور را شروع و سالها در جنوب لبنان فعالیت میکند. در جنوب لبنان همان مدرسه صنعتی صور را احداث میکند. برای دختران و طلاب مدرسه میسازد. کارگاه قالیبافی برای دختران و زنان درست میکند تا با فقر مالی به فحشا و فساد کشیده نشوند.
لبنانِ آن روز لبنان بیعدالتیها بود. به قول دکتر چمران، لبنان پنج، سه، دو بود. لبنانی بود که استعمار فرانسه قانون اساسیاش را وضع کرده بود. لبنانی بود که جمعیت شیعیان را در آمار رسمی کمتر از مسیحیان و سنیها اعلام کرده بودند. البته این آمار به عقیده شیعیان درست نبود. عده زیادی از شیعیان با فرانسویان مبارزه منفی کرده بودند و شناسنامه فرانسوی نگرفته بودند و هنوز هم ممکن است شناسنامه نداشته باشند. من وضعیت کنونی را نمیدانم، آن موقع که دکتر چمران در لبنان بود، میگفت هنوز هم شناسنامه ندارند. ولی همه چیز در لبنان از وزیر و وکیل و سرمایه بر اساس نسبت پنج مسیحی، سه سنی و دو شیعه تقسیم میشد. من یادم هست دکتر چمران میگفت هرگاه میخواستند برای دانشگاه یا برای ادارهای تعدادی کارمند استخدام کنند یا دانشجو بگیرند، باید ۵ تا مسیحی بگیرند، ۳ تا سنی و ۲ تا شیعه. در چنین اوضاعی امام موسی صدر مبارزاتش را شروع کرد و دریافت که در جنوب لبنان ماندن دردی را دوا نمیکند. حرکت باید عمیقتر باشد. از این رو عازم بیروت شد و در آن جا فعالیت کرد. برای تأسیس مجلس اعلای شیعیان، که دولت لبنان آن را قبول نمیکرد، تلاش کرد.
منظور از مجلس اعلای شیعیان پارلمان نیست. آن روز در حدود ۱۵ مذهب در لبنان بودند؛ مارونی و مسیحی و دروزی و سنی و ارمنی و فرقهها و مذهبهای دیگر. اینها همه مجلس داشتند، جز شیعه. آنان نمیپذیرفتند که شیعیان مجلس داشته باشند. در چنین وضعی مبارزات امام موسی صدر شروع میشود. اولین اعتصاب عمومی را برپا میکنند و فرودگاه بیروت را میبندند. شیعیان اعتصاب عمومی میکنند و دولت قبول میکند خواستههای شیعیان را برآورده کند. این اولین اعتصاب بود. برای شهدای شیعه کسی غرامت نمیپرداخت. فلسطینیها میگفتند اینها فلسطینی نیستند، لبنانیها هم میگفتند به ما ربطی ندارد. اینها را اسرائیل کشته و به شهادت رسانده است، ما که نباید غرامت بپردازیم. به هر حال، با تأسیس مجلس جنوب توانستند حدود هفتاد مدرسه بسازند. در آن هنگام در جنوب لبنان یک مدرسه بود. هنگامی که به کامل اسعد، رئیس پارلمان لبنان، میگویند برای ما مدرسه بساز، میگوید فرزند من که در پاریس درس میخواند، برای همه شما کفایت میکند. شما مدرسه نیاز ندارید. اوضاع این گونه بود. بعد از اینکه مجلس جنوب تأسیس میشود، با اعتبار بسیار اندک هفتاد مدرسه، چهار بیمارستان و یکصد درمانگاه سیار میسازند و برنامههای آبیاری و زراعی به وجود میآید. ولی به هر حال باز هم کافی نبود.
امام موسی صدر مطالباتِ بیستگانهای را با دولت لبنان مطرح میکند. یکی از آن مطالبات مسلح کردن جوانان شیعه و دیگری ساختن پناهگاه در جنوب لبنان بود. اسرائیل هر روز میآید و بمباران میکند و شیعیانِ محروم زیر این بمبارانها از بین میروند. پناهگاه، بزرگراه بیروت به صور، احداث سد لتیان، صدور شناسنامه لبنانی برای کسانی که شناسنامه فرانسوی نگرفتهاند و تقسیم عادلانه مشاغل دولت و تأمین عدالت اجتماعی، و موارد دیگر، همه از جمله مطالبات امام موسی صدر بود. البته در همین ایام جنگ ۱۹۷۳ اعراب با اسرائیل شروع میشود و برای مصلحتِ کل مسلمانان این مطالبات و این مبارزات مدتی مسکوت میماند. تا اینکه بعد از جنگ، امام موسی صدر این برنامه را دنبال میکند، اما با او به مخالفت بر میخیزند. او تظاهرات مسلحانهای را در بعلبک ترتیب میدهد.
شیعیان بعلبک که به شجاعت و رشادت معروفند، در سال ۱۹۷۴ در این شهر تظاهرات میکنند. در این تظاهرات ۷۵ هزار نفر شرکت داشتند. عده زیادی از آنان مسلح بودند. حتی خمپاره و بازوکا هم میآورند. ارتش لبنان ۲۱ هزار نفر نیرو داشت. اما ۷۵ هزار شیعه در بعلبک تظاهرات میکنند. پشت دولت لبنان به لرزه میافتد و میهراسد. کامل اسعد و دیگران و مرتجعان تلاش میکنند که بگویند شیعیان در جنوبند و آن جا نیستند. به هر حال، امام موسی صدر چند ماه بعد تظاهرات ۰۰۰، ۱۵۰ نفریِ شهرِ صور را ترتیب میدهد. مردان و جوانان و نوجوانان شیعه لبنان، در جنوب، که اگر زنان و بچهها را کنار بگذاریم، آن روزها حدود ۰۰۰، ۴۰۰ نفر بودند، تقریباً همه شرکت کرده بودند. البته این ماجرا بسیار طولانی است و من نمیخواهم کارشکنیها را بگویم. تهدیدهایی میشود. حتی در جادهها میخ میریزند که مردم نتوانند خودشان را به تظاهرات صور برسانند. ولی مردم میآیند. امام موسی صدر سخنرانی بسیار زیبا و پرشوری در آنجا ایراد میکنند و قَسَمنامهای را میخوانند که من در دستنگاشته شهید دکتر چمران فارسیِ این قسمنامه را پیدا کردم، که نمیدانم اصل آن فارسی بوده بعد به عربی ترجمه شده است یا عربی بوده و او به فارسی نوشته است. یک صفحهاش را بیشتر ندارم، برای اینکه از خستگی صحبت من هم در بیایید، تند میخوانم، تا از آن روز صور و امام موسی صدر و شیعیان محروم لبنان هم یادی کرده باشیم:
به خدای بزرگ سوگند یاد میکنیم و از روان پاک پیغمبر اسلام و خاندان عصمت استمداد میطلبیم و از تعلیمات آسمانیشان کمک میگیریم.
بحث در این جا بود که محور حرکتهای امام موسی صدر اسلام و تشیع بود و این چیزی که در آغاز قسمنامه میبینیم، مهم است.
قسم به دین خدا و بندگان خاص او که آزادگان جهانند. قسم به فداکاری و خون پاک شهدای راه حق و حقیقت. قسم به دلهای شکسته. قسم به اشک یتیمان و آه بیوه زنان و درد مجروحان. قسم به زیبایی. قسم به آسمان. قسم به ستارگان. قسم به غروب آفتاب. قسم به سپیده صبح. قسم به لبنان ودرههای حاصلخیزش. قسم به تاریخ و تمدن و خاک پیمبرانگیزش. قسم به کوههای زیبا و دریای آرامَش. قسم به عشق و محبت. قسم به حق و حقیقت. قسم به آزادی و آزادگی. قسم به مردانگی و شرافت، که تا در لبنان ظلم و ستم وجود دارد دست از مبارزه بر نداریم و تا آخرین قطره خون خود از هیچ نوع فداکاری دریغ نکنیم و خداوند بر آنچه میگوییم گواه است.
تظاهرات صور اثر میکند و بعد از این تظاهرات خواستههای شیعیان لبنان به علت جنگهای داخلی و مسائلی که پیش میآید، در سال ۱۹۷۵، دوباره مسکوت میماند. ولی بالاخره مجلس اعلای شیعیان تأسیس میشود و خود امام موسی صدر به ریاست این مجلس برگزیده میشود. این جا را البته از قول شهید چمران میگویم:
هنگامی که وارد آن جا شدم. در همان صور همین کارهای انجمن اسلامی در ایران را آغاز کردم. بچهها و جوانان و معلمها را جمع و مسائل اسلامی را مطرح کردم. در سال ۱۹۷۴ بالاخره توانستیم حرکت المحرومین را تأسیس بکنیم. حرکت المحرومین حرکتِ بازی بود در مقابل احزاب لبنان. اصلاً اسمش را هم حرکت گذاشتیم که در مقابل حزب باشد. یعنی ما میخواهیم حرکتی ایجاد کنیم. میخواهیم جنبشی ایجاد کنیم.
دکتر چمران در مورد امام موسی صدر و رهبر کبیر انقلاب اسلامی چنین میگفت:
مردان زیادی در تاریخ بودند، مانند سید جمالالدین اسدآبادی، که کارهای فراوانی کردند. مبارزات فراوانی کردند. ولی نتوانستند حرکتی ایجاد کنند. پیامبر اسلام حرکت ایجاد کرد و تا ابد ادامه دارد. امام موسی صدر در لبنان حرکت ایجاد کرد. حرکت او را امروز میبینیم که چه تأثیری دارد. آنچه ما امروز در لبنان در مقابل اسرائیل میبینیم، یکشبه ایجاد نشده است. با تأسیس یک حزب ناگهان نمیتوانند در مقابل اسرائیل بایستند و آنگونه مقاومت بکنند. تأثیر همان حرکت است. امام در ایران حرکت ایجاد کرد. این مردانِ بزرگِ تاریخساز بودند که در لبنان واقعاً چنین کاری را کردند که ما معتقدیم به کشورهای دیگر عرب هم انجامید.
به هر حال، بعد از ایجاد حرکت محرومین، از میان افراد ورزیده آنان، در سال۱۹۷۴، جنبش امل، مخفیانه، به وجود آمد. در حال انجام دادن یکی از تمرینها در عینالبنیه خمپارهای منفجر میشود و حدود هفتاد تن مجروح میشوند. با این حادثه، موضوع علنی میشود و سازمان امل را در سال ۱۹۷۵ اعلام میکنند. سپس به مرکز جدیدی به نام جاناتا میروند که هنوز هم، بعد از اینکه اسرائیل آنجا را بمباران کرد، خرابههایش هست. بلافاصله احزاب چپ لبنان و دولت لبنان از این مسائل باخبر میشوند و پشتشان میلرزد. چون تا آن هنگام امام موسی صدر مسلح نبود و نیروی مسلح نداشت. اما حالا میدیدند که شیعه شهادتطلب، شیعهای که خون و عشق حسین (ع) در سلولهای او نفوذ کرده، وجود دارد و از هیچ چیز نمیترسد، مسلح شده است، بهخصوص شیعه لبنان، که فقیر بود، و متأسفانه به علت فقرش در احزاب چپ نامنویسی کرده بود. هنگامی که دیدند خود شیعیان دارای تشکیلات نظامی شدند و ایشان را رها کردند، مخالفت احزاب چپ شروع شد.
شیعه لبنانِ آن روز و یا همان سازمان امل در مقابل فالانژیستها ایستاده بود و میجنگید. در مقابل اسرائیل ایستاده بود. کسانی که در مقابل اسرائیل میجنگیدند شیعیان بودند. حتی فلسطینیها درست نمیجنگیدند. در مقابل چپها و مزدوران عراق ایستاده بودند و میجنگیدند. گروهی اندک، با سرمایه اندک و امکانات کم، خمپارهانداز پشت یک وانت میگذاشتند و از این نقطه به آن نقطه و از آن نقطه به نقطه دیگر میرفتند. این تاکتیک جنگی بود، تا دشمن فکر کند که اینها ده خمپارهانداز دارند و از ده نقطه شلیک میکنند. دکتر چمران اسمش را گذاشته بود بازی با مرگ.
هر کس که عضو حزبی میشد، حقوق میگرفت. ولی هر کس که به این حرکت شیعه میپیوست، باید حق عضویت هم میپرداخت. چون پول نداشتند که به اعضا بدهند. دولت ایران که کمک نمیکرد. شیعیان دیگر هم بسیار کم و اندک بودند. پشتیبانانی مثل عربستان و شوروی و لیبی و عراق هم که نداشتند. بیشتر احزاب آن روز، از جمله کتائب، فالانژها، حزب احرار ناسیونال لیبرال، حراس الارز، که مسیحیهای صلیبی متعصب بودند، احزاب چپ لبنان که همه به نام حرکه الوطنیه به رهبری کمال جنبلاط فعالیت میکردند، همه آنان که متشکل بودند، از حزب شیوعی به رهبری جرج حاوی، منظمه العمل الشیوعی یا حزب تقدم اشتراکی (همین حزب کمال جنبلاط) یا حزب بعث سوری یا عراقی به رهبری عبدالمجید رافع یا المرابطون منشعب از ناصریون، به رهبری ابراهیم قلیلات، همه اینها و بسیاری احزاب دیگر که فرصت نیست نامشان را بخوانم، در مقابل شیعیان بودند. بعد فلسطینیها وارد لبنان میشوند. در واقع، پس از سپتامبر سیاه، که در اردن قتل عام میشوند، فرار میکنند و به لبنان میآیند. لبنانیها نمیپذیرند. ولی امام موسی و شیعیان اولین گروهی بودند که به نفعشان تظاهرات میکنند.
حتی امام موسی صدر آن جمله معروف را که «مقاومت فلسطین شعلهای مقدس است»، مطرح و بیان میکند. به هر حال، از فلسطینیها حمایت میکنند و فلسطینیها میآیند و بیشتر در جنوب لبنان، در سه اردوگاه بزرگی که داشتند، مستقر میشوند، و کارشان را شروع میکنند. این جا داستانی طولانی است که چگونه فلسطینیها با لبنانیها در میآمیزند و با سیاستهای لبنان آغشته میشوند و دنبال پول و مسائل دیگر میروند. به هر حال، کار به درگیری بین مسیحیان و فلسطینیان کشیده میشود.
چیزی که نباید فراموش کنیم این است که شیعیان لبنان هویت پیدا کردند. دیگر از اینکه بگویند ما شیعه هستیم، خجالت نمیکشیدند. دیگر شناسنامه خودشان را مخفی نمیکردند. با قدی افراشته میگفتند که ما شیعه لبنان هستیم و به شیعه بودنمان افتخار میکنیم. موضوع دوم وساطتهایی است که امام موسی صدر برای اتحاد لبنان میکنند، تا این جنگافروزیها و آدمکشیها به وجود نیاید. ایشان دقیقاً میدانستند که هر جنگ و کشتاری به نفع آمریکا و صهیونیسم بینالملل تمام خواهد شد. هم مسلمانان اعم از شیعیان و سنیها و هم مسیحیان ضرر میکنند. بنابراین، پیوسته میان آنان وساطت میکردند، چون شخصیت محبوبی بودند. هم مسیحیها به او احترام میگذاشتند، هم برادران سنی، هم شیعیان عاشق او بودند. بنابراین، موفق میشود که صلح را حاکم کند و بارها و بارها صلح را در لبنان برقرار میکند.
به هر حال، به دنبال این مبارزات، حوادثی به وجود میآید؛ از جمله ترور «معروف سعد» که امام موسی صدر در مسجد شهر صیدا بر جنازه او نماز میخواند و سخنرانی میکند. جنگهای داخلی سال ۱۹۷۵ لبنان شروع میشود. پیر جمیل و دار و دستهاش در یک کلیسا مخفی میشوند و اتوبوسی از فلسطینیها را به رگبار میبندند و ۲۷ نفر را قتل عام میکنند. این مسئله بهانهای برای آغاز جنگ میشود. فلسطینیها میروند در جای دیگری مسیحیها را میکشند.
مسیحیها دوباره فلسطینیها را میکشند و این جنگ شروع میشود. یعنی جنگِ «قتل علی الهویه». هر کس شناسنامهاش مسیحی است به دست آن طرف کشته میشود، و هر کس شناسنامهاش فلسطینی است به دست مسیحیها سر بریده میشود. البته حرکت فتح سعی میکرد که در درگیریهای داخل لبنان وارد نشود. ولی گروهی از احزاب چپ سعی میکردند که وارد شوند و از فرصت بهرهبرداری کنند. امام موسی صدر تنها کسی بود که وساطت میکرد و از این انفجارها جلوگیری و خودش را سپر بلای فلسطینیها میکرد.
برای جلوگیری از جنگهای داخلی، برای جلوگیری از این قتل علی الهویه، در مسجد عاملیه دست به اعتصاب غذایی میزنند که چند روز طول میکشد و استقبال شدیدی هم میشود. رهبر دروزیها میآید. رهبر مسیحیها میآید. سنیها میآیند. حتی دولتیها میآیند. بالاخره اعتصاب غذا شکسته و قرار میشود که این جنگها خاتمه پیدا کند. باز جنگ شروع میشود، با درگیریهای دیگر. مسیحیها بر فلسطینیها و مسلمانان مسلط بودند. زحله سقوط میکند. تل زعتر سقوط میکند. مسلخ و کرنتینا سقوط میکند و کار به محاصره بیروت میکشد. بعد دوباره همه جمع میشوند. همین احزاب چپ فلسطینی و لبنانی میبینند زورشان به مسیحیان نمیرسد. شانزده - هفده حزب چپ هستند، بدون تشکیلات. چه جنبلاط و چه عرفات و چه دیگران در مقابل مسیحیهای منسجم که خودشان کارخانه اسلحهسازی دارند و بسیار منسجم هستند، نمیتوانند مقاومت کنند. باز میروند پیش امام موسی صدر. کنگره عرمون یا قِمه عرمون را تشکیل میدهند. جنبلاط بود، عرفات بود، رشید کرامی بود، مفتی حسن خالد بود، صائب سلام بود، و چند تن دیگر.
از امام موسی صدر درخواست میکنند که از دولت سوریه بخواهد که از مسلمانان در مقابل مسیحیان حمایت کند. امام موسی صدر میپذیرد و به سوریه میرود. در آن جا یک به اصطلاح وثیقه دستوریه (منشور جدید) مینویسند، که بسیاری از این تناقضات را از بین میبرند و مقداری عدالت اجتماعی برقرار میشود و سوریه جیش التحریر الفلسطینی را که دوازده هزار فلسطینیِ تعلیمدیده منظم بودند، برای حمایت از مسلمانان در مقابل مسیحیها به لبنان اعزام میکند. مسیحیها عقب مینشینند و مسلمانها قدرت میگیرند.
منتها این جا درگیریهای داخلی عراق شروع میشود. عراق مخالف سوریه است. ده نفر از سربازان جیش التحریر الفلسطینی را که در طرابلس و جاهای دیگر بودند، سر میبرند و میکشند، و دو افسر مهم حافظ اسد را هم ترور میکنند. سوریه عصبانی میشود و در اول ژوئن ۱۹۷۶ تانک و زرهپوش وارد لبنان میکند تا اینها را سرکوب کند. تا صیدا پیش میآیند. البته در صیدا دوباره همین نوکران، در حالی که آنها از تانکها پایین آمده بودند و با مردم دست میدادند و صحبت میکردند، آنان را با بازوکا میزنند و پنجاه و دو نظامی سوریه را در همان جا میکشند و جنگ بین سوریه و فلسطین، یا جنگ مسلمان با مسلمان یا عرب با عرب، یعنی جنگ داخلی، شروع میشود، که قسمت دوم جنگ بود. جنگ از مسیحی و مسلمان به مسلمان و مسلمان کشیده میشود.
این جا باز امام موسی صدر نقش بسیار بزرگ خودش را ایفا میکند. اگر امام موسی صدر نبود، فلسطینیها تصفیه میشدند. همانگونه که پانزده هزار فلسطینی در اردن تصفیه شدند. امام موسی صدر از این مسئله جلوگیری میکند. هم جلوی فلسطینیها را میگیرد و هم مانع سوریها میشود. کلمه و جمله زیبایی دارند که «مقاومت فلسطین شعلهای است مقدس که این شعله را با قلب و روح و وجود و دست خودمان حفظ خواهیم کرد.» بعد از این، پیشنهاد میکند که ارتش سوریه «تا حد اعتماد فلسطین» عقب بنشیند. این کار انجام میشود و ارتش سوریه عقب مینشیند. به هر حال، جلوی این کشتار گرفته میشود. مسیحیها میبینند که سوریه عقب رفته است، دوباره با این گروه مسلمانان جنگ را شروع میکنند و از تجزیه لبنان دم میزنند.
میخواستند شمال لبنان که مسیحی است تجزیه شود و طرفدار اسرائیل، و در جنوب لبنان هم چپهایی که بودند، چه فلسطینی و چه لبنانی، که رهبرشان جنبلاط بود، یک حکومتِ چپِ کمونیستِ سوسیالیست به وجود آورند. دولت و حکومت و پول و همه چیز تشکیل دادند و بلافاصله مثل منافقان خودمان در کردستان شروع به تصفیه کردند. هر کس در مسجد نماز میخواند، میکشتند. در قبریخا، برادر شیخ مهدی شمسالدین را به رگبار بستند، فقط به این دلیل که معمم بود. باز امام موسی صدر میخواهد جلوی این کشتارها و این تجزیه و این جنگها را بگیرد، و جلوگیری هم میکند. این کار بسیار سخت بود. امام موسی صدر، چون با تجزیه لبنان مخالفت میکرد، چهار بار در معرض ترور قرار میگیرد، که خنثی میشود. یک بار هم احزاب چپ عدهای را اجیر کرده بودند تا امام موسی را ترور کنند که یک نفر از خودشان میآید و موضوع را مطرح میکند. بهتر است در اینجا بخشی از دستنوشته شهید چمران را بخوانم:
ولی آنچه بیش از پیش در صحنه لبنان به ظهور رسید و هر روزه بیشتر هویدا میگردد، شجاعت و پاکی و صراحت آقای صدر بود که در سختترین لحظات، در آغوش مرگ و شکست و در زیر ضربات طاقتفرسای اتهام و فحشهای عجیب، یک لحظه هم ساکت ننشست. همه جا و همیشه کلمه حق را اعلام کرد، در لحظاتی که کلمه حق خریدار نداشت و او میدانست که بیان حق همه جناحها را عصبانی و ناراحت خواهد کرد. همو بود که بزرگترین معجزهها را انجام داد. بدون اغراق، و به گواهی رهبران مقاومت، او چندین بار مقاومت فلسطین را از تصفیهشدن نجات داد. در سختترین لحظات که لبنان تقسیم واقعی شده بود، به شدت بر ضد تقسیم موضع گرفت و عاقبت پیروز شد.
دکتر چمران در جای دیگر میگوید:
به من ایراد میگیرند که چرا این همه از صدر حرف میزنم و حتی میگویند که من عاطفی هستم. در حالی که اینطور نیست. با آنچه من دیدهام و با وجود خود حس کردهام، در مقایسه با دیگران، حتی یاسر عرفات، و با وجود وارد کردن اینهمه تهمتهای ناجوانمردانه به او و اینهمه فداکاری و ثبات و ایمانِ او به راهش، دریغ است که من سکوت کنم و حرف حق را نزنم، فقط از ترس اینکه ممکن است که کسی مرا عاطفی بنامد. در یک جمله بگویم، در پاکی، فداکاری، ایمان و شخصیت، بین صدر و این مدعیان رهبری که من میشناسم، از آسمان تا زمین فاصله است.
این دستنوشته در سال ۱۹۷۵، قبل از انقلاب اسلامی ایران، نگاشته شده است. من دستنوشته دیگری را، که بعد از شهادت چمران پیدا کردیم، به طور خلاصه میخوانم. امام موسی صدر اجازه نمیداد که دکتر چمران به یکی از جبههها برود، چون میترسید که شهید بشود. دکتر به جبهه میرود و میگوید: میدانم تو راضی هستی ولی به وظیفه انسانی خودت عمل کردی. من هیچ خواهشی در زندگانی ندارم. بلکه خواهان فداکاری و شهادتم. بعد خطاب به امام موسی اینگونه مینویسد:
ای محبوبم، تو را دوست میدارم. مهر و محبت تو به انسانها و حتی به دشمنان به اندازهای است که مرا به یاد مسیح میاندازد. روح مسیح را در تو مییابم و گاه احساس میکنم که این مسیح است که دوباره ظهور کرده و در میان آدمها سکنی گزیده است. گاه نوح را در تو میبینم. میبینم که کشتی شکسته شیعیان که در طوفانِ سهمگین دستخوشِ حوادث سخت و کشنده است، تو همچون کشتیبانی قویپنجه با سرسختی و مهارت کشتی را از میان امواج خطیر هدایت میکنی و هوش و گوش همه کشتینشستگان متوجه توست.
گاه ابراهیم را در تو میبینم، که در میان آتش راه میروی و آن را سلامت طی میکنی. به میان دشمنان خونخوار میروی و آنان را چون بره رام میکنی. به میان امواج خروشان حوادث قدم میگذاری و همه را آرام مینمایی. رسالت پیامبر بزرگوار اسلام را در تو مییابم؛ همه مشکلات را بر قلب لطیف خود میپذیری. همه اهانتها و تهمتها و دروغها را با سعه صدر تحمل میکنی.
همه پیمانشکنیها، نفاقها و دشمنیها را به دیده اغماض مینگری و با صبر و سرسختی سعی داری که با کمال محبت دستِ گمشدهها را بگیری و از میان این ظلمتکده وحشتناک، آنها را به راه راست هدایت کنی. گاه علی را در تو میبینم. دردها و رنجهای او را در تو منعکس مییابم، وقتی که تو را بر روی منبر میبینم که برآشفتهای و از سینه پردرد خود میخروشی و از قلب آتشین خود شراره میافکنی، میسوزی و میسوزانی، به یاد علی میافتم که بر منبر کوفه میجوشید، میخروشید و ظلم و جنایت معاویه را محکوم میکرد.
در پایان باید به سرنوشت بسیار نامناسبی که برای امام موسی صدر پیش آمده است اشارهای کنم.
اشاره میکنم به مصاحبهای که با مجله المحرر کرده بودند و شهید دکتر چمران به خط خودش همه این مصاحبه را نوشته است. به هر حال امام موسی صدر در بحبوحه انقلاب اسلامی ایران به الجزایر دعوت میشوند. تابستان سال ۱۹۷۸ به الجزایر میروند. بومیدین به امام موسی صدر میگوید شما همه انقلابی هستید، مسلمانید، چرا با هم اختلاف دارید؟ دار و دسته قذافی در لبنان با امام موسی صدر و شیعیان بسیار دشمن بودند و آنان را اذیت میکردند. امام موسی صدر میگوید ما بحثی با لیبیاییها نداریم. آنان با ما دشمنی میکنند.
به هر حال، بومدین وساطت میکند و آنان را آشتی میدهد و قرار میشود که در جشن سالگرد پیروزی یا انقلاب لیبی امام موسی صدر هم به لیبی بروند. امام موسی صدر به عنوان مهمان رسمی دولت لیبی در فرودگاه استقبال رسمی میشود. وارد لیبی میشود و سه روز در آنجا میماند. تا روز ۳۱ اوت ۱۹۷۸ (۹ شهریور ۱۳۵۷) در لیبی بود. ساعت یک و نیم بعدازظهر مقابل هتل خودش دیده میشود که برای دیدار با رهبر لیبی، معمر قذافی، از هتل خارج میشود و پس از آن دیگر دیده نمیشود و پس از چند روز میگویند که امام موسی صدر به ایتالیا رفته است.
خانواده امام موسی صدر و شیعیان لبنان با وکلای بسیار توانمند تحقیق میکنند. دولت ایتالیا اعلام میکند که چنین شخصی با چنین گذرنامهای، نه زمینی و نه هوایی و نه دریایی، وارد ایتالیا نشده است. یک گذرنامه جعلی در یکی از هتلهای ایتالیا (هالیدی این) پیدا میکنند که عکس امام موسی صدر را، قلابی، پشتش چسبانده بودند و میگویند که امام موسی صدر به اینجا آمده و این جا ربوده شده است. البته همه اینها صحنهسازی بوده است.
من دوباره تکرار میکنم که امام موسی صدر چند بُعد یا چند موضوع بسیار مهم در زندگیاش هست که نباید فراموش بکنیم:
یک: هویت بخشیدن به شیعیان.
دوم: شیعیان دارای سازمان و ایدئولوژی شدند.
سوم: جلوگیری از تصفیه فلسطینیها و افکار انقلابی که در آنجا وجود داشت.
البته با اوجگیری و پیروزی انقلاب اسلامی ایران واقعاً این حالت شیعیان لبنان به تکامل میرسد و امروز میبینیم که در چه جایگاهی هستند. همان طور که گفتم یک شَبِه یک فرهنگ سبز نمیشود. فرهنگ شهادت و هر فرهنگی به قوام آمدن و زمان نیاز دارد. این مبارزات بیست ساله امام موسی و بالاخره شیعیانِ بعد از او بوده که شیعیان لبنان را به اینجا رسانده است. واقعاً از ته قلب از خدای بزرگ میخواهیم که اولاً امام موسی صدر را به سلامت بدارد. در هر جای زمین و به هر گونهای که هست خداوندا او را به سلامت بدار. او را به دامان خانواده بزرگش، که شیعیان هستند، هرچه زودتر باز گردان که ما بار دیگر او را در انقلاب اسلامی خودمان و در بین شیعیان لبنان ببینیم. من از قول شهید چمران نقل میکنم که از قول امام موسی صدر میگفت که سرزمین فلسطین به دست کفار و بیدینها آزاد نخواهد شد.
قداست قدس اجازه نخواهد داد که قدس به دست بیدین و چپی و کمونیست فتح شود. بلکه من میبینم که روزی امام بزرگوار ما عبای خودش را به دوش میکشد و میگوید پیش به سوی فلسطین و ان شأ ا همه شیعیان و مسلمانان پشت سر او در قدس نماز خواهند گذاشت. اگر امام نیست، حرکت او هست. و ان شأ ا ما شاهد چنین روزی باشیم و شخص امام موسی صدر هم شاهد چنین روزی باشد.
و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.